9 فروردین 1397, 6:45
فى الكافي، عن الباقر (علیهالسلام): سَمعتُ جابرَ بنَ عبدالله يقوِل: انّ رسولَ الله (صلیالله علیه و آله) مرّ بِنا ذِاتَ يوم و نحن في نادينا و هو علي ناقَته و ذلک حينَ رجَع مِن حَجّةً الوداع فَوَقَف علينا فسَلٍّم فرَدَدنا عليه سلامَه ثمّ قال: ما لي أري حُبَّ الدنيا قد غَلب علي کثير من الناس حتيّ کأنّ الموتَ في هذه الدنيا علي غيرهِم کُتبِ و کأنّ الحقَّ في هذه الدنيا علي غيرهِم وَجب و حتيّ کأن لم يسَمَعوا و يرَوا منِ خَبرِ الامواتِ قبلَهم سبيلُهم سبيلُ قوم سَفرٍ عَمّا قليلٍ إليهم راجعون يبُوَّئونهَم اجداثهَم و يأکُلون ترُاثهَم فيظُنوّن أنهّم مَخلَّدون بعدَهم هيهاتَ هيهات أ ما يتَعَّظُ آخِرُهم بأوّلهٍم! لقد جَهلِوا و نسُوا کلَّ واعظٍ فِيِ کتاب الله و أمنِوا شَرَّ کلِّ عاقبةً سَوء و لم يخَافوا نزُولَ فادحةً و بوَائق حادثةً.[1]
امام باقر(ع) فرمودند: از جابر بن عبد اللَّه شنيدم كه ميگفت: روزى رسول خدا (ص) همچنانكه سوار شتر بود از كنار انجمن ما گذر كرد و اين جريان وقتى بود كه از سفر حجةالوداع باز ميگشت، پس در نزد ما كه رسيد توقف كرده بر ما سلام كرد، آنگاه فرمود: چه شده كه مىبينم دوستى دنيا بر بيشتر مردم چيره شده به حدى كه گويا مرگ در اين دنيا به نام ديگران ثبت شده؟ و گويا حق و حقيقت در اين جهان بر جز اينها واجب گشته، و تا اينكه گويا سرگذشت مردگان پيش از خود را نشنيده و نديدهاند، (با اينكه) راه ايشان همان راه مردم مسافر است و به زودى به سوى آنان (يعنى مردگان) بازگردند، خانههاى آن مردگان گورشان باشد و اينان ميراث آنان را خورند، اينها پندارند پس از آن مردگان، هميشه خواهند ماند! هرگز هرگز! [آيا] دنبال آیندگان از جلو رفتگان پند نگيرند؟ به راستى كه از ياد برده و فراموش كردند هر پنددهندهاى را در كتاب خدا و از شر هر سرانجام بدى ايمن و آسوده خاطر گشته و از نزول بلاهاى سخت و پيشامدهاى ناگوار ترس ندارند.
حضرت باقر(ع) روايت ميکنند از جابربنعبدالله، سند روايت سند معتبري است. ميگويد جمع شده بوديم، مشغول گفتوگو بوديم، حضرت رسول(ص) سوار شترشان بودند، از کنار ما عبور کردند - فرمايش پيغمبر اکرم، خطاب به ماهاست، دربارۀ ما اين حرف گفته شده - ميفرمايند: چگونه است که ميبينم محبتّ دنيا بر بسياري از مردم غالب شده! گويا مرگ براي آنها نيست و فقط براي ديگران، مرگ مقدّر و معينّ شده است، اينها بنا نيست بميرند! اينطور مکِبّ [روی آورنده] بر دنيا و محبتّ دنيايند، کأنهّ بنا نيست از دنيا جدا بشوند. اين حقوقي که مردم دارند، مسلمانها دارند، گويا اين حقوق بر اينها واجب نشده است و بر ديگران اين حقوق واجب شده است! گويا اصلاً اطلاعي ندارند از مردمي که قبل از اينها وارد عالمَ اموات شدند و مرُدند. کلمۀ سَفر جمع سافرِ است.
گويا اينها خيال مي کنند که اين مرُده هايي که رفتند، اين مرُدهها مسافراني هستند که به زودي به طرف اينها برمي گردند. کأنهّ اصلاً مرگ به معناي واقعياش براي اينها جا نيفتاده! مرُدهها را در قبرها جا ميدهند، ميراث آنها را ميخورند، خيال مي کنند که خودشان بعد از اين مرُدهها تا ابد بناست در دنيا بمانند! کأنهّ باورشان اين است.
ممکن است ما بگوييم: ما که مرگ را قبول داريم. بله، در ذهنمان قبول داريم، اماّ در باطنِ دلمان کأنهّ قبول نداريم که روزي بايد از اين عالم به عالمَ برزخ برويم و وارد در يک عالمَ عجيب ناشناختهاي شويم که انسان قادر بر کوچکترين عملي براي نجات خودش نيست.
در اينجا [در دنیا] هزار کار ميتوانيم براي نجات خودمان انجام بدهيم؛ توسّل کنيم، خدمت کنيم، تلاش کنيم، مجاهدت کنيم، همه کار ميتوانيم بکنيم اماّ آنجا که رفتيم، دستها بسته است، براي نجات خودمان از مشکلاتي که آنجا ممکن است پيش بيايد، راهي وجود ندارد. اين را بايد از عُمق جان باور کرد، صِرف باورِ عقلي و ذهني کافي نيست (فادِحَة به معناي حوادث سخت و دشوار است).
* شرح حدیث در ابتدای درس خارج، 17/7/91 به نقل از مشرق
---------------------
1 - الشافی، ص 821.
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: سه شنبه 26 دی ماه 1396
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان