24 آبان 1393, 14:2
كلمات كليدي : غزوه عشيره، ابا سلمة بن عبد الاسد، بني مدلج، ابو تراب، سال دوم هجري
پیامبر در ماه جمادى الاولى سال دوم هجری، ابا سلمة بن عبد الاسد را در مدینه منصوب فرمود و خود با گروهى از مهاجرین از شهر بیرون آمد و راه«نقب بنى دینار»را پیش گرفته همچنان تا جایى به نام«عشیره»براند و در آنجا توقف کرد و تا چند روز از ماه جمادى الثانیه را نیز در آنجا ماند و در این مدت با قبیله بنى مدلج و متحدین آنها از قبایل دیگر پیمان دوستى بسته و به مدینه بازگشت. ابن هشام و دیگران از عمار بن یاسر نقل کردهاند که گفته است: در غزوه عشیره من و على بن ابیطالب همسفر و مانوس بودیم و در آن چند روزى که در عشیره توقف داشتیم روزى على بن ابى طالب به من گفت: بیا تا به تماشاى بنى مدلج که در نخلستان در آن نزدیکى کار مىکردند برویم و من با او به آن نزدیکى رفتیم و همچنان که نشسته بودیم و کار آنها را تماشا مىکردیم خوابمان گرفت و هر دو برخاسته زیر نخله خرما و روى شنهاى نرمى که آنجا بود خوابیدیم.
هنگامى به خود آمدیم که رسول خدا(ص)بالاى سر ما ایستاده بود و ما را با پاى خود حرکت مىداد، من و على بن ابیطالب که سر و رویمان خاک آلود شده بود برخاسته و در برابر آن حضرت ایستادیم، پیغمبر اسلام که سر و صورت خاک آلود على را دید فرمود: اى ابو تراب این چه حالى است؟
و سپس فرمود: آیا شما را از بدبختترین و شقىترین مردم آگاه نکنم که آنها کیاناند؟
- عرض کردیم: چرا یا رسول الله!
- فرمود: یکى همان پى کننده ناقه(صالح)است - و سپس در حالى که اشاره به على بن ابیطالب مىکرد - فرمود: و دیگرى آن کسى است که بر اینجاى سر تو ضربت مىزند و این محاسن تو را از آن رنگین مىسازد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان