8 بهمن 1396, 16:25
قال علی(ع): «إنَّ أعظَمَ المَثُوبَهِ مَثُوبَهَ الإنصافِ» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 394، حدیث 9106)
یکی از چیزهایی که در روایات مورد تأکید و توجه قرار گرفته این است که انسان در برخورد با حوادث و رویدادهایی که در زندگی با آنها مواجه میشود و به طور کلّی در برخورد با دیگران، با انصاف باشد و فراتر از حقّ و حقیقت، عمل نکند. کسی با بیانصافی با مردم برخورد میکند در حقیقت به خدا ظلم کرده و به جنگ با خدا رفته است. حضرت على(ع) در این باره میفرماید: در برابر خدا و در برابر مردم، انسانى با انصاف باش، و نزدیکترین اطرافیانت و دوستان محبوبت را به انصاف داشتن وادار، زیرا اگر انصاف را (نسبت به همه و درباره همه) رعایت نکنى (به بندگان خدا) ظلم کردهاى. و هر کس به بندگان خدا ظلم کند؛ خداوند- از جانب بندگان مظلوم خود- با او طرف خواهد شد. و هر کس خدا با او طرف شود (و او را به محاکمه کشد)، هر دلیلى بیاورد بىاثر خواهد بود. و چنین کسى (که به بندگان خدا ظلم کند)، در حال جنگ (محارِب) با خدا خواهد بود، تا آن هنگام که دست از ظلم کردن بکشد و به درگاه خدا توبه کند.[1] در اهمیت انصاف داشتن در زندگی همین بس که در روایات انصاف داشتن یکی از ارکان دین شمرده شده است. حضرت علی(ع) میفرماید: نظام و رشته دین دو خصلت و ویژگی است: انصاف داشتن و همدردی و کمک برادران.[2] شاید به همین دلیل باشد که در روایات، انصاف داشتن با دیگران از بزرگترین فضیلتها شمرده شده است. حضرت علی(ع) میفرماید:
« الإنصافُ أفضلُ الفَضَائلِ »[3]
انصاف، از برترین خصلتها و فضیلتها است.
ولی با این همه، در روایات، رفتار منصفانه با دیگران داشتن و با انصاف با دیگران روبرو شدن از سختترین و دشوارترین تکالیف الهی شمرده شده است.
شخصی از کوفه عازم مدینه بود. دوستان و پیروان امام صادق(ع) در کوفه فرصت را غنیمت شمرده، مسائل زیادی که مورد احتیاج بود نوشتند و به او دادند تا جواب آنها را از امام بگیرد و با خود بیاورد. در ضمن از او خواستند تا یک مطلب خاص را به صورت شفاهی از امام بپرسد و آن مربوط به موضوع حقوقی بود که یک فردِ مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا میکند. او وارد مدینه شد و به محضر امام رفت. سؤالات کتبی را به امام داد و سؤال شفاهی را نیز مطرح کرد، اما بر خلاف انتظار او، امام به همه سؤالات جواب داد مگر درباره حقوق مسلمان بر مسلمان! آن روز، آن شخص چیزی نگفت و بیرون آمد. امام در روزهای بعد هم در رابطه با این موضوع چیزی نگفت. آن شخص تصمیم گرفته بود به شهر کوفه برگردد، برای خدا حافظی به محضر امام رفت، فکر کرد تا دوباره سؤال خود را مطرح کند. عرض کرد یابن رسول الله! سؤال آن روز من بیجواب ماند!
- من عمداً جواب ندادم.
- چرا؟!
- زیرا میترسیدم حقیقت را بگویم و شما عمل نکنید و از دین خدا خارج شوید.
آنگاه امام این چنین به سخن خود ادامه داد:
همانا از جمله سختترین تکالیف الهی درباره بندگان سه چیز است:
1- رعایت عدل و انصاف بین خود و دیگران آن اندازه که با برادر مسلمان خود آنچنان رفتار کند که دوست دارد او با خودش چنان کند.
2- اینکه مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نکند و با آنها به مواسات رفتار کند.
3- یاد کردن خداوند در هر حالی، اما مقصودم از یاد کردن خدا این نیست که پیوسته سبحان الله و الحمد لله بگوید، بلکه انسان باید چنان باشد که تا با کار حرامی روبرو شد، یاد خدا همواره در دلش هست که جلوی او را بگیرد.[4]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان