اسلامي كردن علوم انساني
لیلا نعمتی
اسلامی کردن علوم انسانی به معنای وارد نمودن اصول و قواعد دینی و اعتقادی در مبانی نظری علم انسانی است. علوم انسانی اسلامی میتواند مسیر نیل به پیشرفت اسلامی- ایرانی را تسریع و کوتاه نماید. از آن جایی که یکی از آرمانهای نظام، تحقق چنین توسعهای میباشد، اهمیت اسلامی نمودن علم اجتماعی بیش از پیش احساس میشود. توسعهای که مبتنی بر یافتهها و دادههای علوم انسانی غربی باشد، هرگز نمی تواند جامعه مسلمان و معتقد ایران را به پیشرفت اسلامی- ایرانی رهنمون سازد.
از آن جایی که اعتقادات مذهبی و باورهای دینی از شاخصترین معیارهای اجتماعی و فرهنگی یک جامعه تلقی میشود، نادیده انگاشتن این احکام دینی در علوم انسانی و اجتماعی موجب پیدایش یک دسته از علوم و دانش بشری میشود که با ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی آن سرزمین هیچ گونه ارتباط معنایی ندارد و چنین دانشی، نمیتواند جامعه را به توسعه و پیشرفت اسلامی- ایرانی برساند. اسلامی کردن علوم اجتماعی، نتایج و پیامدهای مثبت زیادی در جامعه دارد که یکی از آنها نیل به توسعه ای بومی و اعتقادی است.
آنچه که علوم انسانی اسلامی را از علوم انسانی غربی متمایز میسازد، مبانی این علم و نوع نگرش آن نسبت به انسان میباشد. انسان در تعالیم و آموزههای دینی اسلام، از جایگاه مقدس و چند بعدی برخوردار است. انسان نماینده و خلیفه خداوند در روی زمین میباشد و بسیاری از مخلوقات خداوند برای رفاه و آرامش او خلق شدهاند تا به هدف و کمال نهایی هدایت گردد.
نگرش اسلام به انسان، از ابعاد و ساحت متعدد برخوردار است. احکام و آموزههای دینی فقط زندگی کوتاه و مادی دنیوی را در نظر نگرفته است، بلکه دو بعد مادی و معنوی و حیات دنیوی و اخروی را پیش روی انسان قرار داده و خواهان سعادت و نیکبختی ابدی انسان است و نگرشی انسان دوستانه و تعاون گرا و دستگیری از همنوعان را در پی دارد. از این رو اصول و تعالیم اسلام به نحوی تنظیم شدهاند که ابعاد، اهداف و ساحت مختلفی از حیات و وجود انسان را در نظر داشتهاند.
نگرش مکاتب و ایدئولوژیهای غربی به انسان، نگرشی تک بعدی و تک ساحتی است. این مکاتب در ظاهر خواهان سعادت دنیوی و مادی انسان هستند و بسیاری از رهیافتها و نظریات خود را معطوف به خوشبختی کوتاه دنیوی داشته و از درک و شناخت دیگر ابعاد وجودی بشر ناتوان بوده و قدرت تضمین سعادت واقعی او را ندارند، از طرف دیگر به دلیل رواج آموزههای سرمایه داری، اندیشه و دیدگاه حاکم بر جوامع غربی، با سودجویی مادی همراه است و دیدگاهی ابزاری و سودطلبانه بر اصول و قوانین اجتماع حاکم است. متقابلاً علوم انسانی غرب، انسان محور و تک بعدی بوده و قدرت تضمین سعادت واقعی بشر را ندارد. این علوم به تمام ابعاد حیات انسان توجه نداشته، به فکر سیاستهای سلطه گرانه و سودجویانه و مادی گراست. لذا تقلید از این علوم نه تنها نمیتواند جامعه مسلمان ایران را به آرمانها و اهداف خود برساند، بلکه همواره مانعی بزرگ برای نیل به توسعه میباشد. تحول در علوم انسانی و اسلامی نمودن آن تنها راه حلی است که میتواند مسیرهای رشد و ترقی را گشوده و اصول و دستهای از معرفت و شناخت را به جامعه ارائه نماید که با اعتقادات و اندیشههای دینی مردمی مطابقت داشته باشد.
بنابراین اسلامی نمودن علوم انسانی میبایستی از مبنا و مفاد اصلی این علم آغاز شود، برای این امر مهم، ما با دو دسته از دانش اجتماعی روبه رو هستیم: الف) دستهای از علوم انسانی که از زیربنا و ریشه نیازمند تحول و تغییر هستند، این علوم از بسیاری از جهات تقلیدی از یافتهها و اندیشههای دیگر جوامع بوده و نیازمند تحول و دگرگونی بنیادین هستند. ب) بخشی از علوم انسانی که اسلامی هستند و فقط نیازمند ارتقا و اصلاح در برخی از قواعد و اصول خود هستند، این علوم دارای مبانی و اصول دینی و اعتقادی بوده و فقط جهت پیشرفت و ارتقای اصول خود، نیازمند اصلاح میباشند. برای اسلامی نمودن علوم انسانی در رشتههای زیر میتوان تغییراتی را انجام داد:
اقتصاد:
از آن جایی که رهیافتهای اقتصادی غرب اهدافی چون سودجویی، مادی گرایی و ثروت پرستی را پیش رو دارد، اصلاح بسیاری از مبانی علم اقتصاد و اسلامی نمودن آن و رفع تاثیرات نظریات و رویکردهای غربی، بسیار مهم میباشد. قوانین و احکام اقتصادی اسلام متمایز از قواعد اقتصادی جوامع غربی است. اعمال نمودن اصول و احکام دینی چون خمس، زکات، اطعام از یتیمان، اخلاقیات در کسب و کار، ریشه کنی فقر و محرومیت، پرهیز از ثروت اندوزی و اجتناب از تجمل گرایی و اسراف، دستگیری از همنوعان و مستضعفان و.. لازم میباشد.
دانش سیاسی و حکومتی:
بارزترین تفکرات سیاسی غرب، افکار و نظریات افرادی چون ماکیاولی، هگل، هابز و مارکس میباشد که در مبانی و اصول خود دارای نقایص و نکات ضعف زیادی است که نه تنها چاره ساز بحران و مشکلات جوامع غربی نبوده است، بلکه در دیگر اجتماعات نیز کارایی و کاربرد ندارد.
استفاده از فقه سیاسی و احکام سیاسی و نظامی اسلامی در علوم سیاسی بسیاری از مشکلات سیاسی را حل خواهد نمود، از سوی دیگر سیره ائمه اطهار و رهبران دینی چون سبک حکومت ائمه حضرت علی(ع)، الگو و نمونهای کامل برای سیاستمداران و رهبران امروزی میباشد.
علوم تربیتی اسلامی:
اخلاق و رفتار افراد جامعه، در تحول، تکامل و روند اجتماعی نقش زیادی دارد، بسیاری از مکاتب و اندیشههای غربی با ارائه اصول تربیتی برای افراد جامعه، توانسته اند به اهداف شوم خود دست یابند. ادغام اصول تربیتی دینی در علوم تربیتی میتواند انسان هایی مومن، متدین و معتقد به اصول و آموزههای اسلامی پرورش دهد که به آرمانهای نظام وفادار و متعهد بوده و در عرصههای جامعه دارای وجدان کاری و مسئولیت پذیری میباشند و باعث پیشرفت و ترقی کشور میشوند.
حقوق:
در تنظیم اصول و قواعد حقوقی و قانونگذاری ها، استفاده از فقه حقوقی میتواند باعث بسط احکام و قواعد اسلامی در بطن جامعه باشد، برای اسلامی نمودن علم حقوق، میبایستی سیاست کیفری و حقوقی بر محور آموزههای اسلامی و اخلاقی تنظیم شود.
از آن جایی که قانون و حقوق مربوط به شهروند حساسیت زیادی دارد، وارد کردن قواعد دینی در قوانین کشوری میتواند بسیاری از مشکلات و چالشهایی را که جوامع غرب با آن روبه رو هستند، حل نماید.