23 فروردین 1395, 9:34
انسان موجودي اجتماعي است. آموزههاي اسلامي كه براساس فطرت است (روم، آيه۳۰) بر آن است كه سعادت دنيا و آخرت را در چارچوب معرفت و عمل صالح از جمله عمل اجتماعي صالح تامين كند؛ چرا كه بدون عمل اجتماعي، انسان نميتواند سعادتمند شود. (سوره عصر) اما هميشه نوع تعامل با ديگران از همسر و فرزند تا ديگر افراد جامعه مساله مهم براي هر انساني بوده است؛ زيرا تفاوتهاي روحي و رواني و تفاوتها در نيازها و خواستهها، موجب تضاد منافع و تقابل ميان افراد جامعه ميشود. از همين رو بخش اعظم آموزههاي دستوري در شرايع اسلامي همواره به حوزه تعاملات اجتماعي و تبيين حقوق، اختصاص يافته است. تلاش آموزههاي قرآني و اسلامي آن است كه ما معيار زندگي درست و تعامل صحيح با ديگران را بياموزيم و براساس آن عمل كنيم تا سعادت دنيا و آخرتمان تامين شود.
پيامبر (صليا... عليه و آله) ميفرمايد: هر انساني در درون خود يك معيار و شاخصي دارد كه هر لحظه و هر ساعت ميتواند اعمال خويش را با آن ارزيابي كند. اين معيار همان فطرت پاك انساني است كه خداوند در درون همگان تعبيه كرده است و انسان ميتواند با مراجعه به خود، اعمال و تعاملات خويش با ديگران را ارزيابي كند.
البته اينكه گفته شد انسان به خودش مراجعه كند تا وضعيت اعمال خويش را ارزيابي و سنجش كرده و به اصلاح و تصحيح عمل بپردازد، مراد از خود، همان فطرت سالم و سليم است؛ زيرا زماني انسان ميتواند معيار سنجش حق و باطل و عدالت و ظلم قرار گيرد كه براساس ساختار فطري و الهي باشد. خداوند به هر انساني يك مجموعه توانايي بخشيده است كه شامل دانشها و تمايلات است. اين مجموعه كه در ذات هر انساني تعبيه شده شامل توانايي معرفتي و گرايشي به خيرها و كمالات و گريز از باطل و نواقص است. انسانها بطور فطري از الهامات تقوايي و فجوري برخوردارند و ميتوانند حق و باطل و خير و شر را بشناسند و همچنين به خير و حق گرايش يافته و از شر و باطل و بيعدالتي گريزان باشند. (شمس، آيات ۷ تا ۱۰) اما بسياري از مردم به دلايلي فطرت خود را ميپوشانند و اجازه نميدهند تا آن همانند چراغي روشنگر باشد و پيش پاي آنان را روشن سازد و حق و باطل را نشان دهد و گرايش به خير و عدالت و حق داشته باشد. (شمس، آيات ۷ تا ۱۰) آن فطرتي ميتواند معيار سنجش حق و باطل و درست و نادرست باشد كه از بيمار دلي سالم مانده و گرفتار زنگار و مهر نشده باشد. اما اگر فطرت، سلامت خود را از دست بدهد، بطور طبيعي عمل و رفتار نميكند. از همين رو حقايق را وارونه ميبيند و تفسير ميكند و به جاي گرايش به خير به سوي شر ميرود و به جاي آنكه در پي مصاديق كمالي حقيقي باشد، به سوي مصاديق كمالي دروغين ميرود. هرگاه انسان اينگونه رفتار كند و فطرت را دفن نمايد و فتيله آن را پايين كشد، از حوزه فطرت انساني بيرون رفته و در مقام حيوانيت وارد ميشود و اگر ادامه يابد از آن نيز پستتر شده و قساوت قلب و سنگدلياش موجب ميشود تا ديگر حتي احساس حيواني نداشته باشد و ادراك و فهم حيواني را از دست دهد و به سنگ تبديل شود. (اعراف، آيات ۱۷۶ و ۱۷۹؛ بقره، آيه ۷۴) از نظر قرآن كسي كه بر اساس فطرت خود عمل نميكند، نميتواند از هدايتهاي بيروني خدا كه در قالب اسلام و شرايع اسلامي آمده بهرهمند شود؛ زيرا كسي كه فطرت را دفن كرده (شمس، آيات ۷ تا ۱۰) نوري را خاموش كرده كه چراغ راهنما و جاذبه الهي بوده و او را به سوي كمال هدايت ميكرده است. اما كسي كه فطرت خويش را در حالت اعتدال الهي حفظ كرده، نه تنها از يك شاخص دروني براي شناخت و حركت استفاده ميكند، بلكه ميتواند از شاخصهاي بيروني چون وحي نيز بهرهمند شود و گامهايي محكم و استوار را در روشنايي عقل و فطرت و وحي با اطمينان بردارد و به كمال دست يافته و از نواقص رهايي يابد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان