كلمات كليدي : سكولاريسم، حسن و قبح عقلي و شرعي، اخلاق دنيوي، پوچ گرايي اخلاقي، كثرت گرايي اخلاقي
نویسنده : مهدي فصيحي رامندي
اخلاق سکولار گرایشی در اخلاق است که صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آنها را بر دیدگاه غیر دینی مبتنی میکند و معتقد است دین هیچ گونه مرجعیتی در امور اخلاقی ندارد. از دیدگاه اخلاق سکولار عقلِخود بنیاد و علم تجربی تنها مرجع تنظیم رفتارهای انسانی است. برخی قرائتها از سکولاریسم، بر این باور استوار است که جهان ارزشی است که خدا به آدمیان اعطا کرده و خود از آن سلب مسئولیت نموده است و نگهداری آنرا به خود انسان سپرده است.[1]
جوهره سکولاریسم
«خدا آن چنان بزرگ است که نباید باشد». چارلز لارمر در کتاب فراسوی دین و روشنگری مینویسد جوهره سکولاریسم جدید همین جمله است.[2] او معتقد است در واقع رعایت حرمت استعلایی و عظمت خدا کار را به جایی رسانده که لازم نیست زحمت اداره عالم و طبیعت انسانی را به دوش داشته باشد. در اخلاق نیز رعایت حرمت استعلایی خداوند به این است که او را در حد یک آمر و ناهی که انسانها راتحریک به رفتارهای خاصی کند ندانیم. اما اگر خدا و دستورات الاهی مبنای اخلاق نباشد، اخلاق باید بر چه مبنایی استوار شود؟ پاسخ هاچسون[3] این است که باید به طبع و سرشت آدمی رجوع کرد. اما گروهی دیگر مانند کانت و ساموئل کلارک عقل عملی را جانشین خدا در اخلاق میدانند.[4]
رابطه دین و اخلاق در جهان اسلام
مبحث اخلاق سکولار زیر مجموعه مبحث بسیار مهم رابطه اخلاق و دین است. در جهان اسلام موضوع ارتباط دین واخلاق تحت عنوان نظریه حسن وقبح الهی مطرح شده وانظار مختلفی را برانگیخته است. با نگاهی به تاریخ اندیشه اسلامی، دو نکته در این زمینه واضح است. اول این که بحث برسر رابطه اخلاق و دین رنگ بوی کلامی داشته است دوم این که یکی از نخستین درگیریهای کلامی در قرون اولیه هجری است.[5] این نزاع میان دو مذهب معتزله و اشاعره درگرفت. معتزله بر این باور بودند که: حسن و قبح اخلاقی، اولاً ذاتی است. به این معنا که خوبی و بدی اوصافی وابسته به ذات اشیاء و رفتارهاست نه این که به دستور و فرمان الاهی منوط باشد. ثانیاً این حسن و قبح عقلی است، به این معنا که در مقام کشف این اوصاف حد اقل در برخی امور عقل به تنهایی و بدون نیاز به دستورات دینی میتواند خوبی و بدی را بفهمد. اشاعره براین باور بودند که حسن و قبح اخلاق شرعی است. به این معنا که امر و نهی خداوند مثبت نیکی و بدی افعال است. این گونه نیست که خوبی و بدی در ذات افعال نهفته باشد.[6] تعبیر شایع و رایجی از اشاعره وجود دارد که مانند یک ضرب المثل علمی شده است. آنها معتقدند« الحسن ما حسنّه الشّارع و القبیح ما قبحّه الشّارع». براین پایه لازمه سخن اشاعره این است که اخلاق جزء لاینفک دین باشد و لازمه سخن معتزله این است که اخلاق از مستقل از دین باشد.[7]
پیشینه اخلاق سکولار در غرب
بر خلاف جهان اسلام در غرب این مبحث جنبه اخلاقی، فلسفی و سیاسی داشت تا کلامی.[8] اخلاق سکولار یا اخلاق دینزدایی شده به لحاظ تاریخی از دوره رنسانس آغاز شدهاست. تا پیش از این زمان اخلاق دینی بودهاست. این فرایند از اوایل قرن بیستم شدت بیشتری یافت.[9] دین زدایی از اخلاق یا فرایند سکولاریزاسیون اخلاق در غرب در دو مرحله پدید آمد. در یک مرحله پشتوانه بودن دین برای اخلاق نفی شد و این نکته بیان شد که اخلاق بدون دین هم میتوان داشت. و در مرحله دوم این ایده قوت یافت که اساساً گرایش به دین برای اخلاقی بودن مضر است.[10]
ویژگیهای اخلاق سکولار
یکی ازاصلیترین عناصر اخلاق سکولار غیر دینی بودن آن است. در اخلاق سکولار مرجعیت هر گونه متن یا شخص دینی مردود است. و هیچ اصل مسلم و ثابت دینی در تنطیم اخلاق پذیرفته نیست. اساساً اخلاق سکولاریستی بر عناصری از اخلاق طبیعت گرایانه محض که به طور کلی بیارتباط با ادیان وحیانی و گرایش های ماوراءطبیعی است پی ریزیشدهاست.
