نویسنده: علی مختاریان[1]
مقدمه:
هنر و زیباییشناسی از منظرهای گوناگونی قابل بحث و تدقیق است. مفهوم این واژه در هر یک از حوزههای معرفتشناسانه، علوم عقلی و علوم نظری، علوم قدیم و علوم جدید، معنایی قابل تفکیک خواهد داشت. اما آنچه در این دیدگاه قابل طرح و حائز اهمیت است، بررسی مقولهی زیباییشناسی به مفهوم ذاتی (یا فلسفی) آن است. نظر این جانب و آن چه در این باب نگاشته یا گفته شده آن است که نقطهی غائی و نهایی و فصل مشترک شناخت زیبایی و مفهوم هنر همان فطرت هر انسان است. تلقی افراد از زیبایی کاملاً با سرشت و فطرت انسانها همسان و هماهنگ است؛ لذا میتوان این واژهی زیبا، ساده و در عین حال پیچیده را واحد قلمداد کرد. از آن جا که فطرت انسانها فطرتی پاک، الهی و خداجو و حقیقتخواه است، ناخودآگاه مفهوم زیبایی با خداوند متعال گره میخورَد و تمامی زیباییها در ذات اقدس باریتعالی مجتمع خواهد شد؛ لذا این بحث به نوعی با الوهیت پیوند خواهد داشت و مفهومی است ابدی و ازلی که همهی موجودات را تحت تأثیر زیبایی قرار داده است. این نوع از زیبایی، زیبایی مطلق است که همگان بر آن متفقاند، یعنی زیبایی یکتا و یگانه زیبا که هیچ جمالی فراتر از او نیست. از سوی دیگر، هنر وسیلهای برای رسیدن به حالتی از شور و شوق است. به همین دلیل برخی معتقدند که بههرحال، هنر به زندگیکردن ارزش میدهد؛ لذا منشأ دین و هنر یگانه است. در ادوار مختلف و در جوامع انسانی هر گاه دین در جامعه حاکم شده است، آثار هنری نیز تعالی یافته و هدفمند و جهتدار شده است. در جهان اسلام رابطهی دین و هنر بیشتر در آثار عرفانی نمود یافته، اما متأسفانه کمتر به فلسفهی هنر و زیباییشناسی توجّه شده است.
«استاد شهید مرتضی مطهری» از جمله عالِمان دینی است که در این خصوص به بحثهای فلسفی نشسته و در لابهلای آثارش به این موضوع توجّه کرده و نکات ارزندهای را ارائه داده است. او آگاهانه و با شناخت کامل از زمانه و عصر خویش، شناخت زیبایی جهتدار را توصیه کرده و میفرماید: «انسان اگر بخواهد انسان باشد و به خصلتهای انسانی برسد، باید احساس زیبایی را در خود تقویت کند.»[2]
ایشان در جای دیگری در بحث انسان در قرآن میگوید:
«یکی از ابعاد معنوی انسان را علاقه به جمال و زیبایی تشکیل میدهد. انسان، جمال و زیبایی را در همهی شؤون زندگی دخالت میدهد؛ جامه میپوشد برای سرما و گرما به همان اندازه هم به زیبایی خانه توجّه دارد. حتی سفرهای که برای غذا خوردن پهن میکند و ظرفی که در آن غذا میریزد و حتی ترتیب چیدن غذا در ظرفها، همه روی اصول زیبایی است. انسان دوست دارد قیافهاش زیبا باشد، جامهاش زیبا باشد، خطش زیبا باشد، خیابان و شهرش زیبا باشد، منظر جلوی چشمش زیبا باشد و خلاصه میخواهد هالهای از زیبایی تمام زندگیاش را فراگیرد.»[3]
البته قابل ذکر است که بحثهای مربوط به فلسفهی هنر پس از انقلاب اسلامی، در ایران ظهور و رواج یافت. «استاد مطهری» در مجموعه بیانات و نوشتههایش به بحثهایی نظیر چیستی زیبایی، تنوع زیبایی، رابطهی زیبایی و اخلاق، نسبیت زیبایی و رابطهی زیبایی و دانش پرداخته و در برخی موارد به هنر ایرانی و هنر اسلامی نیز اهمیت داده که سعی شده است هر یک از موارد فوقالذکر را بررسی و بیان کنیم.
1- چیستی زیبایی
زیبایی چیست؟ چه چیزهایی زیبا هستند؟ چه چیزهایی را زیبا میدانیم؟ چه آواها، آوازها، تصویرها، خوابها و... را زیبا مینامیم؟ این یکی از بحثهای اساسی فلسفهی هنر است، ولی چون هنر همیشه متأثر از نظریههای گوناگون فلسفی و عرفانی است، تعریف دقیق آن با توجه به این اختلاف دیدگاهها ممکن نبوده است و هر تعریفی که ارائه شود، از جنبهی خاصی بیان شده است؛ لذا بایستی به دنبال معنای ذاتی این مفهوم باشیم تا ماندگار شود. بسیاری متفکران تلاش کردهاند که زیبایی و ارزشهای زیباییشناختی را در قالب اصولی جهانپذیر بیان کنند.
اما معمولاً کوشش آنها به نتیجه نرسیده است. دشواری تعریف «زیبایی» نیز از آن جا ناشی میشود که دارای ویژگی خاصی نبوده و تابع سلیقهها بوده و معیارهای تشخیص آن بسیار متنوع و گوناگون است. به منظور ارائهی یک تعریف جامع از هنر، شهید مطهری «فهم و شناخت حقیقت و ذات زیبایی» را به عنوان قدر جامع همهی هنرها که ذاتی آنها است، لازم میداند.
این استاد فرزانه در این زمینه میگوید: «هنر نوعی از زیبایی و گرایش است در روح انسان.»[4] تعریفی که ناظر بر زیباییگرایی روح انسان است و در ردیف خلاقیت، فنائیت و عشق قرار دارد، زیرا انسان ذاتاً حقیقتجو، کمالخواه و زیباگراست و این در فطرت همهی انسانها از سوی خداوند متعال به ودیعت نهاده شده است. ایشان یادآور میشود که چیستی زیبایی مانند چیستی هنر بر کسی شناخته شده نیست و به سهولت نمیتوان به تعریف آن دست یافت. زیرا از نظرگاه این عالِمِ وارسته، نمیدانیم که جنس و فصل زیبایی کدام است و زیبایی داخل در چه مقولهای است و به قول فلاسفهی داخل در مقولهی کم است یا کیف؟ آیا جزو جوهر است یا عَرَض؟ حتی از نظر عینی، زیبایی مرکب از چیست؟ آیا دارای قاعده و فرمول خاصی است که در هر مقوله و قالبی که ریخته شود آن مقوله و قالب را زیبا خواهد کرد؟ مانند فرمولهای شیمی و قواعد فیزیک و... .
ایشان اظهار میکند که: «اینها پرسشهایی است که هنوز کسی به آنها پاسخ نداده است.»[5] به عقیدهی برخی، اصلاً این سؤالها جواب ندارد به اعتبار این که در میان حقایق عالَم، عالیترین حقیقت، حقیقتی است که چیستی دربارهی او معنی ندارد. باید دانست که زیبایی، فیحدذاته از این ویژگی برخوردار است و نمیتوان آن را شناسایی کرد.[6] برداشت استاد مطهری از زیبایی موجب شده است که ایشان تعریف افلاطون را که از بعضی جنبهها پایهگذار زیباییشناسی فلسفی است، به نقد بکشد. در فلسفهی افلاطون، زیبایی عبارت است از هماهنگی اجزا با کل مانند ساختمانی که در و دیوار و سقف و سایر اجزای آن با تناسب خاصی ساخته شده باشد.[7]
ایشان در یکی از آثار خود بهگونهای به موضوع هماهنگی فوق اشاره کرده و گویا آن را پذیرفته است و اعلام میکند: «با این که جمالهای حسی ناشی از تناسب است، یعنی تناسب یک عامل اساسی در پیدایش زیبایی حسی است، تناسب در امور معنوی و روحی هم عامل جمال روحی است.»[8] البته در جای دیگر به این مسأله اشکال میکند و مینویسد: «بر فرض که این تعریف صحیح باشد، خودِ تناسب، نسبتی خاص است که نمیتوان در زیباییها آن را بیان کرد.»[9]
البته اگر تناسب و هماهنگی اجزاء را در یک قالب و یا مفهوم در نظر بگیریم و به آن پایبند باشیم، عموماً بایستی مفهوم و قالب زیبایی را انتظار داشته باشیم. استاد گرانقدر در یکی دیگر از آثار خود دلیل تعریفناپذیری زیبایی را ذوقیبودن آن میداند و مینویسد: «چون زیبایی را ذوق درک میکند، قابل تعریف دقیق نیست، مگر با توجّه به اصل غائیت؛ یعنی هر قوه و استعدادی برای هدفی و غایتی ساخته شده و مجموع آن قوهها نیز بر روی هم غایتی دارند.»[10]
2- نسبیت زیبایی
هم چنان که ادراک در افراد به لحاظ قابلیت و استعدادها مختلف است، ادارک زیبایی نیز در افراد، گوناگون است. همگان از زیبا و زیبایی درک واحدی ندارند و اگر داشته باشند، نسبت آنها یکسان نیست. ایشان در کتاب فلسفهی اخلاق، این مسأله را بررسی کرده و نسبیبودن آن غیر ضروری است.[11] و یادآور میشود ضرورت ندارد تحقیق کنیم که آیا زیبایی یک حقیقت مطلق است یا نسبی. به نظر ایشان زیبایی قابل مشاهده است و زیبایی غیر قابل مشاهده مانند لذّتی است که احساس نشود.
از سخنان ایشان مشخص میشود که قائل به عینی و ذهنیبودن زیبایی هستند،[12] یعنی ممکن است پدیدهای در نظر شخص دیگری فاقد زیبایی با سه مفهوم عشق، حرکت و پرستش مرتبط است و میگوید:
«زیبایی، محصول عشق و حرکت، ناشی از جاذبهی زیبایی است. زیبایی موجب حرکت و جنبش است. ایشان حتی حرکت جوهری را مولود زیبایی میداند»،[13] البته به نظر اینجانب اگر نسبیت را به فطرت، برگردانیم شاید موضوع از این پیچیدگی خارج شود و قدری آسانتر جلوه کند، زیرا «کل مولود یولد علیالفطره» و فطرت پاک قطعاً آن چیزی را که حقاً و ذاتاً زیباست، زیبا میپندارد و میبیند.
3- تنوع زیبایی
یکی از موضوعاتی که در آثار استاد مطهری به چشم میخورَد، موضوع تنوع زیبایی است. از نظر ایشان، زیبایی منحصر به زیباییای که دو جنس مخالف از یکدیگر درک میکنند، نیست و میگوید: «کسی که زیبایی را منحصراً در شهوت جنسی درک میکند، در حقیقت زیبایی را درک نمیکند.»[14]
اینگونه زیباییها و جمالها، اقناعکنندهی روح آدمی نیستند و آن چه از زیبایی مورد انتظار است، دوام آن و ایجاد روحیهی شوق و شعف و نهایتاً نزدیکی به خداوند قادر متعال است. در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد، جمادات، نباتات، حیوانها، انسانها، آسمانها، دریاها، گلها، اینها همه زیبا هستند و روحنواز. ایشان موضوع را به سمت کمال آدمی، هدایت میکند و میگوید: «باید کاری کرد که مردم زیباییهای مکارم اخلاقی را درک کنند و افکارشان را به زیبایی در امور جنسی محدود نکنند.»[15]
آری زیبایی صداقت، ایثار، کمک به همنوع، خیرات و... زیباییهایی هستند که کاملاً مطابق فطرت انسانها هستند و هیچکس در زیبایی آنها شک و شبههای به خود راه نمیدهد؛ ضمن اینکه اینگونه زیباییها، همیشگی و با دوام هستند، اما زیبایی مربوط به انسانها و جمال و صورت و امور جنسی، محدود به زمان خاصی است و پس از مدتی از بین خواهند رفت.
در یک تقسیمبندی کلی، شهید مطهری، زیبایی را به دو بخش حسی و معنوی تقسیم میکند.[16] از دیدگاه و منظر ایشان، زیبایی گلها، درختها، جنگلها، کوهها، سپیدهدم، طلوع آفتاب (زیباییهای طبیعی) در شمار زیباییهای محسوساند که بیشتر مردم آنها را میبینند و درک میکنند و از مشاهدهی آنها لذّت میبرند.
این پدیدههای زیبای محسوس، لذّت خاصی را در انسان پدید میآورند و هر چند بهصورت موقت و گذرا، احساس خوبی را به بیننده منتقل میکنند. این زیبایی حسی به سمعی و بصری تقسیم میشود. زیبایی گل و غنچه و... زیبایی حسی بصری است و زیبایی آهنگ پرندگان و نوای دلبخش رودها و دریاها از نوع زیبایی حسی - سمعی است.[17] هر چند در فلسفهی هنر افلاطون وقتی زیبایی در مرتبهی حس پدیدار میشود (aesthetics) خوانده میشود (مرتبهای که هنر غرب در آن ظهور یافته است)، او تنزل هنر تا مرتبهی حس را ناپسند میداند.
همانگونه که قبلاً اشاره شد در کنار زیباییهای محسوس و حسی، یک سلسله زیباییهای غیر محسوس و معنوی هم وجود دارد، مثل زیباییهایی که به قوهی خیال انسان مربوط است و به صورتهای ذهنی در انسان احساس میشود.[18]
استاد فرزانه، فصاحت و بلاغت و فن خطابه را که از زیباییهای کلامیاند، در شمار زیبایی معنوی میداند. کلام فصیح میتواند انسان را به سوی خود جذب کند. انسان در میان همهی زیباییها، آن چنان که در مقابل سخن زیبا و فصیح، شیفتگی نشان میدهد، شاید در مورد هیچ مقولهی زیبایی نشان ندهد.[19]
البته به نظر میرسد که بهتر بود در این خصوص، مداقهی بیشتری صورت میگرفت و اینگونه زیباییهای کلامی به زیبایی معنوی نامیده و اطلاق نمیشد، زیرا اطلاق این گونه زیباییهای معنوی به زیباییهای اخلاقی مانند صداقت، ایثار، صدقه و سایر مکارم اخلاق پسندیدهتر به نظر میرسد؛ البته ذکر این نکته نیز لازم است که برخی اصوات و کلامها، مستثنی بوده و واقعاً دارای زیبایی، نظم و آهنگ روحبخش و دلنوازی هستند که اثر معنوی فراوانی نیز دارند، مانند قرائت قرآن کریم و برخی ادعیه و زیارات.
استاد در این زمینه میگوید: یکی از بزرگترین عوامل جهانیکردن (شدن)، عامل زیبایی یعنی فصاحت و بلاغت فوقالعادهی آن است.[20]
و در جای دیگر مینویسد: «قرآن هم به جهت لفظی و هم معنوی، معجزه است. اعجاز لفظی قرآن به لحاظ هنری و زیبایی آن است.»[21]
همچنین است کلام برخی بزرگان شعر، مانند حافظ و سعدی که بهرغم گذشت چندین قرن، همچنان دلها را بهسوی خود میکشاند.
در این جا ممکن است سؤالی مطرح شود و آن این که آیا در زیبایی کلام، این لفظ است که زیباست و انسان را مجذوب خود میکند یا اینکه این زیباییِ معنوی لفظ است که جذبه دارد؟ آیا هم لفظ زیباست و هم معنی؟ به نظر استاد گرانقدر، این تنها لفظ نیست که زیباست، بلکه معنای این الفاظ است که زیبا و متناسب در کنار یکدیگر قرار گرفته روح انسان را به خود جذب میکند.[22]
گونهی دیگر از زیباییهای معنوی از نظر استاد مطهری، زیباییهایی است که فقط عقل انسان آنها را درک میکند و در مرتبهای برتر از حس و قوه خیال قرار دارد. این زیباییها را در مقابل زشتیها و نازیباییهای عقلی، «زیبایی و حس عقلی» هم مینامند، همانطور که جمالهای حسی، ناشی از تناسب و هماهنگی است؛ یعنی تناسب یک عامل اساسی در پیدایش زیبایی حسی است، تناسب در امور معنوی و روحی نیز حاصل جمال و زیبایی روحی است و انسان بالفطره عاشق جمال و زیبایی است.[23]
4- زیبایی و اخلاق
شهیدمطهری، از اولین نظریهپردازان تعامل زیبایی و اخلاق در ایران است. ایشان حسن و زیبایی را از اموری میداند که در پرتو اعتقاد به خدا پرورش مییابد.[24] این استاد عالیقدر در یکی از آثار خود تأثیر زیبایی در روح انسان را در باب معیار فعل اخلاقی و نیز تفاوت دیدگاههای مختلف پیرامون زیبایی فعل و زیبایی روح انسان و رابطهی آن با اخلاق به دقت بررسی میکند.[25] او میگوید: «روح زیباست، از روح زیبا فعلی صادر میشود که قطعاً زیباست، زیرا معلول آن علت است» و نتیجه میگیرد: «پس بنابر یک فرضیه، انسان از فعلش زیبایی را کسب میکند.»[26]
از نظر استاد، شناختن این که اخلاق از چه مقولهای است، تأثیر فراوانی در تکمیل و تتمیم اخلاق در جامعه دارد و به ما یاد میدهد که از کجا باید شروع کنیم.[27] و از فیلسوفانی که معتقدند اخلاق از مقولهی زیبایی است، نقل میکند که باید حس زیبایی را در بشر پرورش داد، بشر اگر زیبایی مکارم اخلاق و نتایج وضعی آن را حس کند به ضد اخلاق روی نمیآورد. علت اینکه برخی افراد دروغ میگویند این است که زیبایی صداقت و یکرنگی را درک نکردهاند و همینطور سایر رذایل اخلاقی. در عین حال، نگاه تیزبینانهی استاد، از جنبههای ذوقی و لذّتبخش هنر نیز غافل نشده و میگوید: «انسان از راه هنر است که احساسات و عواطف و ادراکات و امیال و آرزوهای خود را به نمایش میگذارد.» و در جای دیگر میگوید: «اصولاً زیبایی برای انسان موضوعیت دارد و همواره و در کلیه امور با اوست.»[28] لذّتجویی یکی از عوامل توجّه انسان به زیبایی است. در تعریف لذّت گفتهاند: «هی ادراک و نیل لوصول ماهو عند المدرک کمال و خیر من حیث هو کذلک و الألم هو ادراک و نیل لوصول ما هو عندالمدرک افه و شره...».[29] البته نیل باید به چیزی باشد که ادراککننده آن را کمال و خیر میداند. اصولاً لذّت زمانی تحقق مییابد که به آن شی یا فرد زیبا، حصول و دستیابی صورت گیرد. البته زیبایی هم دارای مراتبی است که علاقه و تعلق خاطر چه بسا شروع و فرجامش تحیر و شاید هم لذّت باشد.
استاد میگوید: «انسان زیباییهای طبیعت را دوست دارد و از دیدن آب صاف و زلال، دریا، آسمان و کوهها لذّت میبرد.»[30] این لذّت فراتر از لذّت جسمانی است. لذّتهای روحانی با فکر و تأمل توأم است و اختصاص به افراد تعلیمیافته، متفکر و سعادتمند دارد. از نظر استاد، این گرایش در هر دو بُعد آن یعنی زیباییآفرینی به معنای مطلق در انسان وجود دارد و هیچکسی نیست که از این حس فارغ و تهی باشد.
البته ایشان زیباییشناسی را در همهی انسانها یکسان نمیداند. این شناخت در شرایطی به روح به عنوان فاعل شناخت فراهم میشود. هم چنین ایشان فراغت و فرصت را از ضروریترین عواملی میداند که یک هنرمند برای آفرینش کارهای هنری خود به آن نیازمند است. ایشان در این باره میگوید:
«یک هنرمند باید زندگیاش آسوده و مرفه باشد تا بتواند فکرش متمرکز در کار باشد، والا آدمی که از یک طرف صبح تا غروب یک کار سنگین بدنی میکند، بدیهی است که دیگر شب نمیتواند چند ساعت کار عملی یا هنری بکند. این است که جامعههایی که مردمش دائماً درگیر معیشت هستند، در میان آنها هنر و علم رشد نمیکند، چون فراغتی ندارند.»[31]
هنر امری است ذوقی و تفننی و در منظر استاد مطهری، انسان وقتی ذهن و خیالش از همه جا فارغ شد، به سراغ مسائل ذوقی میرود، اما وقتی که پای ضرورت در میان باشد، همهی اینها را طرد میکند[32] بنابراین، زیباییشناسی و هنر از دیدگاه استاد، جامع دو مکتب است که در غرب رابطهی هنر و اخلاق را تبیین کردهاند و دلیل این جامعیت را باید در تفاوت مفهوم اخلاق در اسلام و مسیحیت جست.
5- زیبایی و علم
یکی از موضوعاتی که کمتر بدان پرداخته شده رابطهی زیبایی و علم است. این موضوع از منظری میتواند کاملاً یک بحث فلسفی تلقی شود و آن این که آیا بین این دو رابطهای هست؟ و آیا علم یکی از مصادیق زیبایی نیست؟ شهید مطهری میگوید: «زیبایی مربوط به فن است و علم مربوط به کشف. علم یعنی آن چه که حقیقتی را برای انسان کشف میکند، ولی زیبایی و جمال یعنی آن چیزی که یک موضوع جمیل و زیبایی را بهوجود میآورد.»[33] به بیان دیگر، موضوع علم، همیشه پدیدههای محسوس و قابل اندازهگیری هستند، ولی هنر هیچگاه دارای قوانین بهخصوصی نیست و موضوع آن هم از قلمرو محسوسات فراتر میرود.
البته در این زمینه در نوشتهها و گفتارهای این حکیم فرزانه مطالب مدون و مشخصی یافت نمیشود، علت آن هم این است که در زمان حیات فکری و اندیشهای ایشان، مباحث مربوط به فلسفهی هنر، به میدان کارزار اندیشه وارد نشده بود و ایشان نیز مجال بحث در باب آن را نیافتند و بدخواهان، این استاد مبارز را درست در زمانهای که بیشترین نیاز فکری به اندیشههای بلند او بود، از جامعهی ما گرفتند.
6- هنر اسلامی
اصولاً هنر میتواند دارای دو جنبهی مثبت و منفی باشد. نقش هنر در جوامع و تأثیر آن در جهتدهی جامعه به طرف رذایل و فضایل، انکارنشدنی است.
هنر میتواند به کمک یک عقیده و طرز تفکر بیاید و یا میتواند به جنگ آن برود؛ یعنی یک فلسفه، یک دین، یک آیین را میشود به وسیلهی هنر تقویت و یا تضعیف کرد؛[34] لذا هنر میتواند نقش بهسزایی را در هدایت و کمک به جوامع و انسانها ایفا کند. فرهنگ و تمدن اسلامی نیز مانند سایر فرهنگها و تمدنها از بدو پیدایش، متوجّه هنر بوده است. اسلام بر حسب هدفهایی که در تربیت معنوی انسانها و جوامع دنبال میکند، با هنرها رابطه برقرار میکند و به پرورش آنها دست مییازد و آنها را کنار هم و توأم با هنرمندان به رشد میرساند.
اسلام نوع خاصی از هنر را توصیه نمیکند، بلکه تنها محدودهی بیانیِ آن را معین میسازد. برخی هنر اسلامی را هنری میدانند که در آن عنصر سازندهای از اندیشهی اسلامی وجود داشته باشد. مثل آهنگهای قرآنی و معماری اسلامی. استاد در این مورد، نظریهی زیبایی معقول و وجود ذاتی آن را از دیدگاه فقیهان و متکلمان شیعه و معتزله بررسی میکند و دلایل منع برخی از هنرها از جمله غنا و پیکرتراشی از دید فقه اسلامی را در یکی از آثار خود مورد ارزیابی قرار میدهد.[35]
ایشان در برخی آثار خود به تأثیر هنر اسلامی بر روح و روان آدمی هم اشاره کرده است. از جمله ویژگیهای هنر اسلامی است که زیبایی ذاتاً تجلی حقیقت کلی و جهان است و دیگر این که تفکر فلسفی اسلام را دربارهی وجود مشخص میسازد. به همین جهت همهی هنرهای اسلامی، اعم از خوشنویسی، معماری، کاشیکاری، سنگتراشی، شعر و خطابه از یک خاستگاه برخوردارند و یک هدف را دنبال میکنند و راز عدم اقبال به تصویربرداری را نیز باید در همین نکته جست. اسلام تنزیه را بر تشبیه و شمایلشکنی را بر شمایلنگاری ترجیح میدهد.
هنر اسلامی این توانایی را داشته است که جهان قدسی را در خود بنمایاند. تأثیر این نوع از هنر آن است که روان انسان را ناخودآگاه تا عوالم روحانی بالا میبَرَد و در ملکوت به پرواز درمیآوَرَد، درست در نقطهی مقابل هنر مدرن و پسامدرن.
براساس همین باورها، هنر در اسلام نوعی تعالی روحی و انبساط خاطر است و به همین دلیل است که اسلام، انسان را به جمال و زیبایی دعوت کرده است و به جز آیات الهی، در روایاتها نیز پر اهمیت تلقی شده است. در کتاب اصول کافی بابی وجود دارد، تحت عنوان «باب التجمل و الزینه».[36]
عرصههای هنر اسلامی، بهجز مجسمهسازی و غنا، بسیار وسیع و گسترده است. معماری اسلامی یکی از کمالیافتهترین هنرهاست، تا جایی که بنای مسجدها در جهان اسلام به تدریج، به عنوان نمادی از عالَم وجود درآمده و به کاملترین مظهر زیبایی تبدیل شدهاند. در اینگونه فضاها، محیط بهگونهای طراحی شده است تا انسان در آن احساس انبساط روحی کند و نوعی علاقه جهت ارتباط با یک مرکز نامتناهی را در خود، متجلی مییابد.
هر گونه انجماد و سستی و سکون از چنین فضاهایی رخت بربسته و شوق و حرکت و تلاش را القا میکند. نمای بیرونی مساجد، مثل گنبد، جمال الهی را مینمایاند. استاد در این زمینه مینویسد: «آنچه بر همه واضح است، این است که شاهکارهای زیادی در مساجد و مشهدها و مدارس و قرآنها و کتابهای دعا تجلی کرده است. معمارها هنر خود را در مسجدها، مشهدها و مدرسههای اسلامی بروز دادهاند.»[37]
مفهوم «فضای اسلامی» یا «اسلامیسازی فضا» اخیراً در جامعهشناسی مورد توجّه قرار گرفته است، درحالیکه قرنها پیش مساجد مسلمانان، گویای چنین فضاهایی بودهاند. حضور خط مکتوب عربی، برگزاری اعمال واجب نماز و فضای خاص برای پیشوا و امام، ویژگیهایی هستند که اخیراً مورد توجّه واقع شدهاند.
بنابراین هنر اسلامی، بهدنبال ایجاد نوعی زیبایی در گوشهگوشهی زندگی شخصی و اجتماعی انسانهاست که این زیبایی بتواند خود را به زیبایی مطلق و حقیقت مطلق برساند.
7- ایران، زیبایی و هنر
آوازهی ایرانیان در عرصههای مختلف هنری، تحسین هر انسان منصفی را بر میانگیزد. خصوصاً در زمینههای شعر و نثر و ادبیات.
علاقهی ایرانیان به هنرهای اصیل از دیرباز در جهان شناخته شده است. استاد مطهری به مطالعهی هنر ایرانی و نحوهی تلفیق آن با اسلام و تأثیر هنر ایرانی بر اسلام، علاقهی زیادی نشان میدهد. از نظر ایشان، غنا و موسیقی عرب پس از اسلام تحت تأثیر ایرانیان قرار گرفته است.
او مینویسد: «عرب با موسیقی و غنا به صورت سادهاش آشنا نبود، پس از امتزاج با ایرانیان، لهو و غنا به سرعت انتشار یافت و مغنیان معروف آن عصر بیشتر ایرانی بودند.»[38] در عین حال در اوضاع مذهبی آن روز، ایرانیان بیش از سایر ملتها پرهیزگاری نشان دادهاند و سرزمین حجاز از خود سرزمینهای عراق و شام که مرکز اصلی این صنعت بود، جلو افتاد. حجاز از نیمهی دوم قرن اول هجری، هم مرکز فقه و حدیث و هم مرکز موسیقی بود. فرمانروایان، حاکمان و ثروتمندان اموی، سخت لهویات را ترویج میکردند و به آنها سرگرم بودند؛ برعکس امامان و اهل بیت(ع) شدیداً مخالفت میکردند که در فقه و حدیث و تاریخ شیعه کاملاً منعکس است.
ایرانیان با خدمات ذوقی و احساس خود، احساسات پاک و خالصانهشان را به اسلام نشان دادهاند. شاهکارهایی مثل مسجد شاه اصفهان و مسجد شیخ لطفالله، مولود عشق و ایمان است. استاد مینویسد: «زر و زور هرگز قادر نیست، شاهکار خلق کند.»[39]
شاهکارهای صنعتی ایران در دورهی اسلامی اعم از معماریها، نقاشیها، خوشنویسیها، تذهیبکاریها، خاتمکاریها، کاشیکاریها، معرقکاریها و غیره، بیشتر در زمینههای دینی و اسلامی بوده است.[40]
گنجینههای قرآنی که در موزههای کشورهای اسلامی و احیاناً کشورهای غیر اسلامی است، ارزش هنر ایرانی را در زمینههای اسلامی و در حقیقت جوشش روحی اسلام را در ذوق ایرانی نشان میدهد.[41]
ایرانی هنرمند و هنر ایرانی در نگارش و تذهیب قرآن زبانزد خاص و عام بوده است و هماکنون نیز، هر از چندی هنرمندی از ایران عزیز، اثر جدید و منحصر به فردی در این زمینه خلق میکند. آری این است که اگر هنر در خدمت دین و حقیقت و صداقت قرار گیرد، آثاری به جای خواهد گذاشت که هر بیننده ولو غیر مسلمان را به تحسین وامیدارد. پس ایران در منظر هنر، به مثابهی تابلوی زیبایی است که در هر عصر و نسل، تابشی خیرهکننده داشته که دستمایهی اصلی آن ایمان به یکتای زیبا و جمیل عالم است.
8- نگهداری و حفاظت از مواریث هنری
ایران، از جمله سرزمینهایی است که دارای انواع هنرها و معماریهاست. وجود ابنیهی زیبای تاریخی و معماری منحصر به فرد برخی از این آثار و هم چنین نقوش زیبا و کمنظیر در دیگر بناها و آثار بهجامانده، حاکی از فراوانی و کثرت انواع هنرها در پیشینهی ایران بزرگ دارد.
هنر اسلامی در ابتدا توانست تولیدکنندهی آثار گرانبها و نفیسی شود که در هیچیک از نقاط عالَم، یافت نمیشود. این هنر در ابتدا بسیار خلاق و سازنده هم بود، ولی به تدریج در قالب قواعدی بیحاصل رنگ باخته و به لحاظ بیتوجّهی مسلمانان به حفظ میراثهای هنری خود، بسیاری از آثار نفیس و ابداعی که توانایی تأثیر روحی و معنوی غریبی بر روح انسان بهخصوص انسان مؤمن را نشان میداد، به یغما و غارت برده شد. این سودجویی بیحاصل و تأمل ناشی از آن، در برخی آثار استاد به چشم میخورد. علیالخصوص که ایشان عمر خود را در روزگاری سپری کرد که کمتر توجّهی به مواریث کهن و کارآمد میشد. این است که ایشان ضمن اشاره به داستان پیدا شدن 300 یا 400 جلد قرآن نفیس خطی در میان ورقپارههایی که در صندوقها برای دور ریختن و دفنکردن ریخته بودند، سوگمندانه از بیلیاقتی نسلهای پیشین یاد میکند و میگوید: «این مردم نالایق، این افراد غیر رشید، این افرادی که ارزش هیچ چیزی را درک نمیکنند، ماه رمضان که میشد و بچهها هم که تازه میخواستند قرآن یاد بگیرند، آنها را ورقورق و تکهتکه میکردند، وقتی که ورقها پاره میشد، میگفتند این قرآنها دیگر قابل استفاده نیست و آنها را زیرِ زمین دفن کنید. حالا ببینید این قرآنهای نفیس را که نشانهی ذوق و ایمان و ابتکار و هنر پیشینیان بوده است و نشانهی تمرین این قوم و ملت بوده است، میبردند زیر خاکها دفن میکردند. نمیفهمیدند چه چیزی را دارند دفن میکنند.»[42]
اینها علامت نشناختن هنر، و بازیکردن با احساسات عمیق تودهی مردم است. تألیف استاد، فقط محدود به تاراج میراث منقول نیست و از بیتوجّهی مسؤولان وقت، نسبت به بناهای تاریخی انتقاد کرده و مینویسد: «تا چند سال پیش بناهای تاریخی مملکت ما در وضعی بود که هر کس میآمد و میرفت و هر کار دلش میخواست میکرد. بچهای میتوانست، سنگ بردارد و به کاشی بزند و آن را بشکند و هیچکس نبود که جلویش را بگیرد.»[43]
استاد، علت و ریشهی این مسأله را ناشی از حقارت نسبت به گذشته میداند و این که غالباً خیال میکنند در گذشته دانشمندی نبوده که بتوان به او بالید و افتخار کرد.
بدیهی است، اگر ملتی میراثهای عظیم گذشتگان خود در زمینهی امور هنری و زیباییشناسی را درک نکند، به زودی استحالهی فرهنگی میشود و رو به افول و وابستگی خواهد رفت. دانشمندان بزرگی هم چون رازی، غیاثالدین جمشید کاشانی، شیخ انصاری و... فرهیختگانی بودهاند که نظریات آنان، دنیا را به لرزه درآورده و در رشد و تعالی علوم مختلف نقش بهسزایی داشتهاند.
در پایان، امید است با حفظ، شناخت و اشاعهی این آثار گرانبها و بازشناسی آثار این استاد فرزانه، در بازیابی هویت فرهنگی نسل جدید مؤثر باشیم.
پی نوشت:
-
[1]. کارشناس ارشد معماری، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلامشهر
-
[2] . گفتارهای معنوی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 224.
-
[3]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 4، ص 19-20.
-
[4] . مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 3، ص 497.
-
-
-
[7] . فلسفهی اخلاق، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 55.
-
-
-
[10]. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 76.
-
[11] . فلسفهی اخلاق، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 55.
-
[12] . تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 85-83.
-
[13]. فلسفهی اخلاق، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 100.
-
-
-
[16] . تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 116.
-
[17] . آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 239.
-
[18] . فلسفهی اخلاق، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 58.
-
[19] . آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 239.
-
[20] . مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 3، ص 498.
-
[21] . آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 239.
-
[22] . فلسفهی اخلاق، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 59.
-
[23] . تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 116.
-
-
-
-
[27] . فلسفهی اخلاق، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 53.
-
[28]. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 3، ص 497.
-
[29] . شرح مقدمهی قیصری، ابنعربی، ص 243.
-
[30] . مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 3، ص 497.
-
[31] . فلسفهی تاریخ، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 1، ص 115.
-
[32] . اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج 2، ص 190.
-
[33] . آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 239.
-
[34] . ده گفتار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 225.
-
[35] . تکامل اجتماعی انسان، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 142.
-
-
[37] . خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 666.
-
[38] . همان، ص 379 و 380.
-
-
-
-
[42]. امدادهای غیبی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ص 137-135.
-