نویسنده: رحیم قربانی
اشاره
این مقاله در پی مطرح نمودن مسئلهای اساسی در مورد ریشهیابیِ بسیاری از پیشرفتهای جدید غرب در حیطهی نجوم و ستارهشناسی است؛ و ریشههای اصلیِ این پیشرفتها را در دوره طلاییِ علوم اسلامی معرفی میکند. بزرگترین تعالیهای مربوط به علم نجوم که امروزه در غرب شاهدِ آن هستیم، در متون اولیهی اسلامی تکوین یافته و توسط عدهای از دانشمندانِ خلاقِ اسلامی در دورهی شکوفایی علوم اسلامی به تعالی رسیده است. و تقریباً هر آنچه که امروزه در میان غربیها رایج است، جزو میراثِ مسلمانان است. آنچه در این صدد میخوانیم عبارت است از: تاریخچهی مختصری از مخالفتهای باستاننشینان با نظریهی زمینمرکزی، نوآوریِ مسلمانان در زمینه مکانیکِ سماوی، موقعیتِ زمین و خورشید در آسمان از زبان متونِ دینی (آیات و روایات)، دلالت آیاتی از قرآن بر حرکت زمین و سیارات، روایاتِ صریح در مورد مرکزیت خورشید، حرکت زمین، و سیستم خورشیدمرکزی.
مقدمه
نظریهی زمینمرکزی در طول تاریخِ پر فراز و نشیبِ علم نجوم، به آن راحتی که در تصورِ ما است، مورد قبولِ همگان نبوده است، بلکه از همان صبحِ پرطراوت باستان تا اواخرِ شکوفاییِ دورهی اسلامیِ علوم، مخالفان و نقادانی داشته است؛ بهطوری که در مقابلِ آن، نظریههای دیگری به عنوانِ سیستم گردشی برای سیارات و اجرام آسمانی پیشنهاد و کشف شد.
شکلگیریِ این نوع مخالفتها و اکتشافات، به زمان آریستارخوسِ ساموسی در چهار یا پنج قرن پیش از میلاد مسیح باز میگردد. و به همین ترتیب در میان یونانیان و حتی هندیهای شرقنشینِ باستان، مخالفتهای علمی و عقیدتی با آن صورت گرفت؛ تا اینکه علم نجوم با همهی عظمتش وارد دورهی با شکوه اسلامی شد که در این دوره بسی عمیقتر و علمیتر مورد بازاندیشی و نقادی قرار گرفت؛ به گونهای که بسیاری از زیرساختهای نجوم و فیزیکِ پیشرفته (یعنی آنچه که امروزه به عنوان علمی پیشرفته شاهدِ آن هستیم) در این دوره پیریزی شد. نظریاتی نظیرِ گردش سیارات داخلیِ( Inferior planet) مدارات منظومهی شمسی به دور خورشید توسطِ دانشمندان دورهی شکوفایی ستارهشناسی مسلمانان، عبورِ عطارد از بالای خورشید و گردشِ آن به دور خورشید توسط بوعلی سینا، و بیضویت مداراتِ حرکتیِ سیارات به دور خورشید توسط ابوسعید سجزی، و بسیاری از نظریههای متعالی که در این دوره کشف و مطرح شد.
و بالاخره این پیشرفت، با همهی آثار مکتوب و صنعتی (ابزار آلاتِ نجومی) که داشت، در دورهی رنسانس به وسیلهی تاجران و غارتگرانِ فرهنگی به مناطق گوناگون اروپایی (مثل ایتالیا، فرانسه، لهستان، و.. ) منتقل شد، بهطوری که در عرصه مناطق اسلامی حتی آثاری از برخی کتابها و ابزار آلات نجومی به جا نماند. و امروزه برای بررسیِ چنین منابعی ناچار از رجوع به کتابخانههای اروپایی هستیم (تازه اگر آن غارتگران چنین اجازهای را برای استفادهی علمی از منابع میراثیِ خودمان به ما بدهند!)
مناسب است که به طور اجمالی، شکلگیری مخالفتها و نوآوریهای دانشمندانِ دورهی باستان و دورهی اسلامی در مقابلِ نظریهی زمینمرکزی را از لحاظ تاریخی بررسی کنیم.
مخالفانِ زمینمرکزی در میان دانشمندان دورهی باستان (یونان و هند)
1. نظریهی آریستارخوس (Aristarchos )
تقریبا نخستین نظریهای که در مقابلِ سیستمِ زمینمرکزی در یونان مطرح شد، نظریهی آریستارخوس ساموسی دربارهی حرکت انتقالی زمین به دور خورشید و مرکز نبودن آن برای عالم بود، به طوری که ارشمیدس به صراحت، فرضیهای را که بر اساس آن ثوابت و خورشید بیحرکتند، و زمین در محیط دایرهای است که خورشید در وسط آن قرار گرفته و به دور خورشید میگردد، به آریستارخوس نسبت میدهد و آن را بزرگترین پیشرفت علم میشمارد. (دورانت، 1367، ج 2، ص 707؛ و نیز: راسل، 1373، ج1، ص314) راسل نیز در کتاب تاریخِ فلسفهی غرب آن نظریه را بهعنوان شکلِ کامل فرضیهی کوپرنیک (1474-1543م) قلمداد کرده است. (راسل، همان، ج1، ص313) ولی به نظر میرسد، این گفتهی راسل صحیح نباشد، چرا که نظریهی آریستارخوس نه نظریهای ریاضی بوده، و نه نظریهای منطبق با واقعیتِ مداریِ منظومهی شمسی؛ بلکه صرفاً براساس مشاهدات و رصدهای پیوسته، به طورِ بیانی و گفتاریِ ساده میگفت که زمین و سیارات دیگر در مدارهای دایرهای مختص به سیارات (Tropic of copricorn) به دور خورشید میگردند و این نوع فرض برای حرکتِ اجرامِ آسمانی صحیح بهنظر میرسد. به همین جهت، نظریهی آریستارخوس، چیزی بیش از آنچه کوپرنیک مطرح کرده بود، نبوده است؛ و بلکه شاید به خاطر فرض گرفتنِ این مسئله،اندکی کم اعتبارتر از نظرِ کوپرنیک بوده باشد.
مشکلِ زمینِ متحرک
تنها مشکل اساسی که متوجه نظریهی زمینِ متحرک بوده و هست، مسئلهی اختلاف منظر (parallax) است. برای توضیحِ اختلاف منظر، به بیانِ سادهای از هلزی هال بسنده میکنیم:
ایرادِ علمی جدی بر نظر آریستارخوس این بود که اگر زمین حرکت میکند، پس جای ستارگان هم باید به نسبتِ یکدیگر تغییر کند، مانند چیزهای ثابتی که از درون کشتیِ در حال حرکت دیده میشوند. اما وقتی کشتی از آن چیزها بسیار دور باشد، حرکتِ کشتی در مقایسه با فاصلهی آن اجسام از کشتی، ناچیز است و بنابراین تغییرِ وضعهای نسبی از دیده پنهان میماند. پاسخ درستِ این ایراد این است که فاصلههای اخترهای ثابت باید آنقدر زیاد باشد که در مقام مقایسه، قطر مدارِ زمین ناچیز بنماید. و به قولِ ارشمیدس، این نکته را نیز آریستارخوس بیان کرده بود. (هلزی هال، 1363، ص99).
همان گونه که از منابع و شواهدِ تاریخی پیدا است، خودِ آریستارخوس به طورِ کاملا علمی و تحقیقی، به حمایت و اثباتِ نظریهی حرکتِ زمین و مرکزیتِ خورشید، پرداخته بود. و بسیاری از حقایقِ مربوط به آسمان پر ستاره را فهمیده بود؛ از اینرو یکی از محققانِ تاریخ فلسفه نوشته است:
(ما امروزیها که) میگوییم بزرگیِ فواصل، بزرگیِ تغییرات را جبران میکنند، چنین مینماید که حتی آریستارخوس نیز در شرایطِ نامساعدتر زمان خود، همین گونه حکم کرده است. (گمپرتس، 1375، ج3، ص1454.) این تفکر دقیقا هماناندیشهای است که در میانِ منجمانِ زیرکی چون بیرونی (362-442ق، مقارن با 973-1053م) از مسلمانانِ دورهی شکوفاییِ علوم در بین مسلمانان، رواج داشت، به طوری که همان بیرونی برای اولینبار در طول تاریخ نجوم به تبیینِ دقیق و علمیِ آن پرداخت.
2. نظریهی آناکسیمندر (Anaximander)
دومین نظریهای که در مصاف با فرضیهی بطلیموس به چشم میخورد،اندیشهی آناکسیمندر دربارهی زمین است که میگفت: "زمین آزاد در فضا شناور است و بر چیزی تکیه ندارد. (راسل، همان، ج1، ص311) البته این نظریه بیشتر به مقابله با تفکرِ افسانهای تکیهی زمین به دو شاخ گاو، و ... شبیه است تا مقابله با زمینمرکزی، اما با این حال با توجه به شواهدِ تاریخی (علیرغمِ ابهاماتِ فراوانی که دارد) آناکسیمندر از مخالفانِ این سیستم به شمار میرود. قابلِ توجه است کهاندیشهی تکیه زمین به موجوداتی نظیرِ گاو، نهنگ، لاکپشت و... از سرزمینِ باستانی و قبل از اسلام (یونان، ایران، هند، و مصر و بابل ) به عرصهی علوم و معارف اسلامی وارد شده است؛ اگرچه در صورتِ صحیح بودنِ روایتهای مربوط به آن، شاید دارای تاویل و تفسیرِ عرفانیِ ویژهای باشد که آن هم بر هیچ کس عیان نیست.
3. نظریهی فیلولائوس
سومین نظریهای که در میان ورقهای درخشانِ تاریخ میدرخشد نظریهی مسکوتماندهی فیلولائوس دربارهی عدم مرکزیت زمین در آسمان بیکران است که میگفت:
زمین مرکز کائنات نیست، و تنها یکی از چندین سیارهای است که به دور آتش مرکزی در گردشاند. (دورانت، همان، ج 2، ص 378 )
اما فرقی اساسی میانِ نظریهی "کره و گوی آتشینِ (Fireball) مرکزیِ" او و نظریهی سآریستارخوس وجود داشت، زیرا:
از نظرِ او جهان کروی و محدود است، و آتشِ مرکزی در مرکز آن جای دارد. ... (او) ضمنِ اعتقاد به دوران زمین بر گرد مرکز جهان، فلک ثوابت را نیز همچون گذشته، همانند سایر افلاک در حرکت میدانست. (اکرمی،1380، ص53.) در حالی که آریستارخوس نظریهی شبهِ خورشیدمرکزی خود را در مقابله با این رویکرد به سیستم حرکتی سیارات ارائه کرده بود.
4. نظریهی هراکلیتوس
هراکلیتوسِ پنتوسی هم، در ردیف نوآورانِ سحرگاه یونان باستان به عنوان چهارمین نظریهپرداز برعلیه سیستمِ هیپارخوسی ـ بطلیموسی (زمینمرکزی) از جمله دانشمندانی بود که با سرسختیِ تمام در مقامِ مخالفت با سیستمِ زمینمرکزی و تفکرِ ساکن بودنِ آن در جایگاهِ خود، در تبیینِ علمی و واقعبینانه از آسمانِ کاملا واضح و با صداقت میکوشید، وی میگفت:
اگر به جای اینکه تصور کنیم تمام دنیا به دور زمین میگردد، بپنداریم که زمین دور محور خود میچرخد، بر بسیاری از مسائل چیره شدهایم. (دورانت، همان، ج 2، ص563.) او علاوه بر پافشاری به نظریهی گردشِ محوریِ زمین، با توجه به دقتهای فراوان در نحوهی حرکتِ سیارات در آسمان پی برده بود که حرکتِ دو سیارهی زهره و عطارد، فقط با گردش به دورِ خورشید قابلِ توجیه و تبیین است؛ از اینرو با صراحت بیان کرد که این دو سیاره نه تنها به دور زمین نمیگردند، بلکه بهطور کاملاً واضح به دور خوشید در گردشاند. (کرومبی، 1371، ج1، ص101.) او در این مرحله از وظیفهی خود در قبالِ علم، دو گامِ بسیار اساسی و والا برداشت (حرکت محوری زمین و گردش زهره و عطارد به دور خورشید)، با این که به خاطرِ عواملِ گوناگونی، تثبیت و مقبولیتِ نظریهی مرکزیت خورشید بر سیاراتِ هفتگانه (عطار، زهره، زمین، ماه، مریخ، مشتری، زحل) صدها سال به تأخیر افتاد.
5. نظریهی آریه بته در هندِ باستان
از میان دانشمندان پرآوازه در سرزمینِ باستانی و تمدنسازِ آسیای شرقی، یعنی هند، آریه بته اول (که با نامهای گوناگونی نظیرِ: آرجبهد، آرجیهد، آرجهبد، آرجهبز، شناخته شده است) به چشم میخورد، که فقط سامانهی گردش محوری زمین را مطرح ساخت؛ در زمانِ هندِ باستان همچون یونان، "عقیدهی عموم برآن بود که زمین در مرکزِ گیتی است و تمامی حرکات به دور آن انجام میشوند، ولی آریه بته اول، علیرغمِ دیگر منجمانِ هندی، میگفت که زمین به دور خود میچرخد ". (کریشنان، 1367، ج1، ص466 و بعد؛ و نیز بیرونی، 1373ق-1954م، ج1 ص 49 به بعد؛ همچنین: بیرونی، 1403ق-1983م، ص205 و بعد.)
مخالفان نظریهی زمینمرکزی در میان دانشمندانِ اسلامی
علیرغمِ نظریاتی از این دست که در میان باستانیها در مقامِ مخالفت با سیستم زمینمرکزی مطرح شده است، اما آنچه در میان مسلمانان شکل گرفته است، بسی متفاوت از نظرات پیشین است. نکتهی اساسی در مورد تفاوت مزبور، دقت و ظرافتِ بسیار زیاد در نگرشهای دانشمندان اسلامی است؛ نگرشهایی نظیر بیضویت مدار حرکتیِ سیارات، ترسیم نحوهی طبیعی و حقیقیِ حرکات رجعی، و بسیاری از موضوعات و مسائل نوین.
برای ترسیمِ این مسئله، مناسب است به طور اجمالی، شکلگیری مخالفتها و نوآوریهای دانشمندانِ اسلامی در مقابلِ نظریهی زمینمرکزی را (از لحاظ تاریخی) بررسی کنیم:
1. نظریهی ابو سعید سجزی
از میانِ ستارهشناسانِ مسلمان نیز نام ابوسعید سجزی (احمد بن محمد بنعبدالجلیل سجزی، از ستارهشناسانِ چیرهدست اسلامی در اواخر قرن4 و اوایل قرن 5 ق "414 ق "، معاصر با ابوریحان بیرونی: ابن طاووس، 1368ق، ص127.) چنان پرتلالو میدرخشد که کمتر کسی در تاریخ علوم دورهی اسلامی به منزلت و مقام علمیِ او میرسد؛ (نعمه، 1367،ص66 و 68.) چرا که علاوه بر قائل شدن به حرکتِ زمین و مخالفت با گردش افلاک به دور آن، اسطرلابی طراحی کرده و اختراع نمود، که عملاً کارکرد و چگونگی سیستمِ چرخشِ سیارهای زمین (Planetary rotation of Earth) را نشان میداد. او این اسطرلاب را که به نامِ "اسطرلابِ زورقی " معروف است، بهگونهای ساده و زیبا ساخته بود که دقیقاً براساس حرکتِ محوریِ زمین کار میکرد؛ علاوه بر این، از پیچیدگیِ اسطرلابهای دیگر که براساس زمینمرکزی ساخته میشدند، خالی بود؛ زیرا سایر اسطرلابها شامل اجزای پیچیدهی زیادی بودند (مرکب از شمالی، جنوبی، و ...) در حالی که این اختراع بسیط و غیرمرکب از آن اجزا بود. (حلبی، 1365، ص278.) ابوریحان بیرونی (362-442ق، مقارن با 973-1053م) معاصرِ وی، دربارهی اختراع بینظیرش چنین مینویسد:
حقیقتاً برای ابوسعید سجزی اسطرلابی از نوع بسیط و غیرمرکب از شمالی و جنوبی دیدم که آن را زورقی نامیده بود، و او را به خاطر این اختراعش بسیار تحسین کردم، اختراعی که براساسِ اصل مستقل و قائم به خودش استوار گشته و ساخته شده بود، همان اصلی که (چنان که برخی از مردم معتقدند) میگوید:
حرکت کلیِ مرتبِ شرقی (از جانب غرب به شرق) همانا به زمین تعلق دارد، نه فلک و آسمان. و به جانم قسم که این مسئله شبههی بسیار سخت و غیر قابلِ حلی بود (که شاید با ساخته شدنِ این اسطرلاب، مسئله حل شود) و چیزی از رد آن برای مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمیآید. (بیرونی، 1380، ص128؛ و نیز: نصر، 1359، ص 126.)
زورقی به معنی بیضوی (Elliptic) میباشد، و اساساندیشهی سجزی در ساختنِ این اسطرلاب برپایهی علمیِ کشف شده بهوسیلهی خودش بود که قائل به منظومهی شمسی با مدارهایی بیضوی برای سیاراتِ آن بود. از اینرو میبینیم که کاشف و نظریهپردازِ اصلی دربارهی سیستم منظومهای نه تنها کوپرنیک نبوده است، بلکه اساساً ایناندیشه به فکر غربیها خطور نکرده است، و هر آنچه که در اینباره گفتهاند به برکت دزدیهایی بوده است که از کتابها و منابع مسلمانان به انجام رساندهاند.
به هر حال، از این نوع تحسین و استقبالی که ابوریحان از سجزی و اختراعش کرده است، روشن میشود که خودِ او نیز قائل به حرکتِ زمین و عدم مرکزیتِ آن بوده است. و همچنین، از عبارتِ اخیر، که نوشته است: "چیزی از رد آن برای مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمیآید ". چنین بر میآید که خودِ ابوریحان نیز به بطلان زمینمرکزی و صحیح بودن نظریهی حرکتِ زمین و خورشیدمرکزی، معتقد بود، که به زودی آن را بررسی میکنیم.
البته احتمال میرود که منظور بیرونی از این عبارت، این نکته باشد که فرضِ سکون یا حرکتِ زمین، در نحوهی محاسباتِ نجومی، فرقی اساسی ایجاد نمی کند. همان گونه که عدهای از منجمان بر این باورند. (حسن زاده آملی، 1416ق، ج3، ص525، تعلیقهی شمارهی21.)
2. نظریهی ابوریحان بیرونی
با توجه به این توضیحات مشخص میشود که خودِ بیرونی نیز از جمله منتقدان و مخالفانِ سیستم زمینمرکزی بوده است. بنا به نوشتهی ویل دورانت:
ابوریحان بیرونی در کروی بودن زمین تردید نداشت؛ معتقد بود که اشیا به طرفِ مرکز زمین جذب میشوند. گفته بود که دادههای نجومی را، مطابق این فرض که زمین هر روز یک بار به دور محور خود و هر سال یک بار به دور خورشید میگردد، به همان سهولت میتوان توضیح داد که اگر عکس آن را فرض کنیم. (دورانت، همان، ج4، ص314.) دانشمندِ جلیلالقدر، عبدالله نعمه، در کتاب فلاسفهی شیعه، در مورد نظریهی ابوریحان بیرونی دربارهی حرکت زمین این گونه نوشته است: : شاید بیرونی اولین کسی است که اشاره به چرخیدنِ زمین بر محور خود نمود، پیش از آنکه گالیلهی ایتالیایی (1564-1642م) به حرکت زمین معتقد شود. (نعمه، همان، ص66.)
البته با توجه به توضیحاتی که دربارهی تلاشهای علمی و عملیِ سجزی داده شد، روشن میشود که سخنِ عبدالله نعمه اعتبارِ چندانی ندارد؛ چرا که قبل از قائل شدنِ بیرونی به حرکت زمین، و لااقل قبل از مطرح نمودنِ چنین نظری در آثارِ علمیاش، ابوسعید سجزی اسطرلابی با این کارکرد ساخته بود. پس بیرونی اولین کس در این عرصه نیست. از طرفی، چنانکه در ادامه ذکر میکنیم، نه شاید و بلکه حتما و یقیناً ابوریحان بیرونی قائل به حرکت محوری، و حتی حرکت انتقالی زمین بوده است.
علاوه بر این و از این واضحتر همو در کتاب قانون مسعودی، بر حرکت زمین دلیل اقامه کرده و بهطور کاملا روشن و علمی به اثبات رسانده است:
هنگامی که چیزی از بلندی فرو میافتد، محل افتادن آن درست پایهی خط قائم بر نقطهی فرو افتادن نیست، و سقوطها با زوایای مختلف نسبت به خط قائم صورت میگیرد، هنگامی که پارهای از زمین از آن جدا میشود و فرو میافتد، دارای دو گونه حرکت است: یکی حرکتِ دورانی که از گردشِ زمین، به آن تعلق میگیرد؛ و دیگری حرکت مستقیمالخطی که از سقوط مستقیمِ آن به طرف مرکز زمین، برای آن حاصل میشود. اگر تنها حرکت مستقیم میداشت، لازم بود که محل سقوطِ آن در طرف مغربِ وضع قائم آن قرار گیرد؛ ولی چون هر دو حرکت در زمان واحد وجود دارد، نه در مشرقِ خط قائم سقوط میکند و نه در امتداد قائم، بلکه محل سقوطِ آناندکی در جانب غرب است. (بیرونی، همان، ج1، ص50 به بعد؛ و نیز: شریف، 1367، ص416.)
اگر نیک به استدلال و شیوهی نگرشِ بیرونی به آسمان و زمین، و پدیدهی مرموز حرکتِ اجرام در گنبدِ پیچیدهی کیان بنگریم، روشن میشود که او افقهای بسیار والایی از مدلهای ریاضی و فیزیکیِ زمین و آسمان را فهم کرده بود؛ چرا که استدلالِ ارائه شده به وسیلهی کوپرنیک، گالیله، و دیگران برای مدلِ خورشیدمرکزی (Heliocentri model)، و حرکت زمین را با بیان شیوا و صریحی ذکر کرده است. البته این توجه از سوی بیرونی بهعنوان ساختارِ حقیقی و طبیعیِ زمین، نه فقط از جانبِ وی، بلکه از جانبِ بوعلی سینا و پیروانِ مشائیِ او به عنوانِ ردیهای برای نظریهی زمین متحرک، مطرح شده بود؛ همانگونه که بعدها، خودِ کوپرنیک هنگامی که میخواست نظریهی خورشیدمرکزی را ارایه کند، با این اشکال مواجه شده، به شیوهای شبیه به روش بیرونی، آن را حل کرد. فرقی که میانِ بوعلی سینا و کوپرنیک بود این است که بوعلی سینا برای رد کردنِ نظریهی مبنی بر حرکتِ زمین عنوان میکرد، و بیرونی و کوپرنیک به عنوان دفاع از چنین رویکردی به سیستمِ سیارهای منظومهی شمسی. به هرحال اشکالِ بوعلی سینا با بیانی که خودش مطرح کرده است بدین قرار است:
و اگر آنچه که طرفدارانِ حرکت زمین میگویند درست باشد، آنگاه جسمِ افتانی که در حال سقوط است، باید از جایگاه قائم و شاقولیِ سقوطش منحرف گردد. و با توجه به اینکه در این صورت حرکتِ زمین بسیار سریع خواهد بود، آن جسم از راستای قائم به طور قابلِ ملاحظهای زیاد عقب خواهد ماند، ... (بوعلی سینا، ؟، ج2، ص55 به بعد.)
نجمالدین کاتبی نیز در عینِ حالی که استدلال بوعلی سینا را رد کرده است، با استدلال و اشکالِ دیگری دوران و حرکتِ زمین را رد کرده است:
برخی گمان کردهاند که زمین حرکت میکند و حرکتِ آن (از مغرب) به مشرق است، و ظهورِ ستارگان در مشرق و ناپدید شدنِ آنها در مغرب به همین خاطر است، نه به این خاطر که فلکِ اعظم حرکت میکند، بلکه فلک اعظم ساکن است.
اما این سخن صحیح نیست، البته نه به این سبب که برخی (مثلِ بوعلی سینا) گفتهاند: اگر زمین به طرف مشرق حرکت کند، باید پرندهای که در جهتِ حرکت زمین پرواز میکند نتواند (در همان محل) فرود آید، به سببِ اینکه حرکت زمین سریعتر از حرکت پرنده است، برای اینکه زمین (با حرکتِ سریع خود) در یک شبانهروز به جای اول خود بر میگردد، زیرا این ملازمه را نمیتوان قبول کرد، چون ممکن است هوایی که به زمین متصل است با حرکت زمین حرکت کند، همان طوری که اثیر هم با فلک حرکت میکند؛ بلکه به این خاطر (زمین حرکت مستدیر ندارد) که دارای میل مستقیم به پایین است، و در این صورت نمیتواند دارای حرکت مستدیر باشد. (و الا باید دارای دو میلِ متضاد باشد، در حالی که این امر محال است.) (کاتبی قزوینی، 1375، ص192.)
نکتهای که کاتبی به آن اشاره کرده است بسیار عالی و تحلیلی فیزیکی از مسئله به شمار میرود، اما با این حال او به خاطرِ پیش زمینههای نادرستی که از سیستمِ منظومهای داشت، از پی بردن به حقیقتِ بزرگ، و مهمِ فیزیکی و طبیعی عاجز مانده بود.
برتراند راسل نیز داستانِ این اشکال را به گونهای دیگر مورد توجه قرار داده است که از نقل آن صرفنظر میکنیم. (راسل، همان، ج2، ص728.)
3. نظریهی ابوعید الله بتانی
بتانی از جمله مخالفانِ سیستمِ زمینمرکزی بود؛ اما او در این مخالفت با توجه به توجیهناپذیر بودنِ حالتِ زیروسکوپی و فرفرهگونهی زمین براساسِ مرکزیت و ساکن بودنِ آن، حرکتِ رقصمحوری ( Nutation ) زمین را مطرح کرد، و با محاسبهی زیرکانهی این حرکت شالودهی اساسیِ سیستمِ بطلیموسی (ساکن بودنِ زمین) را در هم ریخت؛ او با این کار که قدمی بسیار بزرگ در تحولِ علم نجوم بود، "با بطلیموس ـ که اوجِ خورشید را ثابت میدانست- مخالفت ورزید و ثابت کرد که اوجِ خورشید، تابعِ حرکتِ تقدیمیِ (Precession ) اعتدالین است. (الفاخوری، الجر، 1377، ص365.) برای فهمِ این نوآوری بهتر است که توصیفی از حرکت اعتدالی ارائه کنیم:
نقاطِ اعتدال ثابت نیستند. [برخلافِ پنداشتِ بطلیموسیان] هر نقطه به آرامی بر دایرهی بروج حرکت میکند و یک دورِ کامل را تقریبا در 25800 سال میپیماید؛ این حرکتِ نقاطِ اعتدال را تقدیمِ اعتدالین گویند.
... اگر فرفرهای را روی زمین به چرخش در آوریم به طوری که محور فرفره بر زمین عمود نباشد، نیروی ثقلِ فرفره میخواهد فرفره را به زمین بیندازد، ولی چون فرفره دارای حرکت دورانی (و نیروی مرکزگرا Cetripetal force) است به زمین نمیافتد، بلکه در حولِ خطِ قائمِ نقطهی اتکا میگردد و محورش در حولِ این خط، مخروطی را طی میکند. (زمانی قمشهای، 1381، ج1، ص135؛ و نیز: زیلیک و اسمیت، 1376، ج1، ص114 به بعد.) ویل دورانت نیز از نوآوریهای وی سخن گفته و جایگاه والای او را مورد توجه قرار داده است. (دورانت، همان، ج4، ص311.)
4. نظریهی این الا علم بغدادی
ابوالقاسم این الا علم بغدادی از منجمانِ زبردستِ نیمهی اولِ قرن چهارم (350 ق، مقارن با سالِ961م) نیز با مطالعاتی به طورِ کاملاً علمی و تحقیقی ـ پژوهشی در بسترِ آسمان، نتایج شگرفی به دست آورده بود که قابلِ توجه است؛ چرا که از میانِ دانشمندانِ اسلامی، اولین کسی بود که بهشدت اصرار بر کرویتِ زمین کرده و تمام مناطق این کرهی خاکی را قابل سکونت دانسته است؛ و همو نیز اولین منجمی بوده که اقمار مشتری را چیزی حدودِ چهار قرن قبل از گالیله (1564-1642م) کشف و رصد کرد، و حرکتِ کلفهای خورشید را حدودِ هزار و دویست سال قبل از به وجود آمدن تلسکوپهای پیشرفته، مورد بحث و مطالعه قرار داده، مدار خارج مرکزِ ستارههای دنبالهدار را محاسبه و تعیین کرد. (شریف، همان، ص414 ؛ و نیز: ابن طاووس، همان، ص125.)
5. نظریهی هاتف اصفهانی
از میان دانشمندان اسلامی که در مورد زمین و آسمان نظریاتِ ویژهای داشتند، نام پرآوازهی هاتف اصفهانی نیک میدرخشد. او در بسیاری از موارد در آثار شعری خود، به مرکزیت خورشید، اشاره داشته است، که یکی از آنها این بیت است:
دلِ هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی
این بیت بیانگر دو نکتهی بسیار دقیقِ علمی است: یکی، هسته داشتنِ ذراتِ ریز (اتم، زیراتمی، مولکول، و ... ) است، که با تمام ظرافت، و دقت، افقهای والای یافته شده از حقایقِ هستی را ذکر کرده است؛ دیگری (به طور کلی و اجمالی) عبارت است از در وسط قرار گرفتنِ خورشید به سایر اجرام است، که از لحاظ بیانِ حقیقتی از حقایق کائنات بسیار حائز اهمیت است.
6. نظریهی عضدالدین عیدالرحمن بناحمد
بنا به ادعا و تحقیقِ نویسندهی شیعی، عبدالله نعمه در کتابِ هشام بنحکم، نظریهی گردشِ زمین به دور خورشید، به طور صریح و قاطع، حداقل دویست سال قبل از کوپرنیک و گالیله توسطِ عضدالدین عبدالرحمن بناحمد در عالم اسلام مطرح شده بود. (نعمه، 1405ق، ص87.)
7. نظریهی سیارهای و منظومهای ابنشاطر دمشقی
براساس اسناد و شواهد تاریخی، و همچنین تحقیقهای علمیِ به عمل آمده از سوی برخی از دانشمندان، اولین سیستمِ اصلاحیافتهی خورشیدمرکزی، در دورهی رکودِ علم نجوم، توسط علاءالدین ابوالاحسن علی بنابراهیم، معروف به ابنشاطر دمشقی (705- 777ق. برابر با 1305- 1375م.) که از شاگردان مکتب ستارهشناسی مراغه بوده است، ارائه و بسط یافته است که تمامیِ نظریهپردازانِ مغرب زمین از قرن پانزده به بعد از تحقیقات و دستاوردهای او استفاده کرده و نظرات او را به اسم خود به جهان علم عرضه کردهاند. او نتایج چندین سال زحمت و تلاش علمی و تجربیِ خود را در کتابی به نام "نهایهًْالسول فی تصحیحالاصول لبطلیموس" گردآوری نمود که همین کتاب به دست کسانی چون کوپرنیک و تیکو براهه و دیگران رسید، و راه را برای آنها هموار ساخت تا نظریهای سامانیافته مبنی بر مرکزیت خورشید و گردش سیارات به دور آن ارائه دهند؛ گرچه هیچیک از آنان اسمی از ابنشاطر و کتاب پر اهمیتش به میان نیاوردهاند. (جورج صلیبا،
the development of astronomy in Mdieval Islamic Society )
8. نظریهی عدهای از متکلمان
شیخ مفید در کتابِ اوایل المقالات عدهای را بهعنوانِ مخالفانِ زمینمرکزی معرفی کرده است:
گفتاری در فلک؛ میگویم همانا فلک، محیط به زمین بوده به دورِ آن میگردد؛ و درونِ آن خورشید و ماه، و سایرِ ستارگان وجود دارند؛ و زمین نیز در وسطِ آن به منزلهی نقطهای در وسطِ دایره است؛ این مذهبِ ابوالقاسمِ بلخی، عدهی زیادی از اهلِ توحید، و بیشترِ قدما و منجمین است؛ در حالی که عدهای از بصریانِ معتزلی و اهلِ نحلهها با آنان مخالف بودهاند. (شیخ مفید، 1413ق. ،ص99.) در جای دیگری از همین کتاب نیز مینویسد:
گفتاری در زمین و شکلِ آن، و اینکه آیا متحرک است یا ساکن؟ میگویم، همانا زمین به شکلِ کره، در وسطِ فلک به حالِ سکون قرار گرفته است؛ و علتِ ساکن بودنش، در مرکز بودنش است ... در این مساله جبایی و پسرش، (ابن طاووس، همان، ص154.) و عدهای از اهلِ کلام مخالفِ نظریهی زمینمرکزی شدهاند. (شیخ مفید، همان، ص99.)
9. نظریهی عدهای دیگر از متکلمان
علامه مجلسی نیز بهطورِ کاملا مبهم و کلی، عدهای از متکلمین را به عنوانِ مخالفانِ این تئوری معرفی کرده است؛ با این عبارت که بسیار شبیهِ گفتارِ شیخ مفید است:
و البته در اینباره گروهی از بصریانِ معتزلی مذهب، و دیگران اظهارِ مخالفت کردهاند ... و همچنین جبایی و پسرش، و گروهِ دیگری از متکلمانِ مقلد در فرقههای گوناگون با سکونِ زمین در مرکزِ عالم مخالفت کردهاند. (مجلسی، 1404ق، ج57، ص98.) این عبارت نشان میدهد که نظریاتِ گروهِ مذکور به طورِ منبعِ صریح و دستِ اول در دستِ علامه مجلسی نبوده و او فقط به نوشتههای شیخ مفید اکتفا کرده است؛ اما به خاطر تعصب برای نظریهی زمینمرکزی از سوی شیخ مفید (و حتی علامه مجلسی و دیگران) اثری از تلاشها و دستآوردهای گروه مذکور در دست نمانده است.
10. ابوخالد سجستانی
ابوخالد حبیب بنالمعلی سجستانی، که از شاگردان برجستهی مکتب علمیِ امام صادق(ع) بود؛ یکی از بزرگترین دانشمندان علم نجوم در دورهی اسلامی به شمار میرود. او در نجوم بندری چیرهدست و ماهر بود، و با استفاده از احکام علم نجوم توانست شهادتِ امام موسی کاظم(ع) را استخراج کرده و خود را از مهلکهی بزرگِ واقفیه نجات دهد. (کشی، 1348، ص612؛ و نیز: ابنطاووس، همان، ص131.) همو از جمله منجمینی بوده است که در مقابل نظریهی زمینمرکزی، تلاشهای علمیِ زیادی به انجام رسانید، و نظریهی گردش زمین به دور خورشید را مطرح نمود.
11. ابوالقاسم علی بن القاسم قصیری
بنا به گزارش و نوشتهی سید بنطاووس، ابوالقاسم قصیری نیز از دانشمندانی است که قائل به گردش سیارات هفتگانه به دور خورشید بوده است، بهطوری که حتی کتابی در زمینهی تشریح این نظریه و توضیح انواع حرکات سیارات نوشته است، که نام آن "ترتیب حساب دساتر الکواکبالسبعه " میباشد. (ابن طاووس، همان، ص128.)
12. حافظ شیرازی
همانگونه که بعدا نیز اشاره و تبیین خواهد شد، حافظ از جمله شعرایی است که با مهارت و زیرکیِ تمام، نکات و مسائل زیبایی در باب نجوم و اختران بیان کرده است؛ او در یکی از غزلهای خود اینگونه سروده است:
گوی زمین ربوده چوگان عدلِ اوست
وین بر کشیده گنبدِ نیلی حصار هم
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد
این پایدار مرکز عالی مدار هم
تا از نتیجه فلک و طورِ دور اوست
تبدیلِ ماه و سال و خزان و بهار هم
حافظ با ظرافت و زیبایی در این ابیات، جنبش و حرکت زمین را مورد تصریح و تأکید قرار داده است. نکاتی که در این سخن بسیار مهم، توجه فکرِ ظریفاندیشه را جلب میکند، عبارتاند از:
1. کرویتِ زمین: با تعبیرِ "گوی زمین "؛
2. قانون جاذبهی عمومی: با تعبیرِ "ربوده " در بیت اول که هم زمین و هم کنید نیلی حصار را در برمیگیرد؛
3. حرکت و جنبشِ زمین در مقابل سکون مرکزیت آن: با تعبیر "جنبش و مرکزی عالی مدار " در بیت دوم؛
4. پدید آمدنِ فصلها، و ماه و سال به واسطهی حرکتِ زمین، نه دوران افلاک: با بیت سوم.
ظریفاندیشی و افقهای بلند و والای حافظ در این سه بیت کاملاً نمایان است، و اگر ابیات و اشعارِ دیگرِ دیوان او بازخوانی و بازاندیشی شود، نکات، غرائب، و حقایقِ والای بیشتری در پیش روی مشتاقانِ حقیقت قرار میگیرد. (غزنی، 1363، ص89 و بعد.)
13. نظامی گنجهای
بنا به اظهارِ برخی از نویسندگان، نظامی گنجوی نیز از جمله شعرایی است که نظریهی حرکت زمین را به صراحت در نظم کشیده است. استناد اصلی برای اثبات این مدعا، اشعاری است که نظامی در بندِ چهارم از مقدمهی لیلی و مجنون بیان کرده است که البته اینگونه تطبیقها نوعی توجیه بهشمار میرود؛ زیرا عبارات و اشعارِ نظامی در مواردِ استناد شده، جز در گوی و ارگیِ زمین و نیروی جاذبهی آن، در چیز دیگری صریح نیست. ( ثروتیان، 1369، ص98 و بعد.)
پیشرفت و تعالی (Elevation ) مسلمانان در این نظریات به شکلی که بررسی شد، محدود نمیشود. به تصویر کشیدنِ اوج تعالی و گشودن افقهای ناپیدای علوم در بستر علوم اسلامی، تحقیق و بررسیهای گستردهای به خود میطلبد؛ تا پژوهشگرها و متخصصهای شاخههای گوناگونِ علوم با کاوش و کنکاش در منابع اصیلِ اسلامی و دانشمندانِ دورهی اسلامی صفحه و صحنهی پیشرفت در قرن بیستویکم بهگونهای دیگر رقم بخورد.
مخالفان نظریهی زمینمرکزی در میان دانشمندان غربی (پس از رنسانس) با توجه به چنین روندی از شکلگیری و بررسیِ نوآورانه دربارهی زمین و آسمان، در میان مسلمانان، حال نوبت به بررسی این روند در میان دانشمندان غربی میرسد. با در نظر گرفتنِ این نگرش تاریخی به مسئله، و شروعِ اولین نقادیهای غربیها از نظریهی زمینمرکزی چندین قرن بعد از مسلمانان، به خوبی روشن میشود که دستاوردهای علمی مسلمانان چقدر با اهمیت و قابل توجه بوده است؛ درحالیکه هیچ نوع توجه و رویکردی به این مسئله از سوی دانشمندانِ غربی به وقوع نپیوسته است. (همانگونه که اشاره شد، رویکردِ غربیها از اولین دستیابی به منابع اسلامی تاکنون، غارتگرانه و دزدی بوده است.) در اینجا فقط دو مورد از بازاندیشیهای غربیها را که مهماند، ذکر میکنیم. باید توجه داشت که هر تحولی در نجوم مسیحیانِ غربی پس از شروع این بازاندیشیها به وقوع پیوسته است، همه و همه، با اثر پذیری از دست آوردهای مسلمانان بوده است.
1. اولین نقادیهای غربیها از هیاتِ بطلیموس به وسیلهی بوریدان
به هرحال، با گذشتن از سخنِ چنین فاجعهای تاریخی، اولین نگرشها و بررسیهای نقادانه دربارهی سیستم زمینمرکزی در غرب چیزی حدودِ چهار قرن بعد از مسلمانان شروع و به ظهور رسیده است؛ یعنی در نیمهی اولِ قرن چهاردهمِ میلادی یکی از دانشمندان غربی به نام لیندبرگ در این باره، چنین مینویسد:
جویاترین تحقیقاتی که دربارهی تبعات و استلزامهای یک زمین چرخان به عمل آمد، در قرن چهاردهم و به وسیلهی ژان بوریدان (معروف ـ 1300 تا 1358م ـ در موردِ الاغِ گرسنه و تشنه که یادش در ص16 گذشت.) و نیکول اورم صورت گرفت. در این تحقیقات فکرِ برداشتنِ زمین از مرکزیت عالم در کار نبود؛ آنچه ژان بوریدان و اورم در اندیشه داشتند، صرفاً گردشِ روزانهی زمین بر گرد محورش (حرکت وضعی آن) بود. " (لیندبرگ، 1377، ص348 و بعد.) آنها دلیلی شبیه به دلیلِ برخی از منجمهای اسلامی، یعنی عدم افتادن مستقیمِ یک جسم افتان، اقامه میکردند.
2. نظریهی جیمز برادلی
در سر آغازِ رویکردهای نوین به آسمان و زمین در غرب، تازه این اولین و تا دو ـ سه قرن بعد از آن آخرین دقت و بررسی بود. و تقریباً هیچ دانشمندی تا سه قرن بعد از آن نتوانست حرکت زمین را بهطور علمی و استدلالی مطرح کرده، به اثبات برساند، تا اینکه جیمز برادلی (J.Bradley, 1693-1762)، در اوایل قرن هجدهم بهطور معجزهآسایی به این مهم دست یازید. بنا به گفتهی یکی از دانشمندان غربی:
روزی که در رودخانهی تیمس به گردش پرداخته بود و حرکاتِ بادنمای قایق را تماشا میکرد، متوجه شد که امتداد بادنما، در نتیجهی تغییر امتدادِ سرعت حرکت قایق تغییر میکند؛ لذا دریافت که تغییرِ امتداد بادنما فقط از ناپایداری امتداد باد نیست، بلکه ترکیبِ سرعتِ باد و کشتی موجب این تغییرات است. به سبب این مشاهده ( Observation ) ناگهان حدس زد که شاید سبب تغییر امتداد شعاع نورانی ستارگانِ ثابت به زمین نتیجهی ترکیب حرکتِ نور و حرکت زمین باشد و سبب امکانِ قبول این فرض این بود که شصت سال قبل از وی، رومِر (به شرح مذکور در متنِ کتاب) ثابت کرده بود که سرعت نور متناهی است و بنابراین میدانست که سرعت حرکت زمین با سرعت نور قابل مقایسه است و لذا ترکیبِ این دو سرعت، معقول و منشأِ اثر است. (هاپوود جیمز، 1381، ص78، پاورقی.)
این دو مورد نخستین پیشینه برای بازاندیشی دربارهی مسائل تجربی و عینی در علم مکانیک آسمان(Celestial mechanics) بود که در غرب به وقوع پیوست. و هر چه در عالمِ غرب مشاهده شده است، پس از این دو مورد بوده است و در حقیقت، خودِ دانشمندان غربی تقریباً همهی آنچه ارائه کردهاند برگرفته از منابع به غارت رفته از سرزمینهای اسلامی بوده است. پس از رسیدنِ آثار علمی دورهی اسلامی علوم به دست غربیها دهها سال طول کشید تا بتوانند بهطور پراکنده و ناقص، نظریاتِ دانشمندان اسلامی را از کتابهای آنها استخراج کرده و به صورت محدود و تدریجی مطرح کنند؛ و دلیل اساسیِ این تاخیر در ارائهی نظریاتِ جدید در ستارهشناسی و مکانیک آسمان، درک نکردنِ سطح و عمقِ مباحث و مسائل مطرح شده در آثار مسلمانان توسط آنان بود؛ این عامل باعث شده است تا حتی امروزه نیز بسیاری از زوایای عمیقِ علمی همچنان در این آثار پوشیده بماند.
موقعیتِ زمین و خورشید در زبانِ قرآن و روایات زمین و خورشید در قرآن
همهی آثار و دستآوردهای عمیقِ علمی مسلمانان در دورهی شکوفایی علوم، مرهون معارف و آموزههای والای متونِ دینی است. در علم نجوم نیز الهامهایی از قرآن و زبانِ ائمه(ع) رهنمون دانشمندان به افقهای برتر از یافتههای یونانیها بوده است که اشاره و بررسی برخی از آنها مفید خواهد بود. آیات و روایاتی که ذکر میشود مواردی هستند که مورد استناد گذشتگان بوده است و در زمینهها و مسائل دیگری از علومِ نجوم، فیزیک، و کیهانشناسی، معارف و آموزههای دستنخوردهای وجود دارد که استخراجِ آنها همتِ عالی و تلاش اساسیِ مسلمانان را به خود میطلبد. مسائلی نظیرِ: حفرههای آسمانی، فواصل ستارگان، موجودات فرازمینی ( Transterrestrial )، وجود سیاراتِ مسکون، و بسیاری دیگر از مسائل که مسلمانان به خاطر عواملِ متعددی، به کشف و بازخوانیِ آن آموزهها توفیق نیافتهاند.
1. آیاتی از سورهی یس و تفسیرِ علامه طباطبایی از آن
"والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیرالعزیزالعلیم" جریان شمس همان حرکت آن است، و لام در جملهی "لمستقرلها " به معنای الی ـ به سوی و یا برای غایت ـ تا میباشد. و کلمهی مستقر، مصدر میمی و یا اسم زمان و یا اسم مکان است؛ و معنای آیه این است که: "خورشید به طرف قرار گرفتن خود حرکت میکند و یا تا آنجا که قرار گیرد حرکت میکند، یعنی تا سرآمدن اجلش، و یا تا زمان استقرار، و یا محل استقرارش حرکت میکند." حال ببینیم معنای جریان و حرکت خورشید چیست؟ از نظر حس اگر حساب کنیم، حس آدمی برای آفتاب اثبات حرکت میکند، حرکتی دورانی پیرامون زمین، و اما از نظر بحثهای علمی قضیه درست به عکس است؛ یعنی خورشید دور زمین نمیچرخد، بلکه زمین به دور خورشید میگردد. و نیز اثبات میکند که خورشید با سیاراتی که پیرامون آنند به سوی ستارهی نسر ثابت، حرکتی انتقالی دارند. به هر حال حاصل معنای آیه شریفه این است که: "آفتاب پیوسته در جریان است، مادامی که نظام دنیوی بر حال خود باقی است، تا روزی که قرار گیرد و از حرکت بیافتد، و در نتیجه دنیا خراب گشته، این نظام باطل گردد." ... اما اینکه بعضی جریان خورشید را بر حرکت وضعی خورشید به دور مرکز خود حمل کردهاند، درست نیست، چون خلاف ظاهر جریان است، زیرا جریان دلالت بر انتقال از مکانی به مکانی دیگر دارد. ... "و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجونالقدیم" آیهی شریفه از آیت قمر، تنها احوالی را که نسبت به مردم زمین به خود میگیرد بیان کرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشید؛ و از این جا است که میتوان گفت: بعید نیست مراد از تجری در جملهی "و الشمس تجری لمستقر لها" ، اشاره باشد به احوالی که خورشید نسبت به ما دارد، و حس ما از ظاهر این کره احساس میکند، و آن عبارت است از حرکت روزانه و فصلی و سالیانهاش؛ همچنین بعید نیست که مراد از جملهی "لمستقر لها" اشاره باشد به حالی که خورشید فینفسه دارد، و آن عبارت است از اینکه نسبت به سیاراتی که پیرامونش در حرکتند، ساکن و ثابت است، پس گویا فرموده: یکی از آیتهای خدا برای مردم این است که خورشید در عین اینکه ساکن و بیحرکت است، برای اهل زمین جریان دارد، و خدای عزیز علیم به وسیلهی آن سکون و این حرکت پیدایش عالم زمینی و زنده ماندن اهلش را تدبیر فرموده، و خدا داناتر است. ... "و کل فى فلک یسبحون " یعنی هریک از خورشید و ماه و نجوم و کواکب دیگر در مسیر خاص به خود حرکت میکند و در فضا شناور است، همانطور که ماهی در آب شنا میکند، پس کلمهی فلک عبارت است از همان مدار فضایی که هریک از اجرام آسمانی در یکی از آن مدارها سیر میکنند، و چون چنین است بعید نیست که مراد از کلمهی کل هر یک از خورشید و ماه و شب و روز باشد، هرچند که در کلام خدای تعالی شاهدی بر این معنا نیست و اگر در جمله "یسبحون" ضمیر جمعی آورده که خاص عقلا است، برای این است که اشاره کند به اینکه هر یک از اجرام فلکی در برابر مشیت خدا رام است و امر او را اطاعت میکند، عیناً مانند عقلا، همچنان که این تعبیر در جای دیگر نیز آمده و فرموده است: "ثم استوی الى السماء و هى دخان فقال لها و للأرض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین ". (طباطبایی، 1374، ج17، ص133 به بعد؛ و نیز: طباطبایی، 1374، ج17، ص89 و بعد.)
2. ذکر برخی دیگر از آیاتِ قرآنی در زمینهی انواع حرکتهای زمین
برخی از اساتیدِ فن نجوم و مفسران قرآن، در زمینهی اثبات نوعی حرکت برای زمین ذکر کردهاند که در اینجا فقط بهطور گذرا و مختصر یادآوری میشود:
الف. "و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب" (نمل/88)
ب. "هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها" (ملک/15)
ج. "و الذی جعل لکم الارض مهدا" (طه/53)
د. "و الارض بعد ذلک دحاها" (نازعات/30) (زمانی قمشهای، همان، ج1، ص70 به بعد.)
و آیات دیگری که در این باب مطرح شده است. و ما از بررسیِ کامل و مفصلِ آنها در این مختصر چشمپوشی میکنیم.
زمین و خورشید در روایات
روایاتِ زیادی در متنِ کتابهای حدیثیِ شیعه وارد شده است که به نوعی دلالت بر حرکتِ زمین در عرصهی آسمان دارند، که ملاحظهی آنها از لحاظِ نگرشِ دروندینی به مسئلهی هیات و دین، بسیار مهم است؛ از اینرو برخی از آنها را با توجه به عینِ عباراتی که در این روایات آمده است بررسی میکنیم.
1. روایتِ مربوط به مناظرهی امام رضا(ع) با اهل کتاب
در روایتی که از ماجرای مناظرهی امام رضا(ع) با اهل کتاب و فضل بن سهل، نقل شده است، بهطور کاملاً صریح و دقیق، مرکزیت خورشید در وسطِ آسمان را بر میخوانیم:
"روزی امام رضا(ع)، در مرو با مأمون و فضل، بر سرِ سفرهای نشسته بودند، که اشعث بنحاتم پرسید: آیا روز، اول خلق شده است یا شب؟ امام در پاسخ فرمود: "از قرآن جواب دهم یا از علم حساب (علم نجوم)؟" فضل در آن هنگام گفت: از هر دو پاسخ بگو. امام فرمود: "البته میدانید که طالع دنیا، سرطان است؛ و سیارات موضعِ شرفِ آن هستند، زحل در برج میزان، مشتری در برج سرطان، خورشید در برج حمل، و ماه در برج ثور قرار دارند؛ و این قضیه دلالت دارد بر اینکه خورشید در وسطِ آسمان قرار دارد؛ و این نکته موجب میشود بر اینکه روز قبل از شب خلق شده باشد؛ اما دلیلِ این مسئله از قرآن این است که حق تعالی فرمود: سزاوار نیست که خورشید، ماه را درک کند و شب از روز پیشی بگیرد. "
(ابن شهرآشوب مازندرانی، 1379ق، ج4، ص353؛ و نیز: مجلسی، همان، ج54، ص226. برای اطلاع از اصطلاحاتِ به کار رفته در روایت، رجوع به کتابهای زیر بسیار مفید خواهد بود: مسعودی، 1382، ص150. قمی، 1375، ص58 به بعد؛ و نیز: حسنزادهی آملی، 1371، ج1، ص69 به بعد.)
همانگونه که از کلمات و عباراتِ این روایت معلوم میشود، امام رضا(ع)خواسته است در قالبِ این اصطلاحات، ثابت بودنِ خورشید برای گردشِ سیارات به دورِ آن را بیان نماید؛ لذا معنا کردنِ آن بر اساس زمینمرکزی و هیاتِ بطلیموسی، نادرست است. (همانگونه که استاد حسنزادهی آملی به این عمل دست زدهاند: دروس هیات و دیگر رشتههای ریاضی، ج1، ص71 و بعد؛ و نیز، همانگونه که علامه مجلسی و سید بنطاووس چنین کاری کردهاند: بحارالانوار، ج54، ص226 به بعد.)
2. بیان امام علی(ع) دربارهی نحوهی حرکت زمین
امام علی(ع) با بیانی زیبا و صریح، در یکی از خطبههایش معروف به "عجایبی از ساختار هستی" ، حرکتِ زمین را به حقیقتجویان طریقِ امامت و کمال یادآور شده است که مثل سایر رهنمودهای انسان سازش، مورد غفلت واقع شده، و از سوی مفسران و شارحانِ گفتههای آن حضرت، براساسِ اندیشههای وامگرفتهشده از یونانیانِ باستان، ترجمه و توضیح داده شده است. این نکتهی نغز در گفتارِ ایشان چنین است:
" ... و محکم زمینی را که آسمان آن را حمل میکند ... کوه گردانید سنگینیِ آن را ... پس زمین علیرغمِ اینکه دارای حرکت است، ساکن شد ... همانا در این حقیقت عبرتی برای کسانی است که خشیت الهی دارند. " (امام علی، 1415ق، ص444، خ211.)
اما عبارتی با این وضوح و صراحت از سوی مفسران و شرحدهندگانِ فرمایشات امام، با پشتوانههای فکریِ زمینمرکزی تفسیر و تشریح شده است؛ و براساسِ آن پنداشتها، توجیههای بیجا و بیربطی به هم بافتهاند، که انسانِ اندیشمند با مطالعهی آن بسی در تأسف و افسوس فرو میرود. (ابن ابیالحدید، 1404ق، ج11، ص58؛ و نیز: مجلسی، همان، ج54، ص41.)
3. بیانِ امام صادق(ع) در رد دورانِ فلک
شخصی به اسمِ هشام خفاف که اهل عراق بوده است، از امام صادق (ع) نقل کرده است:
روزی در خدمتِ ایشان بودم که فرمود: بینش تو نسبت به نجوم چگونه است؟ سپس پرسید: دورانِ فلک چگونه است؟ من هم با چرخاندنِ کلاهم به ایشان نشان دادم؛ در حالیکه ایشان فرمود: اگر حقیقت آنگونه است که تو میگویی، پس حال و روزِ ستارههای مهمی صورتهای فلکیِ دب اکبر و دب اصغر (یعنی بناتالنعش، جدی، و فرقدین) چیست که در طول ایام سال هیچ نوع گردشی از آنچه که تو نشان دادی ندارند؟ من در پاسخ به ایشان گفتم: به خداوند قسم یاد میکنم که من در اینباره هیچ نمیدانم و تاکنون از هیچ کسی از اهل علم نجوم چنین مسئلهای نشنیدهام که مطلبی در این مورد گفته باشند. ... " (کلینی، 1365، ج8، ص352؛ و نیز: مجلسی، همان، ج47، ص225.)
روشن است که ستارههای پیرامونِ هر دو قطب به میزانی ویژهی خود نیز حرکت میکنند، اما آنچه مهم است، این نکته است که حرکتِ آن ستارهها به هیچ عنوانی قابل مقایسه و تطبیق با حرکت و جابجاییِ ستارههای منطقهی استوایی، دایرهالبروجی (Ecliptic) ، و منطقه البروجی (Zodiac) نیست؛ از اینرو امام در مقایسهی بسیار ساده و قابل فهمی، حرکت آن ستارهها را رد نمود تا به منجم عراقی آموزش دهد که دوران کواکب آن گونه که در ظاهر به چشم میآیند نمودی بیش نیست، و نظریهی دوران افلاک نیز به آن مفهومی که در عالم علمِ نجوم رایج است، باطل و توهمی بیش به شمار نمیرود.
4. بیان امام صادق(ع) دربارهی حرکت زمین
امام صادق(ع) در مناظرهای با یکی از زندیقانِ زمان خود که سوالاتی از ایشان پرسیده بود، اینگونه پاسخ گفته است:
" ... هر آینه اشیای عالم بر پدید آمدنِ خود گواهی میدهند، مثلا دورانِ فلک با هر آنچه که در اوست، به حرکت درآمدنِ زمین با هر آنچه که بر روی آن است، و دگرگونی زمانها، و همهی حوادثی که با کموزیادیش اتفاق میافتند، دل و جانِ آدمی را بر این میدارند که برای تمام عالم سازنده و تدبیرگری است. ... " (احمد بن علی طبرسی، 1403ق، ج2، ص336؛ و نیز: مجلسی، همان، ج 10، ص164.)
دقت در عبارات این روایت، چند نکته را روشن میکند:
ـ براساسِ روایتی که دوران فلک را رد کرده بود، چنین به نظر میرسد که تعبیرِ دوران فلک، با توجه به سیستم گردشیِ ظاهری ستارگان در گسترهی دیدِ آسمان، مطرح شده باشد، نه براساسِ حقیقت هستی؛ لذا حمل روایت به معنای زمینمرکزی و افلاکِ بطلیموسی، امری خلافِ ظاهر و مبنای علم شناختیِ امام بر حقیقتِ کاینات است.
ـ از طرفی، این نوع معنا، با ظاهرِ روایت که تصریح و تأکید بر "به حرکت در آمدن زمین " دارد، در تنافی و ناسازگاری میافتد؛ و علاوه بر این، با روایت قبلی نیز دچارِ تناقض و تعارض میشود. از اینرو، تنها راه معنا کردنِ دوران فلک در این روایت، بر نمودِ ظاهری آسمان منحصر میشود.
ـ نکتهی مهمتر اینکه، تحرکِ زمین و هر آنچه بر روی آن است، بهطورِ کاملاً صریح و بیپرده، حرکت کردن آن را مطرح میکند، و نیازی به تاویل، و یا تطبیق با نظریات علمی (چه زمینمرکزی و چه خورشیدمرکزی) نیست. اگرچه در روایت مذکور به مرکزیت خورشید هیچ اشارهای نشده است، ولی نیک روشن است که با عنوان کردنِ حرکت زمین، مخالفتی کاملاً ظاهری و صریح با ساختار و مبانیِ سیستم زمینمرکزی به عمل آمده است، که خود مسئلهای حائز اهمیت است.
ـ به علاوه، با توجه به تصریحی که امام(ع) دربارهی حرکت خودِ زمین دارد، هیچ دلیلی یر تاویلِ حرکتِ زمین در این روایت به حرکت بخشها و مناطق گوناگون زمین در اثر زلزله و سایر بلایای طبیعی نیست.
با در نظر گرفتن این نکات، بهخوبی متوجه میشویم که تاویلها، و تفسیرهای ناهمساز و بیارتباط با صریحِ روایت، که از سوی عدهای از محدثان و مفسران مطرح شده است، امری نادرست و بیاعتبار به شمار میرود. (نظیر آنچه که علامه مجلسی در تفسیر این روایت بیان کرده است: مجلسی، همان، ج54، ص78 به بعد.)
5. تعبیرِ امام علی(ع) دربارهی حرکاتِ زمین
امام علی(ع) ، با دو نوع تعبیرِ بسیار زیبا و نغز در خطبهی معروف به اشباح (خ 91) از نهجالبلاغه، حرکتهایی بیش از یک حرکت را برای زمین مطرح نموده است، که اگر کسی با ذهنی خالی و بدون پیشفرضهای نادرست به استقبالِ عبارات آن برود، بدون هیچ شکی، معارفی در ردیه و مخالفتِ صریح با سیستم زمینمرکزی و سکونِ آن، برخواهد خواند:
" ... و حرکتهای زمین را به سبب کوههای سخت و سنگینِ سر به فلک کشیده تعدیل کرد ... درنتیجه، به واسطهی فرو رفتن کوههای در دلِ زمین، زمینِ دارای حرکات، از لرزش و اضطراب آرام گرفت. " (امام علی علیه السلام، همان، ص163، خ 91؛ و نیز رجوع شود به: زمانی قمشهای، همان، ج1، ص78.)
همانگونه که روشن است، امام علی(ع) در این عبارات، به موجودیتِ انواع حرکت در روند گردشیِ زمین اشاره نموده است؛ و این نوع تعابیر به طور صریح در رد و مخالفت با اندیشهی سکون و مرکزیت زمین عنوان و مطرح شده است.
مسئلهای که باقی میماند این است که اگر نتوان با تکیه بر این آیات و روایات بر حرکتِ زمین و خورشیدمرکزی به خاطرِ وجودِ روایاتی مخالف با آنها استدلال نمود، نهایت سخن این است که به همین طریق نمیتوان با آیات و روایاتِ مربوط به سکونِ زمین و حرکت فلک و خورشید، آن طرف قضیه را نیز اثبات کرد؛ زیرا که این دو قسم از آیات و روایات در دو طرفِ نقیض و در تقابل با هم قرار میگیرند. به هر حال اگر همین قدر از جنبه دینشناختیِ مسئله را هم نتوان اثبات کرد، تکیهی ستارهشناسانِ شیعی بر چنین اندیشهای با توجه به آموزههای دینیِ برگرفته از معارف اهلبیت برای اثبات مسئله کافی است.
منابع
-
ابن ابیالحدید، عبدالحمید؛ شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانهی آیتالله مرعشی نجفی، 1404ق، (افست از چاپ دوم، داراحیاء الکتبالعربیه، 1387ق).
-
ابنطاووس، سید رضیالدین علی بنموسی بنجعفر؛ فرج المهموم، قم، دارالذخائر، 1387.
-
ابوعلی سینا، حسین بنعبدالله؛ طبیعیات شفاء، ج2.
-
ارسطو؛ در آسمان، اسماعیل سعادت، تهران، هرمس، اول، 1379.
-
اکرمی، موسی؛ کیهانشناسی افلاطون، تهران، دشتستان، اول، 1380.
-
الفاخوری، حنا؛ الجر، خلیل، تاریخ فلسفه در جهانِ اسلام، عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، پنجم، 1377.
-
امام امیرالمومنین، علی بنابیطالب(ع) ؛ (سید رضی)، نهج البلاغه، صبحی صالح، قم، دارالاسوه، اول، 1415ق. .
-
بیرونی، ابوریحان محمد بناحمد؛ استیعابالوجوهالممکنه لصنعه الاصطرلاب، به تحقیقِ مرحوم سید اکبر جوادیِ حسینی و مقدمهی استاد بزرگوار علامه حسنزادهی آملی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، اول، 1380.
-
بیرونی، ابوریحان محمد بناحمد؛ تحقیق ما للهند، لبنان، بیروت، عالمالکتب، الطبعهالثانیه، 1403ق-1983م.
-
بیرونی، ابوریحان محمد بناحمد؛ القانونالمسعودی، هند، حیدرآباد الدکن، مطبعهی مجلس دائرهًْالمعارفالعثمانیه، الطبعه الاولی، 1373ق -1954م، ج1.
-
ثروتیان، بهروز؛ آیینهی غیب نظامی گنجهای، تهران ـ کرج، نشر کلمه، دانشگاه آزاد اسلامی کرج، اول، 1369.
-
ü "the development of astronomy in Mdieval Islamic Society") ،جورج صلیبا.
-
حسن بنعلی قمی، ابونصر؛ المدخل الی علم احکامالنجوم، تحقیق جلیل زنجانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، و دفتر نشر میراث مکتوب، اول، 1375.
-
حسنزادهی آملی، حسن؛ دروس هیات و دیگر رشتههای ریاضی، قم، دفتر انتشارت اسلامی، اول، 1371، ج1.
-
حلبی، علی اصغر؛ تاریخ تمدن اسلام، تهران، بنیاد، اول، 1365.
-
دورانت، ویل؛ تاریخ تمدن، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367، ج 2،ج4.
-
دبیران کاتبی قزوینی، نجمالدین؛ حکمهًْالعین، دکتر عباس صدری، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، اول، 1375.
-
راسل، برتراند؛ تاریخ فلسفهی غرب، نجف دریابندری، تهران، پرواز، ششم، 1373، ج1، ج2.
-
زمانی قمشهای، علی؛ هیات و نجوم اسلامی، قم، موسسهی فرهنگی سماء، اول، 1381، ج1.
-
زیلیک و اسمیت؛ نجوم و اختر فیزیک مقدماتی، جمشید قنبری و تقی عدالتی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، اول، 1376، ج1.
-
سید رضی، ابوالحسن محمد بنحسین بنموسی موسوی بغدادی؛ نهجالبلاغه، صبحی صالح، قم، دارالاسوه، اول، 1415ق.
-
شریف، میانمحمد؛ تاریخ فلسفه در اسلام، احمد آرام (بخش ریاضیات و نجوم) تهران، مرکز نشر دانشگاهی، اول، 1367.
-
طباطبایی، سید محمد حسین؛ ترجمهی المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم، 1374، ج17.
-
طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، اسماعیلیان، چهارم،1374، ج17.
-
طبرسی، ابومنصور احمد بنعلی؛ الاحتجاج، تحقیق سید محمدباقر موسوی خراسانی، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق (افست از چاپ 1401ق، بیروت، موسسهی الجواد)، ج2.
-
غزنی، سرفراز؛ سیر اختران در دیوان حافظ، تهران، انتشارات امیرکبیر، ؟، 1363.
-
قرآن کریم، ترجمهی محمد کاظم معزی؛ تهران، موسسهی انتشاراتی صابرین، اول، 1375.
-
کرومبی، آ.سی؛ از آگوستین تا گالیله، احمد آرام، تهران، سمت، اول، 1371، ج1.
-
کشی، محمد بنعمر؛ رجالالکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
-
کلینی، محمد بنیعقوب بناسحاق کلینی رازی، الکافی، تهران دارالکتبالاسلامیه، چهارم، 1365، ج8.
-
گمپرتس، تئودور؛ متفکرانِ یونان، محمد حسن لطفی، تهران، خوارزمی، اول، 1375، ج3.
-
لیندبرگ، دیوید. سی؛ سرآغازهای علم در غرب، دکتر فریدون بدرهای، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، اول، 1377.
-
مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، لبنان، بیروت، موسسهی الوفا، 1404ق، ج10، ج47، ج54، ج57.
-
محمد بنشهر آشوب مازندرانی، رشیدالدین؛ مناقب آل ابی طالب(ع) ، قم، موسسه انتشارات علامه، 1379ق، ج4.
-
مسعودی، شرالدین محمد بنمسعود؛ جهان دانش، تهران، میراث مکتوب، اول، 1382.
-
مفید، محمد بنمحمد بننعمان؛ اوایلالمقالات، قم، کنگرهی شیخ مفید، اول، 1413ق.
-
نصر، سید حسین؛ علم و تمدن در اسلام، احمد آرام، تهران، خوارزمی، دوم، 1359.
-
نعمه، عبدالله؛ فلاسفهی شیعه، سید جعفر غضبان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، اول، 1367.
-
نعمه، عبدالله؛ هشام بنحکم، لبنان، بیروت، دارالفکر، ؟، 1405ق.
-
هلزی هال، لویس ویلیام؛ تاریخ و فلسفه علم، عبدالحسین آذرنگ، تهران، سروش ، اول، 1363.
-
هیات نویسندگان زیر نظر سروپاولی رادا کریشنان؛ تاریخِ فلسفه شرق و غرب، خسرو جهانداری، تهران، سازمان انتشاراتِ علمی و فرهنگی، اول، 1367، ج1.
-
هاپوود جیمز، جیمز؛ فیزیک و فلسفه، علی قلی بیانی، تهران، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، سوم، 1381.