29 بهمن 1396, 12:3
تاسوعا و عاشورا نزدیک است. هر کس به قدر وسعش بیرق ماتم حسین(ع) را برافراشته است. هر کس هر آنقدر که میتواند در ماتم حسین(ع) شرکت میکند . گویا غم و ماتم پسر ام ابیها از خیلی پیش ترها در دل ما گنجانده شده است. انگار کربلا، علقمه، فرات و لبهای تشنه بخشی از وجود ماست که با آغاز محرم در عطش عشق حسین(ع) زبانه میکشند.
نمیدانیم چرا ولی همواره وقتی نام مبارک دخت مکرم امیرالمومنین حضرت زینب کبری سلام الله علیها بر لبانمان جاری میشود اندوهی بزرگ قلبهای ما را احاطه میکند و اشک بر گونهها جاری میگردد. نمیدانیم چرا ولی عالم درون مان قیام میکند وقتی از ابالفضل العباس(ع) ذکری به میان میآید. گویا حسین(ع) و کاروانش جزئی از وجود مایند که با درون مان پیوندی جاودان بر قرار کرده اند و از این روست که غم و اندوهشان نیز جزئی از غم اندوه ماست. غم کربلا اندوهی است بزرگ در درونمان که شاید سینه زنیها و عزاداریهای محرم اندکی از این غم بکاهد و آلام ما را تسکین دهد. اما به راستی محرم چه چیز با خود به همراه میآورد که این گونه عالم و آدم را به سوگ مینشاند. در عزاداری حسین(ع) مگر چه چیز گفته میشود که آتشی تمام وجودمان را در بر میگیرد و جانمان را شعله ور میسازد؟ آیا تنها مظلومیت این کاروان عالم را نوحهگر و بیرقدار عزا و ماتمش کرده؟ آیا تنها دلاوریهای این 72 تن ماندگاری کاروان حسین(ع) را بر جریده عالم ثبت کرده است؟ آیا غریبی غریبان ماتمکدههای شام این کاروان را این چنین بر تارک مظلومیت نشانده است و یا نامردیها کوفیان و غربت حسین(ع) این چنین شوری در عالم به پا کرده است؟! هر چند تمام اینها جزئی از مصیبتی بزرگ به نام کربلاست با این حال تنها این سختیها و ددمنشیهای دشمنان آل پیامبر(ص)، واقعه عاشورا را بیهمتا نکرده است. هر چند جدال لشکری 30 هزار نفری با هفتاد و دو تن اوج ددمنشی و سفاکی قلوب نامردان اموی را به تصویر میکشد اما تمام اینها تنها پیرایههای واقعه عظیم کربلاست که بر محور کانون حق مداری و حق پرستی کاروان عاشورا شکل گرفته است.
آخرین شب کربلا شب عجیب و دردناکی است. لشکری 30 هزار نفری در پیشاپیش کاروان عاشورا با شمشیرهایی آخته صف کشیده است. عطش، کاروان را در بر گرفته است. دو لشکر با هم اتمام حجت کردهاند و برپایی جنگ در سپیده دم حتمی است.
حسین بن علی علیه السلام شب هنگام یاران خود را جمع میکند و میگوید من در میان اصحاب جهان با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمیدانم. در میان خانوادهها مهربانتر از افراد خانواده خود نمیشناسم. انی لا اعلم اصحاباً اوفی و لا خیراً من اصحابی و لا اهل بیت او قبل و لا افضل من اهل بیتی. خداوند شما همه را از طرف من جزای خیر دهد. من به همه شما اجازه دادم تا همه شماها آزادانه بروید و من شما را حلال کردم این شب تاریک، شما را فرا گرفته در امواج ظلمات، خود را از گرداب بیرون بکشید هر کدام از شما دست یکی از افراد خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرها پراکنده شود زیرا این مردم مرا میخواهند و اگر مرا گرفتار کنند از جستجوی دیگران بگذرند...
حسین(ع) اینها را میگوید. این حرفها جوانان بنی هاشم را به آتش میکشد. مگر میشود که ما برویم و حسینمان بماند. ای وای برآن مردمی که از امامشان روی بر میگردانند. صفها یکی یکی خالی میشود. هر کسی بهانهای میتراشد در ذهنش و به یکبار به پا میخیزد و خیمه را ترک میکند. تاریکی شب، سیاهی قلوب بی وفایان را میپوشاند و آنان برای همیشه به سیاهیها میپیوندند. اما آنان که حقیقت راه عاشورا را درک کردهاند میدانند که در راه ولایت تقدیم جان تنها ادای دین است و بس، میمانند و اهل حرم را تا آخرین نفس همراهی میکنند. حضرت ابوالفضل(ع) در شب عاشورا پس از اتمام حجت امام حسین(ع ) صحبت را آغاز میکند و ابراز وفاداری مینماید. مسلم بن عوسجه میگوید ما دست از تو بر نمیداریم. نیزه به سینه دشمن میکنم و تا دسته شمشیر در دست دارم با آن بجنگم و اگر سلاح به دستم نماند به آنها سنگ بیندازم. به خدا اگر بدانم که کشته میشوم و زنده میشوم و سپس کشته میشوم و سوخته میشوم و خاکسترم را باد میدهند و هفتاد بار با من چنین کنند از تو جدا نشوم تا در آستانت بمیرم ولی افسوس که فقط یک جان دارم. زهیربن قین نیز در اعلام وفاداریش میگوید: به خدا من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزار بار و خداوند با این کشتار، از تو و خاندانت دفاع کند. سپس حضرت قاسم بن الحسن(ع) قیام میکند. قاسم 13 سال سن دارد. پیش خودش شک میکند که آیا این شهادت نصیب من هم میشود یا نه، رو به حضرت میکند و میگوید: یا عماه انا فی من قتل؟ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم. حضرت از او پرسید کیف الموت عندک؟ مرگ پیش تو چگونه است؟ عرض کرد یا عماهاحلی من العیل . شیرین تر از عسل. حضرت فرمود نعم ابن اخی. آری یاران حسین این گونه پای در رکاب ولایت دارند و این گونه بر حقیقت راه حقانیت ولایت پایبندی میکنند و نام خویش را بر تارک افتخار جهان ثبت میکنند. شجاعت، جنگ آوری، بیباکیها و مردانگیهای کاروان حسین(ع) به تنهایی مجموعه کاملی از انسانیت است . اما آنچه که این کاروان را دست نا یافتنی کرده است و ارزش و مقام آن را والاساخته است حقانیت جبهه حسین بن علی(ع) و فداکاریهای این جبهه برای حقانیت بوده است. هرچند امام حسین(ع) دلداده فرزند نازنینش حضرت علی اکبر(ع) بوده است اما این دلبستگی هرگز مانع از آن نشد تا حضرت اباعبدالله (ع) این فرزند را نیز در راه حقانیت به میدان فرستد. هرچند مصائبی که بر حضرت زینب سلام الله علیها وارد شد بسیار سخت و جانکاه بود اما این مصائب هیچ گاه موجب سستی ایمان و یا اعتمادشان به حقانیت راه حسین بن علی(ع) نشد. بلکه ایشان در این مسیر تمام این سختیها را معطوف به یک هدف متعالی تحمل کردند و همین امر نیز موجب شد که شخصیت ایشان یک شخصیت بی مثال در تاریخ اسلام باشد. بانویی که مصیبتهای عظیمی را پیش روی خود دید که شاید هر کدام از آنها برای از پادرآمدن یک فرد کافی باشد اما این مشکلات هیچ گاه نتوانست ایشان را از ماموریت و وظیفه خویش بازدارد و ایشان تا آخرین لحظه بر حقانیت جبهه ولایت ایستادگی کرد. شاید این اساسیترین ویژگی کاروان حسینیان باشد که آنان را برای همواره در تاریخ جاودانه ساخته است. شاید جسارت و پایمردی کاروان حسینی در مقابله با دشمنان حقانیت و ولایت اصلیترین بارزه و خصیصه عاشوراییان باشد که موجب شده است با گذشت 14 قرن از حادثه کربلاهمچنان غم آنها سراسر وجودمان را پرکند و تنها اشک و شیون میتواند مرهمی بر این مظلومیت بزرگ باشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان