دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ابوالفتح ناصح‌الدین عبدالواحد بن محمد آمدی (عبدالواحد آمدی یا ابوالفتح آمدی)

ابوالفتح ناصح‌الدین عبدالواحد بن محمد آمدی (عبدالواحد آمدی یا ابوالفتح آمدی)
ابوالفتح ناصح‌الدین عبدالواحد بن محمد آمدی (عبدالواحد آمدی یا ابوالفتح آمدی)

عبدالواحد آمدى

(قرن ششم هجرى)

عنوان مقاله: آیینه کرامت

نویسنده: اسماعیل محمدى

دیباچه

عبدالواحد آمدى دانشمند پرآوازه و ارجمندى که در منطقه سنى نشین دیار بکر به دنیا آمد و به اتفاق علماى شیعه از رجال شیعى شمرده مى شود، با خلق اثر جاودان «غررالحکم و دررالکلم» نام خود را براى همیشه جاودانه ساخت و با جمع آورى کلمات کوتاه امام على(علیه السلام)خدمت ارزشمندى به عالم اسلام کرد.

شهرت این کتاب چنان است که مؤلف بدان واسطه شناخته مى شود. در این نوشته، به معرفى زادگاه، کتاب و شخصیت این بزرگوار پرداخته شود، گرچه بسیارى از ویژگیهاى او همچنان ناشناخته است.

زادگاه

نام این شهر در منابع مختلف به صورتهاى آمِد، آمِدا، امیدا، ایمد، حامد، قره آمد و قره حامد آمده است. لفظ قره به سبب سیاهى سنگهاى ابنیه این شهر به این نام اضافه شده است. نام این شهر در سال 1356ق (1937م) به دیار بکرتغییر یافت. دیار بکر -منسوب به بکر بن وائِل - یا دیار ربیعه و دیار مُضَر، نام سه ناحیه از جزیره است. این نواحى را به سبب محاط بودن به وسیله رودخانه هاى دجله و فرات جزیره مى خواندند. بکر، ربیعه و مُضر نیز نام سه قبیله عرب است که در روزگار پیشین در آنجا اقامت گزیده بودند. قزوینى مى نویسد: دجله آمِد را هلالوار دربرگرفته است. اصطخرى آورده است: مخرج آب دجله از بالاى شهر آمد است.

باروى شهر آمد که از سنگهاى سیاه آتشفشانى (بازالت) ساخته شده، توجه جهانگردان را به خود جلب کرده است. تاریخ بناى شهر روشن نیست، اما گذشته اى دراز دارد. عیسى بن شیخ از تیره شیبانىِ قبیله بکر در سده 3هـ. ق، بر ضد خلافت عصیان کرد و نخستین حکومت مستقل اسلامى (شیخان) را در مقابل عباسیان در آن منطقه بنا نهاد، اما معتضد خلیفه پس از وفات احمد بن عیسى به آمد وارد شد و در 286هـ. ق / 899م آن شهر را فتح کرد. آمد مدتى زیر فرمان عضدالدوله دیلمى بود و در عهد سیف الدوله حمدانى(356هـ. ق / 967م) رومیان بارها آمد را محاصره کردند، ولى توفیق تصرف آن را نیافتند. سپس مدتى مروانیان بر آن حکومت کردند. (380-489هـ. ق / 990-1095م)

طغرل سلجوقى در 443هـ. ق و پس از وى الب ارسلان در 464هـ. ق بر این شهر فرمان راندند. در این زمان آمد بارها میان سلجوقیان و رومیان دست به دست گشت. در 518ق اهالى آمد بر اسماعیلیان آن حدود تاختند و نزدیک به هفتصد تن از آنان را کشتند و این هجوم اسماعیلیان را ناتوان ساخت. سلطان محمد سلجوقى، عثمان بن ارتق را به حکومت حصن کیفا فرستاد و در 579هـ . ق آمد ضمیمه شعبه حصن کیفاى آل ارتق گردید، اما صلاح الدین ایوبى در 629هـ . ق این سلسله را از میان برداشت. اندکى پیش از این تاریخ یعنى در 627هـ . ق سلطان جلال الدین خوارزمشاه در مسیر فرار از دست مغولان به آمد رسید و در آنجا پناه نیافت و کشته شد.

در 657هـ . ق هولاکو به دیار بکر رسید و ملک صالح را به تسخیر آمِد فرستاد. از آن پس مدتى آمد در اداره ارتقیان ماردین بود. در 796هـ . ق تیمور به آمد لشکر کشید و آن شهر را که -به روایت صاحب ظفرنامه- در مدت سه چهار هزار سال هیچ آفریده اى به قوّت و غلبه فتح نکرده بود، به دو سه روز فتح کرد. تیمور در 802هـ . ق به قرا عثمان آق قویونلو مقام امیرى داد و آن خاندان را متولّى دیار بکر گردانید. از آن پس مدت 70 سال آمد پایتخت امیران آق قویونلوبود.

در همین شهر بود که خدیجه بگم خواهر اوزون حسن آق قویونلو به عقد شیخ جنیددرآمد و از او سلطان حیدر، پدر شاه اسماعیل صفوى متولد شد و در واقع بنیاد دولت صفوى در این شهر نهاده شد. همچنین مارتا دختر اوزون حسن، که مادرش دسپینا خاتون دختر امپراتور مسیحى طرابزون بود، به عقد سلطان حیدر درآمد و مادر شاه اسماعیل شد.

آمِد در 913هـ . ق جزو متصرفات شاه اسماعیل صفوى گردید و از آن پس این شهر بین عثمانیان و صفویان دست به دست گشت تا در جنگ چالدران در 920هـ . ق به تصرف عثمانیها درآمد و نام آمِد به تدریج به دیار بکر تغییر یافت.[1] «آمِد یا آمُد» هر دو مورد گزارش شده است.[2]

دانشمندان آمدى

1 ـ ابوالفضائل على بن ابى المظفر آمدى(559-608): فقیه و ادیب شافعى. خاندان او از آمد به واسط کوچ کرده بودند. وى در واسط به دنیا آمد و در همانجا درگذشت.[3]

2 ـ حسن بن بشر بن یحیى بصرى آمدى: مکنى به ابوالقاسم (371هـ . ق)، نحوى و ناقد شعر. تولد و وفاتش در بصره بود.[4]

3 ـ رجب بن احمد قیصرى رومى حنفى(وفات: پس از 1078هـ . ق): دانشمند مشهور اهل سنت. در آمِد دیده به جهان گشود و در شهرى از توابع ازمیر درگذشت.[5]

4 ـ سیف الدین ابوالحسن على بن ابى على بن محمد بن سالم تَغلِبى: طبیب، فیلسوف متکلم و اصولى (575-622هـ . ق).[6]

نویسنده لسان المیزان از دو نفر به نامهاى: ابراهیم بن على الآمِدى و على بن محمد الآمِدى نام مى برد[7] و ابن خلکان در وفیات الاعیان از شخص دیگرى به نام محمد بن حسین الآمدى مکنى به ابوعبدالله یاد مى کند.[8]

تولد و وفات

بهترین راه براى شناخت شخصیت عبدالواحد جست جو در چگونگى تألیف و گردآورى احادیث علوى توسط وى مى باشد.

مرکز تحقیقات دارالحدیث نیز که گزیده اى از کتاب غررالحکم و دررالکلم را منتشر ساخته، در مقدمه همین موضوع را به عبارت دیگرى یادآور شده است.

ابوالفتح ناصح الدین عبدالواحد بن محمد آمِدى

محدث و قاضى شهر آمد بود. برخى نام وى را محمدبن عبدالواحد یاد کرده اند.[9] تاریخ دقیق ولادت و وفات او در کتابهاى رجال نیامده است. خود در مقدمه جواهرالکلام از احمد غزالى(520هـ . ق / 1126م) به عنوان معاصر یاد کرده است. سال درگذشت وى را به اختلاف 510، 520 و 550 دانسته اند و محدث ارموى در مقدمه غررالحکم با استناد به قراین و شواهد سال 550 را ترجیح داده است. مدرس تبریزى در ریحانة الادب سال 510 را سال وفات آمدى مى داند.[10]

محدث ارموى در مقدمه شرح خوانسارى بر غرر، از قول یکى از دوستانش چنین نقل کرده است:

«بسیار دور به نظر مى رسد (آمد) تا این تاریخ (510) زندگانى کرده باشد.»

دلیل آن را هم سال وفات معاصران وى مى داند که صاحب روضات بدان تصریح کرده و آن از این قرار است که سید رضى متوفاى 406هـ . ق، سید مرتضى 436هـ ق و شیخ طوسى 461هـ. ق است.[11]

چون ابن شهر آشوب شاگرد وى بود و سال وفات او 588 یا 585 ذکر شده است، به نظر مى رسد نظریه وفات آمدى در قرن ششم (قول آخر) درست تر باشد.

در مقدمه شرح خوانسارى بر غررالحکم هم پس از نقل اقوال مختلف، آمده است:

«فعلا تا پیدا نشدن مدرک قدیمى و قطعى و بَتى باید به این منقول حاج خلیفه در کشف الظنون و اسماعیل پاشا در هدیّه العارفین اکتفا نمود و عصر حیات و زندگانى آمدى را از اواسط قرن پنجم تا اواسط قرن ششم و تاریخ درگذشت او را احتمالا سال 550 دانست. و همین قول را مصحح کتاب پذیرفته است.»[12]

قاضى ابوالفتح عبدالواحد بن محمدبن عبدالواحد تمیمى، از علما و محدثین نیمه اول قرن ششم که در حدود 550ق درگذشته است. وى به خاطر کتاب گرانقدرش غررالحکم و دررالکلم که مجموعه سخنان کوتاه و نغز امیرالمؤمنین على(علیه السلام)است شهرت دارد.[13]

سیادت او (آمدى) چنانکه افندى مؤلف ریاض العلما گفته است، معلوم نیست زیرا نه ابن شهر آشوب به آن اشاره کرده و نه مؤلف تاریخ اربل که معاصر آمدى و همشهرى وى بود او را سید دانسته است.[14] در مقدمه شرح خوانسارى بر غررالحکم آمده است:

«مشهور آن است که او سید یعنى قرشى نبوده است.»[15]

مذهب آمِدى

از آنجا که ابن شهر آشوب اجازه غررالحکم او را داشت و این کتاب را از کتب شیعه برشمرده است، دانشمندانى از قبیل مجلسى، افندى اصفهانى و نورى او را شیعه امامى شمرده اند و عبارت «کرم الله وجهه» را که آمدى در دیباچه غررالحکم در حق امام على(علیه السلام) به کار برده است، حمل بر تقیه کرده یا از تصرفات کاتبان دانسته اند.[16] برخى از دانشمندان در اینکه وى شیعه امامى مذهب باشد، تردید کرده اند. ابن شهر آشوب (م: 588ق) در کتابهاى مناقب و معالم از کتاب «غرر و درر» یاد مى کند و مى گوید: اجازه روایت آن را از وى گرفته است. علامه مجلسى بر پایه همین گفتار ابن شهر آشوب او را شیعى دانسته است. میرزا عبدالله افندى، صاحب روضات و حاج میرزا حسین نورى هم بر همین قول اعتماد کرده اند. جز این، دلیل روشنى بر تشیع وى نداریم بخصوص که منصب قضاى یک دانمشند شیعى در منطقه سنى نشین دیار بکر و آمد (شمال عراق) حتى تا امروز هم جاى سؤال دارد مگر اینکه در جاى دیگر قاضى بوده یا تقیه مى کرده است.[17]

محدث نورى دلایل چهارگانه اى را بر تشیّع ایشان اقامه کرده است که خلاصه آن چنین است:

1. ابن شهر آشوب وى را در کتاب معالم العلماء شیعه شمرده و از او روایت کرده است.

2. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب بر تشیع وى تصریح مى کند.

3. دقت در کتاب غررالحکم مى فهماند که این کتاب از روى کتب امامیه تألیف شده و اخبار آن از ایشان اخذ شده است.

4. در این کتاب احادیثى نقل شده است که غیر امامى تاب تحمل و قدرت نقل آن را ندارد، مانند: «انا قسیم النار و خازن الجنان و صاحب الاعراف»[18]

وى در پایان قول صاحب ریاض العلماء را مستند قرار داده و گفته است: تأمل در این مورد بى مورد است.[19]

مدرسى تبریزى نیز گفته است: «بعضى که او را از عامه پنداشته اند، به خطا رفته اند.»[20]

آقا بزرگ تهرانى در طبقات اعلام الشیعه دو قول را نقل مى کند که دلیل بر تشیع آمدى است:

1. من مشایخ...ابن شهر آشوب و صرح بِتَشَیُّعه عند ذکر طرقه الى کتب الاصحاب.

2. و جزم بتشیعه فى «الریاض»[21]

و نیز در الذریعه وقتى از غررالحکم یاد مى کند، بعد از کلمه آمدى لفظ «الامامى» را که تصریح به تشیّع اوست، مى افزاید.[22]

غررالحکم و دررالکلم

چنان که پیداست کار جمع آورى کلمات قصار تا سده 5هـ. ق رونقى نیافته بود. از این رو ظاهراً تنها اثرى که آمدى از آن بهره گرفته «صد کلمه» جاحظ (255هـ ق) است.

کلمات قصار در غرر بر حسب حروف الفبا (فقط حرف اول) و با مراعات سجع آنها تنظیم شده است. این کتاب در قرن 12هـ ق توسط جمال الدین محمد خوانسارى به دستور سلطان حسین صفوى به فارسى ترجمه و شرح شد و به کوشش میرجلال الدین محدّث اُرمَوى در 1346هـ ش در تهران انتشار یافت. افزون بر این، در یکى دو قرن اخیر، بسیارى از دانشمندان به این کتاب پرداخته اند. عبدالکریم بن محمد یحیى قزوینى آن را بر حسب موضوع در 99 باب مرتب کرد و شرح فارسى بر آن افزود و آن را نَظْمُ الغُرَر و نَضْدُالدُّور نامید. بخشى از همین کتاب اصداف الدُّور نام گرفته است.

کتاب غرر به خواهش میرزا احمد تبریزى توسط میرزا موسى خوشنویس (عمادالفقراء) متخلّص به «حالى» به فارسى ترجمه شد و بخشى از آن در مجموعه انهار جاریه در 1344هـ. ق در شیراز به چاپ رسید.

ترجمه دیگرى توسط حاجى محمدعلى انصارى قمى، در تهران در 1335ش صورت گرفت.

خلاصه مختصرى از غررالحکم را نیز سید ابوالقاسم مرعشى ترجمه و همراه با متن در 1327هـ ش در تهران منتشر کرد. غررالحکم بارها در کشورهاى مختلف به چاپ رسیده و نسخه هاى خطى متعددى از آن در دست است.

آمدى علاوه بر غرر اثر دیگرى به نام «جواهرالکلام فى الحکم والاحکام من قصة سید الانام» داشت که حاجى خلیفه بخشى از مقدمه آن را نقل کرده است.[23]

کتاب غررالحکم و دررالکلم را فقیه و حکیم مشهور آقا جمال خوانسارى ترجمه و شرح کرد.

کتاب الاحکام که منسوب به آمدى است، در واقع تألیف سیف الدین على بن ابى على بن محمد آمدى (م 631ق) است و این انتساب درست نیست.[24]

نسخه هاى مختلف (شرحها، گزیده ها و ترجمه ها)

1 ـ شرح غرر و درر آمدى: شارح: جمال الدین محمد خوانسارى، تصحیح و تعلیق، محدث ارموى. این مجموعه هفت جلدى شامل 11050 حدیث است و جلد هفتم به فهرست موضوعى اختصاص دارد. نخستین روایت چنین است: «الدین یَعصِمُ دین نگاه مى دارد.» و حدیث آخر چنین است: «یَقبُحُ بالرَّجُل أنْ یَقْصُرَ عَمَلُهُ عن عِلْمِهِ و یَعجِزَ فِعْلُهُ عن قَولِهِ زشت است به مرد اینکه کوتاهى کند عمل او از علم و عاجز باشد کردار او از گفتار او.»

2 ـ غررالحکم مجموعه کلمات قصار حضرت على(علیه السلام): ترجمه محمدعلى انصارى، 2ج.

3 ـ گفتار امیرالمؤمنین على(علیه السلام): سید حسین شیخ الاسلامى، 2ج، قم، انصاریان، 1374.

4 ـ غررالحکم و دررالکلم: سید هاشم رسولى محلاتى، 2ج، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378.

5 ـ منتخب الغرر: 2400 سخن از سخنان حکیمانه على(علیه السلام)، فضل الله کمپانى، تهران، مفید، 1362.

6 ـ گزیده متون حدیثى/2: مرکز تحقیقات دارالحدیث، 471 ص.

7 ـ هدایة العلم فى تنظیم غررالحکم: سید حسین شیخ الاسلامى، قم، انصاریان، 1371، 704 ص.

8 ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم: مصطفى درایتى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 562 ص.

9 ـ المعجم المفهرس لالفاظ غررالحکم و دررالکلم: على رضا برازش، تهران، امیرکبیر، 1371، 3 ج.

10 ـ معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم: مصطفى درایتى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413ق، 1533 ص.

جلال الدین همایى «سنا» درباره غررالحکم چنین سروده است:

شاهبازى بود على که ورا *** همه آفاق زیر پر باشد

من چه گویم ثناى آنکه خداش *** منقبت گوى و مدحگر باشد

کلماتش همه درر ریزد *** حکمتش جملگى غرر باشد

درر گفته هاى او بنگر *** که همه گنج پر گهر باشد

شجر طور دانش و دین بود *** آن شجر را همین ثمر باشد

غرر آمدى که در آفاق *** همچو خورشید مشتهر باشد[25]

آمدى در آغاز غررالحکم و دررالکلم دلیل نگارش کتاب را چنین آورده است:

«...پس به درستى که باعث بر تخصیص فواید این کتاب و تعلیق آنها و جمع کلمات آن و تنمیق آنها چیزیست که شاد گشته به آن ابوعثمان جاحظ از خود شمرده آن را نوشته آن را در دفتر خود و تحدید کرده آن را، که آن عبارت از صد کلمه حکمت است که به اعتبار تازگى مضامین و معانى رمیده از اسماع و جامع انواع انتفاع اند که آنها را جمع و ضبط کرده از حضرت امیرالمؤمنین علىبن ابى طالب(علیه السلام). پس با خود گفتم که خدایا به فریادرَس مرا...! تعجب است از این مرد که علّامه زمان و یگانه امثال و اقران بوده است با وجود تقدّم در فنون علم و برآمدگى بر ذروه مراتب فهم و نزدیکى او به صدر اول و بخش گرفتن او در فضیلت به سهم افزونتر و بهره بزرگتر چگونه نابینا گشته از بدرمنیر و راضى شده از بسیار اندک؟! و آیا هست آنچه او ذکر کرده ازجمله کلمات حکمت آیات آن حضرت مگر بعضى از کلى و اندکى از جلّى و شبنمى از باران بسیار بزرگ قطره و به درستى که من با وجود گرفتگى دل و کوتاهى مرتبه از رتبه کمال و اعتراف به عجز از دریافت غایت رتبه افاضل از صدرهاى پیشینیان و قصور از جریان در میدان ایشان وکم وزنى نسبت به اوزان آن سنجیده روشان، جمع کردم اندکى از حکمتهاى قصیره آن حضرت و قلیلى از سخنان بزرگ منزلت آن والا رتبت را که لال و بى زبانند ارباب بلاغت از معارضه آن و نومیدند اهل حکمت از آوردن مثل و مانند آن و خدا داناست که نیستم من در این باب مگر مانند کسى که از دریا به کف آب برگیرد...[26]

محدث نورى آورده است: خدا روزى کند که ما این کتاب (غررالحکم و دررالکلم) را زیارت کنیم، چه تا کنون من آن را ندیده ام.[27]

حکایت غُرَرى

یکى از علماى به نام میرزا عبدالجواد عقیلى نقل مى کند:

«در ایام سلطنت على مرادخان زند در نجف اشرف در نزد مرحوم آقا سید مهدى طباطبایى«اعلى الله درجته» سید بحرالعلوم درس مى خواندم. روزى به زیارت مولى حضرت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» مشرّف، پس از زیارت عرض کردم: یا مولاى من، از شما کتابى مى خواهم که از مواعظ خودتان بوده و حقیر از آن بهره مند شوم. از حرم مطهّر که بیرون آمدم، ملّا معصوم على کتابفروشِ درب صحن مرا صدا زد که فلانى بیا این کتاب را بخر که کتاب خوبى است. کتاب را به قیمت ارزانى به من داد. معلوم شد التماس حقیر در نزد حضرت امیر(علیه السلام) قبول شده و این عطا (کتاب غررالحکم) از آن حضرت است.»

کجایى تواى طالب تیز راى *** که جویاى حقى ازین درد راى

ببیناى دانشور از هیچ باب *** رفیقى نباشد بسان کتاب

کتابى چنین غمزدایى کجاست *** همت غمزدا هم مسرّت فزاست

برآرد ترا سر ز خواب گران *** شود رهنمایت سوى سروران

ز انجام و آغاز هر دو سرا *** نماید ز مجرا و از ماجرا

کند پاکت ز آلایش نفس دون *** شوى از هداة و هم از مهتدون

کند آگهت هم ز سیر سلوک *** ز سیر رعایا و سر ملوک

ز اخلاق و اطوارت آگه کند *** ز دل ریشه فعل بد بر کند

نماید به تو راه و رسم صواب *** ز فقرت رهاند کند کامیاب

ز جهل و ز اندوه و از سوء حال *** رهاند رساند به فیض زلال

ز نقصان رساند به اوج کمال *** ز اوج کمالت به قرب وصال

چو مادر نهد بر لبت شهد ناب *** چو دایه دهد از بدت اجتناب

شوى گر مصاحب مرو را رواست *** که همصحبتى نیک چون کیمیاست

چنان میوه مشگبویى لطیف *** نیاید مگر از نهالى شریف

نهالى است از کوثر آن خورده آب *** که هر برگ آن مایه صد سحاب

نبى گفته او را بود باب علم *** ز کف بحر و کان و ز دل کوه حلم

على سرور جمله اصفیاست *** خود از اولیا برتر از انبیاست

وجود جهان بسته جود اوست *** که آن همچو مغز و جهان همچو پوست

بود این همه رشحه اى زان سحاب *** قلیلى از آن جمع در این کتاب


[1]. تلخیص از: دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص192.

[2]. ر.ک.به: مقدمه شرح خوانسارى بر غررالحکم، ص3.

[3]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 195. ر.ک. به: وفیات الاعیان، ابن خلّکان، ج 3، ص 479.

[4]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 195. و ر.ک.به: لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 210.

[5]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 196.

[6]. همان، ص 196. و ر.ک.به: وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 3، ص 293.

[7]. لسان المیزان، ابن حجرالعسقلانى، ج 8، ص 67.

[8]. همان، ج 8، ص 51.

[9]. لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 210 روضات الجنات، ج 5، ص 170

[10]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 195. ر.ک.به: ریحانةالادب، ج 1 و 2، ص 28. آقا بزرگ تهرانى در الذریعه نیز همین قول را صحیح دانسته است. ر.ک.به: الذریعه، ج 16، ص 38.

[11]. ر.ک.به: مقدمه شرح محقق بارع جمالالدین محمد خوانسارى بر غررالحکم، ج 1، ص عط.

[12]. ر.ک.به: همان، ص عط.

[13]. دایرةالمعارف تشیع، ج ا، ص 229.

[14]. همان.

[15]. مقدمه ارموى بر شرح خوانسارى بر غررالحکم، ص کا.

[16]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 195 و نیز ر.ک.به: مقدمه شرح خوانسارى بر غررالحکم، صکا.

[17]. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 229.

[18]. ر.ک.به: مقدمه شرح خوانسارى بر غررالحکم، صسط.

[19]. مقدمه «شرح خوانسارى بر غررالحکم...» ص کج.

[20]. ریحانةالادب، ج 1 و 2، ص 28.

[21]. طبقات اعلامالشیعه، القرن الخامس والسادس، ص169.

[22]. الذریعه، ج 16، ص 38.

[23]. دایرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 195، مقاله جعفر شعار.

[24]. دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 229.

[25]. شرح محقق بارع جمالالدین محمد خوانسارى بر غررالحکم و دررالکلم، ج 6، ص 562.

[26]. همان، ج 1، ص 8.

[27]. مقدمه ارموى بر: شرح محقق بارع جمالالدین خوانسارى بر غررالحکم، ص کج.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام عبدالواحد
نام خانوادگی آمدى
نام پدر محمد آمدى
نام معروف عبدالواحد آمدى، آمدى
کنیه ابوالفتح
لقب ناصح الدین
مکان تولد عراق،دیار بکر
تاریخ فوت (شمسی) 534
تاریخ فوت (قمری) 550
مکان فوت عراق،دیار بکر

تالیفات

No image

غررالحکم و دررالکلم

 ,چنانکه پیداست کار جمع‌آورى کلمات قصار تا سده 5ق رونقى نیافته بود. از این رو ظاهراً تنها اثرى که آمدى از آن بهره گرفته «صد کلمه» جاحظ (255ه ق) است.

 ,کلمات قصار در غرر بر حسب حروف الفبا (فقط حرف اول) و با مراعات سجع آنها تنظیم شده است. این کتاب در قرن 12ه ق توسط جمال‌الدین محمد خوانسارى به دستور سلطان حسین صفوى به فارسى ترجمه و شرح شد و به کوشش میرجلال‌الدین محدّث اُرمَوى در 1346ه ش در تهران انتشار یافت.

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که تا کنون هَشت جلد از آن به زیور چاپ آراسته شده، اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS