26 فروردین 1395, 0:32
پذیرش تغییر اخلاقی یا عدم آن، نقش بسیار مهمی را در مباحث اخلاقی و تربیتی از خود نشان میدهد. در مجموع آنچه درباره تغییر پذیری و عدم تغییر پذیری اخلاق آدمیان مطرح میباشد در سه نظریه خلاصه میشود. معتقدین به نظریه اول بر این باورند كه اخلاق قابل تغییر نیست. برخی قائلند كه بعضی از صفات اخلاقی قابل تغییر و بعضی غیر قابل تغییر است و در توضیح گفته شده است آن صفاتی كه طبیعی و فطری است، قابل تغییر و تحول نمیباشد و آن صفاتی كه عوامل خارجی دارد قابل تغییر است. صاحب این نظریه معتقد است كه بعضی یا اكثر اخلاق قابل تبدیل است، زیرا اولاً این تغییر در انسانها امری محسوس و آشكار است و ثانیاً در غیر این صورت تشكیل نظامهای سیاسی و شرایع آسمانی باطل و بی معنی خواهد بود و ثالثاً تغییرپذیری در بسیاری از حیوانات پذیرفته شده است مانند زمانی كه حیوانی وحشی، اهلی میشود و اسب سركش رام میشود و سگ وحشی تربیت میشود و برای پاس و نگهبانی مورد استفاده قرار میگیرد. پس چگونه در انسان كه ویژگیهای برتری دارد تربیت اخلاقی پذیرفته نشود. و اما اینكه بعضی از خلقیات كه البته كم هستند تغییر را نمیپذیرند. مانند آن نوع اخلاقی كه به قوه عقلیه آدمیان تعلق دارد مثل هوش و حافظه و خوش فكری و مانند آن و لذا اشخاص در آرایش و پیرایش این نوع خلقیات مختلف و متفاوتند. برخی زود و به آسانی و برخی دیر و به دشواری به این صفات آراسته میشوند و به همین جهت است كه اگر همه انسانها را مشاهده كنیم نمیتوان دو نفر را مانند هم پیدا كرد. مرحوم نراقی برای نظر خود و اختلاف در استعدادها به حدیثی از پیامبر اكرم(ص) اشاره میكند كه فرمودند: «عمل كنید كه هر كسی برای آنچه آفریده شده آمادگی دارد». او از ارسطو نیز عبارتی را برای تأئید مطلب خود ذكر نمود كه گفته است: «ممكن است انسانهای بد با تأدیب و تربیت اصلاح شوند كه البته این قاعده كلیت ندارد زیرا گاهی تربیت در برخی به گونهای اثر میگذارد كه اخلاق بد را به كلی زایل و ریشه كن میكند و در بعضی آن اخلاق زشت را كاهش میدهد و در بعضی اصلاً تأثیر نمیكند».همان گونه كه دقت میشود برای این نظریه استدلال و برهانی ارائه نشده و فقط به مشاهده و تجربه بازگشت داده شده و به نظر میرسد آنچه آورده نه اینكه مدعای ایشان را ثابت نمیكند بلكه آن مباحث اثبات تغییر خلق را نتیجه میدهد، زیرا خلاصه سخن این بود كه افراد در آراستن صفات به لحاظ استعداد و هوش متفاوتند از این رو تحقق آن برای برخی آسان و برای بعضی دیگر دشوار است كه این سخن صحیح است ولی هیچ ربطی به اثبات این ادعا كه بعضی از اخلاق قابل تغییر نیست ندارد. تنها نتیجهای كه از بعضی عبارات مانند آنچه از ارسطو نقل شد گرفته میشود، دشوار بودن تغییر برخی از صفات است نه امتناع و استحاله تغییر. بنابراین؛ این نظریه فاقد هر گونه دلیل میباشد زیرا چنین تفصیل و تفاوتی میان صفات قابل اثبات نمیباشد. اینكه گفته شود صفات و اخلاق طبیعی و فطری قابل تغییر نباشد و آن بخش از صفاتی كه از عوامل خارجی برخوردار است قابل تغییر است، چه دلیلی میتوان بر آن اقامه كرد و بر فرض اینكه چنین تغییری در این نوع صفات پذیرفته شود چه دلیلی وجود دارد كه صفات فطری قابل تغییر نباشند؟ چگونه حالات طبیعی حیوانات تغییر پذیر باشد و خلق آدمیان تغییر نپذیرد؟ و چگونه تعلیم و تربیت نمیتواند آنقدر ریشه دار باشد كه اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟بهترین زمان برای تغییر دادن و شكل گرفتن اخلاق، دوران جوانی است كه باید آن را قدردان بود و ارزش آن را كاملاً محفوظ نگه داشت.
مردم، در هميشه تاريخ، الگوپذير بودهاند و با پيروي از اسوههاي انتخابي خويش، اعمال و حركات خود را تعيين كردهاند و ميكنند و واضح است كه زمامداران و عالمان هر جامعهاي، در اين باره، بيشترين اثر و نقش را دارند. از اين رو، پيشگامي آنان در انجام دادن كارهاي خير و سودمند، سبب ميشود تا مردم و رعيت، از آنان پيروي كنند و در پي آنان، به دنبال اعمال شايسته حركت كنند. در آيات و روايات، به اين مطلب توجه كافي شده است. مولا امام علي (ع) نيز بارها به اين حقيقت اشاره كرده است، از جمله: «بر زمامدار است كه خودش را آماده پذيرش (حقايق و اعمال خير) پيش از افراد (لشكريان) كند.» ابن ابي الحديد در شرح و تفسير اين حكمت ميگويد: فرع، هميشه، تابع و پيرو اصل است و اگر اصل، منحرف باشد، محال است كه فرع، مستقيم باشد. و نيز ضرب المثلي عربي ميگويد: «آيا سايه ميتواند راست باشد در حالي كه عود (صاحب سايه) كج است؟». بنابراين، كسي كه خودش را مدير كرده و شرايط و آداب لازم را نياموخته، مانند كسي است كه ادعاي صياغت (انگشترسازي) و نجاري كند و بر ساختن انگشتر يا تختهاي توان نداشته باشد و اين، نوعي از ديوانگي به شمار ميرود، بلكه ديوانگي محض است. در جاي ديگر، پيشگامي در خودسازي و كارهاي خير را از وظايف لازم هر مديری دانسته، ميفرمايد: « هر كس خودش را مدیر قرار داده، بايد پيش از آموزش ديگران، به آموزش خودش بپردازد.» مولا علي (ع) نه تنها در بُعد نصيحت و تبيين شرايط و ملاكهاي مديران، بر اين مطلب پاي فشرده كه در مقام عمل نيز چنين رفتار كرده است: « اي مردم! سوگند به خدا! شما را به چيزي توصيه نميكنم، مگر اينكه پيشگام شما هستم در عمل به آن و شما را از چيزي برحذر نميدارم، مگر اينكه پيش از شما، خودم برحذر ميشوم. » در قرآن، در آيات فراواني، مديران و زمامداراني كه مردم را به كارهاي پسنديده و خير فرا ميخوانند، بيآنكه خودشان پيشگام در انجام دادن آنها باشند، مورد سرزنش و توبيخ واقع شدهاند: « آيا مردم را به كارهاي نيك فرا ميخوانيد، در حالي كه خود شما، آن را فراموش كرده ايد؟»
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان