19 آذر 1396, 9:45
قال علی (ع): رُبّ عالم قد قَتله جهله و عِلمه معه لاینفَعُه (نهج البلاغه، حکمت 104)
در علم اخلاق، عمل از آن جهت که بار ارزش دارد و کاشف از یک خصیصه خلقی است مورد بررسی قرار می گیرد. به عبارت دیگر آداب و احکام در علم اخلاق از آن حیث که ارزش آفرین است، و نه از جهت حقوقی و تکلیفی، ارزیابی می شود. مثلا اگر عملی به ندرت از شخصی صادر بشود که به صورت یک حرکت اتفاقی منتسب به وی گردد چنین عملی از محدوده علم اخلاق بیرون است، هر چند از نظر فقهی و تکلیفی الزاما محکوم به یکی از احکام پنجگانه،یعنی وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه، خواهد بود؛ ولی اگر عمل مستند به خلق و خوی انسان باشد یا در خلق و خوی وی اثر گذارد چنین عملی موضوع بحث در علم اخلاق است . نکته قابل توجه آن است که بسیاری از آداب و سنن در فقه و اخلاق مشترکا مورد بحث واقع میشوند، ولی این گونه اشتراک دلیل بر تداخل و تکرار نیست زیرا حیثیت بحث در هر یک از این دوعلم تفاوت دارد، چون موضوع بحث درفقه، افعال مکلفان از حیث تکلیف و تشخیص وظیفه و تحدید حدود و حقوق افراد است؛ ولی در علم اخلاق موضوع اصلی، ارزشهای والای اخلاقی و فضایل انسانی است. در علم اخلاق عمل انسان از آن جهت که بار ارزشی دارد موضوع بحث است بطوریکه اگر این بار را نفیًا و اثباتًا از دوش آن برداریم از دایره علم اخلاق خارج شده و به وادی دیگر رفتهایم.
علم اخلاق حتی با برخی از علوم تجربی اشتراک دارد و فارق میان آنها همین حیثیت ارزشی و اخلاق بحث است. مثلا در علم اخلاق به تناسب نیاز، در مورد غرایز و کیفیت تأثیر و تأثر میان آنها بحثهای فراوانی وجود دارد. این بحثها از آن جهت که یک بحث روانی است مربوط به روان شناسی است، لکن طرح آن در علم اخلاق از آن جهت که فعل و انفعالات غرایز در تشکیل شاکله انسان و شخصیت معنوی او مؤثر است جنبه ارزشی دارد. خلاصه در علم اخلاق جنبه ارزشی غرایز مطرح است نه بعد علمی و فلسفی آن.
آنچه به عمل، جنبه اخلاقی میبخشد بار ارزشی آن است نه حیثیت عینی و علمی آن و لذا ممکن است فردی دارای فضایل فراوانی باشد بی آنکه بتواند از نظر علمی برای فضیلت و کرامت تعریفی منطقی ارائه دهد، و برعکس امکان دارد کسی اصطلاحات علمی را خوب بداند ولی از فضیلت و نورانیت بیبهره باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
« رُبّ عالم قد قَتله جهله و عِلمه معه لاینفَعُه »[2]
چه بسا دانایی که جهل و نادانیاش او را هلاک میکند و علم و دانشش به حال او سودی ندارد.
این جهل همان کمبودهای اخلاقی و انسانی است که عالم را نابود میکند؛ بنابر این اخلاق محک فضیلت و رذیلت است. اگر عدالت درعلم اخلاق مورد بحث قرار گیرد از آن لحاظ که یک ارزش است درباره آن گفتگو میشود نه به لحاظ آنکه یک تکلیف است؛ یعنی عدالت به عنوان فضیلت و کرامت در علم اخلاق وارد میشود ولی در علم فقه و حقوق به عنوان یک تکلیف حقوقی و اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد. پذیرش عدالت از دیدگاه اخلاق یک انتخاب و نوعی گزینش است، ولی در علم حقوق یک تکلیف و الزام محسوب میشود. بدیهی است که اگر کسی از روی ترس از کیفر، رعایت عدالت را بکند به وظیفه قانونی خود عمل کرده، ولی از نظر اخلاقی کار مفید و مؤثری انجام نداده است، زیرا انتخاب عدالت تنها در صورتی که باانگیزه فضیلت خواهی و گذشت توأم باشد ارزشمند است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان