24 مرداد 1390, 0:0
آيا جامعه شناسي ديني ممكن است
حمیدرضا جلایی پور
مقاله حاضر تکملهای است بر آنچه پیشتر درباره اوج گیری انتقادات از علوم انسانی و اجتماعی رایج دانشگاهی در ایران (خصوصا رشته جامعه شناسی) با عنوان «روایت های دانش دینی اجتماعی و نسبت آن با جامعه شناسی» (ویژه نامه اول هفته شرق، هفتم خرداد) نوشتم. در آنجا توضیح دادم مخالفان علوم انسانی رایج دانشگاهی بر چه دلایل و گفتارهایی تاکید دارند و این دلایل و گفتارها را نقد کردم. به این منظور با بررسی نسبت 11 روایت دانش دینی ـ اجتماعی با رشته جامعه شناسی دانشگاهی نتیجه گرفتم که سه روایت اول دانش اجتماعی ـ دینی با جامعه شناسی سر منازعه دارد و بقیه روایت ها با منازعه کمتر به تعامل انتقادی با جامعه شناسی متعارف میپردازند. مدعای اصلی مقاله حاضر این است که روایت یازدهم از دانش دینی (متعلق به ابوالقاسم فنایی) با جامعه شناسی منازعه ندارد و عرصه عمومی جامعه ایران به حضور هر دو نوع تبیین دینی و علمی (از جمله جامعه شناختی) نیاز دارد.
از نظر معرفتشناسی خطای اساسی منتقدان خصوصا منتقدان رادیکال جامعهشناسی جاری نگاه غیرمنقح آنها نسبت به «تبیینهای عقلانی» است. ظاهرا برای آنها یک نوع تبیین عقلانی اصالت دارد و آن هم تبیین دینی است. البته آنان بدون اینکه با دقت منظور خود را از تبیین دینی روشن کنند، بقیه تبیینها را یا مردود میدانند یا معتقدند باید در چارچوب تبیین دینی ای که میگویند، مورد قبول قرار گیرد. اما اگر تقسیمبندی منقحی از تبیینهای عقلانی (و به طور کلی از عقلانیت) داشته باشیم، میتوانیم با رعایت ضوابط، هر نوع تبیین را در جای خودش محترم بشماریم و گرفتار تنگ نظری عقلانی نشویم. توجه به دو تقسیمبندی از عقلانیت تا حدودی تنگنای منتقدان افراطی جامعه شناسی را روشن میکند (برای آشنایی با بحثی مستوفا و عمیق درباره این دو تقسیمبندی به کتاب ابوالقاسم فنایی، 1390 مراجعه کنید). تقسیمبندی اول تقسیمبندی عقلانیت به عقلانیت مضیق و موسع است. عقلانیت مضیق یا محدود عقلانیتی است که الگوی راسخ عقلانیت را همان الگوی تحصلی (پوزیتویستی) در علوم تجربی میداند. طبق این عقلانیت تنها عقلانیت علمی و تحصلی است که عقل بشر میتواند به آن اعتماد کند و بقیه تبیینها غیرعقلانی، بیمعنا و غیرقابل اتکاست. طبق این تلقی از عقلانیت تنها تبیین های علمی مبتنی بر تجربه حسی «عقلانی» است و تبیین های دینی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی «عقلانی» نیست. این عقلانیت مضیق و محدود همان عقلانیت غالب در پایان قرن 19 و اوایل قرن بیستم بود که بر محیط های دانشگاهی غرب مسلط بود اما در عقلانیت موسع تنها یکی از انواع عقلانیتها، عقلانیت علمی مبتنی بر تجربه حسی است و در طیف وسیع این عقلانیت، عقلانیت تبیین های دینی (مبتنی بر تجربه های دینی)، فلسفی، اخلاقی و حتی عرفانی هم پذیرفته میشود. در این عقلانیت موسع هر تبیینی با معیار خودش مورد ارزیابی قرار میگیرد و قابل فروکاستن به تبیین دیگر نیست و به طور مثال تبیین علمی و دینی قابل فروکاستن به دیگری محسوب نمی شود. این تبیین ها ضمن اینکه سازگارند متفاوت و غیرقابل تحویل به هم اند. مثلادر قلمرو علم تجربی به دنبال تبیین یک مساله اجتماعی (مثل ضعف در همبستگی اجتماعی در جامعه ای خاص) با مقولات و مفاهیم علمی و مبتنی بر تجربه حسی هستیم و باید بتوان با شواهد تجربی قابل مراجعه این تبیینها را تایید یا رد کرد؛ در قلمرو فلسفه به دنبال تبیین همان موضوع با مقولات و مفاهیم فلسفی هستیم و در این قلمرو معیار محقق شهودهای فلسفی و استدلال های عقلانی (نه مشاهدات تجربی) و انسجام مفهومی است که برای ترجیح تبیینی فلسفی بر تبیینی دیگر مورد توجه قرار میگیرد؛ در قلمرو اخلاق به دنبال تبیین همان مساله با مقولات و مفاهیم اخلاقی و نه مشاهدات تجربی و شهودهای فلسفی هستیم، در قلمرو دین هم به دنبال تبیین همان مساله با مقولات و مفاهیم دینی (یعنی با ارجاع پدیده مورد بررسی به اوصاف، افعال و اراده خداوند و باطن عالم) بر مبنای تجربه دینی هستیم. بر اساس این دیدگاه علم دینی (از جمله جامعه شناسی دینی) معنادار و قابل دفاع نیست ولی تبیین دینی در کنار تبیین علمی دارای وجاهت عقلانی است. چنین تبیین دینی ای از یک مساله اجتماعی سازگار و در عین حال متفاوت از تببین علمی جامعه شناختی است و از این جهت با روایت های پیش گفته از دانش دینی- اجتماعی متمایز است. برای مثال درباره یک مساله اجتماعی میتوان با اتکا به تجربه دینی، معارف دینی، آموزه های قرآنی و بیانات دینی انبیا، ائمه طاهرین و پیشوایان دینی، تبیینی دینی هم به دست داد. این تبیین دینی متفاوت و سازگار با دیگر تبیین ها – از جمله تبیین علمی/جامعه شناختی است و تفاوت این تبیین ها عمدتا ناشی از تفاوت منظر و زاویه دید به پدیده ای واحد است. این تبیین دینی جای تببین علمی/جامعه شناختی را نمی گیرد و بالعکس و هر یک، محتوا و کارکردهای متفاوتی دارد که به کار پاسخگویی به بخشی از نیازهای انسانی میآید. برای پاسخگویی به نیازهای متکثر انسان و تامین یک زندگی سعادتمندانه با عزت، کرامت و رفاه نسبی، عرصه عمومی جامعه امروز به همه این تبیینها نیاز دارد. اما همان طور که ذکر شد هر یک از این تبیینها منابع و ملاک خود را دارد و یکی را نمی توان علیه دیگری به کار برد.
چنان که فنایی میگوید: «دین اسلام از نظر تبیین دینی مسلمانان را بینیاز میکند و تبیین دینیای که قرآن به مسلمانان آموزش میدهد، کاملترین، جامعترین و فراگیرترین تبیین دینی ممکن است. باری این ادعاها معقول و قابل دفاع است. اگر مسلمانان تبیین توحیدی را که قرآن مبشر و معلم آن است، عمیقا درک کنند و آن را با تبیین علمی و فلسفی جمع کنند و در مقام تصمیمگیری و عمل به لوازم و پیامدهای همه تبیینهای معقول پایبند باشند، سعادت دنیا و آخرت آنان تامین خواهد شد» (فنایی، 1389: 54). این آیه مشهور و قاطع قرآن مجید که «انا نزلنا علیک الکتاب تبیینا لکل شیء» (نحل / 89) به این معناست که قرآن تبیین «دینی» هر چیزی را ارایه میکند، نه تبیین علمی و فلسفی همه چیز را. به عبارت دیگر خداوند از ما نخواسته برای تبیینهای علمی و فلسفی به قرآن مراجعه کنیم. پیامبر (ص) و قرآن مجید برای ما تبیینهای دینی و اخلاقی عرضه کرده است که در ذخیره معرفتی فیلسوفان و دانشمندان علوم تجربی یافت نمی شود (همان). اما منتقدان رادیکال علوم انسانی فکر میکنند با در دست داشتن تبیین دینی گویا خداوند ما را از سایر تبیینها بینیاز کرده است یا بقیه تبیین ها باید در ذیل تبیین های دینی معنا پیدا کنند. آنها گویا میخواهند با پناه بردن به اعتمادی که از تبیینهای دینی ناشی میشود زیر پای تبیینهای دیگر بشری را خالی کنند.
تقسیمبندی دیگری که منتقدان رادیکال علوم انسانی از الزامات آن غافلاند، تقسیمبندی عقلانیت به عقلانیت نظری و عملی است. طبق این تقسیمبندی امور دنیایی و غیردنیایی و گزاره های مربوط به آنها یا «خردپذیر» هستند یعنی ما به لحاظ معرفتی و عقلانی از آنها میتوانیم دفاع کنیم یا «خِردستیز» هستند یعنی گزاره هایی هستند که ما به لحاظ معرفتی و عقلانی دلایل قاطع برای رد آنها داریم یا «خردگریز» هستند یعنی نه برای رد و نه برای قبول آنها نمی توانیم دلایل معرفتی قاطع فراهم کنیم. به بیان دیگر در برابر امور خردگریز که دایره وسیعی را پوشش میدهند، ممکن است عقلانیت نظری برای ما کاری نتواند انجام دهد، اما از لحاظ عملی میتوان برخی از این گزاره ها را بر دیگری رجحان داد و با توجه به سودمندی یا زیان دهی هر یک قضاوت کرد و بنا بر مقتضای عقلانیت عملی در حوزه گزاره های خردگریز نیز دست به داوری عقلانی زد. منتقدان رادیکال علوم اجتماعی تجربی چون فکر میکنند با عقلانیت نظری بشری نمی توان از پارهای از امور و گزاره ها دفاع کرد و باید برای اینکه مشکل حل شود، عقلانیت بشری را به طور کلی در برابر عقلانیت دینی تخطئه کرد. آنها توجه ندارند که اولاتبیین های دینی را نمی توان و نباید بر اساس عقلانیت علمی مبتنی بر تجربه حسی موجه کرد و ثانیا عقلانیت تنها به عقلانیت نظری محدود نمی شود. جامعه شناسی نیز فقط حامل عقلانیت نظری نیست. به بیان دیگر ممکن است پارهای از امور و گزاره ها «خردگریز» (و نه خردستیز) باشند، اما بتوان با اتکا به عقلانیت عملی از آرامش بخشی، شادی افزایی، اعتمادزایی و امیدبخشی آنها و پیامدهای عملی مثبت دینداری و عقلانیت دین ورزی سخن گفت. به این ترتیب بر خلاف عقلانیت محدود منتقدان رادیکال، عقلانیت موسع و عقلانیت عملی میتواند به ما کمک کند که خود را به همه انواع تبیین (اعم از علمی، دینی، فلسفی و اخلاقی) نیازمند بدانیم و از این طریق به غنای حیات فردی و جمعی خود بیفزاییم و یکی را فدای دیگری نکنیم. در عرصه عمومی ایران، ما هم منتقدان رادیکال دیندار جامعهشناسی داریم که جامعهشناسی را تحمل نمی کنند و هم منتقدان رادیکال سکولار (خصوصا در بین ایرانیان خارج از کشور) که ارزش مستقل تبیین های دینی و عقلانیت مبتنی بر تجربه دینی این تبیین ها را در عرصه عمومی نفی میکنند. منتقدان رادیکال دیندار برای حل معضلات موجود میان دانش جامعهشناسی و دانش دینی اولاقرائت دینی خود را ظاهرا قرائت صحیح میدانند بدون اینکه روشن کنند مختصات دقیق این قرائت چیست و ثانیا به خاطر خاستگاه غربی، عرفی، دنیایی دانش جامعهشناسی موجود، آن را نظرا و عملاغیرالهی، باطل و غلط میدانند و تحمل جامعهشناسی را از روی اضطرار و اکل میته میدانند تا اینکه روزی یک جامعهشناسی الهی یا یک جامعهشناسی بکر و بومی تولید شود، اگرچه سال ها طول بکشد. به بیان دیگر آنها تنها اصالت تبیین دینی مورد نظر خود را قبول دارند، تبیین های دیگر را هم به تبیین دینی فرومی کاهند و جامعهشناسی علمی/تجربی موجود را متعارض با دانش دینی- اجتماعی، دینزدا و غیرقابل دفاع میدانند. در برابر منتقدان رادیکال دیندار، منتقدان رادیکال سکولار هم داریم. آنها جامعهشناسی را دانشی معقول، عرفی و بشری میدانند و تبیین دینی را تبیینی غیرعقلانی و اگر رودربایستی نداشته باشند، خرافی میخوانند که با تبیین های علمی دانش های تجربی ناسازگار است. این منتقدان بر عکس منتقدان قبل، تنها اصالت تبیین علمی را قبول میکنند. آنها معتقدند باید از دانش جامعهشناسی در عرصه عمومی دفاع کنیم و دانش دینی - هر چه هست - را در حوزه خصوصی حفظ کنیم. اما ادعای این جستار در نقد هر دو دسته از منتقدان رادیکال این بود که ما در عرصه عمومی و برای حیات انسانیتر و اخلاقیتر جامعه به هر دو نوع تبیین علمی (از جمله جامعه شناختی) و دینی (از جمله تبیین دینی امر اجتماعی) مثل دیگر انواع تبیین ها (مانند تبیینهای فلسفی و اخلاقی) نیاز داریم و همه آنها عقلانی است، به شرط اینکه معیارها و ضوابط هر یک را رعایت کنیم و یکی را علیه دیگری از میدان به در نکنیم و به دیگری فرونکاهیم؛ البته توجه اصلی این نوشته به نقد منتقدان رادیکال دیندار بود که این روزها در بوروکراسی آموزشی ایران بدون اینکه پاسخگوی رفتارشان باشند، از قدرت بیشتری برخوردارند (نقد منتقدان رادیکال سکولار اما بیقدرت رسمی به فرصت دیگری نیاز دارد).
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان