حرص و آزمندی
قال باقر(ع):«مَثَلُ الْحَرِیصِ عَلَی الدُّنْیَا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ ...»
حرص عبارت است از مبالغه و اسراف در طلب که بر نفس و روح عارض مىشود. فرد مبتلا به این بیمارى همواره فقیر است و هر اندازه بر حرص او افزوده شود، بر فقر او اضافه مىشود؛ چون فقر همان احتیاج است و مبتلایان به حرص همواره محتاج هستند، چون به آنچه به آنها داده میشود، قانع نیستند و پیوسته نفس آنها در طلب زیادت است، پس همواره فقیرند. گفته شده مراد از بىنیازى همان بىنیازى نفس است و قناعت گنجى است که فانى نمىشود.[1]
حرص موجب میشود انسان از خداوند دور شده و تمام غصهاش شکم و شهوت باشد؛ چنین فردی بعد از یک عمر حرص بیجا در هنگام مرگ افسوس بیشتری از این همه تلاش بیجا میخورد. فرد حریص از قناعت به دور است و همین امر موجب دوری وی از آرامش روحی در دنیا خواهد شد.[2]
قال صادق(ع):
«علامة الخفض ثلاثة اشیاء: العجب و الریاء و الحرص»
و علامت خفض (اشتغال به غیر خدا) نیز سه چیز است: خودبینى، خودنمایى، حریص شدن به زندگى دنیا.[3]
اى طالب روزى به تلاش و کوشش آرام که روزى است نصیبى مقسوم
بر آنچه به دستت نرسد حرص مخور زیرا که حریص است ز دنیا محروم[4]
حرص ریشه کفر
امام صادق(ع) فرمود: ریشههاى کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسد. حرص در داستان آدم(ع) آمده است زمانى که از خوردن آن درخت نهى شد، حرص او را برانگیخت که از آن بخورد. حرص گاهى سبب ترک اولى و گاهى موجب گناه صغیره یا کبیرهاى مىشود، تا به شرک و انکار خدا میرسد، و حرص آدم(ع) موجب ترک اولاى او شد، ولى در فرزندانش تکامل پیدا کرد تا به کفر و انکار خدا رسید، از اینرو حرص را ریشه کفر نامیدهاند.[5]
حرص عامل انحطاط
حضرت امیر(ع) به عمروبن عاص نامهاى نگاشت و چنین اندرزش داد و هدایتش کرد: "به راستى دنیا چنان است که آدمى را از هر چیز جز خود باز دارد و دنیادار از دنیا بهرهاى نبرد، مگر آنکه هر نصیبى یابد، باب حرص و آزش گشادهتر و میلش به دنیا فزونتر شود و هرگز دنیاطلب از آنچه بهدست آورده است، بهخاطر آنچه نصیبش نیامده، بىنیاز نگردد و در پس این همه باید آنچه را گردآورده دل برکند، و نیکبخت آنکه از سرنوشت دیگران عبرت گیرد."[6]
سیریناپذیری حریص
حرص بیابانی است با انتهای نامعلوم که هر طرف روى به جایى نرسى و دریایی است بیکران که هرچند در آن فرو روى عمق آن را نیابى، بیچاره کسى که به آن گرفتار شد، گمراه و هلاک شد و خلاصى از براى او دشوار شود.
دیده اهل طمع به نعمت دنیا پر نشود، همچنان که چاه به شبنم[7]
پیامبر خدا(ص) فرمود: اگر فرزند آدم دو بیابان پر از طلا داشته باشد، خواهان بیابان سوّمى است. همچنین آن بزرگوار مىفرماید: دو گرسنهاند که سیر نمىشوند: جوینده علم و جویاى مال.[8]
نبینى که هر کس در این زندگانى حریص است پیوسته بر خود ببافد
برد رنج و بافد چه کِرمِ ابریشم به گردش که از غم به مرگش کشاند[9]
حرص و نابودی آدمیت
عبد اللهبن سلام از کعب پرسید: چه چیز باعث مىشود که علوم پس از این که شنیده و فهمیده شدهاند از صفحه دل دانشمندان پاک مىشوند؟ گفت: حرص، طمع و از مردم چیزى خواستن. یکى گفت: این سخن را بازتر کن؟ گفت: شخص به چیزى طمع مىورزد و آن را مىخواهد، و دینش را در آن راه از دست مىدهد، و آزمندى نفس به این چیز و آن چیز باعث مىشود که انسان نخواهد هیچ چیز را از دست بدهد! و همینطور به چیزى نیاز پیدا مىکنى، وقتى کسى نیاز تو را برآورد، افسارى به دماغت زده و به هر جا که بخواهد مىکشد و تو تسلیم او مىشوى؛ بهخاطر علاقهمندیت به دنیا به او سلام مىدهى، وقت مریضیاش از او عیادت مىکنى، در صورتى که نه سلام را براى خدا و نه عیادت از او را براى خدا انجام مىدهى، با اینکه اگر نیازى به او نداشتى، همه اینها براى تو خیر و نیکى بود.[10]
قناعت کن اى نفس بر اندکى که سلطان و درویش بینى یکى
چرا پیش خسرو بخواهش روى چو یک سو نهادى طمع، خسروى
و گر خودپرستى، شکم طبله کن در خانه این و آن قبله کن[11]
[1]. مستغفرى، جعفربن محمدـمراغى، یعقوب و خلیلى، محمد، روش تندرستى در اسلام/ترجمه طبّالنبی و طبالصادق علیهماالسلام، 1جلد، مومنینـقم، چاپ سوم، 1381ش، ص164.
[2]. شیخ حر عاملى، محمدبن حسنـصحت، على، جهادالنفس وسائلالشیعة/ترجمه صحت، 1جلد، انتشارات ناسـتهران، چاپ اول، 1364ش، ص295.
[3]. منسوب به جعفربن محمد(ع)، امام ششمـعلامه مصطفوى، حسن، مصباحالشریعة و مفتاحالحقیقة/ترجمه مصطفوى، 1جلد، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایرانـتهران، چاپ اول، 1360ش، ص11.
[4]. کلینى، محمدبن یعقوبـکمرهاى، محمدباقر، أصولالکافی/ترجمه کمرهاى، 6جلد، اسوهـایران، قم، چاپ سوم، 1375ش، ج5، ص653
[5]. کلینى، محمدبن یعقوبـمصطفوى، سید جواد، أصولالکافی/ترجمه مصطفوى، 4جلد، کتاب فروشى علمیه اسلامیهـتهران، چاپ اول، 1369ش، ج3، ص396.
[6]. نصربن مزاحمـاتابکى پرویز، پیکار صفین/ترجمه واقعة صفین، 1جلد، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامىـتهران، چاپ دوم، 1370ش، ص686.
[7]. کراجکى، محمدبن علىـقمى، عباس، نزهةالنواظر/ترجمه معدنالجواهر، 1جلد، اسلامیهـتهران، چاپ اول، بىتا، ص119.
[8]. ورامبن أبی فراس، مسعودبن عیسىـعطایى، محمدرضا، مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام/ترجمه تنبیهالخواطر، 1جلد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوىـمشهد، چاپ اول، 1369ش، ص30.
[9]. کلینى، محمدبن یعقوبـکمرهاى، محمدباقر، أصولالکافی/ترجمه کمرهاى، 6جلد، اسوهـایران، قم، چاپ سوم، 1375ش، ج5، ص649.
[10]. ورامبن أبی فراس، مسعودبن عیسىـعطایى، محمدرضا، مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام/ترجمه تنبیهالخواطر، 1جلد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوىـمشهد، چاپ اول، 1369ش، ص310.
[11]. کراجکى، محمدبن علىـقمى، عباس، نزهةالنواظر/ترجمه معدنالجواهر، 1جلد، اسلامیهـتهران، چاپ اول، بىتا، ص119.