دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

احمد طبرسی (شیخ ابو منصور طبرسی)

No image
احمد طبرسی (شیخ ابو منصور طبرسی)

شیخ ابو منصور طَبْرِسى

(قرن 6 هـ .ق.)

عنوان مقاله: نماد گفتمان دینى

نویسنده: محمّد باقر پورامینى

درآمـد

حوزه فرهنگ و اندیشه اسلامى در سده ششم هجرى قمرى چهره هاى درخشانى را در تاریخ خود به یادگار دارد، مرزبانانى که از جان مایه گذاشتند و ساحت دین را پاس داشته، خردمندانه بر رشد و اعتلاى آن پاى فشردند. ابو منصور طبرسى، نویسنده کتاب ارزشمند «الاحتجاج» از ناموران آن عصر است که در این مقال باختصار حیات زیبایش را نظاره مى کنیم:

ماه طَبْرِسْ«طَبْرِسْ» شهر فرزانگان وخاستگاه نخبگان تاریخ اندیشه شیعى است، نامدارانى که آوازه دانش و آثارشان، شهره عام و خاص است.

«احمد» فرزند «على بن ابى طالب» نیز منسوب به آن دیار است. او که مکنى به «ابومنصور» است، در قرن ششم از طبرس برخاست([1]) و هم پاى اندیشمندان معاصرش چون امین الاسلام طبرسى عزم خویش را در اعتلا و نگهبانى از فرهنگ هدایت و نجات بخش اهل بیت(علیهم السلام) استوار کرد و زندگى اش را وقف این راه نمود.

گفته ها و نوشته هاى چندى پیرامون کجایى شهر «طبرس» نقش و ثبت شده است. گروهى از مؤرخان دو ـ سه سده اخیر، طبرستان را همان طبرس دانسته و طبرسى را طبرستانى انگاشته اندمیرزا محمّد باقر خوانسارى، مدرس تبریزى، زرکلى و محدث قمى بر این نکته پاى مى فشرند.([2])

در مقابل، برخى از اندیشمندان، مؤرخان و ادیبان قرن ششم تاکنون، طبرس را تفرش دانسته، طبرستانى بودن طبرسى را انکار مى کنند.

بیهقى (ابن فندق) از مورخان قرن ششم «طبرس را منزلى میان قاشان (کاشان) و اصفهان مى داند.»([3])

یعقوبى نیز طبرس را از توابع قم مى شمارد علامه مجلسى، طبرسى را معرب (عربى شده) تفرش دانسته.([4])، در پى او شاگردش میرزا عبدالله افندى به این گفته اشاره مى کند که «لقب طبرسى بطور مطلق (همه جا) منسوب به تفرش است نه طبرستان وبلاد مازندران. شاهد بر این مدعا سخن مؤلف تاریخ قم است.»([5])

همچنین شخصیت هاى معاصر چون دهخدا، قاضى طباطبایى، ابوالقاسم گرجى و شیخ جعفر سبحانى از پیروان این نظریه اند.([6])

البته بایسته است که میان اصالت و خاستگاه طبرسى و اقامتگاه و مدفن او تمییز داده شود، در این صورت ابو منصور طبرسى، شخصیتى غیر طبرستان است که در آن سامان سکنى گزید و در پرتو لطف و عنایت مردم آن خطّه به ترویج و نشر فرهنگ دینى همّت گمارد.

در کسوت شاگردى

ابو منصور طبرسى، دانش مقدماتى و علوم دینى را نزد اساتید و اندیشمندان گذرانید. مورّخان تنها از سید جعفر حسینى مرعشى به عنوان استاد طبرسى یاد کرده، از سایر اساتید وى نامى نیاورده اند.([7])

سید مهدى بن ابى حرب حسینى مرعشى، عالمى با فضیلت و فقیه پرهیزگارى است که در محضر ابو على طبرسى و جعفر بن محمّد درویستى معرفت و حدیث آموخت و آنگاه خود در مسند تعلیم و تربیت جمعى از شیفتگان دانش را پرورش دادو یکى از ایشان، احمد بن على طبرسى است.([8])

او در نقل حدیث از استادش، وى را با کلماتى چون «دانشمند پرهیزکار و عابد» نام مى برد.

برمسند استادى

ابو منصور طبرسى از چشمه زلال معارف معصومان جرعه اى جانبخش نوشید و جام معرفت را به شاگردان خود نیز تقدیم داشت. رشید الدین محمّد بن على بن شهر آشوب مازندرانى یکى از پرورش یافتگان مکتب اش مى باشد.([9])

رشید الدین از مشاهیر محدثان، شعرا، ادیبان، مفسران، رجال شناسان و از شخصیت هاى برجسته شیعه بود. وى علاوه بر شرکت در درس ابو منصور طبرسى، از اساتید نامدارى چون جارالله زمخشرى، محمّد بن احمد نطنزى، عبدالواحد تمیمى آمدى، امین الاسلام طبرسى، ابوالحسن بن ابى القاسم بیهقى (مؤلف کتاب تاریخ بیهق) محمّد بن احمد بن على فتال نیشابورى(شهید)، ابوالفتوح رازى و قطب الدین راوندى بهره وافر جست. او از مدافعان فداکار و پرکار مذهب امامیه بودتألیفات او گواه بر این مطلب است.([10])

بر قله فقه

فقه، علم و احکام دین است و دانش فقه، فن استخراج و استنباط احکام از مدارک آن چون کتاب، سنّت، اجماع و عقل است. جایگاه فقه بحدّى مهم است که آن را پایه و اساس دین انگاشته اند و فقیهان، نمایندگان پیامبران به شمار رفته اند،([11]) پیشواى هفتم حضرت امام کاظم(علیه السلام) مى فرماید:

«در دین خدا تفقه کنید که فقه کلید بینش و مکمل عبادت و موجب نیل به مقامات عالیه و منزلت هاى والاى دین ودنیا است وامتیاز فقیه برعابد مانند امتیاز خورشید برستارگان است.»([12])

ابو منصور طبرسى، در علم فقه نیز صاحب رأى و اندیشه بود و بزرگان فقه فتاوا و دیدگاههاى او را مورد نظر داشته و در آثار خود از آن بهره مى جسته اند.

نویسنده ریاض العلماء از او چنین یاد مى کند:

«... شیخ در شرح ارشاد اقوال و فتاواى بسیارى را از او نقل مى کند.»([13])

در کتاب ارزشمند «موسوعة طبقات الفقهاء» درباره جایگاه فقهى طبرسى چنین آمده است:

«... او فتاوا و دیدگاههایى دارد که فقها در آثار خود از آن یاد کرده اند.»([14])

اکثر صاحبان خبر و اندیشه ابو منصور طبرسى را فقیه بافضیلت دانسته اند([15]) که چنین سخنى حکایتگر منزلت فقهى اوست.

گر چه اثرى از کتاب گرانسنگ «الکافى فى الفقه» طبرسى نیست اما دیدگاههاى منقول او در آثار برجسته فقه شیعه پرتویى از اندیشه هاى فقهى او را مبرهن مى سازد.([16])

جاودانگى در عصر تاریکى

ابو منصور طبرسى در عصرى مى زیست که قلمرو پهناور جامعه اسلامى، دوران تعصب، شدت اختلافات دینى و غلبه متعصبان و خشونت سیرتان را پشت سر مى نهاد.

توجه شدید سلاطین سلجوقى به دخالت در عقاید و آراء مردم و تمسک آنان به دیانت و تظاهر دروغین به دین بر اختلافات مذهبى افزوده بود.

از چهار فرقه اصلى اهل سنت، دو مذهب شافعى و حنفى جایگاه بیشترى در ایران داشتند و سلاطین سلجوقى نیز وزراى خود را از میان این دو مذهب بر مى گزیدند.

سلجوقیان هم زمان با ورود به ایران، براى تحکیم قدرت خود در خراسان و ماوراء النهر ـ که تحت سیطره قطعى سنیان و متعصبان فرقه هاى سنى بود ـ سیاست تقویت خلفاى بغداد را پیش گرفته و به منظور جلب محبوبیت و نفوذ در میان متعصبان آنان، شروع به آزار شیعیان کرده و در قلع و قمع و تصفیه آنان از دستگاههاى حکومتى خشونت به خرج دادند.

شیعه که پیش از این و به هنگام حکومت علویون وآل بویه عظمتى یافته بود. لیکن حیات سیاسى واجتماعى آن در آغاز حکومت سلجوقیان (وپیش از آن در دوره غزنویان) محدود گردید. به حدى که در آن دوران تاریکى یاراى تظاهر به دین و ورود به خدمات عمومى را نداشت. طغرل بیک، اَلب ارسلان و ملکشاه، اولین پادشاهان سلجوقى و قدرتمندترین حُکّام مستقل کشور بودند که در عهد این سه و با تلاش وزیران ایشان، شاهد سخت گیرى ها و محدودیت هاى ویژه براى شیعیان هستیم، به گونه اى که: «... روزگار سلطان ملکشاه در رى چه استخفافها رفت بررافضیان!([17]) و همه را منسبه ها بردند که ایمان بیارى»([18]) و حتى «در همان دوران، تعدادى از مناقبیان([19]) را زبان ببریدند.»([20])

اتهام به رفض آنقدر خطرناک بود که زمخشرى به خاطر فرار از چنین اتهامى صلوات بر آل رسول الله را ترک مى کند.([21]) و یا آنکه بدین گونه در محو نام شیعه اقدام مى کردند: «در عهد سلطان ماضى محمّد ملکشاه اگر امیرى که خدایى داشتى رافضى، بسى رشوت به دانشمندان سنّى دادى تا تُرک را گفتندى او رافضى نیست! سنى یا حنفى است.»([22])

در نظر سنیان متعصب، رافضى دهلیز ملحدى است و آنان را در کنارگبرى و ترسا مى نهادند و از مناصب دولتى محروم مى ساختند.([23])

با تمام فشارها و محدودیت هایى که براى شیعه پیش آمد، لیکن مراکز و شهرهاى شیعه شکوفایى خاص داشت و بنا برگفته عبدالجلیل رازى ـ دانشمند آن عصر ـ شیعیان را در بلاد اسلام و شهرهاى بزرگ، هزاران کرسى درس، منابر، مساجد و مدارس بود که به صورت علنى به حضور ترک و تازى تقریر مذهب خود مى کردند و هیچ یک از اصول وفروع مذهب خود را پوشیده نمى داشتند.([24])

در سالهاى پایانى سلطنت ملکشاه، و پس از یک دوره فشار و خشونت بر شیعه، گروهى از شخصیت هاى با نفوذ شیعه همچون مجد الملک قمى در دستگاه حکومتى سلجوقیان راه یافتند.([25]) که این امر پس از بر کنارى خواجه نظام الملک که در سخت گیرى بر شیعیان شهره بود میسر گردید.([26]) بدان حد که نوشته اند:

«اکنون که خدایان همه ترکان و حاجب و دربان و مطبخى و فرّاش، بیشتر رافضى اند و بر مذهب رفض، مسئله مى گویند. شادى مى کنند بى بیمى و تقیه اى.»([27])

در آن سو ایران، ساختار جمعیت، مذهب و حاکمیت در طبرستان نیز متمایل به شیعه بود. حاکمیتى که گستره اش تمامى طبرستان، گیلان، رى و طوس بوده است و حضور چشمگیر سادات و علویان در طبرستان و اقبال مردم به ایشان، سبب شگل گیرى حکومت هاى شیعى در آن سامان گردید.([28])

این امر سبب جذب عالمانى بزرگ همچون ابو منصور طبرسى شد.

با تلاش «حسام الدوله شهریار بن قارن» از حاکمان آل باوند طبرستان از تسلط و ترکتازى سلجوقیان رهایى یافت و پس از او نجم الدوله، شمس الملوک، نصرة الدوله (رستم بن على)، علاءالدوله و حسام الدوله بر آن خطه حکم راندند، حاکمیتى که مجموعاً از 466 هـ .ق. آغاز و در 602هـ .ق. ختم گردید.([29])

در این مقطع از حکمرانى آل باوند، شاهد درخشش عالمان شیعى هستیم، به گونه اى که این حافظان فرهنگ شیعى با بهره گیرى از فضاى حاکم در طبرستان در نشر و اعتلاى معارف اهل بیت(علیهم السلام) کوشش و جدیت نمودند.([30])و هر یک با عنایت به شرایط و مقتضیات زمان، خط ومشى خاصى را پیش گرفته و ابتکار عمل را در بیان و سخن براى خویش محفوظ داشتندگویا ـ با توجه به قرائن موجود ـ ابو منصور طبرسى از گروه عالمانى بود که از شرایط مناسب خطه طبرستان بهره جست و با حضور در آنجا، خود را براى ارائه طرحى نو در معرفى حقّانیت مکتب شیعه آماده ساخت.

طرحى نو در عصر تنش

در عهد ابو منصور طبرسى بحث هاى تند و خشن و مشاجرات مذهبى فراگیرى بین علماى مذاهب صورت مى گرفت که در برخى مواقع به ستیز و خونریزى دسته هاى مختلف منتهى مى گشت.

در مناقشاتى که اهل مذاهب با هم داشته اند سخنان عجیبى در طرد حریف از آنان شنیده شده است، با توجه به غلبه تفکر سنى در ایران و آمیختگى اش با ساختار حاکمیت هجمه کلامى شدیدى بر علیه شیعه امامیه تدارک شده بود، مثلاً از ادعاهاى برخى از متعصبان اهل تسنن بر علیه شیعه آن بود که توبه رافضى قبول نخواهد شد، شیعیان مردمى ضعیف رأى اند که بزرگان صحابه را دشنام مى گویند، رافضى دهلیز ملحدى است، شیعه مانند... گجرانى هستند که سر به گریبان رفض بر آورده اند، با ملحدها تفاوتى ندارند، با دهریّه یکسانند و امثال آنحتى جسارت را به بزرگان دین کشانده، در انکار فضایل على و اولاد او(علیهم السلام)قلم فرسایى مى کردند و شجاعت و جنگاورى حضرت على(علیه السلام) و زحمات او در قلع و قمع مخالفان دین و مشرکان را مورد تردید قرار مى دادند.([31])

از آثار نوشته شده آن دوره «فضایح الروافض» مى باشد که در سال 556 هـ .ق. نوشته شده است، مؤلف متعصب این کتاب، طعن ها و ریشخندهاى بسیارى بر ائمّه اطهار(علیهم السلام) و شیعیان وارد کرده است.

در برابر این هجوم گسترده و گستاخى دور از منطق ،سکوت و انزوا در زندگانى اغلب دانشمندان شیعى حکمفرما بود و جز چند حرکت خاصى ـ که از عبدالجلیل قزوینى رازى([32]) و امین الاسلام طبرسى به یادگار مانده است ـ واکنشى از سوى چهره هاى شیعى مشاهده نمى شد. این «درد کناره گیرى» بود که احمد بن على بن ابى طالب طبرسى را به تکاپو انداخت تا طرحى نو در اندازد و با تدوین کتاب «الاحتجاج»([33]) پیروان مکتب شیعه را به پیروى از منش پیشوایان دین وا دارد، او چنین مى نویسد:

«... آنچه مرا بر تألیف این کتاب برانگیخت، مسامحه و سستى دانشمندان و اصحاب ما بود که خاموشى و انزوا و سکوت اختیار کرده و از مقام احتجاج و جدال با مخالفین و اهل ادیان باطل کناره گیرى نموده اند، و تصور مى کنند که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه اطهار(علیهم السلام) نیز مانند ایشان پیوسته سکوت و کناره گیرى نمودند و براى پیروان و شیعیان خود هم اجازه مجادله و احتجاج را نداده اند. بلکه برخى از آنان معتقد هستند که احتجاج و گفتگو با صاحبان ادیان باطل ممنوع است. لذا تصمیم گرفتم احتجاج هایى را که از پیشوایان بزرگ اسلام در مقابل مخالفان و طوایف مختلف بیان شده است را جمع آورى کرده و در این کتاب به رشته تحریر در آورم.

ناگفته نماند که پیشوایان ما به نیکى و راستى مجادله کرده اند و ممنوعیت گفتگو با مخالفان را در اشخاصى که شخصیت علمى نداشته اند منحصر کرده اندزیرا ممکن است در مقابل طرف مغلوب شده و موجب تزلزل خود و دیگران را فراهم آورند. و گرنه، اشخاص دانشمند و زبر دست پیوسته براى گفتگو و مباحثه با مخالفین انتخاب و مأموریت پیدا کرده و به خاطر این جهت، داراى مقام بلند و ارجمندى بودند.»([34])

الاحتجاج([35])

کتاب گهربار «الاحتجاج» سرآمد سایر تألیفات ابومنصور طبرسى است و در بر دارنده احتجاجات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، معصومین(علیهم السلام)وبرخى از شخصیت هاى نامى شیعه مى باشد.

صاحبان اندیشه و نظر، از کتاب الاحتجاج به نیکى یاد کرده اند. به گونه اى که این گنجینه در طول قرن هاى گذشته همواره مرجعى مناسب و مورد اطمینان بشمار مى رفته است.

شیخ حرعاملى آن را نیکو و داراى فوائد بسیار مى داند،([36]) و درخاتمه کتاب وسائل، این کتاب را در ردیف آثار مورد اعتماد معرفى کرده است.([37])

مجلسى،الاحتجاج را با توجه به آنکه بیشتر اخبار آن مرسل است، کتابى معروف شمرده است.([38])

خوانسارى مدعى است که الاحتجاج کتابى معتبر و بین طائفه امامیه معروف است.([39])

آقا بزرگ تهرانى این کتاب را از آثار معتبرى مى داندکه علماى بزرگ همچون علاّمه مجلسى و شیخ حُرّ عاملى بدان اعتماد کرده اند.([40])

شیخ عباس قمى الاحتجاج را کتابى معروف و داراى فوائد بسیار دانسته که اصحاب و بزرگان شیعه بدان روى آورده اند.([41])

سید بزرگوار ابن طاووس مطالعه آن را به پسرش توصیه کرده است.([42]) همچنین کتاب الاحتجاج در نگاه اندیشمندان و فقهاى معاصر نیز جایگاهى والا دارد و ایشان به عظمت و بى مانندى آن اشاره کرده اند:

آیت الله شیخ جواد تبریزى الاحتجاج را کتاب تاریخى معتبر شمرده که «اهمیت آن از کتب دیگرى که در تاریخ مورد اعتماد و استناد قرار مى گیرد، بیشتر است.»([43])

آیت الله شیخ لطف الله صافى، این کتاب را در نوع خود بى نظیردانسته، معتقداست که«الاحتجاج» مشحون به مطالب عالیه علمى و اعتقادى است و همواره مورد استفاده و استناد اهل فن الاحتجاج واستدلال بوده و خواهد بود.([44])

آیت الله حسن زاده آملى، الاحتجاج طبرسى را «کتاب کلامى اصیل، حاوى منطق حق وسائط فیض الهى» مى داند.([45])

و بالاخره آیت الله جوادى آملى درباره این کتاب چنین مى نگارند:

«ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى(قدس سره) براى اینکه تفکر کلامى مهجوره، از علم به عین آید و از گوش به آغوش، تدّبر جامع در قرآن و سنت معصومین(علیهم السلام) کرد، و چنین استنباط نمود که پیام ثقلین دو چیز است یکى آنکه رهبران فکرى امت اسلامى جز احسن نگویند و دیگر آنکه رهروان فرهنگى نیز جز احسن نپذیرند، و چون پیروى رهروان مسبوق به رهنمود رهبران است لذا عصاره اى از برهان و جدال احسنِ مأثور از قرآن و عترت را ارائه نمود تا جامعه اسلامى که تمدن او در تدین معقول و مقبول او است از تحجر برهد و به تعقل برسد.»([46])

ممکن است این مطلب عنوان گردد که اکثر مناظرات مطرح شده در کتاب مستند نیست در اعتبار آن خدشه وارد است.

توجه به دو نکته ذیل، پاسخ را روشن مى سازد:

1 ـ ابو منصور طبرسى در مقدمه کتاب الاحتجاج اشکال فوق را پاسخ گفته است، او چنین مى نویسد:

«... آنچه در این کتاب از روایات و اخبار نقل مى شود، از ذکر سند آنها صرفنظر نمودم خواه به سبب وجود اجماع بر آن، و یا به دلیل اشتهار آن در کتاب ها بین موافق و مخالف. البته چون روایاتى که از حضرت عسکرى(علیه السلام) نقل مى شود، از جهت شهرت در مرتبه احادیث دیگر نبودلذا در حدیث اول سند خود را ذکر نمودم و سند من در تمام آن احادیث که از تفسیر امام عسکرى(علیه السلام)([47]) بیان شده به همین صورت مى باشد.([48])

طبرسى آنگاه سند روایات منقول از امام حسن عسکرى(علیه السلام) را در آغاز کتاب، بدین شرح بیان مى کند:

«... ابو جعفر مهدى بن ابى حرب حسینى مرعشى، از: شیخ صدوق ابوعبدالله جعفر بن محمّد بن احمد دوریستى، از: ابى محمّد بن احمد، از: ابو جعفر محمّد بن على بن حسین بن بابویه قمى، از: ابو الحسن محمّد بن قاسم مفسر استرآبادى، از: ابو یعقوب یوسف بن محمّد بن زیاد و ابو الحسن على بن محمّد سیار، و این دو از: ابو محمّد حسن بن على عسکرى(علیه السلام).»([49])

2 ـ مسائل اختصاصى از مسائل فرعى عملى متفاوت است با توجه به آنکه در مسائل فرعى یقین به جهت لازم نیست و هر چند که عملى در آن شرط است، اما در مسائل اعتقادى یقین شرط است که آن در گرو قوه برهان و جهت خواهد بود که با تلاش انسان آشکار مى گردد و لذا در آن فرقى بین مسند ومرسل نیست.([50])

سایر دست نوشته ها

بجز کتاب الاحتجاج، آثار مکتوب ارزشمند دیگرى از ابو منصور طبرسى به یادگار مانده است که در حال حاضر اثرى از آن مکتوبات او نیست.

تألیفات طبرسى بدین قرار است:

1 ـ تاج الموالید.([51])

2 ـ تاریخ الائمه.([52])

3 ـ فضل الزهراء.([53])

4 ـ الکافى فى الفقه.([54])

5 ـ کتاب الصلاة.([55])

6 ـ مفاخر الطالبیه.([56])

درنگاه ارباب نظر

دقت در دیدگاه ها و کلمات مکتوب برخى از صاحبان اندیشه و قلم در ستایش و توصیف شیخ احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، جلوه اى از شخصیت آن فرزانه دانش را عیان مى سازد، در این قسمت دیدگاه ارباب قلم را در این خصوص نظاره مى کنیم:

میرزا عبدالله افندى:

«شیح ابومنصور طبرسى فاضل و دانشمندى است که از بزرگان علماء و مشاهیر فضلا به شمار مى آید.»([57])

میرزا محمّد باقر خوانسارى:

«شیخ فاضل، محدث مبرور، ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى... این مرد از اصحاب برجسته متقدم است.»([58])

شیخ حُرّ عاملى:

«او دانشمند، فقیه، فاضل و محدثى مورد اعتماد است.»([59])

شیخ یوسف بحرانى:

«فاضل عالم، شیخ ابو منصور طبرسى از دانشمندان نامى و برجسته و از فضلاى مشهور بود.»([60])

محمّد على مدرس تبریزى:

«شیخ احمد بن على بن ابى طالب مکنى به ابى منصور طبرسى عالم فاضل جلیل، فقیه، متکلم کامل، نسّابه و از ثقات محدثین و اکابر علماى امامیه اواسط قرن ششم هجرى است و با ابو الفتوح رازى و فضل بن حسن طبرسى، متوفى 548 هـ .ق. معاصر بود.»([61])

خیر الدین زرکلى:

«احمد بن على بن ابى طالب ابو منصور طبرسى، فقیه امامى و از اساتید ابن شهر آشوب مى باشد.»([62])

سید محسن امین عاملى:

«شیخ ابو منصور، احمد بن على طبرسى، فقیه، محدث، متکلم و عالم علم نسب بود.»([63])

سید ابوالقاسم خویى:

«او دانشمند، فاضل، فقیه، محدث و ثقه بود.»([64])

شیخ محمّد تقى بهجت:

«احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى، از اعاظم و اجله علماى شیعه در قرن ششم هجرى مى باشد.»([65])

شیخ جواد تبریزى:

«شیخ بزرگوار ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى از اجلاى علما و از مفاخر امامیه در قرن پنجم هجرى و اوائل قرن ششم و صاحب کتب متعدد از جمله کتاب شریف الاحتجاج است.»([66])

سید موسى شبیرى زنجانى:

«ابو منصور طبرسى از بزرگان فقهاى امامیه در قرن ششم هجرى مى باشد.»([67])

شیخ لطف الله صافى گلپایگانى:

«علاّمه طبرسى از جمله علما و اکابر محدثین و از مفاخر شیعه و اصحاب مکتب اهل بیت(علیهم السلام)است.»([68])

حسن حسن زاده آملى:

«علاّمه جلیل متکلم نبیل، فقیه قمقام و محدث ثقه والامقام، نسّابه خبیر بصیر، ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب از اعاظم مشایخ علم و معارف حقه الهیه، و از مفاخر فرقه ناجیه امامیه، و حقا از کریمه (یرفع الله الذین أوتوا العلم درجات) است.»([69])

درگذشت

ابومنصور، احمد بن على طبرسى پس از عمرى تلاش در تبیین و نشر فرهنگ اهل بیت و نگارش اثر ارزشمندى چون کتاب «الاحتجاج» و چند کتاب دیگر، سرانجام به دیار باقى شتافت. سرگذشت نویسان، یادى از سال وفات او نکرده اند. آرامگاه او در مازندران در 5 کیلومترى قائم شهر و بین دو روستاى «شیخ کِلى» و «اَفرا» واقع است.([70])

در خرداد 1378 یادواره این عالم بزرگوار در حوزه علمیّه قم و همچنین قائم شهر برگزار گردید. این مراسم نشان از اهتمام مجریان این یادواره در بزرگداشت مقام علم و عالمان است.


[1] - تاریخ دقیق ولادت او نامشخص است، اما قرائن موجود، او را از دانشمندان قرن ششم خوانده اند. ریاض العلماء، میرزا عبدالله افندى، ج1، ص48.

[2] - روضات الجنات، میرزا محمّد باقر خوانسارى، ج1، ص64ریحانة الادب، شیخ محمّد على مدرس تبریزى، ج3، ص23الاعلام، خیر الدین زرکلى، ج5، ص148الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج2، ص160.

[3] - تاریخ بیهق، ابن فندق، ص 242.

[4] - البلدان، احمد بن ابى یعقوب یعقوبى، ص 38.

[5] - روضات الجنات، ج 1، ص 64.

[6] - لغت نامه دهخدا، ج 32، ص 138جوامع الجامع، طبرسى، با تحقیق و تعلیق قاضى طباطبایىهمان، به تصحیح و تعلیق دکتر ابوالقاسم گرجىالاحتجاج، طبرسى، مقدمه جعفر سبحانى.

[7] - الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج 1، ص 6.

[8] - تذکرة المتبحرین، شیخ حر عاملى، 1013کشکول بحرانى، ج1، ص301تنقیح المقال، شیخ عبدالله مامقانى، ج3، ص2661اعیان الشیعه، محسن امین عاملى، ج10، ص143معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویى، ج19، ص84سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج 2، ص80

[9] - الاحتجاج، ج 1، ص 6 و 133.

[10] - معالم العلماء، محمّد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، ص 25مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 34، یکى از شاگردان او را شیخ منتجب الدین قمى مى دانند. ریحانة الادب، ج3، ص18 اما با مراجعه به شرح حال وى، چنین ادعایى ثابت نیست.

[11] - بحارالانوار، ج 78، ص 321.

[12] - همان، ج 1، ص 216.

[13] - ریاض العلماء، ج 1، ص 48.

[14] - موسوعة طبقات الفقهاء، ج6، ص27.

[15] - امل الامل، ج 2، ص 17فوائد الرضویه، ص19معجم رجال الحدیث، ج 2،ص 156ریحانة الادب، ج 3، ص18ریاض العلماء، ج 1، ص 48.

[16] - مسالک الافهام، شهید ثانى، ج 2، ص 379مجمع القائدة و البرهان، مقدس اردبیلى، کتاب الجنایات و کتاب الدیات.

[17] - رافضة، روافض و رافضى واژه هایى است که گاهى به محبّان و دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) یا به شیعیان و پیروان آنان، و گاهى به طایفه خاص از شیعه گفته مى شود. اهل سنت تمام فرق شیعه را به سبب اعتقاد به امامت حضرت على(علیه السلام) و ترک خلفاى سه گانه، با این نام از خویش مى رانند (ر. ک: بحوث فى الملل و النحل، جعفر سبحانى، ج1، ص119آشنایى با فرهنگ فرق اسلامى، محمّد جواد مشکورى، ص 200).

[18] - النقض، عبدالجلیل قزوینى رازى، ص 41.

