11 بهمن 1396, 14:30
قال رسول الله(ص): «اِذَا وَقَعَتِ اللُّقْمَهُ مِنْ حَرَامٍ فِی جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»
یکی از چیزهایی که در قرآن و روایات مورد تأکید قرار گرفته، پرهیز و اجتناب از خوردن مال حرام است چون بدون شک، داخل شدن مال حرام در زندگی انسان تأثیرگذار خواهد بود و انسان را از رسیدن به سعادت باز میدارد. ملا احمد نراقی در کتاب معراجالسعاده میگوید: از بزرگترین موانع رسیدن به سعادت، خوردن مال حرام است و بیشتر کسانی که از سعادات محروم شدهاند، بههمین واسطه بوده است. هیچ سدّی در راه توفیق، محکمتر از خوردن مال حرام نیست و اگر کسی، خوب فکر و تأمّل کند، به این نکته پی میبرد که بزرگترین حجابی که انسانها را برای رسیدن به درجه ابرار و انسانهای خوب بازمیدارد، خوردن مال حرام است.[1] تأثیر بد لقمه حرام در زندگی انسان قابل تردید نیست. خداوند در قرآن، به انسانها هشدار میدهد که مراقب باشند که مال حرامی وارد زندگی آنها نشود:
«لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل»[2]
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید.
هرگونه تجاوز، تقلّب، غشّ، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملا نامشخص باشد، خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عقلایى در آن نباشد و خرید و فروش وسایل گناه و فساد، همه در تحت این قانون کلّى قرار دارند. شاید نیاز به تذکّر نداشته باشد که تعبیر به اکل (خوردن)، کنایه از هرگونه تصرّف (خواه بهصورت خوردن معمولى، پوشیدن، سکونت و یا غیر آن)، است. این تعبیر علاوهبر زبان عربى در فارسى امروز نیز کاملا رائج است.[3] بنابراین، انسان باید خیلی مراقب باشد که در زندگی او، مال و لقمه حرامی تحت هیچ عنوانی وارد نشود؛ چراکه قطعاً مال و لقمه حرام، در زندگی انسان، خالی از تأثیر نیست. چهبسا یک لقمه حرام، مسیر زندگی انسان را عوض کند و در راهی بیفتد که مورد رضایت خداوند نیست.
شریک بن عبدالله نخعی، قاضی مشهور، از دانشمندان اهل تسنن است. وی در علم فقه و حدیث مهارت داشت و دارای هوش و استعدادی سرشار بود؛ اهل سنّت او را بزرگ میداشتند و برای قضاوت از دیگران بهتر و لایقتر میدانستند و عدالتش را در محکمه قضا ستایش میکردند. فضل بن ربیع، رئیس تشریفات دربار مهدی، سوّمین خلیفه عباسی میگوید: روزی شریک بن عبدالله به ملاقات خلیفه آمد و خلیفه به او احترام گذاشت و از او خواست که یکی از این سه کار را قبول کند: یا منصب خلافت پایتخت را بپذیرد، یا به فرزندان خلیفه علم و حدیث بیاموزد و یا یک وعده غذا با او صرف کند. ولی شریک از تماس و رفت و آمد زیاد با دربار و رجال دولت آنروز دوری مینمود و سعی میکرد، هر طوری شده خود را در دستگاه آنها وارد نسازد و دامنش را در گناه آنها آلوده نکند. لذا از پذیرش هر سه پیشنهاد خلیفه عذر خواست؛ ولی خلیفه عذر او را نپذیرفت و گفت: یکی از آنها را حتماً قبول کن. شریک از قبول هر سه کار ابا داشت؛ ولی چون با اصرار خلیفه ناگزیر شده بود، یکی را انتخاب کند، فکری کرد و بعد پیش خود گفت: خوردن غذا آسانتر از قبول کردن آن دو کار است. لذا آمادگی خود را برای صرف غذا با خلیفه اعلام کرد. خلیفه هم دستور غذای مفصّلی داد و بعد از مدتی شریک و خلیفه مشغول غذا خوردن شدند. بعد از صرف غذا، خوانسالار دربار به خلیفه گفت: جناب شیخ بعد از این، دیگر آن معنویّت را نخواهد داشت!!
فضل بن ربیع گفت: به خدا قسم شریک بن عبدالله بعد از صرف آن غذا، با همه احتیاطی که از ارتباط با رجال دولتی بنی عباس مینمود کمکم با آنها رفت و آمد کرد، تا جاییکه هم منصب قضاوت آنها را پذیرفت و هم به آموزش و پرورش فرزندان آنها پرداخت و هم از ارتباط و نشست و برخاست با آنها ابا نداشت.[4]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان