30 مهر 1390, 0:0
آزادي انسان در اسلام
آیتاللهالعظمی جوادی آملی
عنوان «آزادی» جزء اصول و مبادی بسیاری از فروع فقهی، اخلاقی، حقوقی است و معنای آزادی هم بسیار شفاف و روشن است؛ اما حقیقت آزادی چیست، بسیار مستور و مخفی است. اگر محققی در مسائل فقهی، اخلاقی یا حقوقی بخواهد مطلبی را طرح کند، باید سه مقطع را محققانه طی کند: بخش اول روشن بودن آن مواد است. بخش دوم آن است که مواد اخلاقی، حقوقی و فقهی و مانند آن را از مبانی میگیرند؛آن مبانی و اصول همانند چشمه جوشانی است که این فروع از آن استخراج میشود، لکن عمده آن است که این مبانی و اصول را از منابع اصیل استنباط کنیم. تا یک منبع راستین نداشته باشیم، مبنای دقیق نخواهیم داشت و وقتی مبنای دقیق نداشتیم، فروع دقیق هم استنباط نمیشود. به عنوان مثال جریان عدل همین طور است؛ بسیاری از مواد حقوقی، اخلاقی و فقهی به استناد عدل تنظیم میشود. معنای عدل روشن است؛ اما حقیقت عدل بسیار پیچیده و مستور است؛ زیرا عدل یعنی وضع هر شیء در جای خود: هر چیزی را در جای خود نهادن، هر شخصی را در جای خود قرار دادن و منزه از افراط و تفریط بودن. این معنای عدل است؛ اما جای اشیا و اشخاص کجاست؟ این اول ابهام است؛ بنابراین خود عدل را که مبنای بسیاری از مسائل فقهی، اخلاقی و حقوقی است، باید از منبعی گرفت؛ آزادی را هم باید از منبعی گرفت.
کسانی که به خدا و وحی و نبوت و رسالت و الهام معتقدند، این اصول و مبانی را از آن منابع استخراج میکنند؛ زیرا خدای سبحان اشیا و اشخاص را آفرید، جهان را خلق کرد و پیوند ناگسستنی انسان و جهان را هم خلق کرد. هر کدام از این اضلاع سهگانه مثلث آفرینش بر اساس نظم و تقدیر خاص الهی است. اگر کسی منبع را پذیرفت، یعنی الهی فکر کرد، باید ببیند خدایی که انسان را آفرید و جهان را آفرید، عدل را چگونه ترسیم کرد، آزادی را چگونه تصویر کرد. درباره آزادی ما با چند ابهام روبرو هستیم: یکی اینکه باید روشن بشود آزادی انسان از چه چیزی؛ یکی اینکه باید معلوم بشود آزادی انسان در چه چیزی و یکی اینکه باید شفاف بشود آزادی انسان به سوی چه چیزی؟ آنچه از منابع اسلامی به دست میآید، عبارت از این است که: انسان وجود محدودی دارد، و هر وجود محدودی، جمیع شئونش محدود است. ممکن نیست شیئی وجودش محدود، ولی اوصاف و آزادیاش نامحدود باشد. این امتناع عقلی دارد؛ عقل هم یکی از ادله شرع است. بنابراین انسانی که وجودش محدود است، نمیتواند آزادی نامحدود داشته باشد.
مطلب دوم آن است که اصلاً انسان آزاد خلق شد یا نه؟ طبق شواهد فراوان دینی، انسان آزاد و مختار خلق شد؛ یعنی هم میتواند قبول کند، هم میتواند نکول. در همه موارد (اعتقاد، اخلاق و اوصاف، و گفتار و رفتار و نوشتار) او صاحب دو بال است: بال قبول و بال نکول؛ میتواند نفی میتواند اثبات، میتواند جذب میتواند دفع، میتواند بپذیرد میتواند رد بکند. خدا انسان را آزاد و مختار خلق کرد و این آزادی، عطیه الهی است و هیچ کس نمیتواند آزادی را از خود سلب بکند؛ یعنی بخواهد بگوید من کاری را بدون آزادی انجام میدهم. همان طوری که دو دوتا پنجتا محال است، انسان بخواهد کاری را بیاراده و بیاختیار انجام بدهد، محال است. چه طنزش چه جدش حتماً با اراده و اختیار است و این هم کمالی است که خدای سبحان به انسان داد و با این کمال انسان را میآزماید؛ اگر انسان مجبور بود به اطاعت یا انسان معذور بود، هرگز به کمال نمیرسید.
چون وجود انسان محدود است (یک) و همه اشیا و امور برای او یکسان و مناسب نیست (دو)، نه خواص اشیا برای او روشن است، نه خواص اجرام، نه خواص افعال و نوشتار و گفتار. بسیاری از امور است که گذشته و آیندهاش روشن نیست؛ بنابراین انسان اگر بخواهد بگوید همه کارها برای من رواست، این غفلت است. گرچه اصل اختیار را خدا به انسان عطا کرد، ولی همان طوری که وجودش محدود است و محال است که او آزادی نامتناهی داشته باشد و وجودش با بعضی اشیا هماهنگ است و با بعضی اشیا هماهنگ نیست، لذا آزادی به معنای رهایی ممنوع است نه ممتنع.گرچه انسان میتواند رها باشد و امتناع ندارد، ولی منع عقلی و نقلی دارد که عقل و نقل دو بال و دو چراغ شریعتاند. شریعت، صراط و راه است و عقل و نقل، دو چراغ شفافاند که ما را از صراط آگاه میکنند.
بنابراین انسان آزاد خلق شد (یک)، جمیع اشیا برای او یکسان نیست (دو)، درباره آزادی نامتناهی این ممتنع است (سه)، درباره رهایی محدود هم ممنوع است (این چهار)، که انسان بتواند هر کاری را انجام بدهد، هر حرفی را بزند، هر چیزی را مصرف بکند، هر جایی برود (این طور نیست). اگر نامتناهی فرض شد، امتناع عقلی حکم آن است و اگر رهایی فرض شد، منع نقلی و عقلی به سراغ آن میآید نه امتناع؛ بنابراین انسان از نظر تکوین، آزاد خلق شده است که فرمود: «لا اکراه فیالدین»(بقره، 265) گذشته از اینکه عقیده، اجبارپذیر نیست، انسان با اختیار خلق شد؛ چه اینکه فرمود: خدا حق را به شما اعلام کرد، پیامبر حق را به شما اعلام میکند: «قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» (کهف، 29) یا «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»(انسان،3). این مضمونها با تعبیرهای گوناگون در آیات آمده که ناظر به آزادی تکوینی است؛ اما چون همه اشیا و امور برای او یکسان نیست و کسی که عالم را آفریده، از مصالح و مفاسد و ملاکها با خبر است، او را محدود میکند و در حقیقت او را از خطر و سقوط و هلاک مصون میکند و آنچه را برای او زیانبار است، منع میکند و آنچه برای او نافع است، تجویز میکند.
بنابراین همان طور که عدل، مبناست و این مبنا را باید از منبع وحی گرفت، آزادی، استقلال و مانند آن مبانی حقوقاند و باید این مبانی را از منبع وحی استنباط کرد. وحی به ما میگوید: شما در زندگی، حق فردی دارید، حق جمعی دارید، ملتْ حق سیاسی دارد، حق اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دارد؛ ولی هر حق در مقابل تکلیف است. دیگران هم حق دارند و ما مکلفیم حق آنها را رعایت کنیم، ما هم حق داریم و دیگران هم موظفاند که حق ما را رعایت کنند. تجاوز به حریم دیگری گرچه با رهایی انسان سازگار است، ولی با حریت او سازگار نیست. اگر کسی خواست جلوی آزادی ما را بگیرد، ما حق داریم از خودمان دفاع بکنیم و این مانع را دفع بکنیم و این یکی از شعب جهاد ـ یعنی جهاد اصغر ـ خواهد بود، لکن کسی میتواند جهاد اصغر داشته باشد و در آن پیروز باشد که در جبهه جهاد اکبر پیروز باشد؛ یعنی همان طور که در بیرون دشمن حمله میکند و قصد آسیب رساندن دارد، در درون هم این هوا و هوس حمله میکنند و تلاش و کوشش آنها آن است که عقل را به اسارت بگیرند. اگر کسی در جبهه جهاد درون، شکست خورد و عقل را به اسارت بردند بر طبق بیان نورانی علیبنابیطالب سلام الله علیه که فرمود: «کم من عقل اسیرٍتحت هوی أمیر»، اگر هوا، امیر شد که «ان النفس لأماره بالسوء» (یوسف، 53) و اگر عقل، اسیر شد، آنچه در صحنه درون حکومت میکند، شهوت است و غضب. چنین انسانی که هوس، امیر اوست و غضب، فرمانده اوست، اگر وارد مبارزه سیاسی و مانند آن بشود و به عنوان فراهم کردن آزادی فرد یا ملت قیام بکند، چون در درون شکستخورده است، اگر در بیرون هم پیروز بشود، ظفرمندی او مقطعی است و طولی نمیکشد که با چرخش منحوسی، این پیروزی او به تلخکامی تبدیل میشود؛ نظیر جاهایی که انقلاب کردند و نتوانستند حفظ بکنند. اگر در صحنه جهاد اکبر کسی پیروز نباشد، در مبارزات سیاسی هم موفق نیست و اگر هم به حسب ظاهر پیروز بشود، طولی نمیکشد که آن را از دست خواهد داد.
بیان نورانی قرآن کریم این است که حاجیان و معتمران، دور کعبه طواف بکنند؛ زیرا این کعبه، بیت عتیق است؛ یعنی خانهای است آزاد؛ ملک کسی نبود و درس آزادی و آزادگی به انسان میدهد. طواف دور خانه آزادی، درس آزادی میدهد؛نماز به سوی خانه آزادی، درس آزادی میدهد. قرآن کریم وقتی ما را وارد مسائل سیاسی، اجتماعی و مانند آن کرد و وقتی ما را به انقلاب و مبارزه دعوت کرد که ما در جبهه جهاد درون پیروز باشیم فرمود: «فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاه الدنیا بالآخره» (نساء، 74). اولین شرط مبارزه آن است که کسی اهل هوا و هوس نباشد، اگر آزاد از هوا و هوس بود، توان مبارزه دارد؛ بنابراین آزادی از هوس مقدم بر آزادی سیاسی، اجتماعی و مانند آن است. مطلوبترین آزادی، آزادی اخلاقی و آزادی روحی و معنوی است، بعد آزادی ظاهری و بدنی. اینکه به ما گفتند به طرف بیت عتیق نماز بخوانید، یعنی درس آزادگی بیاموزید. بیان دیگر علیبنابیطالب(س) این است که تقوا، انسان را از سلطنت هر سلطانی آزاد میکند؛سلطان هوس، سلطان هوا، سلطان وهم، سلطان خیال، سلطان خوردن، سلطان نوشیدن و مانند آن؛انسان باتقوا از این سلطنتهای منحوس آزاد میشود. اینکه فرمود: در گذشته برادری داشتم که در چشمانم بزرگ بود و سرّ بزرگی او این بود که جهان در پیشگاهش کوچک بود و آنچه او را در چشمان من بزرگ میکرد، کوچکی دنیا در چشم او بود: «کان خارجاً من سلطان بطنه» او از سلطنت شکم بیرون آمد؛این چنین نبود که هر چه دلش میخواست، تهیه کند. اگر کسی از سلطان بطن بیرون بیاید، از سلطان شهوت و غضب آزاد بشود و از سلطان وهم و خیال آزاد بشود، اندیشه سالم و انگیزه صحیح خواهد داشت؛هم خوب میفهمد هم خوب عمل میکند؛این آزاد از وهم و خیال است در بخش علم و آزاد از شهوت و غضب است در بخش عمل. امیرالمؤمنین(س) فرمود تقوا، منشأ هر گونه آزادی است. در بخش دیگر از سخنان آن حضرت آمده است: «ألا حرٌ یدع هذه اللماظه:آیا انسان آزادهای هست که از این لماظه صرف نظر کند؟» «لماظه» ماندة لای دندان و دهن است. حضرت فرمود آنچه در دست بشر کنونی است، لماظة نسل قبل است! آیا انسان آزادهای هست که از ماندة لای دندان صرف نظر بکند و آزاد بشود؟
ما اگر منبع وحیانی داشتیم، معنای آزادی را از آنجا میگیریم و اگر منبع وحیانی نداشتیم، آن مواد حقوقی را از آزادی و عدل و مانند آن میگیریم؛ اما عدل و آزادی و استقلال و مانند آن، پایگاه ندارند؛ لذا ناچاریم از رسوبات فرهنگی، رسوم عادی، سنتهای عادی و عادات و آداب مردمی بگیریم که این هیچ پایگاه علمی و دینی نخواهد داشت. بنابراین آزادی در اسلام عبارت از این شد که: انسان تکویناً آزاد است (یک)، تشریعاً محدود است(دو)، این محدودیت برای مصونیت اوست (سه)، و مهمترین آزادی، آزادی اخلاقی و آزادی علمی است (چهار)، که در بخش اندیشه، از گزند وهم و آسیب خیال آزاد باشد و در بخش انگیزه هم از آسیب و افت و آفت شهوت و غضب آزاد باشد (پنج)، وقتی این آزادیهای اخلاقی و مانند آن فراهم شد، آنگاه به آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی که میرسد کاملاً موفق است. نموداری از این آزادی را درباره وجود مبارک حسینبنعلی(س) میبینید.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان