دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دین ستیزی و عرفان حلقه

نظر به اهمیت موضوع عرفان‌های نوظهور و به خصوص جریانی که از آن باعنوان عرفان کیهانی یا حلقه یاد می‌شود در چند شماره اخیر به چیستی ماهیت جریان‌های نوظهور عرفانی پرداخته شد در این شماره با توجه به ضرورت نقد نظری مبانی و اصول این جریانات از منظر آیات وروایات مطلبی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم که در آن، نویسنده با اتکا به منابع اصلی جریان عرفان کیهانی به نقد آن وبررسی اختلاف این فرقه با مبانی دینی پرداخته است.
دین ستیزی و عرفان حلقه
دین ستیزی و عرفان حلقه
نویسنده: حمزه شریفی دوست

نظر به اهمیت موضوع عرفان‌های نوظهور و به خصوص جریانی که از آن باعنوان عرفان کیهانی یا حلقه یاد می‌شود در چند شماره اخیر به چیستی ماهیت جریان‌های نوظهور عرفانی پرداخته شد در این شماره با توجه به ضرورت نقد نظری مبانی و اصول این جریانات از منظر آیات وروایات مطلبی را از نظر خوانندگان می‌گذرانیم که در آن، نویسنده با اتکا به منابع اصلی جریان عرفان کیهانی به نقد آن وبررسی اختلاف این فرقه با مبانی دینی پرداخته است.

عرفان حلقه که نام دیگرش عرفان کیهانی است، از بدو شکل گیری آن کمتر از یک دهه می‌گذرد. این جریان در چهار پنج سال گذشته به صورتی جدی در کشور شروع به فعالیت و برگزاری دوره‌ها و کلاس هایی نموده است.

بنیان گذار این فرقه در درجه اول فردی است به نام محمد علی طاهری و کتاب‌های اصلی این گروه هم به قلم وی است؛ یعنی کتاب انسان از منظر دیگر، کتاب بینش انسان، کتاب عرفان کیهانی، کتاب انسان و معرفت و کتاب موجودات غیر ارگانیک.

در کنار طاهری در بدو فعالیت هم آقای اسماعیل منصوری لاریجانی نقش موثری را در تثبیت این گروه داشت. چرا که کتاب‌های طاهری گاهی با مقدمه آقای منصوری و در مواردی هم با شرح کتب طاهری، توسط آقای منصوری به چاپ رسیده است و وی مطالبی را به عنوان تطبیق گفته‌های طاهری با مفاهیم اسلامی به عنوان پاورقی نوشته است.

البته آقای منصوری در سال 89 با جریان حلقه اصطکاک پیدا کرد و فرقه عرفان حلقه ایشان را ـ که به عنوان تایید نظام از شخصیتش استفاده‌های تبلیغی زیادی برده بود ـ از دست داد. منصوری لاریجانی در یکی از مصاحبه هایش ( که در اواخر سال 89 منتشر شد)، اظهار کرد که منظور من نقد این فرقه بوده است. اما واقعیت این است که مقدمه آقای منصوری بر کتاب انسان از منظر دیگر پر است از تعریف و تمجید‌های بلند از طاهری. مثلاکلماتی مثل الهامات سبوحیه استاد طاهری و یا مجاهدت‌های استاد طاهری به قلم آقای منصوری در مقدمه این کتاب‌ها نشان گر تایید و حتی تبلیغ از سر عدم شناخت جریان عرفان حلقه توسط منصوری لاریجانی است. از طرف دیگر گفته‌های طاهری که اساسا با بسیاری از مبانی اندیشه دینی سازگاری ندارد، با تفسیر و تاویل‌های آقای منصوری، در ظهور آن ـ ظهور اولیه ـ تصرف شده و تلاش شده از ایجاد احتمال در مورد غیر دینی بودن تعلیمات طاهری در ذهن خواننده جلوگیری کند و در موارد زیادی تاویلات و حمل‌های غیر واردی را بر ظواهر کلام طاهری تحمیل کند. وی در مقدمه کتاب عرفان کیهانی تصریح کرده که آموزه‌های عرفان حلقه با اصطلاحات و تعابیر عرفان اسلامی مطابقت دارد. چنین سهوهایی از آقای منصوری باعث شد که بسیاری از اقشار متدین به اعتماد چهره مذهبی و تشخص رسانه ای وی ـ که در برنامه‌های تلویزیونی به عنوان مجری و کارشناس عرفان اسلامی حضور داشت ـ در کلاس‌ها و دوره‌های عرفان حلقه حضور پیدا کنند والبته اعلام برائت دیر هنگام آقای منصوری باعث اعتراض بسیاری از این افراد گردید. وی علت این کناره گیری را عدم التزام سردمداران عرفان حلقه به مسائل شرعی ـ مثلانماز نخواندن طاهری و اختلاط در جلسات عرفان حلقه ـ بیان کرده است. خبر انحراف عرفان حلقه به هر صورت رسانه‌ای شده و شبکه‌های تلویزیونی این خبر را پخش کردند. آن چه باعث نگرانی است سوء استفاده‌ای است که هنوز در عرفان حلقه از نام آقای منصوری لاریجانی می‌شود. درست است که سران عرفان حلقه به خوبی دریافته اند که دیگر آقای منصوری لاریجانی را در کنار خود نخواهند داشت، اما هنوز بدنه این جریان از تاییدات آقای منصوری حرف می‌زنند و خیال می‌کنند که اقای منصوری واقعا از عرفان حلقه جدا نشده است. بعضی از این افراد هنوز از جدایی آقای منصوری بی خبرند. البته نقش سران عرفان حلقه در کتمان این خبر و عدم ذکر آن در جلسات عمومی عرفان حلقه را نباید نادیده گرفت، چرا که ایشان از بابت انتشار این خبر نه فقط سودی نمی بردند، بلکه از آن جا که این خبر، احتمال انحرافی بودن عرفان حلقه را تقویت می‌کرد، عملا تیشه به ریشه خود به شمار می‌رفت.

الان دو انتظار از آقای منصوری به عنوان مطالبه دینی و انقلابی مطرح است: اول خبر این جدایی و اعلام این برائت در فضای گسترده تر مطرح شود؛ از جمله پیشنهاد اختصاص برنامه تلویزیونی با حضور وی و افشاگری روشن؛ چرا که خسارت معنوی ناشی از همراهی آقای منصوری با این جریان که باعث حضور پررنگ اقشار متدین در این دوره‌ها شد، با اعلام موضع در یک سایت و یک روزنامه جبران نمی‌شود و اصلاح باید با میزان خسارت به بار آمده هم خوانی داشته باشد. . دوم نقدهای علمی به مبانی عرفان حلقه و ذکر محورهای غیر دینی در اصول مبانی و حرکت این جریان.

عرفان دینی یا غیر دینی؟

یکی از محور قابل رصد در کتب عرفان حلقه که نه فقط اسلامی بودن، بلکه دینی بودن مبانی این فرقه را به جد مورد تردید قرار می‌دهد، نگاه این جریان به نقش دین در سلوک معنوی است. قبل از ورود به این بحث، تبیین یک مفهوم کلیدی به روایت عرفان حلقه ضروری است و آن هم کلید واژه «شبکه شعور کیهانی» است.

در منابع عرفان حلقه آمده است: «اساس این عرفان بر اتصال به حلقه‌های متعدد «شبکه شعور کیهانی» استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه‌ها صورت می‌گیرد.» (انسان از منظر دیگرص25) نیاز به توضیح است که شبکه شعور مندی کیهانی اولانامی جدید برای خدا نیست که نزاع یک نزاع لفظی تصویر شود؛ از سوی دیگر وی این شبکه را مخلوق معرفی می‌کند.(چنان که در کتاب انسان از منظر دیگر، ضمن این که این شبکه را مجموع هوش و خرد حاکم بر هستی می‌داند، آن را دارای خالق معرفی می‌کند. ).(همان ص 20 به بعد). بماند که قدرت و نقشی که وی به این شبکه می‌دهد، از حیث نظری و مفهومی هیچ جایی برای حضور خدا نمی گذارد و از نگاه دیگر در حوزه عمل با وجود این شبکه و کارکردهایی که به آن نسبت داده می‌شود، نیاز عینی و خارجی به تاثیر خدا و ضرورت ارتباط گیری با او احساس نمی‌شود.

دوم این که مراد از این شبکه، کانال‌های ارتباطی با خدا که در ادیان الهی معرفی می‌شود ـ که از آنها به رسولان الهی و معصومین یاد می‌شود ـ هم نیست؛ چرا که در متون عرفان حلقه، پیامبران به عنوان انسان‌های صاحب تجربه شخصی عرفانی معرفی می‌شوند، نه افرادی که برنامه اداره زندگی بشر با زبان ایشان بیان می‌شود و ماموریت انسان‌ها در سایه عمل و مجاهدت ایشان معنا می‌یابد.

وی می‌گوید: «عامل مشترک فکری بین همه انسان هاو یا به عبارتی زیربنای فکری همه انسان ها، شعور حاکم بر جهان هستی است. در این تفکر، این عامل مشترک« شبکه شعور حاکم بر هستی» نامیده می‌شود.» (عرفان کیهانی ص58)

این عامل مشترک فکری انسان‌ها که این همه در عرفان حلقه بر آن تاکید می‌شود، اگر کسی در خارج آن را مصداق یابی کند؛ شبکه ای است که کارش در درمانگری خلاصه می‌شود. در عرفان حلقه، اتصال با این شبکه از این برای مهم شمرده می‌شود که می‌تواند دسته‌ای از نیروهای غیر عادی را برای درمان دیگران استخدام کند؛ نه از این جهت که محصول ارتباط با این شبکه، تربیت انسان الهی و تعالی اخلاقی انسان باشد. در عرفان حلقه نه پیش شرط استفاده از این شبکه، تقوا و پرهیزگاری است( چرا که مولف در کتاب انسان از منظر دیگر صریحا می‌گوید: پاکی یا ناپاکی افراد و گناهکاری و بی گناهی، برای ارتباط با این شبکه تفاوتی نمی کند)، و نه نتیجه اتصال افراد با این شبکه ، تحصیل فضایل اخلاقی است؛ چرا که در فرآیند درمان، اتصال گیرنده به تهذیب نفس دعوت نمی شود و اساسا دستورالعمل، رهنمود و برنامه ای برای تهذیب اخلاقی به عنوان معیار عمل پیشنهاد نمی شود. از همه بالاتر این که اصولانه درمان گر و نه درمان شونده هیچ کدام با این قصد و هدف پا در این مسیر ننهاده اند. و اما در مورد نقش دین در سلوک معنوی، لازم است بخشی از گفته‌های نویسنده با تامل مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

در کتاب عرفان کیهانی آمده است: « اعتقادات افراد به دو بخش زیربنا و روبناتقسیم می‌شود:زیر بنا بخش اشتراک فکری همه انسان‌ها بوده، همان گونه که در بخش نظری و عملی عرفان کیهانی (حلقه) به اثبات می‌رسد، شعور الهی و یا هوشمندی حاکم برجهان هستی است، که در این شاخه عرفانی مورد بهره برداری قرار می‌گیرد

... روبنای فکری نیز شامل دستورالعمل‌ها ی ادیان و مذاهب و تعاریف و راه‌های مختلف رسیدن انسان به تعالی است و عرفان حلقه با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان‌ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله ای ندارد.» (عرفان کیهانی ص 70)

متن بالا که طبق آن، اعتقاد افراد به زیربنا و روبنا تقسیم شده است، بیان گر تمامی حقیقت و حکایت گر ماهیت عرفان حلقه است. معلوم می‌شود که اعتقاد زیربنا در عرفان حلقه عبارت است از اعتقاد به شعور کیهانی و هوشمندی حاکم بر جهان هستی و اعتقاد روبنا عبارت است از دستور العمل‌های ادیان و مذاهب و راه‌های رسیدن انسان به خداوند.

یکی از نکات در خور دقت در گفته بالااین است که تمامی آن چه در دین الهی اسلام به عنوان اصول دین و اساس دین داری معرفی شده است که اعتقاد به توحید و خدا باوری هم در راس این هرم قرار دارد، همگی از نظر سردمداران عرفان حلقه جزو شاخ و برگ‌هاست و اساسا در درجه دوم اهمیت قرار دارند. اصولا معنای زیر بنا و روبنا غیر از همین چیزی نمی‌تواند باشد که روبنا چیزی است که اگر هم تحصیل نشود، چون زیربنا و ریشه تدارک دیده شده است؛ صدمه به سلوک معنوی نمی‌زند و راهزن و مانع در طریق عالم معنا نخواهد بود.

نکته مهم تر این است که در عبارات بالابه جای زیربناهای اعتقادی و اصول دین، مفهومی جعلی و جدید جایگزین شده است به نام «شبکه شعور کیهانی». طبق اصل بالا، کسی که به شعور کیهانی ایمان داشته باشد در حقیقت اصول عقیدتی اش کامل است و اگر کسی به این شبکه شعور مند معتقد نباشد، چون زیر بنا را تحصیل نکرده است به هر چه که باور داشته باشد، سودی به حالش نخواهد داشت؛ هر چند که آن باور، باور به خدا و رسولانش و عالم رستاخیز باشد. اما اگر کسی به شبکه شعور جهانی ایمان بیاورد، اگر به ولایت معصومین هم باور نداشته باشد، اشکالی در عقاید و باورهایش نیست. چنان که وی در کتاب انسان از منظری دیگر صفحه 89 در نموداری رابطه انسان را با خدا ترسیم می‌کند و فقط یک واسطه را به عنوان رابط و واسطه ذکر می‌کند؛ آن هم شبکه شعور کیهانی است، نه ولایت اولیای الهی و نه شریعت وحیانی و نه کتاب خدا.

وی دقیقا همین نمودار را در کتاب عرفان کیهانی صفحه 87 هم ترسیم کرده است و باز تنها واسطه ارتباطی بین انسان و خدا را شبکه شعور کیهانی معرفی می‌کند. آن چه در بالاگفتیم، لازمه اصل بالاست، نه تصریح و نص. هر چند که این لازمه که در بالا اثبات شد، لازم لاینفک و از دلالات غیر قابل تشکیک در اصل مذکور در کتاب است. خوش بختانه رهبر عرفان حلقه در این کتاب به صراحت نتیجه گیری بالا را متذکر شده است و آن چه ما تحت عنوان لازمه گفته وی آوردیم، وی به عنوان اصل مجزا ذکر کرده است. می‌گوید: «داشتن ایمان و اعتقاد برای حضور در حلقه لازم نیست و تنها شرط لازم، شاهد بودن است.»( انسان از منظر دیگر، ص 126)

درهمین کتاب تصریح شده: « داشتن ایمان و اعتقاد به هیچ وجه برای حضور در حلقه لازم نیست.» ( همان ص 20)

مولف در جای دیگر در قدم اول تصریح می‌کند که « برای بهره برداری از عرفان عملی نیاز به اتصال به شبکه شعور کیهانی است» ( همان ص 83)

در قدم دوم می‌گوید: « این اتصالات، اصل جدایی ناپذیر این شاخه عرفانی است.»

در قدم سوم می‌گوید: « تنها شرط حضور در حلقه وحدت شاهد بودن است.» (همان ص 87)

آن چه از کنار هم قرار دادن عبارات بالا به دست می‌آید؛ غیر ضروری دانستن باورهای سنتی دینی و ناکارامدی اعتقادات اسلامی است و اثبات و ادعای ضروری بودن اعتقاد به حقانیت شبکه شعور کیهانی. بنا بر این چنین تقسیمی به صورت ضمنی در بردارنده کاستی و نارسایی ادیان است، در قدم دوم کارآمدی و راهگشا بودن آموزه‌ها و تعلیمات عرفان حلقه را یادآور می‌شود و در نهایت به ادعای برتری آموزه‌های این جریان بر آموزه‌های وحیانی ادیان الهی ختم می‌شود.

به عبارت واضح‌تر آن جا که وی می‌گوید: « عرفان حلقه، با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان‌ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله ای ندارد.» (عرفان کیهانی.ص71) غیر از این که دین داری و اعتقادات دینی در عرفان حلقه در بخش زیربنا قرار نمی گیرد؛ آن چه مورد تایید قرار می‌گیرد، عدم لزوم اعتقادات دینی است، نه صرف بی ارتباط بودن عرفان حلقه با اعتقادات دینی؛ چرا که وی عرفان حلقه را راه تعالی و کمال می‌داند و روشن است که ادعای سعادت انسان‌ها که در عرفان حلقه مطرح است همان پروژه نجات و تکامل انسان است که ادیان الهی هم پرچمدار آنند و هم غیر خود را واجد چنین صلاحیتی نمی‌دانند. وی به این مهم این طور تصریح می‌کند: «هدف از این شاخه عرفانی، کمک به انسان در راه رسیدن به کمال و تعالی است؛ حرکتی از عالم کثرت به عالم وحدت.»(عرفان کیهانی ص 56)

در جای دیگر به انحصار طریقت خود برای تحقق بخشیدن به آرمان بالا( رسیدن انسان به کمال و تعالی ) چنین اشاره می‌کند: «اساس این عرفان بر اتصال به حلقه‌های متعدد «شبکه شعور کیهانی» استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه‌ها صورت می‌گیرد.» (انسان از منظر دیگرص25) نتیجه این که یک مسیحی همان میزان می‌تواند عرفان حلقه ای باشد که یک مسلمان و هندو و یهودی. (انسان از منظر دیگرص 20 و 126)

برای ادعای ما می‌توان از یک شاهد دیگر هم بهره گرفت که مولف کتاب عرفان کیهانی اولا ادعا می‌کند که عرفان حلقه با روبنا که شامل اعتقادات ادیان است، تضادی ندارد و از طرف دیگر اسم این گونه اعتقادات را روبنا می‌گذارد. حال سوال این است که روبنا چیست؟ به چه اموری روبنا اطلاق می‌شود؟ آن چه که مورد قبول همگان است این است که بین زیربنا و روبنا نه فقط پیوندی عمیق برقرار است بلکه رو بنا آن است که بر زیربنا متکی است و بر آن استوار است. زیربنا به سان خط تولید یک کارخانه است که محصول خاصی از آن خارج می‌شود و خروجی مشخصی از آن انتظار می‌رود. روبنا باید از زیر بنا براید. اگر روبنا از زیر بنا برنیاید و برآمده از آن نباشد، اساسا نباید به آن روبنا گفت؛ چون ارتباطی بین این دو برقرار نیست.

حال یک بار دیگر درباره نسبت زیربنا(شبکه شعور کیهانی) و روبنا(اعتقادات و دین و مذهب) دقت کنیم. اگر قرار باشد که روبنا هر چه باشد مهم نیست و اعتقاد به توحید با باوربه تثلیث یکسان باشد و قبول معاد با پذیرش تناسخ تفاوتی نکند؛ پس پیوند بین روبنا و زیربنا چه می‌شود؟ این شکاف بین زیر بنا و روبنا را چگونه باید توجیه کرد؟ فقط یک جواب دارد و آن هم این است که در عرفان حلقه، غیر از اعتقاد به شعور کیهانی همه چیز روبنا محسوب می‌شوند.(دقت شود!) به همین جهت بهتر بود مولف کتاب، به جای «روبنا» از تعبیر «زواید» استفاده می‌کرد؛ چرا که اولااین دسته بینش ها، اولابرآمده از زیربنا نیستند و به علاوه به وجودشان نیازی نیست.

اگر قرار باشد در روبنا هر چه که وجود داشته باشد می‌تواند با زیربنا بسازد، پس زیربنا اقتضاء خاصی ندارد. بنابراین زیربنا «لااقتضاء» است. در نتیجه از اساس این زیربنا، زیربنا نبوده است؛ چون چیزی از آن منشعب نمی‌شود و هیچ متفرعاتی ندارد و لازمه خاصی برای آن تصور نمی‌شود.

بعضی ممکن است تصور کنند که مراد رهبر عرفان حلقه این است که بطن ادیان، همان عرفان است و غایت دین، معرفت الهی است و شریعت است که به حقیقت ختم می‌شود. در حالی که این تصور با اصول تصریح شده در عرفان حلقه نمی سازد. از قضا اولین اصل از اساسنامه عرفان حلقه با این مهم تصریح شده که « همه انسان‌ها صرف نظر از دین و مذهب می‌توانند جنبه نظری عرفان حلقه را بپذیرند و از جنبه عملی آن بهره مند شوند.» (عرفان کیهانی ص55) آن چه به روشنی از این اصل استنباط می‌شود، این است که عارف شدن تلازمی با دین داری ندارد و بدون دین و دستورات شریعتی هم می‌توان عارف شد.

وی در جای دیگر می‌گوید: « از آن جا که عرفان حلقه انسان شمول است، همه انسان‌ها صرف نظر از دین و مذهب و...می توانند جنبه نظری آن را پذیرفته »( انسان از منظر دیگرص16 و عرفان کیهانی ص55) از این جملات بر می‌آید که در عرفان حلقه برای عارف شدن، انسان بودن کافی است نه دین دار بودن. یعنی همین قدر که کسی انسان باشد، می‌تواند در تشکیلات عرفان حلقه مراتب کمال و ترقی را طی کند که البته در آن صورت از تمامی قیود دین داری و زحمت پرهیزگاری آزاد است.

البته وی در جاهای دیگر، دین را با کنار زدن متولیان الهی دین به حاشیه می‌راند. از خاصیت انداختن دین در عرفان حلقه، با انکار وساطت انبیاء ـ بین خلق و خالق ـ دنبال می‌شود. وی انسان‌ها را بدون این که نیازمند به رسولان الهی بداند مستقیما به خود خدا ارجاع می‌دهد. البته چون اصل نیاز به واسطه فیض را نمی‌شود منکر شد؛ وی شبکه شعور کیهانی را به عنوان جایگزین انبیاء و رسولان الهی معرفی می‌کند. او می‌گوید: «هنگامی که انسان از خدا درخواستی داشته باشد، مستقیما از خدا درخواست می‌کند.(ایاک نستعین)

قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فاستقیموا الیه. پس مستقیم به سوی او بروید و از او استغفار بطلبید و وای بر مشرکین (کسانی که فاستقیموا الیه را نقض می‌کنند).(فصلت 6)

اما درخواست انسان از طریق هوشمندی الهی و یا به طور قراردادی از طریق شبکه شعور کیهانی پاسخ داده می‌شود.» (انسان از منظر دیگر88)
براستی با چه هدفی آیه « فاستقیموا الیه» توسط مولف به «مستقیم به سوی خدا رفتن» ترجمه می‌شود؟ کدام مفسر اعم از شیعه و سنی «فاستقیموا» را بدون واسطه به سمت خدا رفتن معنا کرده است؟ کسی که مختصر آشنایی با ابواب فعل در عربی داشته باشد، میداندکه استقامت به معنای پایداری و ثبات قدم است نه بی واسطه به سمت خدا رفتن. شاهد این گفته هم آیات دیگر قران است که بیشتر مردم شنیده اند. «فاستقم کما امرت» که خطاب به پیامبر اسلام است دستور با پایداری می‌دهد نه دستور به حذف واسطه بین خدا و انسان ها. حتی در آیه «اهدنا الصراط المستقیم»، هم منظور از راه مستقیم، راه راست است نه راه بی واسطه. به عبارت دیگر، راه مستقیمی که قرآن معرفی می‌کند مستقیم با واسطه است، نه مستقیم بی واسطه. چرا که در قرآن واسطه مهمی به نام رسولان الهی، نقش پیغام بری بین خلق و خالق را به عهده دارند و از نگاه قران راهی که در آن معصومین و اولیاء دین نباشند، اساسا راه راست نیست، بلکه راه کجی است که به رضایت خدا ختم نمی شود. اگر مولف کتاب در این حد از ترجمه را متوجه نمی شود، این سوال مطرح می‌شود که کسی که چنین اطلاعات دینی و قرانی ضعیفی دارد، با چه توجیهی به حوزه عرفان وارد می‌شود؟ چرا با تحریف معنا و تاویل و تفسیر به رای، باورهای دینی مردم را به بازی می‌گیرد؟

وی در ادامه آیه، «ویل للمشرکین» را به کسانی تفسیر می‌کندکه فاستقیموا الیه را نقض می‌کنند در حالی که ادامه آیه خود مشرکین را معنا کرده است و نیازی به اضافه کردن چیزی به خود آیه نیست. ادامه آیه می‌گوید: و ویل لّ لمشر ک ین الّذ ین لایوتون الزّکوه و هم ب الاخ ره هم کاف رون(فصلت/6) مشرکین کسانی اند که اهل زکات نیستند و به انکار معاد می‌پردازند.

از مضامین کتب عرفان حلقه بر می‌آید که هر چند در عرفان حلقه تلاش می‌شود که با تاویل‌های نابجای آیات قرآن، تاییدات قرآنی برای خود دست و پا کنند، رهبر این گروه هیچ اصراری بر این که تعلیمات وی، همان عرفان اسلامی است، ندارد. به عبارت دیگر هدف از تمسک به ادله دینی این است که نشان دهند آموزه‌های اسلامی هم تعلیمات عرفان حلقه را تایید می‌کند، نه این که این عرفان برآمده از اسلام است. (دقت شود!) شاهد مطلب هم این است که وی اولاعرفان خود را ایرانی معرفی می‌کند و فقط یک مورد از عرفان اسلامی یاد کرده است. وی نه فقط خاستگاه که ماهیت عرفان خود را جغرافیایی می‌داند نه دینی و ماموریت خود را زنده کردن عرفان ایران می‌داند نه عرفان اسلامی. وی پیش گفتار کتاب عرفان کیهانی را با عنوان «ایران و دنیای عرفان» نوشته است و در این متن بیش از 10 بار این مطلب را یادآور می‌شود که عرفان حلقه ایرانی است.(همان ص 41) و صریحا از ماموریت خود پرده بر می‌دارد که«یکی از رسالت‌های ما اعتلای عرفان ایران است.» (انسان از منظر دیگر ص 60)

اشتباه نشود. اختلاف بر سر این نیست که چرا وی از ایران دم می‌زند، مسئله بر سر این است که وی اساسا عرفان را محصول دین و شریعت نمی‌داند و تلازمی بین دین داری و عرفان نمی‌بیند و ادیان را حداکثر تایید کننده عرفان می‌داند نه بیشتر. به همین علت است که وی در کتابش حتی یک بار از پیامبر خاتم یاد نمی کند و تمام سعی اش براین است که بگوید بدون نیاز به دین و شریعت می‌توان مستقیم با خدا ارتباط گرفت و عارف شد. به همین جهت است که از نگاه وی اساسا نوع دین مهم نیست. چرا که عرفان حلقه با دین شخصی افراد کاری ندارد.    

جمع بندی و نتیجه گیری

1. یکی از نکات بسیار قابل تامل در عرفان حلقه، تاکید بر شعور مندی موجودات به جای تاکید بر خدا گرایی است؛ به عبارت دیگر چندان تاکید و تکیه ای بر خدا نمی‌شود و تمامی کارکردهایی که از خدا انتظار می‌رود، به پدیده ای به نام شعور کیهانی نسبت داده می‌شود.

براستی مگر ادعای مادی گرایان و دهریون غیر از این بود که ماده را صاحب شعور می‌دانستند و ماده را از این جهت که متکی به شعور ذاتی خویش است، بی نیاز از خالق معرفی می‌کردند؛ به همین جهت ماده را اصیل و خودخلاق می‌دانستند و در نتیجه ابدی و ازلی بودن را به ماده نسبت می‌دادند. (و قالوا ما ه ی لاّ حیاتنا الدّنیا نموت و نحیا و ما یهل کنا لاّ الدّهر / جاثیه 24)

پذیرش شبکه شعور کیهانی به عنوان غایت عرفان حلقه است و بحث از خدا کاملاتبعی و طفیلی است؛ به عبارت دیگر در فرآیند هدف گذاری، آن چه به عنوان غایت برای پیروان عرفان حلقه مشخص می‌شود، نه کسب رضایت خدا، که اتصال به حلقه‌های شعور کیهانی است و در عرصه نظری هم که اتصال به این شبکه و برخورداری از فواید درمانی این شبکه ـ به فرض پذیرش ادعای درمانگری ـ قاصر از اثبات خداشناسی عملی است. نتیجه این که آن چه در عرفان حلقه تحت عنوان خداشناسی عملی ادعا شده فریبی بیش نیست. یعنی ادعا می‌شود که ما شما را به خدا می‌رسانیم؛ اما در عمل چیز دیگری به عنوان هدف معرفی می‌شود و غایت مداری غیر خدا مورد تاکید قرار می‌گیرد.

بنابراین، مدل خداشناسی عرفان حلقه برای کسی که خدا باور است، سودی ندارد؛ چون آن چه عرفان حلقه به آن دعوت می‌کند، باور به خود مختاری ماده و شعورمندی آن است، نه ایمان به خداوند؛ و برای کسی که منکر خداست هم نه فقط خدا باوری در پی ندارد که او را در مادی گرایی اش تثبیت کرده و در باور ضد توحیدی‌اش جسورتر می‌کند.

2. از نظر طاهری انسان نمی تواند عاشق خدا شود، چرا که از نظر وی راه فهم خدا مسدود است. می‌گوید: «انسان نمی تواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می‌شود و انسان معشوق می‌باشد و مشمول عشق الهی. و انسان می‌تواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود.» (عرفان کیهانی.ص124) از گفته وی معلوم می‌گردد که انسان فقط باید با مخلوقات کار داشته باشد نه با خود خدا. این در حالی است که قرآن کریم صریحا می‌گوید: انسان‌های با ایمان به طور عمیق عاشق خدایند. ( الذین امنوا اشد حبا لله/ بقره 165)

روشن است وی در جملات بالا، دچار یک مغالطه شده است و آن این است که شناخت خدا از طریق مخلوقات و آیاتش را مانع ارتباط مستقیم با خدا فرض کرده است. 

3. آن چه در عرفان اسلامی تحت عنوان «تجربه وحدت» مطرح است؛ وحدت با مبدا هستی و خالق کل است و اگر از آن به تجربه وحدت با هستی یاد می‌شود، مراد از هستی همان وجود مطلقی است که تمامی کائنات، تطورات و شئونات اویند. به عبارت دیگر مراد مصداق بالذات وجود است که همان ذات مقدس باری تعالی است.

اما آن چه در عرفان حلقه آمده است تجربه وحدت با جهان هستی مادی است نه بیشتر. به عبارت گویاتر این غایت، عرفان حلقه را با عرفان ساحری در یک مسیر قرار می‌دهد و عرفان حلقه از این نظر با عرفان سرخپوستی هم افق تر است تا با عرفان اسلامی. آن چه در عرفان سرخپوستی برجسته می‌شود، تقدس طبیعت و درک تجربه وحدت با طبیعت است و کشف نیروهای طبیعی. بنابراین تفاوت بین تجربه وحدت با جهان هستی مادی با تجربه وحدت با وجود مطلق؛ همان فاصله بین عرفان سرخپوستی و عرفان اسلامی است.

باید دید آن چه که به نام دفع نیروهای غیر ارگانیک در جلسات و نشست‌های درمانی حلقه اتفاق می‌افتد؛ چیست؟ آیا آن چه که تحت نام فرادرمانی و برون ریزی در این جلسات صورت می‌پذیرد، درون ریزی است یا برون ریزی؟

واقعیت این است که آن چه در عمل دیده شده و افرادی که در عمل درمان شده اند، هم همین را حکایت می‌کنند؛ این است که هر چند در کوتاه مدت در سایه تلقین و ایجاد ذهنیت و تصرف در هیجانات فرد، نوعی تسکین در درون فرد احساس می‌شود، اما بعد از گذشت مدتی، موجوداتی به زندگی این افراد وارد می‌شوند که منجر به اختلال روانی و درونی و از هم پاشیدگی سلامت روانی ایشان می‌گردد. البته بستری که باعث می‌شود این نیروها بتوانند به راحتی بر دیگران تاثیر گذارند همان است که طاهری از آن تحت عنوان «شاهد محض» یاد می‌کند. به عبارت دیگر این نیروها که در سایه «عمل شاهد» و«تسلیم و ناظر بودن» در درمان شونده ها، قدرت ورود پیدا می‌کنند، همان تسلط اجنه و شیاطین بر روان افراد است. یعنی چیزی که به نام برون ریزی نیروی‌های موذی انجام می‌شود؛ در حقیقت وارد کردن اجنه و ارواح به زندگی افراد است.

روشن است که ارتباط با اجنه و ارواح هر چند که واقعیت دارد اما حقیقت ندارد، یعنی به هیچ گونه تعالی نمی توان با واسطه این قدرت‌ها نمی توان دست یافت.

4. در عرفان حلقه، اتصال با شبکه شعور کیهانی از این جهت مهم شمرده می‌شود که می‌تواند دسته ای از نیروهای غیر عادی را برای درمان دیگران استخدام کند؛ نه از این جهت که محصول ارتباط با این شبکه، تربیت انسان الهی و تعالی اخلاقی انسان باشد. در عرفان حلقه نه پیش شرط استفاده از این شبکه، تقوی و پرهیزگاری است (چرا که مولف در کتاب انسان از منظر دیگر صریحا می‌گوید: پاکی یا ناپاکی افراد و گناهکاری و بی گناهی، برای ارتباط با این شبکه تفاوتی نمی کند(انسان از منظری دیگر ص15 و 80)، و نه نتیجه اتصال افراد با این شبکه ، تحصیل فضایل اخلاقی است؛ چرا که در فرآیند درمان، اتصال گیرنده به تهذیب نفس دعوت نمی‌شود و اساسا دستورالعمل، رهنمود و برنامه ای برای تهذیب اخلاقی به عنوان معیار عمل پیشنهاد نمی شود. از همه بالاتر این که اصولانه درمان گر و نه درمان شونده هیچ کدام با این قصد و هدف پا در این مسیر ننهاده‌اند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS