نویسنده: علی جواهردهی
بررسی شانس و بخت از دیدگاه آموزههای دینی
بخت و شانس در فرهنگ ایرانی بسیار چیره دارد. مردم بسیاری از کارها را به بخت و شانس خوب یا بد خوب نسبت میدهند. وقتی گرفتار حادثه بد میشوند، میگویند بدشانسی آوردم و بخت یارم نبود، اما وقتی از حادثه ای به سلامت جان میبرند، میگویند، خوش شانس بودم و بخت یاری ام کرد و از دام بلارستم.
از نظر تودههای مردم، بخت و شانس، اتفاقاتی است که هیچ برنامه و یا مقدماتی برای تحقق آن نبوده است. چنین تفکری موجب میشود که از بار مسئولیت حادثه، خود را برهانند و آن را به گردن روزگار بیندازند، درحالی که براساس آموزههای وحیانی قرآن و حتی احکام عقلی و مبانی و اصول فلسفه، هیچ رخداد و حادثهای، اتقاقی و بدون علت تامه و به اصطلاح شانسی تحقق نمی یابد. تا همه اسباب یک حادثه و رخداد فراهم نشود، آن رخداد پیش نمیآید.
نویسنده در این مطلب برآن است تا نگرش قرآن را به مسئله بخت و شانس تبیین کند.
از بخت فارسی تا شانس فرانسوی
در فرهنگ ایرانی، بخت همان سرنوشتی است که برای شخص رقم خورده است. این بدان معناست که نوعی جبرگرایی بر فرهنگ ایرانی حاکم بوده است و حتی برخی از روایات اسلامی، تفکر قدریه را بازمانده تفکر مجوسی و زرتشتی معرفی میکند که روزگار و دهر، زندگی هرکسی را رقم زده و تغییرناپذیر است. در این روایت است: القدریه مجوس هذه الامه؛ جبرگرایی در امت اسلام همان زرتشتیان امت اسلام هستند.
در زمان امام باقر و امام صادق(ع) دو جریان قوی اشعری و معتزلی با گرایشهای جبرگرایی و اختیارگرایی (قدریه و تفویض) در میان مسلمانان پدیدار شد. امامان(ع) گرایش جبرگرایی اشعری را همان امتداد تفکری مجوسیان میدانند. البته این تفکر در مجوسان نیز پس از انحرافاتی است که در بین یکتاپرستی آنان پدیدار شد. اینان نیز همچون پیروان دیگر شرایع الهی از جمله شریعت صابئی، یهودی و مسیحی، از اصول وحیانی و عقلانی بیرون رفتند و گمراه شدند.
عنوان مجوس، عنوانی است که زرتشتیها برای خود به زبان سریانی انتخاب کردند. (بحارالانوار، ج35، ص5؛ کافی، ج3، ص507- 568). در ریشه یابی و تبارشناسی واژه مجوس گفته اند که این واژه در اصل همان مگوش Megus (=مغ با صرف فاعلی در کتیبههای هخامنشی است که تغییراتی به زبان سریانی رفته و از آنجا به زبان عربی وارد شده است).
یکتاپرستان زرتشتی در دوره ساسانیان به علت گمراهی در دولت ساسانی، گرفتار دوگانه پرستی خیر و شر و خدا و اهریمن شدند و اندیشه جبرگرایی و قضا و قدر در آنان ریشه دوانید. در روایتی از پیامبر(ص) آمده است: مردی نزد پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) به ایشان فرمود: عجیب ترین چیزی که تا حالادیده ای چه چیزی- یا کدام اتفاق- است؟
آن مرد عرض کرد: مردمی را دیدم که با مادران و خواهران و برادران خود ازدواج میکردند و وقتی نسبت به این عملشان به آنها اعتراض میکردی میگفتند: این قضا و قدر است که خداوند بر ما مقدر کرده است.
پیامبر(ص) به آن مرد فرمود: خواهد آمد روزی که افرادی از امت من نیز اینگونه استدلال کرده و این گونه خواهند گفت. آنها مجوس امت من هستند.(بحارالانوار، ج5، ص 74).
از این گفتهها و روایات و منابع علمی و تاریخی دیگر به دست میآید که فرهنگ بخت در جامعه ایرانی از دوره ساسانی با انحراف در دین زرتشتی پدیدار شد. براساس این تفکر، خوشبختی و بدبختی هر کسی در پیشانی او نوشته شده است و انسان کاری نمی تواند بکند تا به اختیار، بخت خود را تغییر دهد. پس افرادی سرنوشت و بخت خوش، یارشان بود و افرادی دیگر، بدبخت بوده و بخت و سرنوشت، علیه آنان بوده است. (زرین کوب، در قلمرو وجدان، ص 17-27؛ تاریخ کیش زرتشت، ج1، صص 264-265، ص 40؛ هوشنگ دولت آبادی، جای پای زروان، خدای بخت و تقدیر، ص 98-128)
در دوره معاصر که ارتباط با اروپاییها آغاز شد و فرانسویها و بلژیکیها آموزش رسمی کشور را در اختیار گرفتند، واژه شانس با همان معنا و کارکرد بخت وارد زبانها شد و جایگزین بخت و یا مترادف آن گردید. البته از آن جایی که کمی تغییر در معنا و مفهوم بخت رخ داده بود و نمی توانست تفکر جبرگرایی را چون گذشته بیان کند، یا شانس به معنای بخت ساسانی به کار رفت یا همراه با هم به کار برده شد.
اکنون واژه شانس در فرهنگ فارسی به معنای بخت و اقبال، اختر و طالع به کار میرود (لغت نامه دهخدا) و در زیر شاخههای آن، واژه بدشانسی به عنوان واژه مقابل شانس قرار گرفته است. (فرهنگ عمید) البته اصل واژه «شانس» در فرانسوی به معنای فرصت است ولی به معنای جدیدی در فارسی به کار میرود که اکنون برای همه شناخته شده است؛ زیرا روزانه بارها این کلمه را در قالب جملات و عبارات مختلفی میشنویم. مثلاگفته میشود: «میگن بنده خدا خیلی خوش شانسه. این قدر کارش گرفته که نگو...»، «ما که اصلاشانس نداریم!»، «راستی تو چقدر خوش شانسی که منو پیدا کردی!»، «شانس ما این بود که...» و...
مردم بر این باورند که بدشانس ها، افرادی هستند که با تمام تلاش و کوشش و استعداد و نبوغی که در راه رسیدن به هدف هزینه میکنند، ولی هیچ گاه به هدف خویش نمیرسند؛ چون بر پیشانی این گونه افراد بدشانسی و بدبختی از ازل نوشته شده و نقش بسته است. این افراد به عنوان آدمهای بدیمن نیز شناخته میشوند و در قدیم خانوادهها اجازه نمی دادند که در اعیاد نوروز و فطر و قربان، نخستین کسی باشند که بر ایشان وارد میشوند؛ زیرا ورود ایشان را به عنوان نخستین افراد، شوم و بدیمن میدانستند و به جای آن آرزو داشتند تا افراد خوش یمن و بخت یار وارد بر ایشان شوند تا سالی پر از نعمت و برکت داشته و از مصیبت و حوادث در امان باشند.
ارتباط شانس با قضا و قدر
یکی از مفاهیم اسلامی، قضا و قدر است. قضا، در لغت به معنای حکم (ترتیب العین، ج3، ص 1490، «قضی»؛ لسان العرب، ج11، ص 209، «قضی») و نیز به معنای تمام کردن کار آمده است. قضای منسوب به خداوند، اخص از «قدر» است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص674، «قضی») و از آنجا که پدیدهها در وجود و تحقق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقق پدیده را اراده کند و علل و شرایط آن تمام شود و راهی برای پدیده باقی نماند مگر موجود شدن به تعیین الهی و از دایره تردید و ابهام خارج شود، این اراده، قضای الهی نامیده میشود.
قضا، هم در دایره تکوین است و هم در دایره تشریع. از نظر فلسفی نیز قضا خروج از تردید و ابهام و ضروری شدن وجود از ناحیه علت تامه که واجب تعالی است، میباشد؛ زیرا مقصود از قضا تمام شدن امر و تعیین و تعین پیدا کردن است.
در روایات نیز همین معنا تایید شده است، مانند روایت هشام بن سالم که گفته است: امام صادق(ع) فرمودند:
«ان الله اذا اراد شیئاً قدره فاذا قدره قضاه، فاذا قضاه امضاه»
خلاصه اینکه: قدر، مقدر را حتمی نمیکند و احتمال عدم وقوع دارد، اما هنگامی که مورد قضا واقع شد، چاره ای جز وجود و تحقق ندارد. (المیزان، علامه طباطبایی، ج31، ص27-57)
از نظر آموزههای اسلامی، هر دو گرایش جبرگرایی و اختیارگرایی نادرست و باطل است؛ زیرا انسان چنان مجبور نیست که جز به آنچه برای او رقم خورده باشد، عمل نکند؛ چرا که چنین تفکری با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنایی ندارد؛ بدین معنی که شخص اختیاری در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدی مواخذه و مجازات شود یا بر خوبی پاداش گیرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بیانگر این معناست که انسان مجبور محض نیست؛ چنان که دارای اختیار محض و مطلق هم نیست که هر چه بخواهد انجام دهد و در این میان برای مشیت و اراده الهی جایی نباشد؛ زیرا چنین تفکری نیز با الوهیت، ربوبیت و توحید در افعال که در آیات قرآنی به اثبات رسیده در تناقض و تقابل است. از این رو در روایات معتبر اسلامی از امامان معصوم(ع) به عنوان یک تفکر وحیانی و قرآنی آمده است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین؛ نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان این دو امر است. (بحارالانوار مجلسی، ج5، ص21 و 71)
با توجه به معانی قضا و قدر و نیز دایره اراده و اختیار انسان، دانسته میشود که چیزی به نام شانس و بخت به معنای تقدیر قابل تغییر وجود ندارد و اینطور نیست که حوادث و رخدادها در جهان اتفاقی رخ دهد و تصادفی پدیدار گردد
علامه شهید مرتضی مطهری مینویسد: هیچ چیز در عالم از روی تصادف و اتفاق رخ نمیدهد. همه چیز در نظامی متقن، متکی بر سلسله علل خویش هستند. اما در نگاه عموم مردم که بسیاری از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعالیت ظاهری شخص توجه میکنند از سودهای کلان او تعبیر به خوش شانسی میکنند، پس شانس به معنای تصادف در سنت پیامبر(ص) و مکتب اسلام جایگاه ندارد و درست نمیباشد؛ چرا که با اصل علیت منافات دارد؛ چون اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثی ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیت زمانی و مکانی و سایر خصوصیات وجودی خود را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنی میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودی و علل متقدمه او هست. اما باید دیدگاه ما نسبت به علتها گسترش یابد و علاوه بر علتهای مادی و ظاهری به علتهای روحی و معنوی نیز توجه کنیم و حتی تاثیر نسلهای گذشته در نسل آینده را نادیده نگیریم، (شهید مطهری، انسان و سرنوشت، ص55).
نکته مهم و کلیدی که دراین مسئله باید بدان توجه داشت این که خوش شانسی و بدشانشی بیش از آن که معلول علتهای ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هرشخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس میداند، طبیعتا عملی متناسب با آن، بروز میدهد و زمینه ساز بدشانسی خویش میشود.
نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایی از ما سربزند- که عواقب آن مدتها بعد ظاهر گردد- ولی آدمی نتواند ریشه آن را دریابد. درحالی که با دقت و توجه میتوان دریافت که هیچ چیزی به عنوان معلول نمیتواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آید و به قول شهید مطهری گاه ما تنها به علتهای ظاهری توجه داریم درحالی که مثلادر افزایش و کوتاهی عمر همانگونه که تغذیه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم یا قطع رحم نیز نقش دارد؛ بسیاری از مصیبتهایی که انسان گرفتار میشود به سبب نوعی رفتار آدمی است که میتواند حتی برماده نیز تاثیر منفی گذارد و آثار تبعات خوب و یا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ایمان و تقوای امت و جامعه موجب افزایش بارندگی مفید و سازنده و برکت و نعمت میشود؛ (اعراف، آیه 69) درحالی که بی تقوایی یا ترک زکات و یا افزایش گناه موجب خشکسالی و کاهش بارندگی و یا زلزله و سیلهای بنیان کن و توفانهای شن و ویرانگر و دیگر بلایای به ظاهر طبیعی میشود.
حضرت امام صادق(ع) فرمود: «خداوند براین امت چیزی را سخت تر از زکات واجب نکرده و هلاکت بیشتر امتها به علت نپرداختن آن است.» (وافی، ج 10، ص 33)
آن حضرت(ع) همچنین فرمودند: «ما ضاع مال فی البر و لافی البحر الابتضییع الزکاه ؛ هیچ مالی درخشکی و دریا ضایع نمیشود، مگر به ضایع ساختن زکات.» (جامع الاحادیث، ج 9، ص50)
قرآن قاعدهای کلی در این گونه موارد ارائه میدهد و میفرماید: «ما اصابک من سیئه فمن نفسک؛ آنچه از بدیها به تو میرسد، دستاورد عمل خودت است» (نساء، آیه 97). بنابراین، در تحقق رخدادها میبایست نخست به اصل علیت توجه داشت و دوم این که علل وقوعی امور میتواند ظاهری و باطنی و مادی و معنوی باشد. چه بسا بسیاری از حوادث و رخدادهایی که گرفتار آن هستیم به سبب دستاوردهایی است که خودمان داشتهایم و آثار آن، گاه دیرتر از آنچه توقع داریم ظاهر میشود و گمان میکنیم که بی علت بوده و شانسی و تصادفی بوده درحالی که چنین نبوده است.
تاثیر اجتماعی و روان شناسی باور به شانس و بخت
از نظر روان شناسی وقتی به مسئله شانس مینگریم میتوانیم مباحث متعددی را در اینباره مطرح کنیم، ولی نمیتوان از این نکته غافل شد که افکار انسانی بر رفتار انسانی به شدت تاثیر میگذارد و این شناختها و بینشهاست که رویکردهای رفتاری ما را در شکل نگرشها متاثر میسازد. باور به شانس میتواند نقش مثبت و منفی در رفتارهای ما به جا گذارد. شاید بتوان گفت شانس برای برخی از مردم در واقع نوعی انرژی مثبت است، چنان که میتواند باور به بدشانسی نوعی انرژی منفی به جا گذارد و شخصی که خود یا دیگران او را سرخورده میدانند یا بدیمن و بدشگون میشناسند، این باور در زندگی ما نوعی انرژی منفی ایجاد میکند و خیلی وقتها وقتی به چیزی معتقد هستیم همان چیز به سرمان میآید. به عنوان مثال معتقدیم که بعداز هر خنده گریه هست. این باعث میشود که ناخودآگاه از ما انرژی هایی ساطع شود که در جهان هستی تاثیرگذار باشد. این تفکر ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتی ببرد که ما معتقد به آن هستیم. بنابراین چنین باور و ایمانی ما را به سمت گریه کردن میکشاند و ما در تمام لحظات بدون اینکه خودمان بدانیم به سمت گریه کردن سوق پیدا میکنیم.
همچنین وقتی ما احساس کنیم خوش شانس هستیم، این باور و ایمان، نوعی انرژی مثبت را بر روی محیط و جهان هستی میفرستد و ما بر محیط خودمان تاثیر میگذاریم. فکر، احساس و باورهای ما باعث میشود انرژی هایی در دنیا پخش شود که ما را به سمت خوش شانسی و همین طور بدشانسی هدایت کند. هر انسانی که معتقد است بسیار بدشانس است همیشه بدشانسی میآورد. افرادی را میشناسیم که به بدشانسی خود معتقد هستند و همچنان بدشانسی میآورند. بهتر است از این به بعد فکر کنیم خوش شانسیم. لذا اعتقاد به خوش شانسی اگر هم هیچ تاثیری نداشته باشد این فایده را دارد که روحیه بهتری برای زندگی خواهیم داشت و در خیلی از موقعیتها از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار خواهیم بود.
تبعات چنین تفکری همان گونه که بر روان و رفتار و سلوکی شخصی افراد تاثیرگذار است، در برخوردهای اجتماعی آنها نیز تاثیر مثبت و منفی به جا میگذارد و تعاملات آنها را با دیگران تحت تاثیر مستقیم خود قرار میدهد. کسی که به خوش شانسی کسی معتقد است امیدوار است که نخستین کسی باشد که در روز عید به خانه اش بیاید و اگر کسی را بدشانس و بدشگون میداند اجازه ورود به خانه را نمیپدهد.
در بازار همواره این کلمه تکرار میشود که دشت اولم است، یا هنوز دشت نکردم. اگر کسی در اولین معامله با او بدخلقی کند و چانه بزند، میگوید امروزم خراب است چرا که آن را فال بد میگیرد. از این رو میکوشد تا در نخستین معامله ارزان تر دهد یا خوش تر با دیگران رفتار کند تا روز خوشی را در معاملات برای خود رقم بزند.
به هر حال، بخت و شانس، بدین معنا که پیشامدی بدون علت و به صورت تصادفی به وجود بیاید، معنا ندارد، زیرا هر چه از عدم پا به عرصه وجود گذارد، ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی نیازمند علت است و قانون علیت و نیازمندی هر پدیده به علت پدیدآورنده، از بدیهیات است. از این رو در جهان هر حادثه ای اتفاق افتد، بشر به طور غریزی دنبال علتش میگردد. پس نمیتوانیم به چیزی با عنوان بخت و شانس و تصادف معتقد باشیم و آن را از علل و اسباب دور بدانیم. در مواردی که مردم پیشامد و رخداد خوب را به شانس و اتفاق بد را به بخت نسبت میدهند، حاکی از جهل آنان از علل و اسباب پنهانی است. گاهی ممکن است برای فردی پیش آمدهای خوب و سودمندی رخ بدهد که گفته میشود فلانی شانس دارد. در این موارد نیز درواقع، مسئله هیچ ارتباطی به شانس ندارد، بلکه پیشامدها همواره منتسب به علتی است که ما از آن آگاه نیستیم، مثلاممکن است رخداد خوب بر اثر دعای خیر پدر و مادر، یا برای آزمایش، یا صفای باطن فرد، یا خوشحال نمودن یک بنده خدا باشد؛ یعنی اسباب و علل معنوی و بیرون از دایره آگاهی ما باشد که در تحقق این حالت ما و رخداد خوب نقش داشته باشد و ما از آن بی خبریم. پس، از آنچه گفته شد دانسته میشود که شانس و بخت و تصادف و رویدادهای اتفاقی و تصادفی، جایگاهی در اندیشه دینی ندارد و هر چه پیش میآید و رخ میدهد براساس معادله علت و معلولی است که در نتیجه تقدیر خداوند و یا عملکرد خود ماست و نباید آن را به موهوماتی چون شانس و تصادف نسبت داد.