[19] - مناقبى ها کسانى بودند که اشعارى در مدح اهل بیت(علیهم السلام)در هر کوى و برزن بلند مى خواندند. و در مقابل شیعه، سنّیان نیز فضائل خوانانى داشتند (ر. ک: همان، ص64 و65).

[20] - النقض، ص 108.

[21] - الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، ج 1، ص253.

[22] - النقض، ص 113.

[23] - سیر الملوک (سیاستنامه) خواجه نظام الملک، ص216.

[24] - النقض، ص12. در تاریخ ایران کمبریج آمده است: «به رغم سیاست ضد شیعى سلجوقیان در این دوره، مراکز شیعه در ایران نیز نظیر مناطق دیگر، رونق و شکوفایى داشت.» ر. ک: تاریخ ایران کمبریج، ج5، ص279.

[25] - تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، ج 2، ص 186.

[26] - سیر الملوک، ص 215.

[27] - النقض، ص 113.

[28] - تاریخ تشیع در ایران، ص 321 ـ 324.

[29] - تاریخ طبرستان، محمّد بن حسن بن اسفندیار کاتب، ص107تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، میر سید ظهیر الدین مرعشى، ص 167.

[30] - امین الاسلام طبرسى، کتاب اعلام الورى باعلام الهدى را براى علاء الدوله على بن حسام الدین شهریار نوشتاعلام الورى، ص10.

[31] - النقص، ص 345.

[32] - او در سال 560 هـق. کتابى در رد «فضایح الروافض» نوشت و نام آن را «بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضایح الروافض» گذارد، که به کتاب «النقض» معروف است. این کتاب نشانگر خط اعتدال در فکر شیعه و زمینه تفاهم با مخالفان معتدلى است که قزوینى کراراً از آن یاد مى کند. در عین حال وى بیش از همه در زدودن برخى از توهّمات اهل سنت نسبت به آنچه بى جهت به شیعت اصولیه وارد شده تلاش مى کند. تفکر او یک تفکر اصولى و عقلانى است و کوشیده تا صرف نظر از اصول مبانى فکر شیعه در آنچه در اخبار و آثار آمده به دیده عقلى بنگرد (ر.ک: اندیشه تفاهم دینى، رسول جعفریان، ص 23 ـ 13تاریخ ادبیات ایران، ج 2، ص 154).

[33] - علاّمه امین الاسلام طبرسى به منظور کاستن اختلاف هاى موجود، به میدان ائتلاف وارد گردید و قرآن مجید را که مورد احترام و قبول همه مذاهب اسلامى بود اساس کار خود قرار داد. آزاد اندیشى، بلندنگرى، سعه صدر، عفت قلم و انصاف در پژوهش از خصایص بارزى است که در کتاب «مجمع البیان فى تفسیر القرآن» وى به چشم مى خورد. او خود را در منبع و یا منابع محدودى محصور نساخت بلکه اندیشه هاى مخالف و موافق را در نوردید و دامنه پژوهش و تحقیق را از مرزهاى اندیشه خودى گذراند و به کنکاش و کاوش دیدگاه دیگران ره سپرد و آنچه را صحیح و معقول بود مى پذیرفت. او در نقل عقیده و دیدگاه مخالفان تا آنجا که از نظر اصولى به عقیده و مبانى مکتب اش خدشه وارد نمى کرد، باکى نداشت. طبرسى همچون سلف صالح و به دنبال سیره پیشوایان مکتب شیعه، دفاع از اصول و مبانى شیعه را با حفظ اعتدال، نداشتن تعصب و افراط و پرهیز از غلو در آمیخته بود و خدمتى پر ارج را در نزدیک ساختن افکار و اندیشه هاى مذاهب اسلامى به انجام رساند و نام خود را در میان شیعیان و دانشمندان منصف اهل سنت جاودانه ساخت (ر.ک: طبرسى و مجمع البیان، دکتر حسین کریمانعلاّمه طبرسى، پیشواى مفسران، همین نگارنده.)

[34] - الاحتجاج، ص 3.

[35] - همان، وسائل الشیعه، حر عاملى، ج20، ص41الکنى و الالقاب، ج2، ص444معجم المؤلفین، ج2، ص10منتهى المقال، ج1، ص285الاعلام، ج1، ص173الذریعه، آقا بزرگ تهرانى، ج1، ص281تنقیح المقال، ج1، ص69فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، ص19برخى همچون ابن ابى جمهور احسایى و محدث استرآبادى «الاحتجاج» را به امین الاسلام طبرسىمنسوب کرده اند که این ادعا خطا مى باشد (ر.ک: معالم العلماء، ص25بحارالانوار، ج1، ص9روضات الجنات، ج1، ص64اعیان الشیعه، ج3، ص444).

[36] - امل الآمل، ج 2، ص 17.

[37] - وسائل الشیعه، حر عاملى، ج 20، ص 41.

[38] - بحارالانوار، ج 1، ص 9.

[39] - روضات الجنات، ج 1، ص 64.

[40] - الذریعه، ج 1، ص 281.

[41] - فوائد الرضویه، ص 19.

[42] - کشف المحجه، سید ابن طاووس ترجمه اسدالله مبشرى، بخش 54، ص 55.

[43] - جزوه یادواره علاّمه طبرسى، ص 28 ـ 20.

[44] - جزوه یادواره علاّمه طبرسى، ص28 و 29.

[45] - همان.

[46] - همان.

[47] - پیرامون تفسیر امام عسکرى(علیه السلام) در میان اندیشمندان شیعى اختلاف نظر است:

بسیارى از بزرگان مذهب آن را از جمله کتاب هاى مورد اعتماد شیعه امامیه دانسته اند، و شخصیت هاى فرهیخته اى چون صدوق، طبرسى، راوندى، ابن شهر آشوب، کرکى، شهید ثانى، مجلسى اول و دوم، شیخ حر عاملى، فیض کاشانى، بحرانى، حویزى عروسى، حسن بن سلیمان، شیخ انصارى و... بدان اعتماد کرده اند.

گروهى انتساب این تفسیر را به امام رد مى کنندابن غضائرى، علاّمه حلّى، تفرشى، داماد، اردبیلى، قهپایى، بلاغى و خویى از بانیان و پیروان این نظریه اند.

برخى نیز در آن درنگ کرده و مدعى اند که شأن این تفسیر مانند شأن و جایگاه سائر روایات و احادیث منقول از ائمّه اطهار(علیهم السلام)که باید در صحت نقل هر یک تحقیق کرد.

البته هر چه که اکنون پیرامون تفسیر امام مطرح شده، اشاره به این تفسیر منقول از شیخ صدوق از مفسر استرآبادى است، و ما آن تفسیرى که حسن بن خالد برقىپس از اعلام امام مکتوب و جمع آورى کرده است (وعدد مجلدات آن 120 جلد مى باشد ر.ک: معالم العلماء، ص 34) سخن و اختلافى در آن نیست و هم اینک نیز اثرى از آن نمى باشد (ر.ک: حیاة الامام العسکرى(علیه السلام)، شیخ محمّد جواد طبسى، ص 200).

[48] - الاحتجاج، ج 1، ص 4.

[49] - الاحتجاج،ج 1، ص 6 و 7.

[50] - الاحتجاج، مقدمه، ج1، ص19.

[51] - لباب الانساب، ابن فندق، ج 2، ص 721اعیان الشیعه، ج 3، ص 29، به نقل از: تذکرة النسب، احمد بن محمّد بن المهنا بن على بن المهنا العبیدلى (معاصر علاّمه حلّى)ریحانة الادب، ج 3، ص 18.

اثرى به همین نام به امین الاسلام طبرسى مؤلف کتاب مجمع البیان نسبت داده اند و از شیخ منتخب الدین شاگرد امین الاسلام این ادعا منظور است، اگر به وجود دو کتاب هم نام، از دو نویسنده قائل نباشیم، انتساب تاج الموالید به صاحب مجمع البیان اولى است (ر.ک: بحارالانوار، ج105، ص 260امل الامل، ج 2، ص 216منتهى المقال، ص 241).

[52] - معالم العلماء، ص25معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج2، ص10منتهى المقال، ابوعلى حائرى، ج1، ص285تنقیح المقال، شیخ عبدالله مامقانى، ج1، ص69.

[53] - همانالاعلام، ج 1، ص 173.

[54] - معالم العلماء، ص 25.

[55] - همان، ص 25.

[56] - هماناعیان الشیعه، ج 3، ص 29.

[57] - ریاض العلماء، ج 1، ص 48.

[58] - روضات الجنات، ج 1، ص 64.

[59] - امل الامل، ج 2، ص 17.

[60] - کشکول بحرانى، ج 1، ص 201.

[61] - ریحانة الادب، ج 3، ص 18.

[62] - الاعلام، ج 1، ص 172.

[63] - اعیان الشیعه، ج 3، ص 29.

[64] - معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 156.

[65] - جزوه یادواره بزرگ علاّمه طبرسى، ص 28 ـ 20.

[66] - همان.

[67] - همان.

[68] - همان.

[69] - همان.

[70] - ر.ک: طبقات اعلام الشیعه (قرن الخامس و السادس)جزوه یادواره علاّمه طبرسى.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام احمد
نام خانوادگی طبرسى
نام پدر على بن ابى طالب
نام معروف ابو منصور طبرسى
مکان تولد ایران،طبرستان
مکان فوت ایران،طبرستان
مکان دفن ایران،مازندران

تالیفات

No image

الاحتجاج

No image

تاج الموالید

No image

تاریخ الائمه

No image

فضل الزهراء

No image

الکافى فى الفقه

No image

کتاب الصلاة

No image

مفاخر الطالبیه

حکایات

No image

طرحى نو در عصر تنش

فعالیت ها

No image

تالیفات احمد طبرسی

No image

تدریس احمد طبرسی

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد سوم

کتاب گلشن ابرار - جلد سوم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS