جريان شناسي معنويت هاي نوظهور
محمد خوش صحبتان
بحثی که از آن با عنوان عرفانهای جدید یا معنویتهای نوظهور یاد میشود در چند سال اخیر مباحث بسیاری را پیرامون خود به وجود آورده به طوری که رفته رفته این موضوع به مسئله فکری دارای پایگاه اجتماعی تبدیل شده است. در همین راستا با حجه الاسلام والمسلمین حمیدرضا مظاهری سیف نویسنده کتاب «جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور» به گفتگو نشستیم تا ابعاد و گستره فکری این نوع عرفانهای نوظهور را مورد بررسی و واکاوی بیشتری قرار دهیم. اینک متن گفت وگو از نظرتان میگذرد.
باتوجه به بحثهای مطرح شده درباره معنویتهای نوظهور و تبعات مربوط به آن به نظر میرسد در وهله اول نیاز به تعریفی از این پدیده ضروری باشد. در این رابطه آیا میتوان تعریفی از این پدیده ارائه کرد یا خیر؟
- تعریف عرفانهای نوظهور کار ساده ای نیست اگر بخواهیم تعریفش کنیم خیلی به زحمت میافتیم و یک بحث طولانی به وجود میآید ولی اگر بخواهیم به طور خلاصه نتیجه تاملات انجام شده و تحقیق و پژوهشهای بررسی شده را که خلاصه کنیم و آن جریان ها، ایدهها و افکاری که به منظور پاسخگویی به نیازهای معنوی انسان میآیند اما متکی به منابع درست دینی نیستند. منابع معتبر معرفتی، معنوی ندارند. حالایا اساساً منبع ندارند مثل بعضی از جریانهای عرفانی سرخپوستی و یا عرفانهای بودایی اینها منبع وحیانی ندارند. یا این که این منبعشان مغشوش است، مثل جنبشهای معنوی و عرفانی که از دل مسیحیت و یهودیت بیرون آمده است. یا این که اگر هم به منبع درستی میخواهند تکیه کنند شیوه استفاده و بهره برداریشان خراب است یعنی روش و ابزار استفاده از منابع فاسد است. یک سری جریانات عرفانی که فکر میکنند از قرآن استفاده میکنند ولی در عمل شیوه بهره برداری به گونه ای است که قرآن را تحریف معنوی میکنند و بسیاری از عرفانها و جنبشهای معنوی که در فضای تفکر اسلامی الآن به وجود آمده و در جامعه ما شکل میگیرد با این مشکل مواجه اند یعنی منبع را دارند، اما نمی توانند به آن تکیه کرده، و از آن درست استفاده کنند روششان اشکال دارد این به طور خلاصه چارچوبی است در مورد عرفانهای نوظهور.
بحثی که فرمودید درباره منبع بود حال در این منبع روش برداشت از آن چه تاثیری در رویکردهای عرفانی خواهد داشت؟
اگر منبع درست باشد، بحث روش مطرح میشود.
روش اجزاء مختلفی دارد. در روش استفاده از منابع دینی عناصر متعددی هست که در بعضی از این جریانها تعدادی از این عناصر اشکال دارد و در بعضی همه شان اشکال دارد. روش شامل عناصری است. اول این که خود باید زبان منبع را بلد باشد و بتواند ارتباط برقرار کند. این خیلی طبیعی است. من اگر بخواهم بروم سراغ یک منبع انگلیسی بدون این که انگلیسی بلد باشم قاعدتاً نمیتوانم درست استفاده کنم. دوم این که با روح و محتوای منبع انس داشته باشد. ممکن است شما یک جمله ای از اینها بشنوید بعد بگویید این مظاهری که من میشناسم این را نمی گوید. حتماً یک جای دیگر یک حرف دیگر زده است شما آن را نمی بینید هر دو در کنار هم این معنی را میدهد. یا قبلایک چیز دیگری گفته بوده است این در کنار آن معنی اش کامل میشود. این که ما هویت منابع دینی، قرآن و احادیث را بشناسیم و بتوانیم ارتباط درست و صحیح برقرار کنیم بعد از آشنایی با زبان منبع مطرح میشود مثلاعلامه طباطبایی(ره) میفرمودند که مثلا 16 هزار حدیث با حذف تکراریها این 16 هزار حدیث را اگر کسی همهاش را ندیده باشد نمی تواند درست تفسیر کند، باید همه آنها را دیده باشد و یک نگاه کلی داشته باشد در چنین شرایطی میتواند بفهمد که مثلا در مورد زکات که چه احادیثی داریم، و به چه نحوی باید برداشت شود، تا به نتیجه مطلوب رسید. لذا این آشنایی با کل آن منبع و هویت آن منبع هم موضوعیت دارد. الان ما میبینیم بعضیها از قرآن تفسیر ارائه میدهند و حتی میبینیم برخی مدعی رمزگشایی از آیات قرآن هستند در حالی که آیه را بلد نیستند بخوانند، زیر و زبر آیه، تلفظ آیه و کلمه را غلط میخوانند یک کلمه را کلا به آن اضافه میکنند یا از آن کم میکنند، این حالا میآید مدعی میشود که عرفان را دارد از قرآن در میآورد و رمزگشایی میکند. اسرار مربوط به متون قرآن را میخواهد به ما آموزش دهد. در گام بعدی ما به بعضی از افراد دیگر بر میخوریم که میآیند آیات را تقطیع میکنند. ما چند هزار آیه در قرآن داریم. اینها سر و ته آیات قرآن را میزنند میگذارند کنار هم و بعد شروع میکنند از آنها نتیجه گیری کردن. و نتایجی میگیرند که اصلاقابل اعتماد نیست. بیشتر به شعر میماند. انگار که تخیلی است. یک چیزهایی را به هم ربط میدهند که در فضای شعر و تخیلات شاعرانه خیلی زیباست ولی اگر این بخواهد به عنوان معرفت دینی عرضه شود، گمراه کننده و فاسد است.
بنابراین شیوه استفاده از این منبع هم برای خودش به عنوان مرحله مهم است. یعنی بعد از اینکه کسی که زبان قرآن را بلد بود. با روح و پیام و منبع هم آشنا بود و مبانیاش را میشناخت در مرحله بعدی بحث شیوه عملی استفاده از قرآن است. در اینجا علم اصول و روشهای تفسیر و... در این زمینه به ما کمک میکندکه چگونه میتوان از یک آیه ای ظهورش را فهمید، احتمالاتش را چگونه میتواند وارد کرد. در واقع اینها همه روش مند است. یعنی یک ویژگیای که اسلام دارد این است. به خاطر وجود یک منبع وحیانی به دور از تحریف، در طول زمان به روش بسیار متکاملی برای بهره برداری از این منبع دست پیدا کرد ه ایم. این موضوعی است که متاسفانه افرادی که از راه میرسند و علاقهمندند با هر قصدی میآیند شروع میکنند بدون تسلط بر روشهای فهم دین. شروع میکنند به تفسیر دین و برداشتهای متعددی ارائه میدهند. بعضا که با آنها صحبت میکنیم ممکن است خودشان را خیلی هم متدین نشان دهند با این تئوریهای تکثرگرایی و پلورالیزم دینی مخالفاند، اما در عمل دارند طبق همان مبانی حرکت میکنند.
وجه تمایز این عرفانی که ما الان به عنوان عرفانهای کاذب یا عرفانهای نوظهور از آن نام میبریم با عرفان حقیقی که منبعث از آیات قرآن در روایات است چیست؟
-اهل بیت دو ویژگی داشتند. یکی ولایت سیاسی و اجتماعی شان بود که زمام امور مسلمین بعد از رحلت پیامبر به اینها سپرده شد. دومی ولایت علمی و معنویشان بود که هر کس با اینها مواجه میشد در جذبه علم و معنویت این بزرگواران قرار میگرفت. بنابراین یک مقام قدرت علمی و پاسخ گویی و احتجاجات بود که برخاسته از آن افق بلند معنوی آنها به شمار میرفت و با همین روح معنوی بود که مردم را جذب میکردند. جریان مقابل اهل بیت به هر دوی این ولایتها و مقامها طمع کردند. اول آن ولایت سیاسی اجتماعی را خواستند غصب کنند که کردند، بعد دیدند این طور که مشکل حل نمیشود، زیرا آنها هنوز در قلبها جا دارند و هنوز مردم به اینها توجه دارند. برای آن هم نقشه کشیدند که اگر نمیتوانند به یک چنین سطحی دست پیدا کنند حداقل بتوانند رقیبی برای این جذابیت معنوی ایجاد کنند. از همان جا افرادی مثل سفیان ثوری و دیگران پدید آمدند و یک جریان، عرفان کاذب در فضای تفکر اسلامی به وجود آوردند. از طرف دیگر اهل بیت با آن جذابیت معنوی شان افرادی را فرامی خواندند و به سمت خودشان جذب میکردند و آنها اصحاب سرّ اهل بیت میشدند، رازهای معنوی به آنها سپرده میشد و سینه به سینه به آنها منتقل میشد. آن جریان درست معنوی هم سینه به سینه برای کسانی که صلاحیتش را داشتند و آمادگی دریافت آن را داشتند ارائه میشد. اما آن جریان انحرافی معرکه گیرانه و با بازارگرمی و ریاکاری به حیات خود ادامه میداد. مصداق بارز آن سفیان ثوری است که آن مواجهه را با امام صادق(ع) داشت که معروف است. این دو جریان با همدیگر پیش آمدند و تا امروز هم هستند یعنی ما یک عرفان حقیقی داریم که از طریق اهل بیت و در سینه اولیاءالله است و به اهلش منتقل میشود یک جریان ریاکارانه عرفان هم داریم که زهدفروشی و عبادت نمایی و از این جور داستانها در آن دیده میشود. الان در عرفانهای جدید یک تفاوتی به وجود آمده است که اتفاقا آن تصوف سنتی ما هم دارد با این تفاوت کم کم همراه میشود. آن هم این است که به جای عبادت و ریاضت و زهد و اینها فقط روی شعارها و یک سری اصول اخلاقی دارند تکیه میکنند. همه همدیگر را دوست داشته باشند، همه به هم احترام بگذارند، همه ادیان حقاند و... کامل میشود اینها را فهرست کرد. 8-7 محور است که اینها رویش تاکید دارند. طبیعت را دوست داشته باشیم و احترام به محیط زیست و... این مطلب الان دارد به وجود میآید و ما میبینیم بعضی از این جریانات صوفی سنتی هم دارند آرام آرام تغییر هویت میدهند. یعنی شما میبینید آدم درویش مسلکی با ظاهری که مثلاریشی میگذاشت و کشکولی و عبایی و...، اینها را گذاشته کنار و سبیلها را هم تراشیده دارد حرف از پلورالیزم و روح جهانی و بیایید همه جهانی شویم و یک دنیای متفاوتی بسازیم و همدیگر را دوست داشته باشیم و صلح جهانی و از این حرفها دارند میزنند. این ویژگی این عرفان جدید است، که عمدتا اخلاقی است و قابل تحلیل است. این شعارها کارکردهایی دارد برای نظام سرمایه داری و در شرایط امروز جهانی قابل بررسی است که چه فایدهای دارد.
یک بحثی که امروزه در باره عرفانهای نوظهور و حقانیت آنها مطرح است رابطه بین تاثیرات غیرمادی مانند انرژی درمانی و علاج بیماریها و یا رسیدن به مقامات بالای معنوی و... با حقانیت این جریانها است که تا چه اندازه میتواند این آثار عملی، ملاک حقانیت این جریانها باشد؟
ببینید برای اثرگذاری راههای مختلفی وجود دارد. الان یک نفر میرود ورزش میکند تا قوی بشود و وزنه ی 200کیلویی بالای سرش ببرد. خب این آیا آدم خوبی است؟ آیا پیغمبر است؟ آیا قدیس است؟ آیا عارف است؟
خیر هیچ کدام از اینها نیست. او وزنه برداری رفته و قدرتش را پیدا کرده است. یک نفر دیگر میتواند برود علم پیدا کند بعد یک دستگاهی بسازد که یک حرکت خارق العادهای دیگری با آن بکند. آسمانها را میتواند رصد کند و جو بالارا بسنجد و بگوید یک هفته ی دیگر باران میآید. خب آیا این قدیس است؟ آیا به او الهام شده؟ نه! این یک راهی را رفته به یک نتیجهای رسیده است. یکی میآید دیگری را با روش تلقین درمان میکند. آیا این مسیح است؟ چنین شخصی بخواهد خودش را تشبیه کند به مسیح(ع) اشتباه میکند. چرا که حضرت مسیح(ع) با تلقین درمان نمی کرد. او معجزه میکرد لذا قدرت فوق العاده و این که یک اتفاقی میافتد که یک کسی کاری میکند که ما نمی فهمیم چه کار کرد، دلیل بر حقانیت نیست معیارهای انسان کامل انسانی است که معنوی و رشد یافته است و از دیدگاه قرآن و روایات مشخص است و قابل دفاع هم هست. اگر کسی به آن معیارها نزدیک شود این حق است حالاحتی اگر هیچ کار خارق العادهای هم انجام ندهد. شما مگر از برخی اولیای خدا کار خارق العادهای شنیدهاید که انجام دهند؟ آن مهم نیست. مهم این است که شما اوصافی از او شنیده اید که فهمیدید او انسان کاملی است. خصلتها و ویژگیهایی از او نقل شده است که هر کس این ویژگی را داشته باشد، آدم متعالی و فوق العادهای است.
یک سری قوای غیرطبیعی مربوط به قوت نفس وجود دارد و فرق نمی کند طرف مسلمان باشد، مسیحی باشد، هندی باشد یا ... یعنی یک انسان با ریاضت به نوعی قدرت فوق العاده در نفس خود دست مییابد. این امور را چگونه میتوان توجیه کرد؟
- خیلی از اینها کاملا طبیعی است. بسیاری از امور برای ما ناشناخته مانده است تا الان. حالایکی به آن رسیده است. یا عده ای به آن رسیدهاند و دارند از آن استفاده میکنند، بعضیهایش ممکن است مشهود باشد. از همین نیروهای طبیعی خیلی هایشان دارند استفاده میکنند. یعنی طرف دارد میآید انرژی منتقل میکند. خب این کار کاملا طبیعی است.
خیلیهایشان اصلا قوای نفسانی قوی هم ندارند. ممکن است بعضیهایشان هم یک همچنین شکلی باشند اما اکثرا در چارچوب قواعد طبیعیاند.
حالا اگر قوه نفسانی بعضی از اینها قوی باشد آیا این دلیل بر حقانیت نمیتواند باشد؟
بله. ما الان داریم آدمها را میبینیم اینها اصلاخیلیهایشان اهل قوای نفسانی نیستند یعنی کاملا دارند از نیروهای طبیعی استفاده میکنند. و گاهی اوقات هم از نیروهای شیطانی استفاده میشود. مثل همین عرفان حلقه اینها کلا در این فازند. یعنی اهل این که بخواهند از قوای نفسانی استفاده کنند نیستند.
به طور کلی آیا میتوان از این جریانات تقسیم بندی و سنخ شناسی مشخصی ارائه کرد و اینکه برای این جریانات چه شاخصههای مشترکی میتوان متصور بود و مهم ترین جریان مربوط به آن در ایران چیست؟
- ارتباط اینها با هم یک مقدار محتوایی است. محتواها خیلی دارد به هم شبیه میشود. این موارد و تشابه بسیاری از آنها در «کابالای» مدرن است. عرفان یهود یک دوره کلاسیک داشت با یک اصولی یک بخش از آن اصول الان تغییر کرده است و این کابالای جدید راه افتاده است و مبانی جدیدی مطرح کرده که کاملافضایش عوض شده است. این فضای جدیدی که در عرفان یهود به وجود آمده است الان عملادر بسیاری از عرفانهای نوظهور قابل مشاهده است چه داخلی هایش چه خارجیهایش. یعنی شما این شاخصههای مشترک را در همه این عرفانها از جنس گروه رام ا... و پیمان فتاحی تا افکار پائولوکوئیلو و اشو میبینید.
همه اینها مشترکاتی را با هم دارند. این قابل توجه است. بعضا میبینیم شکل کار تشکیلاتی اینها خیلی شبیه هم است. حلقه سبزی ایجاد میکنند، و شیوههای تبلیغاتی خیلی مشابه هم دارند.
غیراز بحث محتوایی در بحث کارکردی شان هم آیا با هم مشترکاتی دارند؟ مثلا فرض کنید یکی از وجوه اشتراکشان نگاه سکولاریستی آنها به معنویت و کنارگذاشتن شریعت است.این آیا باعث میشود که یک کارکرد واحد پیدا کنند؟
- بله وقتی محتواها به هم نزدیک شود نتایج هم مشابه میشود. مثلا فرض کنید در جریانی که میآید به جای معرفت به خدا عشق به طبیعت وجهان هستی و اینها را مطرح میکند. این به طور طبیعی در انسان یک حس آرامش به وجود میآورد. آن هماهنگی با طبیعت و این که من درخت و زمین و آسمانها را و اینها را بخشی از وجود خودم بدانم و به آنها عشق بورزم. یک سطحی از آرامش در من به وجود میآید یا انواعی از مدیتیشن (روشهای آرامش بخشی) را در همه اینها میبینیم. که این هم میتواند سطح اضطرابهای ذهنی را کاهش و آرامش و شادمانی را به دنبال بیاورد. لذا محتواهاست که مشابه میشود. نتایج هم به طور طبیعی به هم شبیه میشوند. در کارکردها و دست آوردهایی که دارد.
¤ مهم ترین این جریانات درحال حاضر کدامند؟
- در کشور ما درحال حاضر عرفان حلقه یا عرفان کیهانی است که متاسفانه به صورت هرمی خیلی گسترش پیدا کرده است. عرفان حلقه رسما اصول کابالای مدرن را گرفته و در مباحث فکری خود مطرح کرده است. آن شاخص اصلی که کابالای مدرن را معرفی میکند در کابالای سنتی اصول آن مطرح بود که کسانی میتوانند در این مسیر عرفان حرکت کنند که اولا یهودی باشند، ثانیا مرد باشند، 40 سال به بالاداشته باشند، عالم یهودی باشند، یعنی باید متون یهودی و آثار آنها را بلد باشند و یک سری از این دست اصول. بعد در کابالای مدرن با این شروع کردند که سن، جنسیت، سواد و معلومات، دین و مذهب برای رفتن به سمت عرفان اصلا مهم نیست که این دقیقا یکی از اصول عرفان حلقه همین است. در کتاب عرفان کیهانی عین همین مطلب آمده است. یا این که در عرفان یهود بحث درمان گری خیلی تاکید میشود. یعنی همین الان اگر شما در اینترنت جست وجو کنید آب کابالامیآید و قیمتهای گرانی هم دارد و مثلایک آبی را میفروشند برای درمان گری. حالااین با پزشکی کنونی ارتباط دارد یا نه قابل بررسی است. ولی موضوع درمان گری یک موضوع اساسی بوده است در عرفان از قدیم تا حال که جزو مشترکات بین کابالای کلاسیک و کابالای مدرن است و الان در عرفان حلقه هم این را میبینیم لذا من میتوانم بگویم در عرفان حلقه خیلی از عرفان یهود استفاده شده با این که ما میبینیم یک التقاطی از همه عرفان هاست. مثلاحرف هایی از عرفان بودایی هم در آن هست و از عرفان اسلامی هم یک چیزهایی اقتباس کرده و آنها را تحریف شده به کار برده اند که از عرفان یهود خیلی بیشتر به چشم میآید. اما در مورد عرفان یهود صریحا عین عبارتهای کابالای مدرن را در کتب و منابع خود مطرح میکنند.
¤ دلیل رشد بیش از حد عرفان حلقه نسبت به سایر عرفانهای نوظهور چیست و دلایل موجه شدن این عرفان در میان مخاطبان خود چه بوده است؟
- چند تا محور مهم که باید مورد بحث قرار گیرد، یکی اینکه اینها روی دردهای مردم دست گذاشتند و در بحث درمان گری، خب مردم جذب میشوند. همه بالاخره در دوروبرشان مشکلاتی را دارند. دوم این که اینها دورهها را خیلی خلاصه و کوتاه کردند و هرکس میرود 8 ترم میگذراند هر ترم 6 جلسه میشود استاد عرفان. با مدت کوتاهی در چند ماه به قلههای عرفان میرسد! سوم این که خیلی ساده کردند. مثلااین که شما نه میخواهید تزکیه نفس کنید نه میخواهید تقوا داشته باشید نه میخواهی کارهای بد را کنار بگذاری هرجا هستی میتوانی عارف شوی، فقط کافی است متصل شوی به انرژی کیهانی عالم. چهارم استفاده گسترده از رسانههاست. به نام آقای طاهری در روزنامهها و مجلات متعددی مقالاتی منتشر میشود در رادیو بارها و بارها با ایشان مصاحبه کردند. به عنوان استاد عرفان و کارشناس ادبی از ایشان دعوت شد و صحبت کردند.در تلویزیون چندین بار اسم ایشان مطرح شده است. عرفان کیهانی مطرح شده است به مناسبتهای مختلف. مثلادر برنامه هایی مثل به خانه بر میگردیم کارشناسی میآورند که ایشان از مریدان آقای طاهری بوده است و شروع میکند از آقای طاهری تعریف کردن. فیلم هایش هست الان.نشسته است دارد تعریف میکند. خود آقای طاهری چندین بار مطرح شد حتی عکس او را نشان دادند به عنوان کسی که مدرک دکترای افتخاری گرفته است. از همه مهم تر آقای [...] به عنوان بنیانگذار این جریان کسی که در تدوین اساسنامه دخالت داشته است. و همچنین در نامگذاری فرقه که متاسفانه رسما تلویزیون در قبضه ایشان است. در شبکه 4 و سایر شبکهها به عنوان کارشناس مذهبی میآید و خیلی اعتماد به وجود میآورد این موضوع یعنی حضور بالای اینها در رسانهها که دائم حضور دارند و این حضور پررنگ اعتماد به وجود میآورد. ممکن است یک نفر بررسی و تحقیق هم نکند ولی میگوید خب من که [...] را همیشه در تلویزیون میبینم. آقای طاهری هم که گاهی اوقات میآید و صحبتش را میکند، در روزنامههای مختلف هم میبینیم مطالبی از او مینویسند، حتما این آدم راستگوست و آدم خوبی است و دارد حرف حساب میزند. در رادیو هم گاهی صدایش را میشنوند و اینها خودش تاثیر خیلی زیادی روی مخاطبان گذاشته است.
¤ رابطه عرفان با شریعت و مناسک شرعی که هم در عرفان سنتی مورد بحث قرار میگیرد و هم معنویتهای جدید، این بحث را چگونه تحلیل میفرمایید؟
- یک دروغ بزرگی که شاید این بزرگ ترین نوع در دنیای تصوف اتفاق افتاده است و الان عرفانهای جدید این دروغ بزرگ را تکرار میکنند این مطلب است که «دنیای عرفان ماورای دنیای تکلیف است» کسی که به عرفان برسد تکالیف شریعت از او ساقط میشود و... این بزرگ ترین دروغی است که در عرفانهای کاذب گفته شده است. من فکر نمی کنم از این بزرگ تر خطا و دروغی وجود داشته باشد. چرا که فضای عرفان واقعی فضای تکلیف است.به بیان دیگر کسی که وارد فضای عرفانی میشود آن معرفت اصیل توحیدی را درباره خدا تجربه میکند و در واقع وارد فضای تکلیف میشود. اصلاهمه زندگی اش میشود تکلیفی که نسبت به معبودش دارد. چنین شخصی اصلاحاضر نیست کاری غیر از آن تکالیفش انجام دهد. چنین افرادی حتی آب هم که میخورند یک جوری به رضای خدا ربطش میدهند. نمی توانند برای غیر خدا عمل کنند و کاری انجام دهند. بنابراین فضای عرفان فضای تکلیف است، تجربه عشق ورود به عالم وظیفه و تکلیف شرعی است لذا شما میبینید افراد وقتی سیر و سلوک میکنند هرچه میروند جلوتر ، تقیدشان به انجام مستحبات و ترک محرمات بیشتر و بیشتر میشود. به حرکات و اذکار و به ساعات اعمال، دقیق میشوند و کار به جایی میرسد که در قله عرفان که رسول اکرم(ص) است میبینید اساسا دایره واجبات و تکالیف شرعی ایشان بزرگ تر از دایره واجبات ماست. مصداق بارز آن در نماز شب است. نماز شب بر هیچ مسلمانی واجب نیست غیر از رسول الله(ص). به خاطر این که او عشقی را تجربه کرده است و به افقی از معرفت دست پیدا کرده است که آن جا 17 رکعت نماز او را آرام نمی کند. او باید 11 رکعت هم بیشتر بخواند و همان واجبش هم باید بیشتر شود لذا دنیای عرفان دنیای تکلیف است یعنی کسی که واقعا مقامات عرفانی را چشیده باشد و در آنها قدم گذاشته باشد و این عشق به کام دلش ریخته شده باشد متوجه میشود که وظیفه و عشق و عرفان به هم گره خورده، و از یکدیگر تفکیک ناپذیرند.
¤ در این بحثی که فرمودید چقدر ادبیات عرفانی ما دخیل بوده است؟ مثلاما ادبیات عرفانی بزرگانی مثل عطار، مولوی و... را داریم که رگههای زیادی از این نگاه در آنها دیده میشود اینها چقدر دخیل اند در این امر و این که چرا درحال حاضر هم که ما حرف از مباحث عرفان میزنیم باز هم مستند میکنیم به یک چنین پشتوانه هایی؟
- یک نکته ای وجود دارد و آن هم این که فضای شعر، فضای تخیل، فضای تشبیه و استعاره و اغراق و استفاده از متضادها و اینها است. که نمی تواند مبنای فکری ما باشد. ببینید ادبیات شاعران، ادبیات استعاره ای است. که من قسم خوردم ترک میکنم دیگر ولی قسمم را خواهم شکست. که اینها با معنای ظاهری اش متفاوت است البته اشکالات زیادی هم ممکن است در آنها وجود داشته باشد و اینها نباید مبنای فکری در معرفت قرار گیرد.
¤ بحث مهدویت یا عام تر منجی در عرفانهای نوظهور غیراسلامی هم مطرح است. این مهدویت چه جایگاهی دارد در اینها. دلیل استفاده از آن چیست؟ آیا استفاده ابزاری از آنها شده است؟
- یکی از مسائلی که در اینجا وجود دارد این است که همیشه افراد در شرایط بسیار سخت به سمت عرفان میروند همان طور که در شرایط بسیار سخت به سمت منجی میروند. و در جست وجوی نجات دهنده هستند. لذا همیشه این دو تا به هم پیوند خورده اند. ما این را به خصوص در تاریخ عرفان یهود میبینیم. یعنی عرفان یهود نقاط اوجش دوران هایی است که بنی اسرائیل و یهودیان در شرایط سختی قرار گرفته اند یعنی در قرن 16 و در دورههای دیگر همان موقعها بوده که عرفانشان اوج گرفته است، دوران درخشان و پر اثر عرفان یهود. الآن هم در جامعه ما همین اتفاق دارد میافتد، در دنیا هم همین اتفاق دارد میافتد. بحرانهای اخلاقی، اجتماعی، محیط زیستی، انواع و اقسام فشارهای روانی و اجتماعی که الآن دارد برای مردم به وجود میآید. حتی شدت بیماریها و... اینها باعث شده است که مردم به یک اضطرار نزدیک شوند، یک رنجی را دارند احساس میکنند که آرزوی این را دارند که یک منجی از راه برسد و آنها را از رنج نجات داده و خارج کند.
لذا در این شرایط است که متوجه مسائل معنوی میشوند. همین رنج و همین فضای غیرقابل تحملی که در آن هستند باعث میشود که به منجی فکر کنند. من میخواهم بگویم که روی آوری به منجی و انتظار منجی و از آن طرف رفتن به سمت معنویت و عرفان خیلی با هم گره خورده اند. از الآن در دنیا ما میبینیم عمده مدعیانی که وجود دارند یا میگویند ما مسیح هستیم که آمده ایم دنیا را نجات دهیم یا میگویند ما بودا هستیم که آمده ایم دنیا را نجات دهیم یا میگویند من امام زمان هستم که آمده ام دنیا را نجات دهم و همه همین طورند. شما اگر بروید به کشورهای چین و هند و کشورهای شرق آسیا و جنوب شرقی ما بوداهای بسیاری در آنجا داریم. الآن لی هنگجی میگوید من بودا هستم و آمده ام دنیا را نجات دهم. چنان که اوشو هم میگفت من بودا هستم و دیگران هم میگویند ما بوداییم آمدهایم دنیا را نجات دهیم. خیلی این موضوع تکرار میشود. در کشورهای غربی کلی مسیح داریم. این جا هم که کلی امام زمان داریم. بنابراین این دو مقوله را نمی توان از هم جدا کرد.
¤ نگاههای آخرالزمانی را چگونه و بر کدام مبانی میتوان تقسیم بندی کرد؟
- اگر بخواهیم عرفانها را از زاویه دید رویکرد منجی گرایانه تقسیم بندی کنیم من تا حالا تاملی نداشتهام اما با نگاه گذرا میتوان گفت افرادی را داریم که کلا در چارچوب دین دارند دعوت را انجام میدهند و تغییراتی را در دین به وجود میآورند. نماز را عوض میکنند ،می گویند دیگر نمی خواهد شما روزه بگیرید شب قدر مثلا شب دهم محرم است اصلا همه چیز را دارند زیر و رو میکنند. این عده دارند در چارچوب دین حرکت میکنند و فقط یک ادعاهایی دارند. بعضیها هم هستند که اصلاادعا را خودش مطرح نمیکند یک جوری حرف میزند که ادعا را طرف مقابل اگر عاقل است میفهمد که مثلا این فرد امام زمان است. مثلا آقای علی یعقوبی میگوید عالم 8 طبقه است دیگر اولیاءالله تا طبقه دوم سوم بیشتر نرفتهاند و من هم هرچه میبینم میگویم و بلافاصله شروع میکند از طبقه هشتم صحبت کردن. بعد میگوید آن جا هم فقط امام زمان و اهل بیت هستند و من هم هرچه میبینم دارم میگویم و از طبقه هفتم، هشتم توصیف ارائه میدهد. خب اگر طرف عاقل باشد میگوید این نایب برحق امام زمان است و خلاصه یک چیزی هست.
بعضی هم اصلاً ادعا نمی کنند یعنی باز یک دسته بندی دیگر میشود. بعضیها خودشان ادعا نمی کنند فضا و گفتارشان به صورتی است که قرائنی به دست مخاطب میدهد که آنها حدس بزنند این آقا یا خانم ، امام زمان است. بعضیها هستند که کاملاً در چارچوب دین اند این یک دسته بندی دیگر است. برخی هم شروع میکنند به تغییر و تحول در دین ایجاد کردن.
یعنی امام زمان با اختیارات حداکثری بعضیها محدودتر است اختیاراتشان. حالایک دسته بندی سیاسی و فرهنگی هم میتواند مطرح باشد.
¤ آیا میتوان جریانات تبشیری مسیحیت را در معنویتهای نوظهور دسته بندی کرد و اینکه این جریانها در حال حاضر در چه جایگاه و موقعیتی قرار دارند؟
- بله بسیاری از این تحرکات جدید مسیحی حرکتهای جدید معنویت گرایانه هستند. به نظر میرسد حتی به آن اصول مسیحیت سنتی هم پایبند نیستند. حالااین پایبند نبودنشان گاهی خوب است مثلاً فرقه شاهدان یهوه که مثلاً مسیح را خدا نمیداند.
ولی خب بعضی وقتها این پایبند نبودنشان هم خوب نیست مثلاً این فرقه فرزندان خدا رابطه جنسی را حتی در فضای خانوادگی و محارم توصیه نمی کنند و این فرقه ابتدا اسمشان لشگریان خدا بود سپس اسمشان را گذاشتند فرزندان خدا. خب این هم عدم پایبندی به آن توصیهها و آن اصول مسیحیت سنتی است.
لذا اینها واقعاً جنبشهای جدیدی هستند که دارند غیرمسیحیان را همان طور که مسیحیان را مخاطب قرار میدهند مخاطب خودشان تصور میکنند و آنها را هم دعوت میکنند.
گاهی اوقات هم اصرار ندارند کسی مسیحی شود میگویند همین تعالیم را بیایید شما عمل کنید. مثل این که بگویند تو بودایی نشو ولی بیا بنشین مدیتیشن کن. به این چهارحقیقت بودایی هم اعتقاد داشته باش. میخواهی هم اعتقاد نداشته باش ولی اینها وجود دارد توضیح میدهند برای شما. شما قبول میکنی این 4تا هست. جهان بینی ات را بودایی میکنند اعمالت را هم بودایی میکنند بعد میگویند تو مسلمانی هر دینی میخواهی داشته باش. این معنویتهای غیر ایدئولوژیک وجود دارد. البته این میتواند راه ورودی برای افراد به یک دین باشد که اول غیر ایدئولوژیک دین را میپذیرد بعد ایدئولوژیک هم به طور کامل میپذیرد و میگوید من بودایی یا مسیحیام.
الآن در ترکیه هم مسلمانان یک دوره ای را برگزار میکنند با عنوان مسلمان یک ماهه. البته یک هفته، 10روز بیشتر نیست ولی عملاً کسی که مسلمان نیست میآید نماز میخواند، روزه میگیرد، مسجد میرود و... و همه این کارها را انجام میدهد و سعی میکند حس مسلمانی را تجربه کند.
¤ قدرت و گستردگی نفوذ مسیحیت در داخل کشور چقدر است؟
- در داخل کشور درحال حاضر خیلی فعالیت دارند. به خصوص در استانهای شمالی خیلی زیادتر از جاهای دیگر دارند فعالیت میکنند.
¤ چند فرقه از آنها در ایران مطرح است و بیشتر فعالیت دارند؟
- فرقه هایشان خیلی زیاد است. آنهایی که الآن مطرح هستند به سبک کلیسای خانگی دارند خیلی فعالیت میکنند یک فرقه شان هست که در استان گیلان میدانم که زیاد فعالیت میکنند فرقه «شاهدان یهوه» که عملاً در تهران میروند در خانهها را میزنند جلوی جوانان را میگیرند با آنها صحبت میکنند. انجیل به آنها هدیه میدهند. اینها را میدانم فعالیت شان زیاد است.
¤ آیا این فرقه مسیحی با جریانات کابالیستی ارتباط دارند؟
- ببینید این ارتباط شاخص مشترک در همه اینهاست. حال اگر بخواهیم این بحث را باز کنیم طولانی میشود ولی این جنبشهای مسیحی و این جنبش هایی که در فضای اسلام دارد اتفاق میافتد همه با رویکرد عرفانی و معنوی حتی تحرکات بودایی ها، تحرکات جدیدی که دارند و هندوها اینها عمدتاً تحت تاثیر آموزههای کابالاست و قابل توضیح هم هست هم از لحاظ محتوایی و هم از جهت کارکردی.