نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
ب) مبانی انسان شناختی حقوق جزا
همچنین مادامی که ما انسان را تعریف نکنیم و کمال و نقص و سعادت و شقاوتش را نشناسیم نمی توانیم درباره وظایف و اختیارات و حقوق او بحث کنیم. در مبانی انسان شناختی ما معتقدیم که انسان فقط موجودی نیست که از مادر متولد میشود و بعد هم در قبر دفن میشود. در حقیقت عمر انسان بی نهایت است. زندگی دنیا بخش کوتاهی از زندگی انسان و بخش جنینی دوم اوست. وقتی نطفه انسان منعقد میشود 9 ماه در شکم مادر است و در آن جا هیچ اختیاری از خود ندارد. بعد حدود 90 سال اندکی کمتر یا بیشتر، دوره جنینی دیگری را میگذراند؛ اما در این دوران باید خودش خودش را بسازد. بعد از این دوران، تازه زندگی حقیقی او شروع میشود که قرآن درباره آن میفرماید: یقول یا لیتنی قدمت لحیاتی؛ و نیز میفرماید: و ان الدار الاخره لهی الحیوان. از این منظر زندگی دنیا مقدمه ای برای زندگی ابدی انسان است. این نگرش نسبت به انسان در حقوق، در اخلاق، در ارزشها و... اثر میگذارد، همان طور که اگر کسی معتقد باشد حیات انسان بیش از همین زندگی دنیایی نیست (ما هی الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الاالدهر) این نگرش او در حقوق، اخلاق، ارزشها و... اثر میگذارد.
براساس دیدگاه اسلام، خدای متعال انسانها را آفریده تا به کمال برسند. اما این کمال از مسیر اختیار حاصل میشود. به ناچار باید دو راه وجود داشته باشد؛ یکی راه کمال و دیگری راه سقوط. خدا انسان را در این عالم آفریده است تا بر سر دو راهیها قرار گیرد و خودش راهش را انتخاب کند. خاصیت این عالم این است که دائماً انسان سر دو راهیها و چند راهیها قرار میگیرد و باید یا راه حلال را انتخاب کند یا راه حرام را. قرآن میفرماید: اصلافلسفه وجود زندگی انسان در عالم دنیا همین است؛ خلق الموت والحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا.
حال خداوند متعال چگونه باید زمینه تکامل انسانها را فراهم کند؟ برای این منظور باید آنها را هدایت کند و به آنها بگوید چه کاری خوب است و چه کاری بد. اگر هدایت الهی نباشد شاید اکثریت قریب به اتفاق و شاید هم همه انسانها گمراه شوند. از جمله هدایتهای الهی همین قوانین تشریعی است که مبین این است که چه کاری جایز، چه کاری واجب و چه کاری ممنوع است.
اصل جهان بینی ما این است که اگر کسی از این قوانین تخلف کرد جزای آن را در عالم دیگر میبیند. دنیا دار امتحان است و جزا و پاداش در عالم دیگر داده خواهد شد. ولی خدای متعال از روی رحمت واسعه خود سنت دیگری را هم قرار داده است. بعضی از گناهان این گونه اند که اگر گناه کار در دنیا بخشی از عقوبتش را ببیند این عقوبت دنیوی برای او و احیاناً برای دیگران رحمت خواهد بود. قرآن میفرماید: «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر؛ هر مصیبتی به شما میرسد بخاطر اعمالی است که انجام داده اید، و خدا بسیاری را عفو میکند.» اما چرا خدا این سختیها را در دنیا به وجود میآورد؟ میفرماید: لیذقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون؛ ما بعضی از آثار گناهانشان را در همین دنیا به آنها میچشانیم تا شاید هم خودشان و هم دیگران تنبه پیدا کنند و از آن گناهان دست بردارند.»
پس فلسفه این که خدا عقوبت برخی از گناهان را در این عالم میدهد، نه انتقام گیری از دیگران است و نه صرفاً برای بازدارندگی است که در نتیجه به هر کیفیتی حاصل شود مطلوب باشد؛ بلکه در درجه اول عقوبت آن عمل است تا مقداری از عقوبت آخرت کم شود و ثانیاً برای این است که وسیله تنبه گناه کار و دیگران شود تا ببینند کار بد چه قدر ضرر دارد. این عقوبت موجب میشود که هم خودشان و هم دیگران مرتکب آن گناه نشوند.
فلسفه حقوق جزا از دیدگاه اسلام
از این جا فلسفه حقوق جزا در اسلام براساس این مبانی به دست میآید و آن این است که مجازات کردن متخلفان برای این است که در ضمن این که از عقوبت آخرتشان کاسته شود، هم خودشان هم دیگران آثار بد آن را ببینند و دیگر مرتکب آن تخلف نشوند (نکالالما بین یدیها و ما خلفها و موعظه للمتقین).
خدا از باب رحمت واسعه اش مقداری از نتیجه اعمال را در این عالم نشان میدهد تا انسانها با دیدن آثار اعمال بد تنبه پیدا کنند و با دیدن آثار اعمال خوب تشویق به انجام آنها شوند (و آتیناه اجره فی الدنیا و انه فی الاخره لمن الصالحین).
براساس این بینش الهی، فلسفه حقوق جزا معلوم میشود. کسانی که غرب زده اند و نمی توانند در مقابل آنها مقاومت کنند مبانی دیگری را مطرح میکنند و میگویند: «فلسفه این قوانین صرفاً بازدارندگی است؛ پس بازدارندگی از هر راهی حاصل شود خوب است و لزومی ندارد حتماً از راه قوانین جزایی اسلام باشد!» اما ما معتقدیم که فلسفه حقوق جزا از دیدگاه اسلام را باید باتوجه به این مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه تبیین کرد نه صرفاً از مبانی غربی تقلید کنیم که مبانی ای ماتریالیستی و فردگرایانه یا لذت گرایانه است.
تفاوت حدود و تعزیرات با دیات و قصاص
توجه به مقدمه دیگری هم ضروری است که به آن اشاره کوتاهی میکنم. تخلفات به دو بخش کلی قابل تقسیم است؛ یک بخش تخلفاتی است که به حقوق انسانهای دیگر مربوط میشود و یک بخش تخلفاتی است که با حق خداوند متعال ارتباط پیدا میکند؛ یعنی انسان با ارتکاب این تخلف از حوزه بندگی خدا خارج شده و گویا اعلام جنگ با خدا کرده است. به تعبیر دیگر این تخلفات یا حق الناس است یا حق الله. برای تخلفاتی که مربوط به حق الله است احکامی ثانوی وضع شده است که به آن حدود و تعزیرات میگویند. مقصود از ثانوی در این جا یعنی احکامی که ناظر به احکام دیگر است و این اصطلاح خاصی است و به احکامی که برای تخلفات مربوط به حق الناس وضع شده است قصاص و دیات میگویند. این دو باب خیلی شبیه به هم اند؛ اما با هم فرق دارند، در قصاص اگر صاحب حق از حق خود بگذرد دیگر حکم اجرا نمی شود اما تخلف از حق الله مثل شرب خمر و زنا احکام جزایی اش حق کسی نیست که ببخشد. اگر کسی مورد تجاوز هم قرار گرفته باشد و بگوید: من بخشیدم، دادستان نمی تواند متخلف را ببخشد. او باید حکم خدا را اجرا کند. حق الله مصالح عام جامعه اسلامی است که مدعی خصوصی ندارد. در این جا خداست که حکم میکند و حکمش هم قطعی است. فرمایش حضرت زهرا(س) ناظر به تخلفاتی است که به حقوق مردم مربوط میشود و ناظر به همه احکام جزا نیست.
حضرت فرمایند: «والقصاص حقنا للدماء؛ خداوند قصاص را برای جلوگیری از خونریزی قرار داده است.» همه ما یقین داریم که اگر قاتل در دادگاه محکوم به اعدام شود و ولی دم تقاضای اعدام کند و این حکم در حضور مردم اجرا شود جلوی درصد زیادی از قتلها گرفته میشود. وقتی در یک نهاد، مجرمی مجازات میشود تا مدتها آن نهاد یا آن دستگاه بیمه میشود. در محیط بزرگ جامعه کشتن یک انسان بی گناه از نظر قرآن مثل کشتن همه انسان هاست؛ من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا. درد چنین گناه عظیمی با حبس کردن و پذیرایی در زندان دوا نمیشود.
قصاص حافظ حیات انسان
برخی چنین سفسطه میکنند که «مجازات اعدام با کرامت انسان و حق حیات او منافات دارد!» این سخنان پوچ است و همه میدانند که برای حفظ امنیت جامعه، کسی که مرتکب قتل نفس شده باید قصاص شود و به این وسیله است که جان دیگران محفوظ میماند. قرآن میفرماید: و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب؛ اگر عقل داشته باشید میفهمید که قانون قصاص جان شما را حفظ میکند. اگر شما برای حیات انسان ارزش قائلید راه حفظ حیات انسان قصاص است. اگر قاتل را نکشید فردا صدها نفر کشته میشوند و هزاران جنایت رخ میدهد.
مادامی انسان کرامت دارد که حق را رعایت کند. انسانی که با خدا اعلان جنگ کند به اندازه حیوان هم ارزش ندارد. قرآن میفرماید: ان الذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه ؛ اینها پستترین مخلوقاتاند. اینها چه کرامتی دارند؟ کسی که با خدا اعلان جنگ میکند با مصالح همه انسانها دشمنی میکند. چنین کسی چه کرامتی دارد؟ بنابراین اگر کسی برای حیات انسان ارزش قائل باشد باید از اجرای قانون قصاص حمایت کند. از این روست که حضرت زهرا(س) میفرمایند: و جعل القصاص حقنا للدماء.
امنیت جسمی، روانی و مالی زمینه ساز رشد انسان(43
النهی عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنه ، ترک السرقه ایجابا للعفه ؛
همان طور که عزیزان مستحضرند خطبه مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها را تلاوت میکردیم و درباره آن توضیحات مختصری عرض مینمودیم. حضرت در این قسمت از خطبه به بیان حکمت بخشی دیگر از معارف و تشریعات اسلام میپردازند. در جلسه قبل مقدمهای عرض کردم و آن این که براساس بینش اسلامی و قرآنی خدای متعال چنین اراده فرموده که زندگی انسان در این عالم نیاز به همکاری دیگران و تشکیل اجتماع داشته باشد و آن کمالی که خدای متعال برای انسان مقدر فرموده در سایه چنین زندگی ای پدید میآید.
زندگی اجتماعی بسترساز امتحان
یکی از حکمتهای تشکیل اجتماع این است که در اثر ارتباطاتی که انسانها با همدیگر پیدا میکنند برای آنها زمینه تکالیف فراهم شود و آن تکالیف، بستر آزمایش را برایشان آماده کند. چراکه تا انسان آزمایش نشود معلوم نمیشود که چه مقدار جوهر او پاک است و تاچه اندازه اراده خیر و بندگی خدا را دارد. آن کمالی که خدای متعال برای انسان مقدر فرموده کمالی است که در سایه افعال اختیاری حاصل میشود. پس باید زمینه انتخاب و امتحان برایش فراهم شود. در زندگی اجتماعی است که در هر لحظه آن، به خاطر ارتباطات مختلف، صدها زمینه امتحان برای انسان فراهم میشود از قبیل این که به چه نگاه کند و به چه نگاه نکند؟ به چه گوش دهد و به چه گوش ندهد؟ درباره چه فکر کند و درباره چه فکر نکند؟ به کجا برود و به کجا نرود؟ اگر زندگی اجتماعی نبود این تکالیف پیدا نمی شد و اگر تکالیف نبود زمینه انتخاب فراهم نمی شد و اگر زمینه انتخاب نبود انسان به آن کمالی که باید برسد نمیرسید.