قرآن، تصويرگري، انسان، امور فرا مادي
عباس صالح زاده
بی گمان یکی از راههای بیان مطالب به بویژه در حوزه معنایی و امور فرامادی، بهرهگیری از عنصر تصویرگری است. تصویرگری قرآن هرچند از راه واژگان اتفاق میافتد ولی چنان زیبا و روشن در قالب واژگانی، مفاهیم بلند و فرامادی را به تصویر میکشد که گویی شخص، خود را در آن محیط احساس میکند و با ذهن خویش آن را میبیند. بهره گیری از این روش از آن روست که انسان به طور طبیعی میکوشد تا از روشهای دیداری و تصویرگری ولو ذهنی به مفاهیم برسد.
اگر نیروی شنوایی انسان نخستین چیزی است که انسان را با بیرون ارتباط میدهد ولی نیروی بینایی، کامل ترین قوه و نیرویی است که به مدد قلب و عقل میآید و حقایق پیرامونی را به وی میرساند و درک درستی از موقعیت خود و هستی پیدا میکند. از این رو قوه بینایی، در انتقال دادهها و اطلاعات به نیروی تحلیل گر یعنی قلب و عقل بسیار حساس و مهم شمرده میشود، هرچند که گفته شده و سخنی راست است که: من فقد حساً فقد فقد علما: هرکسی حسی از حواس خویش را از دست بدهد، علم و دانشی را نسبت به خود و پیرامون از دست داده است، با این همه حسهای دیداری و شنیداری از مهم ترین احساسات بشری است و لذا در آیات قرآن از آن به کرات به عنوان نعمتهای برتر و بزرگ خدا به بشر یاد شده است.
اهمیت قوه بینایی در تصویرگری معنایی
در مساله تصویرگری معنایی که در قوه خیال و تخیل اتفاق میافتد هر چند که قوه بینایی و دیداری انسان، تاثیر مستقیمی در این حوزه ندارد ولی نقش مهم و تاثیرگذاری دارد؛ زیرا در تصویرگری معنایی که در ذهن اتفاق میافتد، واژگان، مفاهیم را به شکل مفاهیمی محسوس ارایه و نشان میدهد که پیش از این از راه قوه بینایی و حس دیداری دریافت شده است. بنابراین قوه بینایی در تصویرگری معنایی ذهن و قوه خیال، نقش حساس و سازندهای دارد.
انسان به طور طبیعی دوست دارد که هرچه را شنیده ببیند. از نظر بیشتر مردم علم واقعی و درست همان علمی است که از راه دیداری به دست میآید و آنچه را شنیدهاند در نهایت به عنوان علم عرفی و اطمینانی تلقی میکنند به شرط آن که گوینده آن، انسانی صادق و راستگو باشد و همچنین تلقی درست و راستی از مشاهدات خویش ارایه کرده باشد. به این معنا که شرط تلقی درست از واقعیت بیرونی و مشاهدات نیز امری است که لازم است؛ زیرا بسیاری هستند که انسانهای صادق و راستگویی هستند ولی از آنجایی که ازنظر استعداد و هوش به درجهای هستند که واقعیت را چنان که باید تلقی نمیکنند و یا اموری زاویه دید ایشان را تغییر میدهد و دست خوش دگرگونی در کسب حقایق و ادراک آن میکند، با همه صداقت نمیتوان به دیدههای آنان اطمینان و اعتماد کرد.
به هرحال علم واقعی در نزد بیشتر مردم آن است که از راه دیدن به دست آید. در میان اقوام، برخیها از گرایش حسی بیشتری برخوردارند و به امور عقلی و ذهنی کمتر توجه میکنند. یهودیان از دیدگاه قرآن مردمانی هستند که قوه حس در آنها بسیار قوی است و در این میان حتی امور صرف معنوی را میخواهند به چشم ببینند. درخواست آنان از موسی(ع) برای رویت خداوند یکی از اموری است که قرآن در راستای گرایش ایشان به حس گرایی بیان میکند.
البته دیدن ملکوت و باطن هستی هرچند نماد و نمودی از این گرایش طبیعی انسان است ولی با این تفاوت که برخی از امور را میتوان با چشم باطن و حس ششم درک کرد و این قابلیت هم، در جهان وجود دارد و هم این توان و ظرفیت در انسان به ودیعت نهاده شده است. از این رو درک ملکوت هستی و جهان و دیدن آن امری است که میتواند اتفاق افتد چنان که برای حضرت ابراهیم(ع) اتفاق افتاد. اما دیدن خداوند به عنوان موجودی خاص هرگز امکان پذیر نیست و انسان هرگز نمی تواند به دیدن او نایل شود. تعبیر «لن ترانی» به معنای هرگز امکان دیداری فراهم نمی شود، براین مطلب تاکید دارد. این ابدیت به معنای آن است که نه تنها در دنیا بلکه در آخرت نیز رویت، امکان پذیر نیست.
یهودیان خواستار آن بودند که افزون بر دیدن ملکوت به دیدن خداوند نایل شوند و این فراتر از دیدار خداوند به معنای لقاءالله بوده است. خداوند در آیه341 سوره اعراف به یهودیان میگوید که تجلی خداوند به گونهای است که هرگونه دیدنی را محال میکند چه رسد که خود خداوند به ایشان ظهور کند تا بتوانند آن را ببینند. دیدن خداوند دست کم به معنای دیدن همه هستی در یک آن است؛ زیرا همه هستی، شئون الهی است و کسی که نتواند شئون الهی و ظل الله را بنگرد چگونه توان دیدن خورشید ذات الهی را خواهد یافت. این امری محال و ممتنع است که گرایش طبیعی انسان به دیدن هرچیزی وی را به این سمت و سو سوق داده است.
با این همه خداوند برای آن که انسانها از این ناحیه نیز به درکی دست یابند، با توصیف ذات خویش کوشیده است تا تصویری ذهنی به انسانها ارایه دهد. آیات قرآنی که به تبیین و توصیف خداوند میپردازد در حقیقت تبیین گر تصویری از خداوند میباشد.
تصویرسازی از بهشت و دوزخ
در بخش تصویرگری مفاهیم معنایی که قرآن بدان عنایت داشته میتوان به تصویرگری درباره دوزخ و بهشت اشاره کرد. در این آیات خداوند به شکلی بسیار زیبا و شیوا تصویری روشن از دوزخ و بهشت و یا دوزخیان و بهشتیان ارایه میدهد، به گونهای که ذهن خلاق و تصویرپرداز آدمی به سادگی با آن ارتباط برقرار میکند.
برخی از صحنههایی که قرآن به توصیف دوزخ و بهشت میپردازد به گونهای است که شخص در ذهن خویش با آن زندگی میکند.
در آیات قرآنی به استماع آیات قرآنی و تدبر در آیات تاکید شده است. این بدان معناست که شخص، هنگام خواندن آیات به گونهای باشد که بتواند خود را در آن محیط احساس کند.
بارها دیده شده است که خواننده رمان، تحت تاثیر مطالعه آن، واکنشهای عصبی و عاطفی نشان میدهد. توصیف و تصویر رمان نویس از صحنه، چنان واقعی و زیباست که خواننده به گریه میافتد و همراه قهرمان داستان خشمگین میشود و یا خوشحال میگردد و از شادی فریاد بر میآورد.
این همانند کسی است که به شکلی خود را با داستان و قهرمانان آن همراه کرده است. کسانی که به هم پنداری میرسند خود را بیرون از داستان و رمان نمیبینند و واکنشهایی همچون قهرمان نشان میدهند. در صحنههای فیلمهای سینمایی نیز این وضعیت بارها برای شما و دیگران اتفاق افتاده است که شخص، خود را همراه داستان میکند و با قهرمان و یا ضد قهرمان، همذات پنداری کرده و با او همراه میشود. با وی میاندیشد و با وی حرکت میکند و واکنشهای عاطفی نشان میدهد.
کسانی که اهل خواندن داستان و رمان هستند و به دریای آن فرو میروند نیز این گونه هستند. توصیف نویسندهای چون ویکتور هوگو موجب میشود که خواننده با قهرمانان داستان مانند کوزت و ژان والژان همراه شود و نوعی هم پنداری میان خود و قهرمان ایجاد کند، دردهایش را احساس کند و از غم و شادی او به گریه و یا شادی بپردازد.
در آیات قرآنی و نیز روایات توصیه شده که قرآن را به گونهای بخوانند که گویی که مخاطب آن خودشان هستند و قرآن بر خود آنان نازل شده است. در داستان هایی که درباره قاریان قرآن نوشته شده گاه این هم پنداری به تصویر کشیده شده است. میگویند امام سجاد(ع) هنگامی که قرآن میخواند در آیات بشارتش، شاد میشد و در آیات انذارش میلرزید.
در داستان فضیل بن عیاض نیز که دست از راهزنی برداشت، او آیه ای را چنان در ذهن خویش به تصویر کشید که فریاد برآورد و دست از غیر کشید و به خدا پیوست. این خواندن از آن رو تاثیرگذار بود که هم پنداری ذاتی را احساس کرد و خود را مخاطب قرآن یافت و یا در ذهن آن را به تصویر کشید.
کسانی که قرآن را این گونه میخوانند آیات در جانشان نفوذ میکند و تصویرهائی از بهشت و دوزخ و بهشتیان و دوزخیان برای ایشان ظاهر میشود و خود را در هر یک از آنها مییابند. قرآن را چنان میخوانند که گویی با هر یک از اقوام پیشین زیسته اند و درد و رنجهای آنان را نه تنها میشناسند بلکه با آن زندگی کردهاند.
خواندن این گونه آیات قرآنی میتواند انسان را متحول سازد و گام به گام به سوی تعالی صعود و عروج دهد، که البته تنها این گونه خواندن قرآن، خواندنی درست است، زیرا قرآن این گونه کوشیده است تا مطالب خویش را به تصویر کشد.
در داستان کوتاهی که در سوره مسد آمده روشنی وضعیت دو تن از دشمنان پیامبر(ص) به تصویر کشیده شده است. آن چنان این تصویرگری روشن و ملموس است که گویی هر آنچه بوده در جلوی دوربین رفته و ثبت شده و اکنون به نمایش گذاشته شده است در تصویر قرآنی، ابولهب انسانی دست بریده ترسیم میشود. انسانی پولدار که از اشراف و برجستگان قوم بود به گونهای به تصویر کشیده میشود که نهایت تحقیر و خواری است. زن وی نیز در تصویر قرآنی کسی است که در گردنش ریسمانی از لیف خرماست و هیزم آتش خویش را بار میکشد. تصویری تحقیرآمیزتر از این را نمیتوان درباره کسی که خود را از بزرگان و شریفان و گرامیان قوم میشمارد بیان کرد.
در آیات قرآنی تصویر دوزخیان آنچنان رقت بار است که خواندن آن مو را بر تنها سیخ میکند. دوزخیانی که گوشتهای بدنشان میریزد و آب جوش و بدبو به حلقشان ریخته میشود و در لجن و کثافت خویش دست پا میزنند، گوشتهای ریخته شده دوباره بر میآید و میمیرند و زنده میشوند و مانند جانوران چهار دست و پا میروند و فریادهای گوشخراش آنها همه دوزخ را فرا میگیرد. اینها بخش هایی است که قرآن در تصویر دوزخ بیان میکند به گونهای که گویی انسان اموری را که اتفاق میافتد به چشم ظاهر مینگرد و دردها و رنجهای دوزخیان را میبیند و از شدت درد و رنج ایشان به درد میافتد و چهره زرد میکند.
کوتاه سخن آن که قرآن از هنر تصویرگری و تصویرسازی به بهترین و گسترده ترین شکل بهره گرفته تا انسانها را با مفاهیم فرامادی و معنوی آشنا سازد.