استعمار و فرقه سازي هاي آن
مریم رفیعی
از ویژگیهای و خصوصیات بارز جریان بابیت (و بهائیت منشعب از آن)، تقسیم مداوم آن به فرقهها، دستهبندیها و انشعابات جدید است. بگذریم از اینکه خود «بابیت» در اصل، یکی از انشعاباتی بود که در گروه شیخیه و در میان پیروان شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی رخ داد و چالشهای زیادی را با شاخههای دیگر این گروه (به رهبری حاج محمد کریمخان کرمانی و میرزا شفیع تبریزی و... در کرمان و تبریز و دیگر شهرها) برانگیخت. برخی از پژوهشگران معتقدند که جریان باب و بهاء، در طول تاریخ خود، مانند یک بمب خوشهای فرهنگی در بین مسلمانان عمل کرده است!
در بررسی سیر تحولات تدریجی دو فرقه بابیت و بهائیت، مشاهده میشود که پس از مرگ میرزا علی محمد شیرازی (باب)، مؤسس فرقه بابیت، اختلافات و تفرقههای فراوانی به وجود آمد و فرقههای متعددی ساخته شد. روند این فرقهسازی اگرچه نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شیعی و انسجام جامعه اسلامی در کشور ما بینجامد، ولی به هر صورت، عدهای از افراد را از بدنه اقتدار دینی حاکم بر کشور جدا کرد و با این کار عملاً به منافع استعمار غرب سود رساند. مقاله حاضر، ضمن معرفی اجمالی این فرقهها، اهداف استعمارگران را در تقویت و بهرهگیری از آنها بررسی میکند:
1. مروری بر فرقهها و انشعابات بابیت و بهائیت
پس از مرگ علی محمد باب، اختلافات و تفرقههای فراوانی به وجود آمد. مهمترین اختلاف در بین دو تن از پیروان او، میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی بهاء رخ داد که آیین او را به دو شعبه اساسی تقسیم کرد: «فرقه ازلی» یعنی پیروان صبح ازل که به آیین باب وفادار و استوار ماندند و «فرقه بهائی» که به بهاء رو آوردند و او را مصلح کل و «من یظهره الله وعده داده شده در کتاب بیان» پنداشتند. گفتنی است که صبح ازل و بهاء، با هم برادر، و در ترویج بابیت همکار یکدیگر بودند؛ اما پس از رقابت و اختلافی که بینشان بر سر ریاست بابیان درگرفت، از هیچگونه دشمنی و کینهتوزی و بدگویی (و حتی زمینهچینی برای ترور همدیگر) دریغ نکردند که شرح آن را باید از کتابهای آنها و اتباعشان جستجو کرد.
الف) فرقه ازلیت: مرام ازلیان همان مرام بابی است و چندان تفاوتی با آن ندارد، فقط وجه تمایزشان از دیگر بابیان این است که صبح ازل را جانشین باب میدانند. از این فرقه، با عنوان بابی هم یاد میشود. فرقه ازلی پس از مرگ صبح ازل رفته رفته منقرض شد و عامل این امر، بیش از هر چیز، عدول میرزا یحیی دولت آبادی (وصی رسمی صبح ازل) از پذیرش رهبری فرقه، بلکه توصیه وی به ازلیها مبنی بر تبعیت از مذهب تشیع بود که شرح آن در کتاب حسین مکی آمده است.
ب) فرقه بهائیت: میرزا حسینعلی بهاء، پس از منازعات طولانی با رقیب خود که حدود 24 سال طول کشید، بساط الوهیت و ربوبیت خود را پهن کرد و رهبری این فرقه را به عهده داشت و در پایان عمر به ترتیب دو پسرش: میرزا عباس (عباس افندی) و میرزا محمدعلی را به عنوان جانشینان پس از خود معرفی کرد. معالوصف، پس از مرگ بهاء (1309ق) بر سر جانشینی او بین عباس افندی و محمدعلی اختلافی شدید و فزاینده افتاد و طرفین، یکدیگر را به باد هتاکی و ناسزا گرفتند. سرانجام نیز عباس افندی توانست با زیرکی بر برادر غلبه یابد و او را برای همیشه از گردونه رهبری بهائیت طرد کند و دهها سال بر مسند ریاست بهائیان تکیه زند.
پس از مرگ عباس افندی (1340 ق)، چون دارای فرزند ذکور نبود، با تلاش دخترش و حمایت حکومت انگلیس در فلسطین اشغالی، نوه دختری او «شوقی افندی» به مسند جانشینی عباس و پیشوایی بهائیت تکیه زد. این جانشینی نیز در میان بهائیان مشاجرات و انشعاب تازهای را دامن زد. انشعاب مزبور، پیدایش «فرقه سهرابی» بود که رهبر آن میرزا احمد سهراب (از فعالان و برجستگان بهائیت در زمان عباس افندی، و از مقرّبان نزد او) از اطاعت شوقی سرپیچی نمود و با او مخالفت کرد.
پیروان این فرقه بیشتر در آمریکا هستند. افزون بر این، در پی مرگ عباس افندی، شمار معتنابهی از مبلّغان مشهور بهائی همچون عبدالحسین آواره، حسن نیکو، صالح اقتصاد و نیز فضلالله صبحی (منشی و کاتب مخصوص عباس افندی) بر شوقی افندی، بلکه بر مسلک بهائیت، شوریدند و به دامان اسلام بازگشتند و علیه بهائیت و سران و رهبران آن، به افشاگری پرداختند.
شوقی افندی (رهبر چهارم مسلک باب ـ بهاء) سال 1957م/ 1336 ش در 58 سالگی در لندن درگذشت و فرزندی از او نماند. بیوه کانادایی او، روحیه ماکسول، در مورد شوقی ادعا کرد که وی هیچ وصیتنامهای از خود باقی نگذاشته است. ادعای ماکسول باتوجه به تأکید بسیار آیین بهائی بر نوشتن وصیتنامه، از سوی مطلعین، سخت مشکوک تلقی شد و رفتار انحصار طلبانهای نیز که وی بر ضد برخی از افراد طراز اول فرقه و همکاران برجسته شوقی (نظیر میسون ریمی آمریکایی) در پیش گرفت، بر این شک افزود. شوقی افندی قبل از مرگ خود، هیأت بینالمللی بهائی» را (که از آن به عنوان جنین و نطفه اولیه «بیتالعدل اعظم بهائیت» یاد میشود) تشکیل داده و میسن ریمی را به ریاست این نهاد منصوب کرده بود. اقدام دیگر ماکسول، تشکیل بیتالعدل بدون حضور «ولی امر» بود که با تأکیدات صریح و مکرر رهبران اولیه بهائیت، تعارض داشت و عملاً بهائیت را به بنبست مشروعیت کشانید.
رهبری میسن ریمی (به عنوان جانشین شوقی) را عدهای از پیروان شوقی تأیید کردند و او را ملقب به «ولی امر ثانی» نمودند. میسن ریمی نام گروه خود را «بهائیان ارتدکس» نهاد و طبعاً خانم ماکسول با انتخاب وی به این سمت مخالفت نشان داد. اکثریت بهائیان کنونی تابع ماکسول هستند. مدتی پس از آن، شخصی به نام «جمشید معانی» در اندونزی خود را تحت عنوان «سماءالله» رهبر بهائیان خواند و در آنجا طرفدارانی پیدا کرد و اعضای محافل بهائیت پاکستان نیز به او پیوستند. ماجرا به آنچه گفتیم، ختم نشد و نمیشود و گذشته از فرقههای یاد شده، طریقههای جزئی دیگری نیز در مسلک بابی و بهائی مانند فرقههای بیانی و مرآتی ظهور کرد که شرح آنها در این مجمل نمیگنجد. هماکنون نیز گروههای متعددی از بهائیت جدا شده و تحت عناوین بهائیان طرد شده، بهائیان همجنسگرا و بهائیان اصلاحطلب به فعالیت خود ادامه میدهند. امروزه بخش عمده بهائیت (پیروان روحیه ماکسول، بیوه شوقی افندی) با مرکزیت بیتالعدل اعظم واقع در اسرائیل، اداره میشود. اعضای بیتالعدل در هر دوره 9 نفر هستند که در تمامی دورهها اکثر کرسیهای بیتالعدل را افرادی با ملیت آمریکایی و بعضاً ایرانی تصاحب نمودند. بیشتر پیروان این فرقه در آمریکا و هند ساکن هستند و تشکیلات آنان علاوه بر این دو کشور، در کشورهای آفریقایی و آسیایی شعبه داشته و به تبلیغ آیین خود مشغول هستند.
2. اهداف و انگیزههای استعمار از فرقهسازیها
دلایل و شواهد خللناپذیری در صفحات تاریخ، گواه این است که دستهای پنهان و پیدای استعمار، اگرنه در پیدایش، دستکم در تداوم بابیگری و خصوصاً بهائیگری در کار بوده و هست. بررسی این امر و دلایل و شواهد آن، مجالی مبسوط میطلبد که در ظرفیت محدود این مقاله نمیگنجد؛ اما آنچه پس از آشنایی با فرقهها و شاخههای این آیین ساختگی، از اشاره به آن ناگزیریم، طرح این سؤال اساسی است که: استعمار از فرقهسازی و ایجاد شاخههای متعدد در دین مقدس اسلام، چه سودی میبرد و با تقویت و تداوم این روند، چه اهدافی را دنبال میکند؟
پوشیده نیست که هدف اصلی استکبار و نظام سلطه، سیطره بر تمام جهان، و استثمار ملتهاست؛ لذا همواره میکوشد تا با غارت منابع و ذخایر کشورها و تضعیف اقتصادآنان سیطره و آقایی خود را در جهان حفظ نمایند. سلطهگران جهانی برای حفظ رابطه سلطهگری و سلطهپذیری دیگر جوامع همواره در تلاشند که هرگونه مقاومت را در برابر امواج افزونطلبیهای خود، از میان بردارند.
با سیری در تاریخ درمییابیم که سرزمینهای آباد و پر از معادن و ذخایر شرق بهخصوص خاورمیانه، همواره مورد توجه استعمارگران بوده است و از میان کشورهای خاورمیانه نیز، ایران به جهت داشتن موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد و منابع و ذخایر متعدد از چشم طمع سلطهگران در امان نبوده و مورد چپاول و غارت آنان قرار گرفته است که البته در هر دورهای مردم آزاده و مسلمانان این خطه، صحنههای شگفتی از مقاومت و ایستادگی و سلطه ستیزی را به نمایش گذاشتهاند.
با مختصر تأملی در اوضاع و شرایط داخلی ایران در دوره قاجار (زمان پیدایش و ظهور بابیگری) روشن میگردد که دولتهای استعمارگر روس و انگلیس بر سر منافع و امتیازات در ایران، در رقابت با یکدیگر و درنهایت درصدد تقسیم ایران بین خود بودند، بهگونهای که بعد از برقراری مشروطه در دوره مجلس اول، قرارداد 1907 و تکملههای سری آن در 1915 نشان میدهد که آنان به این توافق که شمال در اختیار روسیه و جنوب در اختیار انگلیس باشد، رسیده بودند. چرا که بعد از جنگهای ایران و روس، دولت ایران عمدتاً در دست روسیه بود و انگلستان نیز قدرت نفوذ دیرینه خود در ایران را حفظ نموده بود.
حضرت امام فرمودند: استکبار در حدود سیصد سال در مورد منابع اقتصاد ایران مطالعه کرده است و قصد غارت ثروت ایران و کشورهای شرقی مهمترین هدف استکبار است؛ اما آنچه سد راه آنان در چپاول این مملکت و مانع اجرای نقشه شومشان بود، مذهب ملت ایران بود. مشکل اصلی آنان، ملت متحدی بود که عنصر اساسی اتحاد این ملت که رهبری، تشکیلات و اقتدار سیاسی هم داشت، «اسلام ناب محمدی»(ص) بود.
از آنجا که استعمار پیر در طول تاریخ استعمارگری خود، زیرکانه دریافته بود که با شیوه منسوخ و قدیمی جنگهای صلیبی و لشکرکشی نظامی، نمیتواند به هدف خود که محو و نابودی اسلام است نایل آید، با انواع ترفندها به تضعیف آن پرداخت و ابزارهای دیگری را به کار گرفت.
در دوره فتحعلی شاه در جنگهای ایران و روس که در آغاز موجب فتوحاتی برای ایران شد، قدرت دین و مردم برای روسها مسلم شد و در دوره ناصرالدینشاه اولین مقاومتهای دینی و ملی در مقابل قراردادهای ظالمانه بیگانگان به اجرا گذاشته شد. کاربرد و کارآیی مذهب تشیع پس از مقابله روحانیت با قرارداد رویتر، بهخصوص پس از رویداد «رژی» که منجر به جنبش معروف تنباکو و پیروزی مردم و روحانیت شد، توجه قدرتهای استعمارگر را سخت مشغول داشت و پس از آن بهکارگیری جاسوسان و عوامل مختلف برای بهرهبرداری از این فرآیند در جهت برآوردن منافع مورد نظر خویش، در رأس اهداف آنان قرار گرفت.
در چنین زمانی بود که دعاوی باب و بهاء نظر سیاستبازان خارجی را به تداوم حیات این فرقهها به عنوان نطفهای که میتواند تهدیدی جدی برای اسلام و نظام مدافع و مروج آن به شمار آید، به خود جلب کرد؛ به نحوی که از همان آغاز تقویت و تحریک این مدعیان در دستور کار دولتهای استعماری قرار گرفت.
در مقابل نیز رهبران بهائی و ازلی سرسپردگی خود را به سفارتخانههای روس و انگلیس دوچندان ساختند تا از این طریق و در تحت حمایت سیاستهای بیگانه، مجری طرحها و توطئههایی شوند که از یک سو باعث رونق کسب و کارشان و از سوی دیگر جلب رضایت بازیگران و سیاستگذاران خارجی را فراهم آورند.
از سوی دیگر مردم از جنگهای سختی که بین ایران و روسیه تزاری در این سالها وجود داشت و نیز بیکفایتی دولتهای قاجار، خسته و افسرده شده بودند و به دنبال پناهگاهی معنوی میگشتند؛ لذا حالتی پیش آمد که همه در انتظار فرج امام زمان(عج) به سر میبردند تا ملت اسلام را از یوغ ظلم روسیه تزاری و چپاولهای انگلیس و دولت حاکم نجات دهد، این زمینهها و عوامل باعث شد که عدهای از مردم با شنیدن ادعاهای باب و پیروانش به آنان گرایش پیدا کرده و به جای پناهگاه صحیح، به پناهگاه کاذب روی آوردند.
بدین ترتیب، استکبار جهانی پس از اینکه دریافت مذهب شیعه و فرهنگ انتظار و مهدویت مهمترین مانع سلطه آنان بر ایران است، با سوءاستفاده از جهل و نادانی مردم و سایر زمینههای مساعد، با ایجاد فرقههای ضاله، به تضعیف این فرهنگ اصیل پرداختند. آنان با تفرق و تحزبگرایی، به اقتدار، انسجام و وحدت مردم مسلمان ایران ضربه وارد نمودند و تلاش کردند تا از یک سو با تحقیر هویت ملی و اعتقادات و باورهای دینی مسلمانان زمینه را برای پذیرش فرهنگ منحط غرب فراهم کنند و از سوی دیگر با تبلیغات گسترده مکتبها و مذهبهای پوشالی و تقویت آنها، به هدف خود که محو و نابودی اسلام است، برسند.