قال رسول الله صلی الله علیه وآله :
یا أباذر مَنْ أحَبَّ أن یتمَثَّلَ لَهُ الرّجالُ قیاماً فَلْیَتَّبَوَءَ مَقْعَدَهُ مِن النّار
(بحار، ج 74، ص 90)
ترجمه:
کسی که توقّع دارد هنگام ورود به مجلسی عدّهای به احترام او برخیزند، باید جایش را در جهنّم مشخّص کند.
(برگرفته ازمبادی اخلاق در قرآن: آیت الله جوادی آملی)
توضیح:
رژیم ارباب رعیّتی فرهنگی
عالمان الهی، عهدهدارِ دو کارند: یکی براندازی رژیم ارباب رعیّتی و دیگری سازندگی و استوار کردن رژیم ربّانی مردمی. رژیم ارباب رعیّتی نه تنها در مسائل اقتصادی و اجتماعی مطرود است، بلکه در مسائل سیاسی و نظامی، اعتقادی و فرهنگی نیز محکوم است.
در رژیم ارباب رعیّتی، مسئول یک بخش داعیه ربوبیّت آن را دارد و خودمحور است. او فکر خود را قانون سعادتمند و حیاتبخش و مردم را پیرو هوای خود میشمارد؛ همان گونه که در مسائل مالی رژیم ارباب رعیّتی بر این اصل استوار است که دیگران باید کار کنند و فقط ارباب، بهره ببرد.
کسی که مردم را به خود دعوت میکند، در حقیقت حامی رژیم ارباب رعیّتی است؛ کسی که صدر طلب بوده، علاقمند است وقتی بر جمعی وارد شد، مردم به احترام او برخیزند، از او تعریف کرده، سخن و رأی او را بازگو کنند، او خود را «ربّ» میداند و مردم را رعیّت وبنده خود تلقّی میکند. در وصایای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به حضرت ابیذر نیز آمده است: «یا أباذر مَنْ أحَبَّ أن یتمَثَّلَ لَهُ الرّجالُ قیاماً فَلْیَتَّبَوَءَ مَقْعَدَهُ مِن النّار»[1]؛ کسی که توقّع دارد هنگام ورود به مجلسی عدّهای به احترام او برخیزند، باید جایش را در جهنّم مشخّص کند. البته شایان گفتن است که وظیفه داریم به عالمان دین و مردان پرهیزکار، خدمتگزاران و افراد عادل و خیّر احترام کنیم؛ ولی آنها نیز نباید توقّع احترام داشته باشند.
ذات اقدس خداوند، نه تنها رژیم ارباب رعیّتی فرهنگی را برای موحّدان اعمّ از مسلمان و اهل کتاب نمیپذیرد، بلکه آن را برای جامعه انسانی سمّ میداند.
خداوند در «حوزه اسلامی» نمیپذیرد که کسی خود را بر دیگران تحمیل کند و
از این رو میفرماید: ﴿إنَّما المؤمنون إخْوَةً﴾[2]مؤمنان، با هم برادر و همه فرزند ایمان به خدایند و به مقتضای ایمان به خدا یکدیگر را آگاه و با یکدیگر، هماهنگ عمل میکنند، پس هرگز موءمنی، «رَبّ» مؤمن دیگر نیست.
در «حوزه توحیدی» نیز میفرماید: ﴿قُل یا أهْلَ الْکتاب تَعالَوا إلی کَلِمةٍ سواءٍ بَیننا وبَینکُم ألّا نَعْبُدَ إلاّ اللّه وَلا نُشْرِکَ به شیئاً ولا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بعضاً أرْباباً مِن دونِ الله فَاِن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون﴾[3]؛ به اهل کتاب بگو ما اصل مشترکی را به اسم «میثاق بینالمِلَل الهی» اِمضا میکنیم که هیچیک از ما دیگری را ربّ خود نپذیرد. یعنی، نه داعیه ربوبیّت داشته باشیم و نه دعوای ربوبیّت کسی را امضا کنیم و برای خدا شریک قایل نشویم و یک مبداء را بپرستیم. اگر آنها اعراض کردند، شما بر این محور الهی باقی بمانید. از این آیه شریفه استفاده میشود که داعیه یا پذیرش دعوای ربوبیّت، در حوزه الهی ممنوع است. بنابراین، هیچ موحّدی حق ندارد مردم را به خود دعوت کند.
مرحله سوم که وسیعتر از محدوده اسلامی و الهی است، «حوزه انسانی» است. در این زمینه قرآن کریم میفرماید: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أنْ یُوْتیهُ اللّه الکتاب والحُکم وَ النبوّة ثمَّ یقول للنّاس کونوا عِباداً لی مِن دون اللّه ولکن کونوا ربّانیّین بِما کُنُتم تُعَلِّمُونَ الکتابَ وبِما کُنتم تَدْرُسون ٭ وَلا یَأْمُرَکُم أن تتّخذوا الملائکَة والنّبیّین أرباباً أیأمُرُکُم بالکفر بَعد إذ أنتُم مسلمون﴾[4]؛ هیچ بشری از انبیا و مرسلین که خداوند به آنها کتاب و وحی و نبوّت عطا کرده است، هرگز مجاز نیست مردم را به خود دعوت کند. معنای «مردم را به خود دعوت کردن» این نیست که مثلاً بگوید: مجسّمهای از من بسازید و آن را بپرستید، بلکه بدون علم، حکم کردن و نظر دادن نیز از همین قبیل است. بازگشت عمل کسی که ندانسته فتوا میدهد، به دعوی ربوبیّت است.
سرّ اینکه صراط مستقیم، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، همین است. در مورد محقّقان گذشته گفتهاند که آنان «شَقَّو الشَّعر»، یعنی برخی به گونهای دقیق بودهاند که موشکافی کردند. شکافتن چیزی که از مو باریکتر است شعوری قوی طلب میکند. اصولاً وجه تسمیه «شعور» آن است که مثل شَعْر (مو) خیلی باریک است.
مبنای فرعون که مردم را به خود دعوت میکرد، این نبود که مجسّمهای از من بسازید و در خانه یا معبد در برابر آن عبادت کنید. داعیه او این بود که: قانون و خطّ مشی مردم باید براساس اندیشه من باشد و این همان رژیم ارباب رعیتی فکری و فرهنگی است.
چنین اندیشه نابخردانهای با روح بندگی خدا هماهنگ نیست؛ زیرا انسان «مُسْتَقِل» را چه رسد که دعوی «مستقلّ» بودن در سر بپروراند و طایر مقصوصالجناح را چه سزد که خیال خام طیران در ملکوت را در دل تمنّی کند؟ چنین شخص مختال و مختبطی، خدای ظَهیر را ظِهری قرار داده و عبد آبق را مولای سابغ و سامِق ساخته است.
منبع :
- برگرفته از تفسیرموضوعی قرآن کریم – مبادی اخلاق در قرآن –تالیف : آیت الله جوادی آملی ج11/صص89-90
پی نوشت:
-
-
-
.[3] سوره آل عمران، آیه 64
-
[4]. سوره آل عمران، آیات 79-80