کلمات کلیدی: آراستگي در اسلام
نویسنده:
« قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق »
دراین آیه به نوعی التفات حکمیمخصوص به این امت از حکم عام سابق استخراج شده، همچنانکه در جمله
« ذلک من ایات الله لعلهم یذکرون و جمله فاذا فعلوا فاحشة »
نظیرش گذشت.
استفهامیکه در این آیه است استفهامیاست انکاری.
کلمه الزین درمقابل معنای الشین است، و به معنای کارها و چیزهایی است که عیب و نقص را از بین ببرد والشین به معنای هرچیزی است که مایه رسوایی و نقص انسان و نفرت اشخاص از او بوده باشد.
معنای اخراج زینت و طیبات رزق(در ذیل آیه: قل من حرم زینة الله...)
اخراج زینت استعاره ای است تخییلی و کنایه است ازاظهار آن.آری، این خدای سبحان است که به الهام و هدایت خود انسان را از راه فطرت ملهم کرده تا انواع و اقسام زینت هایی که مورد پسند جامعه او و باعث مجذوب شدن دلها به سوی او است ایجاد نموده به این وسیله نفرت و تنفر مردم را از خود دور سازد.پس گرچه به حسب ظاهر به وجود آوردن زینت ها و سایر حوائج زندگی کار خود انسان است، و لیکن از آنجایی که به الهام خداوند بوده در حقیقت او ایجادش کرده و آن را از پنهانی به عرصه بروز و ظهور در آورده، چون میدانسته که این نوع موجود محتاج به زینت است.
آری، اگر انسان در دنیا بطور انفرادی زندگی میکرد هرگزمحتاج به زینتی که خود رابا آن بیاراید نمیشد، بلکه اصلا بخاطرش هم خطور نمیکرد که چنین چیزی لازم است، ولیکن از آنجایی که زندگیش جز بطور اجتماع ممکن نیست، و زندگی اجتماعی هم قهرا محتاج به اراده و کراهت، حب و بغض، رضا و سخط و امثال آن است، از این جهت خواه ناخواه به قیافه و شکل هایی بر میخورد که یکی را دوست میدارد و از یکی بدش میآید، لذا معلم غیبی از ماورای فطرتش به او الهام کرده تا به اصلاح مفاسد خودبپردازد، و معایب خود رابر طرف ساخته خود را زینت دهد، و شاید همین نکته باعث شده که از انسان به لفظ عباده که صیغه جمع است تعبیر بفرماید.
و این زینت از مهم ترین اموری است که اجتماع بشری برآن اعتماد میکند، و ازآداب راسخی است که به موازات ترقی و تنزل، مدنیت انسان ترقی و تنزل مینماید، وازلوازمیاست که هیچ وقت از هیچ جامعه ای منفک نمیگردد، به طوری که فرض نبودن آن دریک جامعه مساوی بافرض انعدام و متلاشی شدن اجزای آن جامعه است.آری، معنای انهدام جامعه جز از بین رفتن حسن و قبح، حب و بغض، اراده وکراهت و امثال آن نیست، وقتی دربین افراد یک جامعه اینگونه امور حکمفرما نباشد دیگر مصداقی برای اجتماع باقی نمیماند - دقت بفرمایید - .
طیببه معنای چیزی است که ملایم با طبع باشد، ودر اینجا عبارت است از انواع مختلف غذاهایی که انسان با آن ارتزاق میکند.و یا عبارت است از مطلق چیزهایی که آدمیدر زندگی و بقای خود از آنها استمداد میجوید، مانند مسکن، همسر و...برای تشخیص اینکه کدامیک از افراد این انواع طیب و مطابق با میل و شهوت او و سازگار با وضع ساختمانی او است، خداوند او را مجهزبه حواسی کرده که با آن میتواند سازگار آن را از ناسازگارش تمیز دهد.
این مساله که زندگی صحیح و سعید آدمیمبتنی بر رزق طیب است احتیاج به گفتن ندارد، و ناگفته پیدا است که انسان وقتی در زندگی خود به سعادت مطلوبش نائل میشود که وسیله ارتزاقش چیزهایی باشد که با طبیعت قوا و جهازاتش سازگار بوده، و با بقای ترکیب خاصی که آن جهازات دارد مساعد باشد، چون انسان به هیچ جهازی مجهز نشده مگر اینکه زندگیش موقوف و منوط بر آن است.بنا بر این، اگر در موردی،حاجت خود را با چیزی که باطبعش سازگار نیست برآورده سازد نقصی به خود وارد آورده،و مجبور است آن نقص را به وسیله سایر قوای خود تتمیم و جبران نماید.
مثلا گرسنهای که احتیاج به غذا را به صورتی غیر صحیح بر طرف میسازد و بیش ازاندازه لازم غذا میخورد نقصی به جهاز هاضمه خود وارد میآورد، و مجبور میشود به وسیله دوا و اتخاذ رژیم، جهاز هاضمه و غدد ترشحی آن را اصلاح نماید، و وقتی این عمل را چند بارتکرار کرد دواهای مزبور از اثر و خاصیت میافتد، و انسان برای همیشه علیل شده از انجام کارهای حیاتی اش که اهم آن فکر سالم و آزاد است باز میماند، و همچنین سایر حوائج زندگی.
علاوه بر اینکه تعدی از این سنت انسان را به چیز دیگری تبدیل میکند، و به صورت موجودی در میآورد که نه عالم برای مثل او آفریده شده، و نه امثال او برای عالم خلق شده اند.
آری، انسانی که یکسره خود را به دست شهوات بسپارد و بکوشدکه تا آخرین مرحله امکان وقدرت از لذائذ حیوانی و شکم و شهوت و امثال آن تمتع ببرد انسانی است که میخواهد درظرفی زندگی کند که عالم هستی برایش معین نکرده و به راهی رود که فطرت برایش تعیین ننموده است.
خدای سبحان در این آیه شریفه زینت هایی را سراغ میدهد که برای بندگانش ایجادنموده، و آنان را فطرتا به وجود آن زینت ها و به استعمال و استفاده از آنها ملهم کرده،و معلوم است که فطرت الهام نمیکند مگر به چیزهایی که وجود و بقای انسان منوط و محتاج به آن است.در وضوح این امر همین بس که هیچ دلیلی بر مباح بودن چیزی بهتر از احتیاج به آن نیست، زیرا احتیاج به حسب وجودو طبیعت خاص انسانی خود دلیل است بر اینکه خدای تعالی انسان را طوری آفریده که به آن چیز محتاج باشد.و به عبارت دیگر باتعبیه قوا و ادوات انسان رابطه ای بین او و بین آن چیزها برقرار کرده که خواه ناخواه، در صدد تحصیل آنها برمیآید.
ذکر طیبات از رزق و عطف آن بر زینت و قرار داشتن این عطف در سیاق استفهام انکاری این معنا را میرساند که اولا رزق طیب دارای اقسامیاست.و ثانیا زینت خدا و رزق طیب را هم شرع اباحه کرده و هم عقل و هم فطرت.و ثالثا این اباحه وقتی است که استفاده ازآن از حد اعتدال تجاوز نکند و گر نه جامعه را تهدید به انحطاط نموده شکافی در بنیان آن
ایجاد میکند که مایه انعدام آن است.آری، کمتر فسادی درعالم ظاهر میشود و کمتر جنگ خونینی است که نسل ها را قطع و آبادی ها را ویران سازد و منشا آن اسراف و افراط در استفاده از زینت و رزق نبوده باشد، چون انسان طبعا اینطور است که وقتی از جاده اعتدال بیرون شد و پا از مرز خود بیرون گذاشت کمتر میتواند خود را کنترل کند، و به یک حد معینی اکتفا نماید، بلکه مانند تیری که از کمان بیرون شود تا آخرین حد قدرتش جلو میرود، و چون چنین است سزاوار است که همه وقت و در همه امور در زیر تازیانه تربیت کنترل شود، و به ساده ترین بیانی که عقل خود او آن را بپسندد پند و اندرز داده شود.
چرا خداوند به ضروریات زندگی از قبیل لباس پوشیدن و خود را آراستن امر نموده است؟امر پروردگار به ضروریات زندگی از قبیل لباس پوشیدن و خود را آراستن از همین باب است که میخواهد تربیتش حتی در اینگونه امور ساده و پیش پا افتاده رعایت شده باشد، پس کسی نگوید امر به پوشیدن لباس و تنظیف و آرایش چه معنا دارد.
صاحب تفسیر المنار جواب دیگری از این حرف داده - و چه نیکوگفته است: این حرف را کسانی میزنند که از تاریخ امم و سرگذشت ملل گذشته بی خبرند، و گر نه آن راسطحی و ساده تلقی ننموده به اهمیت و ارزش آن پی میبردند، چون اکثر مردم نیمه وحشی جزیره نشین و کوهستانی های آفریقا که در جنگل ها و غارها تنها و یا دسته جمعی زندگی میکردند زن و مردشان لخت بسر میبردند، اسلام به هرقومیاز آنان که دست یافت با امثال آیه مورد بحث لباس پوشیدن را به آنان یاد داد و ستر عورت را برایشان واجب کرد، وبه سوی تمدن سوق شان داد.و من خیال میکنم این قبیل حرفها از ناحیه دشمنان اسلام در دهن ها افتاده است، گویامبلغین مسیحیت به منظور رم دادن مردم از اسلام و دعوت شان به کیش خوداین طعنه ها را زده اند، و گر نه ارزش دعوت اسلام به لباس و آرایش بر هیچ کس پوشیده نیست.و لذا بعضی از منصفین مسیحی اعتراف کرده اند به اینکه این گونه طعنه ها نسبت به اسلام بی انصافی است، اسلام با این حکم خود منت بزرگی به گردن ما اروپائیان دارد، چون اگراسلام نبود ما امروز در خطه پهناور آفریقا تجارت پارچه و قماش نداشته و سالیانه مبالغ هنگفتی سود نمیبردیم.این حکم اسلام تنها در بین مسلمین آنجا حسن اثر نداشته بلکه امم وملل بت پرست نیز وقتی هموطنان خودرا دیدند که پس از قبول اسلام ملبس به لباس شدند و به زینت و آرایش خود پرداختند آنان نیز به تقلید از مسلمین لباس پوشیده رسم دیرینه خود را ترک گفتند.
شاهد زنده این مدعا، ساکنین بلاد هندند، چون بت پرستان این ناحیه در عین اینکه ازقدیم الایام مردمیمتمدن بودند مع ذلک هم اکنون هزاران هزار از زن و مردشان لخت مادرزاد و یا نصف و یا ربع بدن شان برهنه است.بعضی از مردان شان در بازارها و کارگاه ها بدون لباس آمد و شد میکنند، و فقط عورت ها و یا حد اکثر از کمر به پایین را میپوشانند،زنان شان شکم و ران ها را برهنه نموده و از کمر به بالای شان هم برهنه است.دانشمندان همین قوم اعتراف کرده اندکه این مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته اند.و همچنین غذاخوردن در ظرف هم از آثار اسلام است، چون میدیدند که مسلمین هیچ وقت بدون ظرف غذانمیخورند حتی فقرای آنان که دسترسی به ظرف ندارند غذا را روی برگ درختان ریخته ازروی آن بر میدارند و میخورند، و در عین تهی دستی هرگز از لباس و آرایش خود کم نمیگذارند.
و چون مسلمین از دیر زمان در بلاد هند حکومت میکردند،و غالبا فاضل ترین وپارساترین حکومت های اسلامیبودند تاثیرشان در بت پرست ها بیش از تاثیری بود که سایرحکومت های اسلامیدر نقاط مختلف گیتی داشتند، لذا مساله ملبس به لباس شدن هم ازجاهای دیگر بیشترشایع گردید، و لذا میبینیم در بلاد شرق یعنی سیام و نواحی آن، مسلمین آن طور نفوذ و تاثیر نداشته بلکه خودشان در جهل و دوری از تمدن دست کمیاز بت پرست هانداشتند، و از حیث لباس و سایر اعمال دینی به کیش بت پرستی نزدیک ترند تا به اسلام.زنان آن نواحی غیر از عورت جلو و عقب، عورت دیگری که پوشاندنش لازم باشد برای خود قائل نیستند.و حال آنکه در اسلام همه بدن زن عورت است.
خلاصه اینکه، در سراسر گیتی هر کجا که اسلام قوتی دارد به میزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبیل لباس، آرایش و امثال آن به چشم میخورد، اینجا است که ارزش واقعی این اصل اصلاحی اسلام معلوم میشود و به خوبی به دست میآید که اگر اسلام چنین اصلی را نمیداشت و متعرض مساله لباس و آرایش نمیشد و آن را بر مسلمین واجب نمیکرد، به طور مسلم امروز امم و قبایل بی شماری همچنان در حال توحش باقی مانده بودند.با این حال چطور یک مشت فرنگی ماب به خود اجازه میدهند که بر حسب عادت زشتی که دارند درکمال تبختر کلاه خود را کج گذاشته، روی مبل قهوه خانه و یا کاباره و یا میکده ها تکیه زده بگویند: این چه دینی است که حوائج و ضروریات زندگی بشری را جزء شرایع خود قرار داده، مثلا به لباس پوشیدن و غذا خوردن و آب آشامیدن امر نموده و این قبیل امور را با اینکه احتیاجی به سفارش و وحی آسمانی ندارد جزء احکام خود قرار دهد؟[1]
این بود جوابی که صاحب المنار از اشکال مزبور داده.در اینجابه یاد داستانی افتادم که نقل آن در حقیقت جواب سومیاز این اشکال است، و آن اینکه وقتی طبیب مخصوص هارون الرشید که مردی نصرانی و حاذق در طب بود به علی بن الحسین بن واقد گفت کتاب آسمانی شماهیچ دستوری در باره بهداشت و حفظ الصحه ندارد، و حال آنکه سعادت بشر را دوعلم تامین میکند یکی علم ادیان و دیگری علم ابدان(طب).
علی در جوابش گفت: خداوند علم ابدان را در کتاب خود در نصف یک آیه خلاصه کرده است و آن جمله:
« کلوا و اشربوا و لا تسرفوا »
است.رسول گرامیاسلام(ص)نیز این معنارا در جمله کوتاه معده خانه هر دردی است و پرهیز سر آمد هردوایی است، و باید که حق بدن را در آنچه عادتش داده ای ادا کنی خلاصه کرده.طبیب نامبرده فکری کرد و گفت: آری، کتاب شما و پیغمبرتان بااین دو جمله دستور دیگری را برای جالینوس باقی نگذاشتند.[2]