از دیگر عناصر اخلاق سکولار دنیوی بودن آن است. از دیدگاه این مکتب آنچه برای انسان ارزش نهایی دارد همین زندگی دنیایی و رسیدن به سعادت در آن است. سعادت اخروی یا به طور کلی مورد انکار واقع میشود و یا آنکه از آن صرف نظر شده و بدان بیتوجهی میگردد.
یکی دیگر از ویژگیهای اخلاق سکولار، نسبت آزادی و اخلاق است. در این اخلاق آزادی کمترین قید را دارد. تلاش عمده در این رویکرد از اخلاق این است که حداکثر آزادی برای افراد فراهم آید. اخلاق نباید آزادی های انسانی را محدود کند تنها قیدی که برای آزادی وجود دارد عدم سلب آزادی دیگران است.
ویژگی دیگری که میتوان برای اخلاق سکولار بر شمرد این است که در این رویکرد اخلاق امری شخصی است و از این رو هیچ کس حق اظهار نظر درباره رفتار دیگری را ندارد. نتیجه این مسأله این است که فاعل اخلاقی در مقابل دیگران هیچ احساس شرم و مسؤولیتی نداشته باشد.[11]
استدلالهای مدعیان اخلاق سکولار
یکی از شبه استدلالهای مدعیان اخلاق سکولار این است که اخلاق دینی اخلاقی وظیفه گرایانه و تکلیفمدارانه است. در حالی که اخلاق انسانی به جای تأکید بر تکالیف بر حقوق انسانی مبتنی است. به اعتقاد اینان در جهان کنونی سخن گفتن از حقوق بشر مطلوب است. زیرا ما در دورانی زندگی میکنیم که انسانها بیش از آنکه طالب فهم و تشخیص تکالیف خود باشند، طالب درک و کشف حقوق خود هستند.[12]
اما چنانچه پیداست این دیدگاه ناشی از عدم شناخت نسبت به اخلاق دینی است؛ چنانچه در اخلاق به دنبال صلاح و مصلحت باشیم و همچنین از اهداف دینی و اخلاق دینی آگاهی کافی داشته باشیم، آن گاه خواهیم دید که در اخلاق دینی حقیقت و مصلحت بر یکدیگر منطبق هستند. یک فرد مصلحتجو تنها با اخلاق دینی است که میتواند به عالیترین مصالح خویش دست یابد؛ توجه یافتن به سعادت ابدی ورای تفکر و اندیشه اخلاق سکولاری است.
استدلال دیگر طرفداران اخلاق سکولار برخلاف دیدگاه قبلی این است که اخلاق دینی مصلحت اندیشانه و سودجویانه یا به تعبیری کاسب کارانه است. در حالی که اخلاق انسانی شریف میبایست با روح گذشت و ایثار همراه باشد.[13]
این اعتراض نیز از سوی حامیان اخلاق دینی رد شده؛ زیرا اخلاق دینی برخلاف مکاتب اخلاقی سکولار بر یک پایه قرار نگرفته است، بلکه دارای درجات و مراتب میباشد. بدین لحاظ اخلاق دینی به میزان درجات و مراتب انسانها برای آنان برنامه و اصول اخلاقی خاصی ارائه کرده است. هر چند از دیدگاه پیشوایان دین مبین اسلام و حتی برخی قدیسان مسیحی، بهترین نوع بندگی و نیکوترین عمل اخلاقی آن است که با انگیزههایی همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد؛ لیکن از آنجا که همه مؤمنان در یک سطح نیستند، در مراتب پایین سلوک اخلاقی چنین انگیزههایی نیز پذیرفتنی است.
انتقاد دیگر حامیان اخلاق سکولار به اخلاق دینی این است که این اخلاق از خودبیگانگی انسان را به ارمغان میآورد. از آن رو که به چیزی فراتر از شهودها و دریافتهای شخصی ما فرمان میدهد. مثلاً فرمان ذبح اسماعیل به ابراهیم. کشتن یک انسان با شهود هر انسان سلیمالنفسی ناسازگار است.[14]
در این مورد نیز باید توجه داشت که فرمان خداوند به ابراهیم آزمایشی بوده و برای تعیین میزان بندگی وی بوده است. بر فرض اینکه بپذیریم در این مورد این فرمان موجب از خودبیگانگی گردد اما آیا میتوان حکم آن را به تمامی موارد سرایت داد؟ داوری از یک نظریه بر اساس موارد استثناء صورت نمیگیرد و باید دید که در این باره اصول کلی اخلاق دینی چگونه است. اگر دین به اخلاقیاتی خلاف ندای فطرت انسانی دعوت میکرد و اصول اخلاقی آن برخلاف شهودهای انسانی میبود، هیچ گونه توفیقی نمییافت.
برخی نیز گفته اند اخلاق سکولار از این جهت بر اخلاق دینی برتری دارد که اخلاق سکولار راه را بر نسبیت باز میگذارد. بر این اساس میتوان قوانین اخلاقی را با دگرگونیهایی که در جهان رخ میدهد همنوا ساخت این قابلیت در اخلاق دینی وجود ندارد.
این سخن نیز از سوی طرفداران اخلاق دینی چنین پاسخ دادهشده که: اصول و پایههای اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمییابند، هر چند که چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول میتواند به زمان و مکان وابسته باشد. بنابراین اگرچه ممکن است مثلا عدالت و احسان در زمانهای مختلف مصادیق متفاوتی داشته باشد، اما اصل عدالت و احسان همواره از خوبی اخلاقی برخوردار است.
اما ادعای اساسی اخلاق گرایان دینی در مقابل سکولاریستهای اخلاقی این است که تنها بایک اخلاق خدامحور میتوان به اخلاق کافی و وافی که فراتر از نسبیتها و شکلگراییهای اخلاق غیر دینی است دست یافت. تنها یک اخلاق خدامحور میتواند پایدارترین و عمیقترین نیازهای اخلاقی ما را برآورده کند. به طور خلاصه اخلاق وابسته به سرشت انسانی است. با توجه به واقهیت سرشت انسانی ما، اخلاق صرفاً سکولار و دنیوی مارا ارضاء نمیکند. هیچ چیز دنیایی نمیتواند در نهایت ما را راضی کند. ما تشته پدری هستیم که ما را خلق کرده است. پدری که اجازه نمیدهد ما تا دم مرگ سراسر بیهوده باشیم. تنها در صورتی والا ترین امیدهای اخلاقی ما بر آورده خواهد شد که بتوانیم به طور قابل قبولی خودرا مخلوق چنین قدرت و اقتدار دوست داشتنی بدانیم. نتیجه اصلی این رویکرد در اخلاق الین است که انسان گرایی سکولار و دنیوی در شکلهای متنوع خود در واقع غیر انسانی است.[15]
لوازم اخلاق سکولار
اما اخلاق سکولار لوازم چندی را نیز در پی دارد. ماهیت نسبی اخلاق سکولار باعث میشود این اخلاق به شکاکیت اخلاقی، یا پوچانگاری اخلاقی و یا قراردادگرایی اخلاقی منجرشود. از دیگر لوازم مهم گرایش سکولاریستی در اخلاق کثرت گرایی اخلاقی است. با عنایت به اینکه اخلاق دینی دارای ثبات بوده و منافی با کثرتگرایی است، لاجرم کثرتگرایی را باید از خصوصیات اخلاق سکولار و یا حداقل از خصوصیات برخی از گرایشهای اخلاق سکولار برشمرد.