جستاري بر ارتداد در فقه اسلامي
محمد صالح خیرابی
برخی از مخالفان اسلام و گروهی از روشنفکران میگویند: اگر در اسلام آزادی عقیده وجود دارد پس چرا کسانی که از اسلام بر میگردند، به ارتداد محکوم شده و حکم قتل آنها واجب میشود؟ مگر انسان در انتخاب دین، آزاد نیست؟ به فرض، اگر کسی با مطالعه و تحقیق - هر چند سطحی - به این نتیجه برسد که مسیحیت دین معقولی نیست و به مکتب مادی گرایش پیدا کند، آیا اشکال دارد؟ مگر نتیجه تحقیق و تفحص برای هر کسی حجت نیست؟ این پرسشها و اعتراضها ایجاب میکند که موضوع «ارتداد» را از ابعاد مختلف بررسی کنیم تا پاسخی شایسته به آن داده شود.
ارتداد از نظر قرآن
در قرآن کریم، غالبا ارتداد به مفهوم لغوی آن آمده است: چنان که در آیات ذیل میخوانیم:
1. «فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتدّ بصیراً: هنگامی که مژده دهنده آمد و پیراهن یوسف را بر صورت یعقوب انداخت، چشمانش به حالت اولیه برگشت. (بینا شد
2. قرآن درباره اصحاب کهف میفرماید: «فارتدّا علی آثارهما قصصاً: از طریق نشانه ها، از همان راهی که رفته بودند، برگشتند.»
در قرآن فقط دو آیه به ارتداد از دین اشاره کرده، ولی بقیه آیات ارتداد، درباره بازگشت به دوران جاهلیت یا مطلق رجوع به کار رفته است. آن دو آیه عبارت اند از:
الف - «یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یاتی الله بِقومٍ یحبّهم و یحبّونه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر یک از شما از دینش برگردد چه باک: خداوند به زودی گروهی را جای گزین خواهد کرد که پروردگار آنان را دوست میدارد و آنان نیز خدا را دوست میدارند.»
ب - «و من یرتدد منکم عن دینه فیمُت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخرة: از میان شما آنان که از دینشان برگردند و کافر بمیرند، اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنم باشند.» در این دو آیه، سخن از مجازات مرتدان به میان نیامده و اصولادر قرآن حکم مرتد اعلام نشده است: آن چه بیان شده، نابودی اعمال آنان یا جای گزینی مومنان بهتر و برتر است: در صورتی که مجازات محاربان با خدا و رسول، صریحا مشخص شده است.
ارتداد در نگاه سنت
روایات ارتداد نیز مانند آیات ارتداد، دو گونهاند: دستهای، ارتداد را به مفهوم مطلق بازگشت از چیزی به چیز دیگر بیان کردهاند و دستهای دیگر، بازگشت از دین به کفر را معنای ارتداد دانستهاند. همچنین در این روایات، گاهی حکم مرتد بیان شده و در بعضی، فقط به ارتداد و کفر افراد مرتد اشاره شده است.
الف) دسته اول، روایاتی است که ارتداد را مطلق رجوع گرفته و نامی از متعلق و مورد آن ذکر نکرده است. در این قسمت، روایات فراوان است که به یک مورد اکتفا میشود:
ابا بصیر از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: «ارتدّ الناس بعد رسول الله الاثلاث: ابوذر، سلمان و مقداد»: در این حدیث، مقصود از ارتداد، بدون شک ارتداد از دین نیست، بلکه ارتداد سیاسی و اجتماعی است. از این رو هیچ فقیهی با استناد به این روایت و روایاتی مانند آن، فتوا به کفر مرتدان سیاسی نداده است.
ب) دسته دوم، روایاتی است که ارتداد را به معنای بازگشت از دین گرفته است، که به ذکر دو نمونه بسنده میشود:
1. امام صادق(ع) فرمود: «من جحد اماماً مِن الله و بریء منه و من دینه، فهو کافر مرتد عن الاسلام: هر یک از شما امام و پیشوای الهی را منکر شود و از او و دینش بیزاری جوید، پس او کافر است و از اسلام خارج میباشد.» این حدیث، خطاب به شیعیان است که به امامت دوازده امام معتقدند.
2. در حدیثی دیگر میفرماید: کسی که از دین اسلام برگردد یا آن چه بر پیامبر نازل شده، پس از مسلمان شدن کفر بورزد، توبه او پذیرفته نمیشود. برخی از روایات، حکم مرتد را به گونه مبسوط بیان کردهاند که فقط به یک نمونه بسنده میشود: کسی که از اسلام برگشته باشد، زنش جدا میشود، ذبیحه او حرام میگردد و قاضی سه روز به وی مهلت میدهد تا بیندیشد و آگاهانه توبه کند: اگر توبه نکرد، روز چهارم کشته میشود و اموالش به ورثه مسلمانش میرسد.
موجبات ارتداد
از کلمات فقیهان اسلامی و برخی از نصوص دینی استفاده میشود که علل و عوامل ارتداد، متعدد است که به بعضی اشاره میکنیم:
1. اگر مسلمانی بدون دلیل موجّه و تحقیق عاقلانه، منکر خدا، توحید و رسالت حضرت خاتم انبیا(ص) شود، به ارتداد محکوم میگردد، چرا که مسلمان شدن یک انسان با اجرای شهادتین (یعنی شهادت به وحدانیت الهی و رسالت حضرت محمد) صورت میگیرد. بنابراین انکار هر یک از این امور، باعث کفر و ارتداد میشود. البته در این مساله بین فقها اختلاف است: بعضی معتقدند که انکار منکران در صورتی موجب کفر است که از روی عقل و اختیار و آگاهی باشد یا تکذیب او به انکار یکی از اصول دین بر شود، لیکن اقلیتی از فقها بر این باورند که صِرف انکار اصول دین یا یکی از ضروریات مذهب، باعث ارتداد میشود، چه از روی عقل و آگاهی باشد و چه نباشد. منکر شدن ضروریات دین نیز موجب کفر است، خواه به انکار اصول دین بینجامد یا نه. بنابر این اگر کسی حجاب اسلامی را منکر شود و بداند از ضروریات اسلام است و شبههای در ذهن او ایجاد شده باشد که حجاب در قرآن نیامده بلکه ساخته و پرداخته عالمان دینی است، بدون شک مرتد نیست: ولی اگر بداند تمام علمای سنّی و شیعه آن را با استفاده از کتاب و سنّت، ضروری دین دانستهاند و با وجود آن، مخالفت خود را اظهار بدارد، در این صورت کافر خواهد بود. اما اگر کسی «ازدواج موقت» را منکر شود، در صورتی که از اهل سنت باشد، به کفر منتهی نمیگردد: ولی اگر شیعه باشد و گرفتار شبهه ذهنی نباشد و بداند عموم علمای شیعه آن را پذیرفتهاند، در این صورت، محکوم به کفر و ارتداد است.
2. بدعت گذاران و مدعیان نبوت: برخی از فقیهان بر این باورند اگر مسلمانی معتقد به چیزی باشد که مخالف با واقعیتهای عینی یا شرعی و دینی است و آن امر را برای خود «مذهب» قرار دهد و بر آن اساس اعتقاد پیدا کرده و عمل کند، بی گمان از دین خارج شده و مرتد خواهد بود.
3. ساحران: کسانی که مردم را از طریق سحر، گمراه یا در زندگی آنها تصرف ناروایی میکنند یا بین زن و شوهر جدایی میافکنند، محکوم به ارتدادند، مگر اینکه پیش از رسیدن به محکمه قضایی، توبه کرده باشند و اظهار توبه و ندامت، کافی است.
4. زندیق: یکی از موجبات ارتداد، «زندیق» بودن است. زندیق به کسی میگویند که تظاهر به ایمان کرده و کفر باطنی خود را مخفی میسازد تا به مقاصد خویش برسد. در زمان شاه معدوم، برخی از کمونیستها برای تحریک مردم، از آیات قرآن و نهضت امام حسین(ع) بهره میجستند. البته زندیق نیز اگر پیش از محاکمه به زندیق بودن خویش اعتراف کرده و قبل از دعوت به توبه، بازگشت خود را به اسلام اعلام کند، آزاد میشود.
5. دشنام دهنده به پیامبر اکرم (ص)، عیب گیرنده، کسی که به پیغمبر تهمت زنا بزند و نیز کسی که رسول اسلام و احکام دین را مسخره کند، مرتد محسوب میشود.
شرایط ارتداد
فقها برای تحقق ارتداد، شرایطی ذکر کردهاند که عبارتند از: 1 - عقل 2 - بلوغ 3 - اختیار و آزادی.
اگر کسی سلامت عقلی نداشته باشد و اظهار کفر کند، مرتد محسوب نمیشود. همچنین است اگر کسی به مرحله بلوغ جنسی و تکلیف نرسیده باشد، چرا که از صغیر (غیر بالغ) و مجنون رفع تکلیف شده است. و نیز اگر کسی را با تهدید، تطمیع، شکنجه یا زندان انداختن به اظهار کفر وادار نمایند، چنین کسی محکوم به ارتداد نمیشود، چرا که از نظر اسلام اینگونه اقرار کردن اعتبار ندارد.
وانگهی، ارتداد انسان باید با میل و رغبت و اراده جدی باشد و در مقام هزل، تقیه یا توریه نباشد، زیرا کفر در مقام تقیه، باعث ارتداد نمیشود. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان: کسی که پس از ایمان به خدا، کفر بورزد، نه آنکه او را به زور وادار کنند تا اظهار کفر کند و حال آنکه قلبش مطمئن به ایمان باشد، بدون شک به کفر و ارتداد کشیده نمیشود.» مصداق روشن این آیه، عمار یاسر است که با پدر و مادرش در چنگال مشرکان گرفتار شدند. یاسر و سمیه مقاومت کردند و به شهادت رسیدند، ولی عمار برای حفظ جان خویش، خدا و رسولش را انکار کرد و حال اینکه قلبش آکنده از ایمان بود: اینگونه افراد مورد عفو قرار میگیرند. اما کسانی که دل هاشان برای پذیرش کفر و نفاق آماده است و در پی بهانه و زمینه مساعد به سر میبرند، به مجرد اینکه تهدید یا تطمیع شوند، راه کفر را در پیش میگیرند: چنان که در جنگ احد پس از شکست مقطعی، گروهی آرزوی کفر میکردند. خداوند در همین آیه از آنان چنین یاد میکند: «و لکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم: ولی کسانی که سینه و دل خویش را برای پذیرش کفر گشادهاند، غضب الهی و عذاب بزرگی بر آنها خواهد بود.»
آن گاه فلسفه این پذیرش را چنین بیان میکند: «ذلک بانّهم استحبّوا الحیاة الدّنیا علی الاخرة و انّ الله لایهدی القوم الکافرین: و این بدان سبب است که اینان زندگی دنیا را بیشتر از زندگی آخرت دوست دارند و تحقیقا خداوند قوم کافر را هدایت نمیکند.»