كلمات كليدي : توماس آكمپيس، گرارد گروت، انجمن زندگي مشترك برادران ايماني، ادبيات عرفان عملي مسيحي، اقتدا به مسيح
نویسنده : محسن گلپايگاني
توماس آکمپیس در کِمپِن[1] آلمان نزدیک شهر دوسلدورف[2] از ایالت رایلند[3] از پدر و مادری فقیر و غیر مشهور در سال ۱۳۷۹ یا ۱۳۸۰م به دنیا آمد. او ابتدا به "توماس همرکن" شناخته میشد و بعدها به نام روستای زادگاهش او را آکمپیس خواندند. وی کوچکترین پسر خانواده روستایی و کشاورزش بود. اولین مدرسهای که توماس در آن به تحصیل مشغول شد؛ مدرسهای بود که بوسیله مادرش در کمپن تاسیس و اداره میشد.
ورود به صومعه
آکمپیس در چهارده سالگی به یکی از مکتبخانههای موسوم به "انجمن زندگی مشترک برادران ایمانی" در شهر دِوِنتر[4] هلند رفت و در سال ۱۳۹۹م به صومعهای آگوستینی نزدیک شهر زِوول[5] مستقر شد. از آنجا که برادر بزرگتر وی قبلا وارد این مرکز شده بود؛ توماس اجازه نداشت تا کاملا به عضویت این مرکز درآید، اما پس از اینکه در سال ۱۴۰۶م برادر وی به مکان دیگری منتقل شد؛ توماس به عضویت کامل این مرکز درآمد و تمام عمر خویش را در آنجا سپری کرد.[6]
آغاز فعالیتها
او بسیار تحت تاثیر "گرارد گروت[7]" بوده است. "گروت" از پدر و مادری اشرافی و ثروتمند در اکتبر سال 1340 میلادی در دونتر هلند به دنیا آمد و در آگوست 1384م در همان شهر بدرود حیات گفت. او را واعظ اصلاحات اخلاقی در کلیسا و پدر وقف مدرن نامیدهاند. گروت مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال 1359م از دانشگاه پاریس در رشته هنر اخذ کرد و بعدها متخصص در قوانین کلیسایی شد. وی مسئول اداره موقوفات کلیسای جامع سنت مارتین در اوترخت بود اما در سال 1374م از این سمت انصراف داده و به صومعهای در نزدیکی شهر "اورنهم" وارد شد و به مدت دو سال به عنوان مهمان در آنجا ماند. به خاطر اشتیاق زیاد به ایجاد اصلاحات اخلاقی در کلیسا از صومعه خارج شده و به عنوان شماس به موعظه خواص و عوام روی آورد. وی اصرار زیادی بر تشدید قوانین کلیسایی علیه خرید مناصب کلیسایی توسط روحانیون کلیسا و همچنین ازدواج آنان داشت. گروت در شورای کلیسایی سال 1383م در اوترخت سخنان خود را با جدیت بیشتری پی گرفت در اوج موفقیتهای وی روحانیون بزرگ کلیسا بخاطر ترس از پیروزیهای بیشتر وی و از روی حسادتی که به او داشتند هجمه شدیدی را علیه وی آغاز کردند و سرانجام وی را از کلیسا اخراج نمودند.[8]
تغییر شکل فعالیتها
توماس آکمپیس پس از آنکه از کلیسا اخراج گردید, فعالیتهای خود را در قالب غیر رسمی روحانیون مسیحی زیر عنوان «انجمنهای برادران دینی» ادامه داد.
این انجمنها در لوای قوانین خاصی با یکدیگر به صورت مشنرک زندگی میکردند. هر که هر چه داشت به صورت مشترک استفاده میشد. آنها به لباس و غذایی کم قانع بودند و فقر، تجرد و امرار معاش به صورت مشترک از جمله خصائص این انجمنها بود. صومعهای که توماس در آن مستقر شد و تا آخر عمر آنجا ماند، در حقیقت یکی از همین انجمنهاست که زیر نظر فلورنتیوس رادوین [9] شاگرد گروت اداره میشد.
توماس در مدت عمر خویش زمان زیادی را صرف نوشتن متون مقدس و کتابهای دعا کرد. پارهای از آنها را برای استفاده در صومعه میگذاشت و پارهای از آنها را به فروش میرساند. به دلیل رفتار انزوا طلبانهای که داشت، عموما مشهور و سرشناس نبود. آن گونه که در مواعظ خویش متذکر شده سکوت همواره رفیق او، کار همراه او و دعا مددکار او بوده است. در تابلو نقاشی که از چهره او به یادگار مانده، این پیام آمده است: «من در همه چیز درپی آرامش بودم و آن را فقط در عزلت و کتابهایم یافتم».[10]
مهمترین آثار
توماس آکمپیس آثار زیادی در زمینه عرفان و اخلاق مسیحی از خود به یادگار گذاشته است که از میان آنها، نام «اقتدا به مسیح»[11] بسیار مشهور و مبرز است. اما دیگر آثار او به این درجه از شهرت نرسیدهاند. «ادعیه و مراقبات»[12]، «درباب زندگی مسیح»[13]، «مواعظی برای طلاب علوم دینی»[14]، «باغ گل سرخ»[15]، درباره احساس پشیمانی واقعی قلب»[16]، «در باب عزلت و سکوت»[17]، «در باب مقررات دیر»[18]، «ریاضتهای معنوی»[19]، «ارتقای روح»[20]، «حدیث نفس»[21] از جمله دیگر آثار وی هستند.[22] آکمپیس همچنین تاریخ و زندگینامه چند تن از قدیسان را هم به رشته تحریر در آورده است از جمله زندگینامه ویتا جراردی مگنی، جرارد گروت، ویتا فلورنتی، رادوین جانشین گروت و....[23]
سالهای پایانی عمر توماس
توماس زمان بسیاری از عمر خویش را در صومعهای در کوه "سنت آگنس" به سر برد و در این میان فقط حدود 3 سال را به خاطر یک حرکت اعتراضآمیز وارد جامعه شد.[24] توماس در سال ۱۴۷۱.م در حالی که از بیماری خود رنج میکشید؛ چشم از جهان فرو بست و در همان گوشه شرقی دیر به خاک سپرده شد. اما بعدها در تحولات قرن شانزدهم (۱۵۷۳م) صومعه تخریب شد و تابوت او تا سال ۱۶۷۲م که آن را به معبد یوسف قدیس بردند؛ ناپدید بود. پس از دویست سال، تابوت او را به کلیسای مایکل قدیس در شهر زوول هلند بردند و تا به امروز در آنجاست.
ویژگیهای عرفان توماس آکمپیس
در بُعد عرفانی، آکمپیس یکی از عرفای قائل به عرفان عملی است. او عارفی عمل گرا محسوب میشود. عرفان آکمپیس از آن رو که بر محبت و عشق به عیسی مسیح، تجسد، فدیه و حضور او در قلب سالک تاکید دارد؛ عرفان "مسیح محور" نام گرفته است. در تمام کتاب "اقتدا به مسیح" اثری از مفاهیم و اصطلاحات نو افلاطونی دیده نمیشود. ادبیات عرفانی آکمپیس مانند سایر ادبیات عرفان عملی مبتنی بر مواعظ آمرانه، خطابی و شکننده است. این روحیه او شاید برخاسته از موضع انحصارگرایانه اوست، روحیهای که در بسیاری از عارفان وجود دارد به این معنا که خود را حق مطلق میدانند و تنها راه رسیدن به سعادت و نجات را از آنِ راهی میدانند که برگزیدهاند. تاکید آکمپیس در کتاب چهارم از کتاب اقتدا به مسیح بر "عشاء ربانی" به عنوان تنها راه نجات آدمی بهترین دلیل بر این مدعاست.
او پیرو عرفایی مانند "یوهان تاولر" شاگرد اکهارت و همچنین رویسبروک محسوب میشود؛ آنان که نظریه "وحدت وجود" اکهارت را به "وحدت شهود" تفسیر کرده و هرگونه اتحاد بین خدا و انسان را نفی کرده، قائلند که سالک در اوج عرفان، تمایز بین خود و خدا را نمیبیند نه اینکه تمایز از بین رفته باشد. تئوری ایشان و علیالخصوص رویسبروک در آرمان "زندگی مشترک برادران ایمانی" به منصه ظهور رسید. این روش یکی از رویههای عرفان عملی مسیحی در قرون وسطی است. توماس آکمپیس تحت تاثیر تعالیم اوست و از چهارده سالگی تا پایان عمر در یکی ازاین صومعهها با جمعی از همفکران خود سرکرده است.
نکته مهم دیگر در زندگی او این است که وی به روحانیت رسمی کلیسا وابستگی نداشت و به مراتب کلیسایی و رسمی روحانیون مسیحی توجه نمیکرد. کلیسا هم هرگز به وی لقب قدیس را نداد. شاید بتوان ادعا کرد که هم در بُعد بیتوجهی به کلام و فلسفه و هم در بعد دوری از روحانیت رسمی، آکمپیس مشابه امام محمد غزالی در عالم اسلام است. توصیههای عملی هر دو منشأ صرفا دینی دارند با این تفاوت که رویه غزالی خوفمحور و بیشتر اخلاقی است تا عرفانی، اما عرفان توماس آکمپیس عاشقانه و مسیحمحور است. [25]
کتاب "اقتدا به مسیح"، مهمترین اثر آکمپیس
در مورد مهمترین اثر آکمپیس یعنی "اقتدا به مسیح"، نکاتی را باید ذکر نمود. این کتاب کوچک که درواقع یادداشتها و دستورالعملهای معنوی و عرفانی آکمپیس است، به نیت هدایت و راهنمایی راهبان جوان و آشنایی آنان با عمق تعالیم عیسی مسیح نوشته شد، اما به سرعت تبدیل به پدیدهای شد که دربارهاش گفتهاند: پس از کتاب مقدس، مهمترین کتابی بوده که در جهان مسیحیت مورد توجه قرار گرفته و بیشترین تعداد خواننده را داشته است.
این کتاب با دو نام «اقتدا به مسیح» یا «تشبه به مسیح» به زبان فارسی برگردانده شده است. در زبان عربی هم با نام «الاقتداء بالمسیح» و از اصل لاتینی آن ترجمه شده است . این کتاب یکی از محبوبترین و پر خوانندهترین آثار کلاسیک ادبیات مسیحی پس از کتاب مقدس محسوب میشود[26] که در زمان خود در اروپا انتشاری عظیم حاصل کرد به نحوی که گویند در قرون وسطی هیچ کتابی در شهرت و انتشار به پای آن نمیرسید و نزد مسیحیان هر دو فرقه یعنی پروتستان و کاتولیک منزلتی خاص یافت.[27] هر کس با نوشتههای «قدیس برنارد »، «آگوستین» و «توماس آکوئیناس» آشنا باشد، آرای این متکلمان را در این کتاب تشخیص میدهد و این در حالی است که توماس از «اوید»[28]، «سنکا»[29] و «ارسطو» نیز بهره میبرد.[30] و این شاید همان رمزی است که کتاب وی را از پرخوانندهترین و جذابترین کتب عرفانی مسیحی قرار میدهد. در پایان قرن پانزدهم این اثر ۹۹ بار تجدید چاپ شد و تا زمان حاضر، بیش از دو هزار بار تجدید چاپ شده است. مقبولیت این کتاب برای این است که فاقد هرگونه بدعت و نوآوری (در تعالیم مسیحیت رایج) است و تعالیم و افکاری در آن مطرح شدهاند که بیانگر روحانیت مورد قبول در کل جهان مسیحیت است و عقیده و دیدگاه هیچ فرقه خاصی را تبلیغ نمیکند.
این کتاب در واقع مجموعهای از چهار رساله بود که تا سال ۱۴۲۷م در بین اشخاص مختلف دست به دست میگشت. در آن زمان رسم بر این بود که مجموعهای از رسالههای کوچک تر در یک کتاب گردآوری شوند و چون این چهار رساله توماس مشهور شده بودند؛ در یک جا گرد آمدند. نخستین نسخه این اثر در سال ۱۴۷۳م به چاپ رسید.
تردیدها در انتساب این کتاب به آکمپیس
در این رسالهها اثری از این که نویسنده آنها کیست دیده نمیشود و این امر باعث به وجود آمدن فرضیههایی در مورد نویسنده واقعی کتاب شده است. در حدود سال ۱۴۶۰م این اثر به نویسنده مشهور آن زمان "جان گرسون[31]" منسوب شده بود. پس ار آن نویسندگان دیگری به عنوان مولف این کتاب پیشنهاد شدند که دلایل محکمی برای پذیرش آنان وجود نداشت. امروزه دیگر توافق عام بر این قرار گرفته که نویسنده این کتاب توماس آکمپیس است. [32]