باده سرمستي در سر ثروتمندان
علی پوریا
بررسی ویژگی مترفان و مرفهان بی درد از دیدگاه قرآن
اقتصاد و ثروت، قوام جامعه است؛ اما گاه شیوه بهره برداری از آن نه تنها استحکام جامعه و استواری آن را به هم میزند، بلکه مهمترین عامل تباهی انسان و جامعه میشود. از اینرو برخی امور مادی و دنیوی کارکردهای دوگانه و سلبی و ایجابی دارد. به این معنا که عامل حیات خود عامل ممات آدمی است.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا تبیین قرآن را از شیوه تعامل انسان با ثروت ارائه دهد و آثار سرمستی از ثروت را بیان کند.
کارکردهای متضاد ثروت
امور مادی و دنیوی، کارکردهای متضادی دارند. از این رو، میتواند عامل عروج یا سقوط آدمی شود. همان چیزی که بستری برای تحقق متأله شدن بشر است، همان چیز میتواند موجب تباهی و نابودی وی شود.
اینکه آیات قرآنی، به دنیا با دو رویکرد متضاد نگاه میکند و در همان حال که آن را فرصت استثنایی برای بشر جهت رسیدن به مقام خلافت الهی برمی شمارد، مهم ترین مانع در سر راه این هدف میداند، به این معناست که در هر امر دنیوی برای انسان مسیر تقوا و فجور وجود دارد. (شمس، آیات 7 و 8)
از نظر قرآن، ثروت و اقتصاد نیز کارکردهای متضادی با توجه به نوع تعامل و بهره برداری انسان از آن دارد همین اقتصاد و ثروت مهم ترین عامل برای انجام تکالیف و مأموریتهای بشری در زمین و در همان حال مهمترین موانع در سر راه کمال یابی بشر میباشد. دنیا و ثروت زمانی که در مسیر شکرگزاری یعنی رسیدن به کمال مطلق، متأله (خدایی) شدن مورد استفاده قرار گیرد، بهترین ابزار در دست انسان است؛ اما اگر موجبات سرمستی و سرگرم شدن به آن و گمراهی از هدف و یا دور شدن از آن را فراهم آورد، بدترین دشمن انسان و انسانیت خواهد بود.
ثروت، به عنوان هدف
نگرش انسان به هر چیزی به آن معنای خاصی را میبخشد. زاویه نگرش انسان به هر چیزی همان نیت و انگیزه وی را نیز شکل میدهد. بر این اساس، نیت انسان به امور دنیوی میتواند ابزاری یا اصیل باشد. به این معنا که هر چیزی میتواند برای انسان به عنوان اصل و هدف غایی مطرح باشد یا به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار گیرد.
بر پایه آموزههای وحیانی قرآن، هدف از آفرینش انسان، رسیدن به مقام خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت است. بر این اساس، دنیا و زندگی دنیوی برای انسان تنها یک فرصت استثنایی برای شدن و تحول است و هدف اصلی در دنیا تحقق نخواهد یافت؛ بلکه دنیا گذرگاه و ابزار رسیدن است. آنچه اصالت دارد و میبایست به عنوان غایت مورد نظر قرار گیرد، خدایی شدن و ظهور در مظهریت و رسیدن به کمال مطلق در آخرت است.
بر اساس این نگرش قرآنی، ثروت و اقتصاد هر چند که ابزاری بسیار مهم و کارآمد و حتی به عنوان قوام جامعه (نساء، آیه5) میباشد، ولی هرگز اصیل و هدف غایی شمرده نمی شود و نگاه انسان به آن باید نگاه ابزاری باشد.
با این همه برخی از انسان ها برخلاف فلسفه آفرینش فکر و عمل میکنند. این گونه است که دنیا و ثروت برای آنان اصالت مییابد و به عنوان هدف غایی مطرح میشود و تمام تلاش انسان مصروف این میگردد تا به آن دست یابد؛ زیرا کمال خود را در آسایش و آرامشی میداند که در سایه ثروت و اقتصاد شکوفا به دست میآید.
ثروت، مایه لهو و بیهودگی
ثروت برای کسانی که دنیا و زندگی آن اصل میباشد، هدف غایی شناخته میشود و تمام تلاش این کسان مصروف آن میگردد تا ثروتی را جمع آورند و با آن خوشبختی خود را در دنیا تضمین کنند.
این گونه است که تمام توانایی ها و استعدادهای سرشته در ذات خویش را برای تولید بیشتر ثروت و انباشت آن مصروف میدارند. اینان از آن جایی که برای آخرت اصالتی قایل نیستند و هدف دیگری را در نظر ندارند، به هر چیزی تمسک میجویند تا به انباشت ثروت و در حقیقت تضمین سعادت و خوشبختی خود کمک کنند. لذا تجاوز به حقوق دیگران و مصادره ثروت آنان از راههای ستمگرانه و بیدادگرایانه امری طبیعی جلوه گر میشود.
البته برای اینکه به نوعی از امنیت برسند، برخی قوانین را مراعات میکنند. اما تدوین این قوانین و عمل و اجرای آنها تنها تا زمانی است که مصلحت اقتضا میکند و هر گاه شرایط را به گونه ای تحلیل کنند، که تجاوز و تعدی به حقوق دیگران، حریم امنیت آنان را مخدوش نمی سازد، به این کار ادامه میدهند و تنها زمانی به قانون پای بندی خود را اعلام میدارند که تنها در این چارچوب میتوانند سعادت خویش را تأمین و تضمین کنند.
کسانی که به ثروت دست یافتند، با تکاثر و انباشت آن میکوشند تا سعادت خود را تضمین کنند.
اما هر گاه این ثروت به اندازهای باشد که غرق در آن باشند و هیچ گونه احساس کمبود و یا خطری وجود نداشته باشد؛ به گونه ای که هرچه هزینه کننده این ثروت انبوه آنان را پایانی نیست، درآن زمان سرمست از ثروت به لودگی و بیهودگی گرفتار میشوند و به لهو و لعب مشغول میشوند.
باده سرمستی
ثروت برای متنعمان و سرمایه داران بزرگ، همانند زیاده روی در شراب خواری، مستی میآورد و آنان را به چنان سرمستی میکشاند که هیچ کس را بنده نیستند و به هیچ قدرتی محدود نمی شوند. این گونه است که هنجارهای قانونی و ارزشی جامعه را به سخریه میگیرند.
خداوند در آیاتی از این افراد به عنوان «مترف» یاد میکند. ترف به معنای تنعم و برخورداری از نعمت است و مترف کسی است که از نعمت فراوان و رفاه بسیار برخوردار است به گونه ای که او را سرمست سازد و به طغیان کشاند. (لسان العرب، ابن منظور، ج 2، ص 30، ذیل واژه ترف) صاحب مجمع البحرین میگوید: مترف به کسی گفته میشود که در استفاده از لذایذ و خوشیها زیاده روی کند و وقتی میگویند فلانی را نعمت، مترف کرده یعنی: او را به طغیان و عیاشی واداشته.
البته مترفان در بسیاری از موارد فرزندان ثروتمندان هستند؛ زیرا جمع آوری ثروت نیازمند فعالیتهای اقتصادی و همت بسیار عالی است. از این رو، بسیاری از ثروتمندان همواره دغدغه جمع آوری و شمارش را دارند؛ چرا که آسایش و آرامش و جاودانگی را در آن میجویند (همزه، آیات 2و 3).
اما فرزندان ثروتمندان، در آسایش و آرامش رشد میکنند و رنج و سختی جمع آوری ثروت را تحمل نکردهاند. اینان چون در ناز و نعمت و بهره مندی از لذتهای بسیار پرورش یافته اند و بی رنج و درد زندگی را گذرانده اند، به عنوان مترف شناخته میشوند. از این رو مفسران در تعریف مترف به پرورش شخص در ناز و نعمت و لذت توجه میدهند. (جامع البیان، ج 7،جزء 12، ص 182) این در حالی است که بسیاری از ثروتمندان در چنین تنعم و لذتی رشد نکرده اند؛ مگر آنکه ثروتی از گذشتگان به ارث برده باشند.
به هر حال، مترف، به هر سرمایه دار و ثروتمندی گفته نمیشود، بلکه مترف کسی است که در ناز و نعمت و لذت، پرورش و رشد یافته است، یا مترف کسی است که در نعمتهای مادی و لذتهای دنیوی فرو رفته و سرمست از ثروت و لذت، از معنویات غافل میباشد. (التحقیق، مصطفوی، ج1، ص385)
از تعریفی که بیان شد این معنا به دست میآید که مترف، کسی است که ثروت، او را سرمست کرده و لذتهای مادی او را از معنویات غافل ساخته است. بر این اساس میتوان گفت مترف کسی است که باده سرمستی در سرش افتاده و لذت دنیا او را از همه چیز بویژه معنویات و اهداف انسانی و الهی غافل ساخته است.
بنابراین، باده گساران مست ثروت، چیزی جز لذت را نمی فهمند و تجربه ای از درد و رنج ندارند و میتوان آنان را انسانهای بی دردی دانست که از انسانیت چیزی جز لذت نمیشناسند.
از سوی دیگر، بر اساس آنچه گفته شد باید گفت که مترفان، دارای فرهنگ خاص خود هستند؛ زیرا سخن از پرورش یافتن در محیط و فضایی است که جز لذت نمیشناسند و تجربه ای ندارند. اینان معنایی که از زندگی و مفهوم آن میشناسند، لذت و سرمستی است. از این رو به مال و ثروتهای خداداد و منشأ آن بی توجه هستند. (سبا، آیات34 تا36)
فرهنگ مترفان سرمست از باده لذت
اگر بخواهیم فرهنگ مترفان را بشناسیم باید به این نکته توجه دهیم که آنان قایل به اصالت لذت هستند. آنان از ثروت جز لذت آن نمی شناسند و هر چیزی را برای لذت بیشتر میجویند. آنان تنها به هوس ها و تمایلات نفسانی خویش پاسخ میدهند و در اطاعت از هواهای نفسانی تلاش میکنند.
خوشگذرانی به عنوان هدف نهایی و غایی در زندگی آنان مطرح است. (قصص، آیات76 و 78) از این رو دور زدن قانون و هنجارها در میان ایشان یک روش و اصل است؛ زیرا نمیتوانند در چارچوب قانون و هنجارها به همه خواستههای نفسانی و لذتهای خویش پاسخ دهند. پس روحیه تجاوزگری و تجاوز به قانون و حقوق دیگران و هنجارها در اینان وجود دارد. (همان) از دیگر روحیات ایشان میتوان به روحیه تفاخر و فخر فروشی به دیگران (کهف، آیات32 و 34؛ سباء، آیات34و 35)، تکبر و خود برتربینی و استکبار نسبت به دیگران (مؤمنون، آیات64 و 67)، مخالفت با آخرت گرایی و ترجیح آخرت بر دنیا و قوانین و احکام عقلانی و وحیانی (زخرف، آیات23و 24)، ستمگری و ظلم به مردم (انعام، آیات44 و45؛ انبیاء، آیات 11تا13)، غرور و خودپسندی (کهف، آیات34تا36) و بدتر از همه فسق و فجور است. به این معنا که در هنجارشکنی چنان بی پروا هستند که حتی مراعات ظاهر نمی کنند و با پوست اندازی، چهره کریه و زشت خویش را به نمایش میگذارند و به طور علنی گناه و بدکاری پیشه میگیرند.(اسراء، آیه16) سرمستان باده ثروت و رفاه زدگان وادی هوس و قدرت، نه تنها اهل فساد و افساد هستند و زمین و جامعه و محیط زیست و اجتماع را برای هوسهای خویش به تباهی میکشند. (قصص، آیات76 و 77) بلکه با رفتارهای زشت و نمایش بدکاری در جامعه، هرزگی را دامن زده و ارزشهای اجتماعی جامعه را به سخریه میگیرند و فاسقانه رفتار میکنند. (اسراء، آیه16)
عیاشان طغیانگر
اگر بخواهیم بر اساس آیات قرآنی و کاربرد واژه اتراف در آیات هشت گانه به یک جمع بندی در حوزه فرهنگ و شخصیت مترفان برسیم، باید آنان را عیاشان طغیانگر بدانیم که ثروت، آنان را مست کرده و پرورش نادرست و زیاده روی در لذت طلبی، عنان اختیار از ایشان گرفته است.
به تعبیر امیرمؤمنان علی(ع) مترف کسی است که پهلوهایش از پرخوری باد کرده و تنها کارش پرکردن و خالی کردن شکم است. اینان به هیچ چیز رحم نمی کنند و حتی مال خدا یعنی «بیت المال» را همانند شتری که با ولع، علفهای بهاری را میچرد، میچرند تا آن که آنچه تابیده بود باز شده و کردارش بر او پیشی میگیرد و شکم پرستی او آشکار میگردد. (نگاه کنید: نهج البلاغه، خطبه3)
ابن خلدون در فصل هیجدهم باب دوم از مقدمه تاریخ خود تحت عنوان «فراخی معیشت و تجمل و فرو رفتن در ناز نعمت» مینویسد که چگونه خداوندان ناز و نعمت و توانگران در آسایش و فراخی معیشت، با روحیه تن پروری عادت میکنند و شیوههای پادشاهی در ساختمان ها و پوشیدنیهای نیکو را در پیش میگیرند و به عیاشی و طغیانگری مشغول میشوند و خوی و طبیعت دیگری میگیرند و این گونه راه تباهی و نیستی را میپیمایند.
در حقیقت انسان هایی که تن پروری و عیاشی و تلذذ دنیوی را پیشه خود میکنند، از انسانیت خارج و بیرون میروند و همانند حیوانات تنها به تلذذ رو میآورند و از معنویات و انسانیت غافل میشوند.
لذت جویی لجام گسیخته و تجمل گرایی در زندگی، روحیه مسئولیت پذیری و عواطف انسانی را سخت تضعیف یا نابود میسازد و در نتیجه مترفان نه توجهی به محرومان و نیازمندان خواهند داشت و نه مشارکتی در کارهای خیر از خود نشان میدهند. از این رو خداوند آنان را انسانهای بخیل (توبه، آیات 76 و 77) معرفی میکند که تنها در اندیشه تکاثر و جمع ثروت هستند. (کهف، آیات 32 و 34؛ سباء، آیات 34 و 35)
همچنین شادمانی غرورآمیز آنان در زندگی دنیا به سبب رفاه زدگی و ثروت بیشمار که فکر و جانشان را در برگرفته است (انعام، آیه 44؛ هود، آیات 9 و 10؛ رعد، آیه 26) نمی گذارد تا غم و درد دیگران را به خود راه دهند و از روحیه همدردی به دیگران برخوردار نیستند. قرآن کریم در آیه 76 سوره قصص، با اشاره به شادمانی همراه غرور قارون به هنگام رفاه زدگی اش، چنین روحیه ای را مانع کمک قارون به هموطنان خویش و رفع نیازهای اقتصادی آنان میداند.
ویژگی زندگی اشرافی
زندگی اترافی و اشرافی، از چند جهت فساد اخلاقی و رفتاری در پی دارد. از یک سو غرق شدن در شهوت ها و هوس ها و زیاده روی در لذات جسمانی، مجالی برای اندیشه در کمالات معنوی و انسانی و توجه به بعد روحی باقی نمی گذارد و راه را برای تهذیب اخلاقی میبندد. (انبیاء، آیات 13 و 14؛ مؤمنون، آیات 62 تا 64) به ویژه آن که افتادن در دام هوس ها و لذت جویی ها، نور و نیروی عقل را سخت ناتوان میکند و پذیرش دعوت ادیان و مصلحان را دشوار میسازد. از این رو قرآن کریم، یکی از ویژگی مترفان را، انکار حق و اعراض از آن (مؤمنون، آیات 64 تا 67) و مقابله با پیامبران و مصلحان اجتماعی بیان میدارد (سبا، آیه 34).
از سوی دیگر، حفظ این موقعیت و تداوم بیشتر آن مستلزم یا همراه رذیلتهای اخلاقی همچون آزمندی، طمع و بخل است (مدثر، آیات 12 تا 15). از جنبههای دیگر، پرداختن به تجملات و کامجویی ها نیز غالباً همراه با ناشایستهای اخلاقی و رفتاری همچون فخرفروشی، خودبرتربینی و بی بندوباری خواهد بود و لذا قرآن کریم، مترفان را مفسد و فاسق معرفی میکند.
هنگامی که زرق و برقهای مادی، پرخرجی ها و گرایش به زندگیهای تجملی گسترش یافت، هزینههای مصرف بالا میرود و دخل و خرج ناهماهنگ میشود. این افراد برای همگامی با زندگی و تأمین مخارج متنوع و سنگین آن، خود را ملزم به رعایت ضوابط و ارزش ها نمی بینند. اینجاست که تجمل و زندگی اشرافی، آشیانه فساد میشود و در سایه خود، انواع کژیها و مفاسد را پرورش میدهد.
به هر حال، مترفان در هر جامعهای منشأ غالب مفاسد اجتماعی هستند؛ چرا که در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرق هستند. از این رو هر نغمه اصلاحی و انسانی و اخلاقی در گوش آنها ناهنجار است و به همین دلیل همیشه در صف اول مقابله با پیامبران ایستاده اند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود میبینند. روی این اصل در آیه 16 سوره اسراء از آنان به خصوص یاد شده است؛ زیرا که ریشه اصلی فساد، همین گروه از اجتماع هستند. (سباء، آیه 34)
به سخن دیگر، باده سرمستی که این گروه از ثروتمندان بی درد و رفاه زده سر میکشند، جز طغیان، فساد، نابهنجاری، بدکاری، زشت کاری، فسق و فجور آشکار و تباهی مطلق برای جامعه ثمری ندارد. از این رو خداوند به مردم هشدار میدهد که از ثروت به درستی بهره گیرند و اجازه ندهند تا ثروت آنان را به روحیه و فرهنگی سوق دهد که جز تباهی بهرهای ندارد.
بنابراین، مقابله با رفاه زدگی و اتراف میبایست در دستور همه مسئولان جامعه به ویژه رهبران و ثروتمندان قرار گیرد تا اجازه داده نشود نسلی پرورش یابند که بیت المال را مانند سبزه بهاری میخورند و به عیاشی با پول خود و دیگران مشغول میشوند و طغیان را پیشه خود میسازند.