29 آبان 1396, 14:27
خلوت کردن «شاغل زدایی» است و شواغل، متعدد است، ولی می توان آنها را در چهار بخش خلاصه کرد:
بخش اوّل، شواغل حسی است، مانند دیدنیها، نغمهها و آهنگها، بوییدنیها، نرمی فرش و لباس و گوارایی غذا که انسان را به خود جذب میکند و بنابراین، انسان از راه ذائقه، شامّه، لامسه، باصره و سامعه، مجذوب محسوسات خود میشود، و این شواغل حسی در خلوت شبانه، بسیار کم و محدود است.
بخش دوم، شواغل خیالی و وهمی است که امور ادراکی است نه تحریکی. خاطرات فراوانی از خیال انسان میگذرد که تصوّرات است و احیاناً تصدیقاتی را نیز به همراه دارد. خیالات، مجموعه تصورات است که قضیّه نیست ولی به صورت قضیّه ظهور میکند؛ اما تصدیق آن را همراهی نمیکند، و همین قسم از تصوّرهای متراکم و تصدیق نما، زمینه تشکیل قیاس شعری را فراهم می کنند.
بخش سوم، کارهای تحریکی است که قوای شهوی و غضبی آن را بر عهده دارد؛ مثل این که، انسان میخواهد از راه صحیح به چیزهایی حلال دست یابد یا از راه ناصحیح به امور باطل راه پیدا کند و یا این که نسبت به دشمن، قهر و کینه توزی دارد و سعی میکند که در محدوده قوّه شهوت و غضب، نسبت به دشمن خودش تمنّی زوال داشته باشد و حسد بورزد و یا امیدوار است در مسائل اجتماعی به درجات برتر برسد: ﴿ أن تکون أمة هی أربی من أمة ﴾[1] یا رقبا را از صحنه بیرون کند.
اگر کسی توانست از شواغل حسّی برهد و نه تنها نسبت به رقیب خود، برتری جویی نداشته باشد، بلکه برای او طلب خیر و مغفرت کند، آنگاه نوبت به بخش چهارم از شواغل می رسد.
بخش چهارم، این است که انسان مثلاً در حین نماز، قرائت قرآن یا ذکر و... سرگرم اندیشهها و افکاری میشود که از خود یا سایر دانشمندان فراهم کرده است.
اگر انسان از این شواغل چهارگانه رهایی یابد، آنگاه قدرت فکر کردن پیدا میکند و ذات اقدس خداوند که هر لحظه به دل بنده خود مینگرد وقتی صحنه قلب را مستعد ببیند به آن فیض میرساند و سالک کوی الهی از این فیض بهره میبرد، چیزی را میفهمد که او را آرام میکند، از چیزی که مایه اضطراب است نجات پیدا میکند، به چیزی دل میبندد که ماندنی است و چیزی را که رفتنی است رها میکند. چون چیز رفتنی، انسان را رها میکند و تنها میگذارد و او را به اندوهِ فراقش مبتلا میکند؛ پس اگر قبل از این که آن چیز انسان را ترک کند انسان آن را ترک کند بهتر است؛ زیرا دوست نگرفتن، بهتر از آن است که انسان، دوست بی وفا بگیرد که روزی او را ترک کند و به غم فراقش مبتلا سازد.
از این رو درخطبههای امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است: «أوصیکم عباد الله بتقوی الله... وآمرکم بالرّفض لهذه الدّنیا التارکة لکم الزائلة عنکم وإن لم تکونوا تحبون ترکها»[2]؛ قبل از این که این دنیا شما را ترک کند شما آن را ترک کنید؛ چون اگر انسان به چیزی که رفتنی است دل ببندد او آن چیز را که متعلّق علاقه اوست از دست خواهد داد و در نتیجه فقط علاقه با فقدان متعلق آن خواهد ماند و مایه رنجوری او خواهد شد. بنابراین، چون خداوند «دائم الفضل علی البریة»[3] و ﴿نور السماوات والأرض﴾[4] است و دائما نور میدهد، اگر کسی قلب خود را غبار روبی کند، نور بر دل او میتابد و بهترین نور، همان فکری است که ذکر و شکر را به همراه داشته باشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان