18 اردیبهشت 1390, 0:0
آسيب شناسي وضعيت پژوهش در ايران
کنشگران فردی و جمعی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در کشور ما دارای تواناییها و ظرفیتهای بالقوه بالایی هستند، ولی به علل مختلف این توانایی بالقوه کمتر به فعلیت میرسد. یکی از آسیبهای جدی پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی ما که سبب عقیم شدن نسبی آنها میشود، این است که بسیاری از پژوهشگران فردی و جمعی ما، به معنای واقعی کلمه، پژوهشگری نمی کنند؛ بلکه پژوهش هایی را مدیریت میکنند؛ یعنی در واقع مدیر اجرایی پژوهش هستند تا پژوهشگر. در نتیجه، نه خود با همه وجود وارد کار پژوهش میشوند و نه دیگرانی که به طور جنبی و بخشی به آنان کمک پژوهشی میکنند. چنین وضعیتی در عین اینکه ظاهراً به نیازهای محیطی و سازمانها پاسخ میدهد و بودجههای پژوهشی را هزینه میکند، اما پاسخی صوری و رسمی و کلیشه ای به نیازها میدهد، نه پاسخی واقعی و شایسته.
بدین ترتیب، در این شرایط، در عین اینکه به ظاهر تولید علمی صورت گرفته و منجر به انجام پروژههای تحقیقاتی، ارائه گزارش تحقیق و حتی چند مقاله علمی میشود، اما اغلب نه دگرگونی در عمق وجود محقق ایجاد کرده و نه به عمق نیازهای جامعه پاسخ میدهد و نه به تولید علمی واقعی منجر میشود. در واقع این نوع پژوهشگر اجتماعی و فرهنگی «مونتاژکار پژوهشی» است تا پژوهشگر واقعی که جامعه ما به آن بشدت نیاز دارد. اما متاسفانه بسیاری از پژوهشگران و پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی کنونی ما، از این نوع هستند که در نتیجه، اثربخشی آنها هم در حوزه جامعه و هم در حوزه تولید بومی دانش اجتماعی، به جز در زمینه ارائه آمار و ارقام، بسیار ناچیز است. طبعاً سوال مهم این خواهد بود که چه عواملی سبب این آسیب پژوهشی شده اند؟ هرچند علل متعددی برای این وضعیت میتوان برشمرد، ولی به سه مورد که به خاطر حاکمیت تعارفات کمتر به آنها اشاره شده، میپردازیم. یکی از عوامل مهم این است که برخی از پژوهشگران ما، نه عشق پژوهش دارند و نه درد جامعه و فرهنگ خویش. در نتیجه، پژوهش برای آنها، صرفاً ابزار تامین نان و نام است.
بخش دیگری از پژوهشگران ما نیز که هم عشق پژوهش دارند و هم درد جامعه و فرهنگ خویش و به حال و آینده ملت و کشورشان دل میسوزانند و احساس مسئولیت میکنند، چنان درگیر ضوابط رسمی و معمول فرم طرح تحقیق، مرحله بندی طرح و ارائه گزارش بموقع هر مرحله و رعایت زمانبندی تعیین شده هستند که نمیتوانند توانهای بالقوه خود را به فعلیت برسانند و نمیتوانند همه توان خود و همکاران خود را برای به ثمر رساندن کامل تحقیق به کار گرفته و کاری با کیفیت مطلوب و دلخواه و ارضا کننده تولید کنند؛ به طوری که هم خود با همه وجود با تحقیق درگیر شوند و خلاقیت خود را نشان دهند و هم نوآوری نظری و کاربردی از آن عاید خود و جامعه علمی کشور کنند و مرزهای کیفی دانش اجتماعی را توسعه بخشند.
سومین نکته این است که در کشور ما، غالب تحقیقات با سفارش و اولویت بندی و حتی طرح مسئله کارفرما انجام میشوند؛ در حالی که خود سفارش دهنده و تصمیم گیرنده فاقد توان طرح مسئله درست موضوع و اولویت بندی موضوعات است. بدین شکل، این سخت ترین و مهم ترین بخش پژوهش، یعنی یافتن مسئله تحقیق و اولویت بندی آنها که هم در بعد نیازهای نظری و بنیادین علوم اجتماعی و هم در بعد نیازهای کاربردی کشور مطرح است، به وسیله ضعیف ترین بخش پژوهش، مانند کارشناسان دفاتر تحقیقاتی سازمانها، انجام میشود و به وسیله همانها هم برای آنها بودجه بندی مالی و زمانی صورت میگیرد. این در حالی است که میبایست قوی ترین پژوهشگران کشور این امر را عهده دار باشند.
عواملی چون عدم احساس نیاز جدی به تحقیقات این حوزه و یافتههای آن، تخصصی ندانستن دانش اجتماعی، به کار نگرفتن یافتههای این تحقیقات، حاکمیت رابطهها به جای ضابطه ها، عدم سرمایه گذاری لازم برای محققان و تحقیقات اجتماعی و فرهنگی و غیره از جمله عواملی هستند که وضعیت پژوهش را دچار آسیبهایی کردهاند.
اما سوال مهم آخر این است که چه باید کرد؟ به عقیده نگارنده این سطور، کلید تصحیح این راه طی شده، به سومین عامل ذکر شده مربوط میشود: این که باید تصمیم گیری درباره موضوعات تحقیقی و اولویت بندی آنها - چه تحقیقات بنیادی باشد چه کاربردی و توسعه ای و چه مسئله بودجه بندی و زمان بندی آنها باشد- باید به دست قوی ترین پژوهشگران امتحان داده و دلسوز و دردمند کشور سپرده شود. آنان که خود اهل تحقیق اند و تحقیق شناس اند، و به کم و کیف فرایند پیچیده تحقیقات علوم اجتماعی و فرهنگی مسلط هستند؛ تا حداقل موضوعات اساسی و لازم برای علوم اجتماعی در زمینههای مختلف مشخص شوند و در دستور کار قرار گیرند و توان ها، بودجهها و زمانها در مسیر درست به کار گرفته شوند؛ مسیری که هم منجر به توسعه علمی و هم توسعه اجتماعی و فرهنگی کشور شود.
این گروه درد آشنا و مسلط به پیچیدگیهای تحقیقات اجتماعی و فرهنگی، با اختیارات لازم، باید تحقیقات را از چنبره بوروکراسی رسمی و ضوابط اداری و مالی انعطاف ناپذیر برهانند. اینان میدانند که هرگز نمی توان برای یک تحقیق واقعی طرح کامل پیش بینی پذیر با زمان بندی و مرحله بندی دقیق نوشت زیرا ابعاد مختلف هر تحقیق واقعی، در فرایند تحقیق است که گام به گام روشن میشود و همواره بین مراحل مختلف آن، رابطه دو جانبهای برقرار است و این که هر تحقیق واقعی، راه نرفته ای است که باید پژوهشگر واقعی با علاقه و دقت و احساس مسئولیت، آن را روشن و هموار کرده و بپیماید.
چنین نگاهی با شیوههای رایج بوروکراتیک حاکم بر تحقیقات ما که باید تمام مواد، تبصره ها، مراحل و زمان بندی، بودجه و یافته هایش شفاف، روشن و پیش بینی پذیر باشد، سازگاری ندارد. همچنان که همین دید بوروکراتیک بر تحقیقات دانشجویی ما نیز حاکم است که باید به زور در مدت زمان پیش بینی شده غیر واقعی، سرهم بندی و تحویل و «دفاع» شوند، که نه دانشجو و نه راهنمایانش هیچ کدام امکان تعمق و به کارگیری خلاقیت و نوآوری را نداشته باشند و نهایتاً این مولودات ناقص، به سرعت برای کپی شدن و یا ماندن و خاک خوردن، به کتابخانهها تحویل داده شوند.
البته پر واضح است که این به معنی نداشتن طرح تحقیق، زمان بندی و بودجه و غیره نیست؛ بلکه به معنای فهم درست فرایند تحقیق به وسیله تصمیم گیرندگان و رها شدن پژوهشگران از دست بوروکراسی و بوروکراتهای فلج کننده و انعطاف ناپذیر حوزه تحقیقات است. اگر چنین شود، چه بسا که «پژوهشگران» فردی و یا جمعی مونتاژکار نیز حساب کار خود را کرده و به جای مدیریت پژوهش و مجری حاشیه ای بودن برای پژوهش ها، ناچار شوند قدری هم خود پژوهش کنند و لذت پژوهشگر واقعی بودن را در کنار دردهایش تا حدودی درک کنند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان