اهداف آفرينش، خلقت، جهنم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
هدف از خلقت جهنم
وقتی بناست موجود مختار خلق شود، باید زمینه به گونه ای فراهم شود که هم امکان انتخاب راه خوب باشد و هم امکان انتخاب راه بد. علاوه بر راه رسیدن به مقامات عالی، راه عکس آن هم باید وجود داشته باشد تا زمینه اختیار فراهم شود. کسی لیاقت بهشت رفتن را پیدا میکند که برای او امکان رفتن به جهنم هم وجود داشته باشد. اگر تنها یک راه وجود داشته باشد انتخاب معنا ندارد. بنابراین باید راه جهنم هم وجود داشته باشد. دراین صورت وجود آن راه بالعرض مطلوب است. اگر بنا نبود موجود مختاری در عالم خلق شود، خدا جهنم را هم خلق نمی کرد. جهنم را هم بالعرض به خاطر همان اولیای خودش خلق کرده است. چون رسیدن آنها به کمال در سایه عبادات اختیاری شان ممکن است و برای تحقق عبادات اختیاری، باید دو راه وجود داشته باشد؛ یک راه، راه خدا و یک راه، راه غیرخدا. راه خدا به بهشت منتهی میشود. راه غیرخدا هم باید به نقطه ای منتهی شود و آن نقطه جهنم است. پس جهنم بالعرض مطلوب میشود.
اهداف آفرینش در سخن فاطمه زهرا سلام الله علیها
... کونها بقدرته، و ذراها بمشیته، من غیر حاجه منه الی تکوینها، و لافائده له فی تصویرها، الاتثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته، و اظهارا لقدرته، و دلاله علی ربوبیته و تعبدا لبریته، و اعزازا لدعوته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیاده لعباده من نقمته و حیاشه هم الی جنته؛
در بیان توضیح فقراتی از خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها به این جا رسیدیم که با عبارت کوتاهی تاکید فرمودند که خدای متعال نهایت اختیار را دارد و همه چیز تابع مشیت اوست. به این مناسبت انتقال پیدا کردند به این معنا که هدفش از آفرینش این عالم چیست؟ در جلسه گذشته به طور فشرده در اینباره توضیحی عرض کردیم. گفتیم: اگر منظور از هدف همان چیزی است که در کارهای اختیاری ما مطرح است، این هدف درباره فاعلی صدق میکند که احتیاج به هدفی دارد و چون به آن هدف نرسیده و واجد آن کمال نیست، آن کار را انجام میدهد تا او را به آن هدف برساند، و داشتن هدف به این معنا در مورد خدای متعال صحیح نیست. خدا به چیزی احتیاج ندارد؛ لذا حضرت زهرا سلام الله علیها تاکید میفرمایند: ذراها بمشیته، من غیر حاجه منه الی تکوینها و لافائده فیتصویرها.
اما میتوان معنایی تحلیلی برای هدف در نظر گرفت که درباره خداوند هم صادق باشد و جزء صفات ذاتی الهی محسوب گردد، و آن این است که بگوییم هدف، آن چیزی است که فاعل مختار دوست دارد آن چیز تحقق پیدا کند. در واقع انگیزه فاعل مختار برای انجام کار، دوست داشتن است.
دوست داشتن گاهی بالذات به چیزی تعلق میگیرد، گاهی بالتبع و گاهی بالعرض متعلقات محبت همه به نوعی هدفاند. به عنوان مثال وقتی از کسانی که اهل عبادت و یاد خدا هستند سوال میشود که چرا عبادت میکنید؟ عدهای خواهند گفت: برای رسیدن به ثواب آخرت عبادت میکنیم. هدف اصلی برای ایشان نعمتهای بهشتی است و چون عبادت وسیله رسیدن به آن هدف است بالتبع آن را هم دوست دارند. عدهای هستند که اصلا از یاد خدا لذت میبرند؛ بذکرک عاش قلبی؛1 اصلا زندگی قلب من وابسته به یاد توست. برای این افراد، خود عبادت مطلوب بالذات است. خدا بندگانی دارد که از نعمتهای بهشتی از آن جهت لذت میبرند که نعمت خداست و چون به خدا انتساب دارند و نشانه لطف خدا به آنها هستند، آنها را دوست میدارند. حضرت زین العابدین علیه السلام در مناجاتهای خمس عشر به خدا عرض میکنند: «یا نعیمی و جنتی یا دنیای و آخرتی؛ تو نعمتهای منی، تو بهشت منی، تو دنیای منی، تو آخرت منی!» خدا چنین بندههایی هم دارد. ای کاش ما در طول عمرمان برای لحظاتی چنین حالی برایمان پیدا میشد.
به هر حال همه اینها به نوعی هدف است. اهداف بالتبع در طول اهداف بالذاتاند. اگر در قرآن هم میبینیم برای خلقت انسان چند هدف ذکر شده است، در اصل به اهداف طولی اشاره دارد. به این معنا میتوان گفت: خدای متعال، هم هدف بالذات دارد، هم هدف بالتبع و هم هدف بالعرض، وقتی در آیات قرآن و روایات از جمله همین خطبه شریف دقت میکنیم میبینیم خدا برای افعال خود اهدافی را تعیین کرده است؛ من قسمتی از این خطبه شریف را ترجمه میکنم تا با اهدافی که حضرت زهرا سلام الله علیها برای آفرینش عالم ذکر میکنند آشنا شویم.
اهداف خلقت هستی از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت میفرمایند: «خداوند، عالم را که خلق کرد نیازی به ایجاد آن نداشت؛ نه در اصل ایجاد آن و نه در تکمیل و صورت بندی آن.» سپس اموری را استثنا میکنند و آنها را به عنوان هدف معرفی میکنند. «الاتثبیتا» استثنای منقطع است؛ زیرا این امور باز فایدهای نیست که عاید خدا شود. استثنای منقطع نهایت تاکید را میرساند؛ یعنی اگر هدفی هم ذکر میکنیم از سنخ اهدافی نیست که ناشی از احتیاج یا برای حصول فایده است؛ بلکه اینها اموری است برای فایده رساندن به خلق. حضرت در ادامه چند مورد را ذکر میفرمایند؛ اول: «تثبیتا لحکمته؛ برای این که حکمتش را تثبیت کند.» اگر کسی در حکمت خدا شک داشته باشد وقتی آفرینش او را میبیند و اسراری که در آفرینش هر موجودی هست را درک میکند، میفهمد که آثار حکمت در آن ظاهر است. «و تنبیها علی طاعته؛ وقتی انسان، این عالم را با این حکمتها میبیند، متوجه میشود که این عالم حساب و کتابی دارد. قرآن میفرماید: «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ وقتی در اسرار آفرینش دقت میکنند، میگویند: بارالها! اینها را بیهوده نیافریدی. تو پاک و منزهی. ما را از عذاب آتش نگاه دار!» یعنی وجود من هم عبث نیست. حال که حساب و کتابی دارد ممکن است بعضی اعمال من، مرا مستحق آتش کند. نتیجه این تفکرات این میشود: فقنا عذاب النار؛ تفکر در حکمتهای الهی باعث میشود که انسان متوجه اطاعت خدا شود و انگیزه اطاعت پیدا کند.
و اظهارا لقدرته؛ این عبارت شبیه تثبیتا لحکمته است. در نسخهای آمده است- ظاهرا این نسخه رجحان دارد- دلاله علی ربوبیته؛ این عالم را خلق کرد برای این که ربوبیت خود را به بندگان نشان دهد. بفهمند اختیار عالم به دست اوست. متقابلا وقتی او شد «رب»، ما میشویم «عبد». بنابراین ما باید وظیفه بندگی مان را به جا بیاوریم. و تعبدا لبریته؛ تعبد، هم به صورت لازم استعمال میشود و هم متعدی. وقتی لازم استعمال میشود یعنی انسان در مقام عبادت بر آید و ممارست بر عبادت داشته باشد؛ ولی وقتی متعدی استعمال میشود یعنی کسی را به بندگی فراخواند. در این جا ظاهرا معنای متعدی مراد است؛ یعنی خدا عالم را با این اسرار و حکمتها خلق کرد تا بندگانش را به بندگی خود فراخواند. و نهایتا میفرمایند: و اعزازا لدعوته؛ یعنی وقتی خدا پیغمبران را میفرستد و مردم را به راه صحیح بندگی دعوت میکند، تفکر در حکمت و عظمت خلقت کمک و تقویتی برای دعوت انبیاست. در قرآن کریم هم اشاره شده است که وقتی خدا انبیا را میفرستد، اسباب تکوینی را به صورتی فراهم میکند که دعوت انبیا موثر واقع شود.
ثم جعل الثواب علی طاعته و وضع العقاب علی معصیته؛ خدا فقط به این اکتفا نکرد که مردم با دیدن عظمت و حکمت عالم با وظیفه یشان آشنا شوند و در برابر خدا خضوع کنند، بلکه از روی لطف عامل تقویت کنندهای هم برای بندگان قرار داد و آن عامل این است که فرمود: اگر بندگی کنید ثواب اخروی هم دارید و اگر عصیان کنید عقاب میشوید. اینها باز از رحمت خداست؛ یعنی از بس که خدا میخواهد بندگان به سوی کمال بروند و لیاقت آن رحمتهای بی پایان را پیدا کنند، این عوامل را هم قرار داده تا بیشتر به سمت اطاعت و دوری از معصیت برانگیخته شوند. ذیاده لعباده من نقمته و حیاشه لهم الی جنته؛ به کسی که دشمنان را دفع میکند «ذائد» گویند. حضرت میفرمایند: خداوند برای جلوگیری از ابتلابندگان به نقمتها و راندن آنان به سوی بهشت ثواب و عقاب را قرار داده و آنها را بیان کرده است. «حیاشه» نقطه مقابل ذیاده است یعنی سوق دادن و راندن. این ترجمه کوتاهی از فرمایش ایشان بود.
آفرینش همه هستی برای انسان
حال سوال این است که وقتی هنوز خداوند انسان را خلق نکرده است چگونه میتوان گفت که عالم را خلق کرد تا حکمتش را نشان دهد؟ به چه کسی میخواهد نشان دهد؟ عالم را خلق کرد تا چه کسی را به سمت ثواب سوق دهد و از عقاب منع کند؟ جواب این است که در این جا منظور برخی مصادیق اشیاء است، نه عالم من حیث المجموع. یعنی حضرت، عالم را منهای انسان مختار در نظر گرفته است و سپس میفرماید: عالم را خلق کرد، این حکمتها را در آن به کار برد، قدرت خودش را ظاهر کرد و... تا شما انگیزه اطاعت پیدا کنید و در سایه عبادت لیاقت دریافت رحمت بالاتری را پیدا کنید. مادامی که این عبادتها را انجام ندهید، اصلا نمیتوانید آن رحمت را درک کنید. ملائکه نمیتوانند ثوابهای اخروی را درک کنند. آن ثوابها برای انسان است و ملائکه در بهشت خادم انساناند. ثوابهای بهشتی در اثر عمل اختیاری انسان پیدا میشود. پس وقتی خدا انسان را به عبادت دعوت میکند و میفرماید: و ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون، معنایش این نیست که شما عبادت کنید تا من از عبادت شما کیف کنم! معنای این حرف این میشود که خدا به عبادت ما احتیاج دارد! در حالی که خداوند هیچ احتیاجی ندارد. در آیات متعددی از قرآن آمده که اگر همه انس و جن از اولین و آخرین، کافر شوند سرسوزنی به خدا ضرر نمی خورد و از او چیزی کم نمی شود. پس همه این دستگاه، اعم از ارسال انبیا و اولیا و لوازم آن، همه برای این بوده است که انسانها بتوانند با اطاعت خدا لیاقت ثواب، کمال و رحمت بیشتر را پیدا کنند و به خدا نزدیک تر شوند. خدا افاضه کردن رحمت را دوست دارد؛ اما راه رسیدن به آن رحمت عبادت است. این یک تعبیر مسامحی است که ما میگوییم: باید کار را برای رضای خدا انجام داد و باید کاری کرد که او راضی شود. منظور این است که ما باید لیاقت پیدا کنیم که متعلق آن رضایت الهی قرار گیریم؛ تحولات مال ماست نه مال او.