دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اخلاق که در نهاد ما آرمیده است ; نگاهی به فیلم بدون تاریخ بدون امضا

لحظه ای که فیلم بدون تاریخ و بدون امضا به پایان رسید، و هدیه تهرانی از امیر اقایی در نقش دکتر نریمان از او پرسید حالا «واقعا اون پسر به خاطر تصادف مرد» و دکتر نریمان به جای پاسخ دادن به این سوال مشخص، لبخندی مبهم و ناپیدا را تحویل هدیه تهرانی داد، به این نتیجه رسیدم که یک فیلم غیرضروری و شاید نالازم را تماشا کرده ام اما....
اخلاق که در نهاد ما آرمیده است ; نگاهی به فیلم بدون تاریخ بدون امضا
اخلاق که در نهاد ما آرمیده است ; نگاهی به فیلم بدون تاریخ بدون امضا

 لحظه  ای که  فیلم بدون تاریخ و بدون امضا به پایان رسید، و هدیه تهرانی از امیر اقایی در نقش دکتر نریمان از او پرسید حالا «واقعا اون پسر به خاطر تصادف مرد»  و دکتر نریمان  به جای پاسخ دادن  به این سوال مشخص، لبخندی مبهم و ناپیدا را تحویل هدیه تهرانی داد، به این نتیجه رسیدم که یک فیلم غیرضروری و شاید نالازم را تماشا کرده ام ( حالا باید به این بیندیشم که فیلم ضروری و لازم چیست) فیلمی که می خواهد ناتمامی داستان خود را با پایان باز حل کند. و باز  خصوصاً انکه این فیلم آقای جلیلوند که دو سال پیش سیمرغ بهترین فیلم اول را گرفته بود، مرا به یاد همان فیلم های معروف فرهادی می انداخت و یا تاحدی به یاد فیلم روزی روزگاری اناتولی بیگله جیلان( که خود آن فیلم هم به نظرم فیلم غیرضروری و نالازمی بود!) هرچند که  فیلم جلیلوند حاوی صحنه هایی زیبا و تاثیر گذار  و برآمده از موقعیت عجیب  کار تشریح در پزشکی قانونی بود.  اما سایه شباهت و سنگینی کپی کاری( اصطلاحی که در آن لحظه به ذهنم می رسید) همه آن پلان ها  و بازیها و موقعیت ها را کمرنگ می کرد. اما  اینک چند روزی از دیدن فیلم می گذرد و هنوز هم به  فیلم فکر می کنم. شاید در حین تماشای بسیاری از فیلم های دیگر جشنواره ناخواسته به دکتر نریمان اندیشیده ام که در قبرستان و بعد از نبش قبر یک کودک به  گور خالی نگاه می کند. یک گور خالی و تاریک  که مانند یک چاه ویل همه چیز را در خود می بلعید و دکتر نریمان برای انکه مجوز نبش قبر را بگیرد چه مصیبت ها و چه حرف هایی که نشنیده بود«  نبش قبر کنی که چه؟» « اگر نبش قبر کردی و آن طور که فکر می کردی نشد چه خواهی کرد؟ »«همه چیز مشخص است ! چرا می خواهی نبش قبر کنی» اما برای دکتر نریمان همه چیز مشخص نبود و شاید وقتی داشت به آن تاریکی گور نگاه می کرد به همین می اندیشید. به اخلاق که چون سنگ سیاهی در نهاد او و  همه ما ارمیده است. بعد با خودم احساس کردم که این اسم دکتر نریمان آشناست و به یاد نمایشنامه دشمن مردم،  اثر ایبسن افتادم. انجا هم یک دکتری بود که برای مردم شهرش و همکاران و دوستانش به یک دردسر بدل شده بود. به یک ادم ناهمگون نامصلحت اندیش که حقیقتی زیان آور را بر زبان رانده بود و مصرانه آن را پی می گرفت به اسم دکتر استوکمان. بعد به برخی پلانهای فیلم را دوباره مرور کردم . صحنه ای که سعید داخ با ان صورت یخ کرده و خسته سعی می کرد در بازسازی بی رمق یک صحنه قتل چیزی را  بفهمد؛ انگیزه ای پنهان را.  به اهمیت کار خود اگاه بود اما از فرط تکرار به خستگی مداوم رسیده بود. از آن جنس خستگی های  مفرطی که تنها با بازنشستگی درمان می  شود یا شاید هم با مرگ که انسان، دشواری وظیفه است. متهم نوید محمد زاده بود. با آن طرز عجیب ایستادنش و صدایی از ته گلو و نومیدانه.  او باید بیشتر و با انرژی افزون تری بی گناه بودن خود را در طرز بیان واقعه اثبات می کرد اما او هم خسته بود. خسته از تکرار ادعای بی گناهی خودش. او به طناب دار رضایت داده بود و شهادت شاهدان هم بر علیه او.  اما  زن  او با بازی خوب زکیه بهبانی  ناراضی و شاید حیران از این صدای خسته شوهر به جمع نهیب می زد که قران محمد به کمرتان خواهد زد و به بازپرس می گفت «این ها همه باهم  همکار اند و هم دستی کرده اند»  اخر او صدای داد و هوار شوهرش را خوب به خاطر داشت. چه بود؟ چه شده بود؟ صحنه برگزار شد. لابد قتل عمدی بوده است. قتلی در موطن قتل، در یک کشتارگاه.  جایی که ادم ها سر مرغ ها را از روی ضرورتی ناگزیر می برندتا شکمشان را سیر کنند و نصیب محمد زاده از این سفره ، البته مرغ های سرنبریده بود. هر مرغ دو هزار تومان.  نوید محمد زاده از سر ضرورتی ناگزیر کسی را کشته بود. پلیس ها رفتند و درب بزرگ و سنگین کشتارگاه بسته شد. دربی که شبیه زندان بود و  البته از این درها و مکان ها در فیلم زیاد بود  همه درب ها و همه خانه ها اینگونه بود.  بعد  باز به یاد نوید محمدزاده افتادم که می گفت از طناب دار استقبال می کند؛ این حق پدری است که وظیفه پدری خود را درست انجام نداده باشد و حالا نوبت دکتر استوکمان با همان دکتر نریمان بود که کارخودش را انجام دهد. یعنی همان وظیفه خودش را. وظیفه ای اخلاقی که سیستم و مجموعه ای که در ان کار می کردند به دوش انان نهاده بود. این وظیفه چیست؟ وظیفه پدر بودن، وظیفه پزشک بودن. وظیفه تشریخ درست یک جسد. وظیفه درست سر بریدن یک مرغ و شاید وظیفه درست نقد کردن یک فیلم. این ادم ها اگرچه هر کدام در محل زندان گونه و جدا افتاده از هم زندگی می کنند( ایا برج میلاد هم یک زندان است، هرجایی که از جامعه پیرامون خود بریده باشد ایا یک زندان نیست؟) اما یک چیز همه انها را به هم پیوند می دهد و ان همان سنگ سیاه اخلاق است که در نهاد ما ارمیده است.  حالا نوبت سرزنش کردن من اغاز می شد: چرا به خاطر شباهت این فیلم به یکی دو فیلم دیگر متوجه ظرائف و نکات آن نشدم. همانگونه شباهت فیلم ها به فیلم های دیگر آفت جان فیلمسازان است، گویی آفت نگاه منتقدین هم شده است.



 بدون تاریخ و بدون امضا را باید فیلم مهم، ضروری و لازم دانست. اهمیت این فیلم به سیمرغی که می گیرد یا از دست می دهد نیست. فیلم پیشنهادی برای حل معضلات امروز جامعه ما دارد. از همین رو  نباید در نقد این فیلم چندان به شباهتش به فلان فیلم فرهادی یا کارگردان دیگر مانند روزگاری در اناتولی بیگله جیلان تاکید کرد. فیلم به ما میگوید به اخلاق حرفه ای محیط کسب و کار خود پایبند باشیم.  حالا که سرنوشت ما زندگی در محیط های جداگانه است و حالا که همدیگر را کمتر می بینیم و حالا که خسته ایم و سراغی از هم نمی گیریم و حالا که همه زندگی ما کار و کار و کار است، تنها یک راه برایمان مانده است و آن اینکه کارمان را درست انجام دهیم که به اخلاق کسب و کار پایبند باشیم و فراموش نکنیم که سطح سفت و محکمی که بر آن   ایستاده ایم تنها پوششی است برای یک قبر، یک گور ، یک سیاهچاله که ما را با حجرالاسود اخلاق تنها می گذارد؛ با این نکیر و منکر جاودانی.

قاضی دادگاه خطاب به دکتر نریمان یاداوری می کند که او که به عنوان کارمند پزشک قانونی  و بخشی از سیستم قضایی می داند که انچه در این دادگاه گفته حکم اقرار دارد. بله . دکتر نریمان به خوبی این را می داند و از همین روست که اینجا در محضر قاضی است. او می خواهد به اخلاق حرفه ای کار خود پایبند باشد. آقای دکتر نریمان قهرمان اخلاق گرای جلیلوند ادم کاملی نیست. ایراد و اهمال دارد؛ بیمه ماشینش را به موقع پرداخت نمی کند؛ در زندگی شخصی ناموفق است و رابطه خوبی با همسر/همکارش ندارد. اما با این حال او یک اصل دارد و آن هم پایبندی به اخلاق حرفه ای است؛ اصلی که به جسد های مرده سالن تشریح جان می بخشید چیست؟ چگونه می توان از جنازه، رازهای زندگی را دریافت؟ چگونه می توان با تشریح کردن بافت بدن های در آستانه پوسیدن خدمتی به زندگی دیگران کرد؟ چگونه می توان ادم کاملی نبود و رستگار شد؟ بله می توان با تعهد به اخلاق حرفه و شغلی که در آن مشغول به کاریم. گاهی برای رستگار شدن تنها پایبندی به یک اصل هم کافی است؛ اصلی که نیازی به تاریخ و امضا ندارد.







منبع :فیلمنوشت



مقاله

نویسنده علی فرقانی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

هویت زنانه در تندباد تاریخ

هویت زنانه در تندباد تاریخ

✍️ سعید احمدی
سگ کی؟

سگ کی؟

✍️ سعید احمدی 
کارهای کثیف

کارهای کثیف

✍️ سعید احمدی 
الهیات جنگ...

الهیات جنگ...

یادداشت

پر بازدیدترین ها

دیوار، بی ‌دیوار ; نگاهی به سریال دیوار به دیوار

دیوار، بی ‌دیوار ; نگاهی به سریال دیوار به دیوار

مجموعه دیوار به دیوار، ساخته سامان مقدم، طنزی اجتماعی است که به تازگی از شبکه سوم سیما به روی آنتن رفت. جمعی مال‌باخته، بر حسب اتفاق زیر سقف یک خانه جمع می‌شوند و طی سه ماه زندگی مشترک، به خانواده‌ای بزرگ تبدیل می‌شوند.
نوسان ارزش‌ها در تب و تاب بازار ; مروری بر نسبت اخلاق با چند و چون آگهی‌های تجاری

نوسان ارزش‌ها در تب و تاب بازار ; مروری بر نسبت اخلاق با چند و چون آگهی‌های تجاری

از هنگامی که برای تماشای برنامه‌ مورد علاقه‌ی خود روبروی تلویزیون می‌نشینیم، تا هنگامی که برمی‌خیزیم، مجموعه‌ای از شات‌ها، از مقابل دیدگان ما می‌گذرند. ما از زمانی که شروع به تماشای تلویزیون می‌کنیم، همچون مسافری بر قطار رسانه سوار می‌شویم و در برابر پنجره‌ای که در این قطار تعبیه شده است، می‌ایستیم تا به هر کجا که قطار ما را می‌برد، برویم.
برای جشنواره چه لباسی بپوشیم؛ نگاهی به پوشش هنرمندان در ایام جشنواره

برای جشنواره چه لباسی بپوشیم؛ نگاهی به پوشش هنرمندان در ایام جشنواره

جشنواره مد و مدل و لباس، ترکیبی آشنا برای توصیفی جهت دار از جشنواره فیلم فجر است. جهت و سمت و سویی که شاید کمتر نویسنده یا هنرمند داخلی عزمی برای مقابله با آن داشته باشد. چرا که منتقدان پوشش هنرمندان، در چارچوب قوانین و سیاست‌های رسمی کشور به میدان آمده‌اند و از حق نمی‌توان گذشت که سخنشان پشتوانه‌های قدرتمندی دارد.
گل دادن درخت پیر ; نگاهی به فیلم خجالت نکش

گل دادن درخت پیر ; نگاهی به فیلم خجالت نکش

خجالت نکش، یک فیلم مفرح است. فرحبخشی این فیلم نه از شوخی ها و تکه کلام ها، بلکه به جهت دنیای درونی فیلم است. دنیایی که در آن کودکی متولد می شود و پیری و گذر سن، مانعی برای زایش نیست. در روستای کوچک و کم جمعیت مهمت اباد، 231 نفر زندگی می کنند و این فیلم به ما می گوید که این جمعیت چگونه به اندازه یک نفر بیشتر می شود.
فیلشاه، آغاز راهی جریان‌ساز در انیمیشن بومی

فیلشاه، آغاز راهی جریان‌ساز در انیمیشن بومی

صحبت از انیمیشنی سینمایی است که در فرم، تکنیک و ارائه مفاهیم به استاندارهای جهانی نزدیک شده و سعی دارد به‌دور از شعار و کلیشه به یک مقطع تاریخی با رگه‌های دینی بپردازد و آغازکننده راهی جریان‌ساز برای صنعت سینمایی انیمیشن در ایران باشد.
Powered by TayaCMS