كلمات كليدي : تكبر، كبر، خودبزرگ بيني، عجب
نویسنده : اصغر صفرزاده
کمتر کسی را میتوان یافت که امتیازات مادی و حتی معنوی، تغییر حالی در درون او بوجود نیاورد. انسان تا زمانی که گرفتار نفس و خودخواهی است و خویشتن را همه کاره جهان میپندارد همین که خود را نسبت به دیگران در زمینه ای و لو اندک، دارای برجستگی و امتیازی می یابد، منفعل گشته و کمترین دگرگونی که در درون او ایجاد می شود این است که خود را برتر از دیگران پنداشته، برای خویش جایگاه ویژه قائل میشود.
تعریف تکبر
کِبر در لغت یعنی بزرگی و تکبر نیز به همان معنا است؛ با نوعی تکلف که همراه آن است. یعنی به زور خودش را بزرگ میداند[1] و در اصطلاح تکبر به آن گویند که شخصی خود را از دیگری بزرگ پندارد و آثار آن در اعمال و رفتار متکبر ظهور و نمود داشته باشد اما اگر این آثار در بیرون به منصه ظهور نرسد آن را کبر مینامند.[2]
شرط تحقق تکبر
برای تحقق تکبر وجود دو شرط لازم است:
اول: وجود شخص دیگر و مقایسه خود با او.
دوم: خود را بزرگتر از دیگری دیدن، نه کوچکتر یا مساوی با او.
پس اگر پای کس دیگری در میان نباشد به آن عُجب و خودپسندی میگویند نه تکبر و همچنین صرف خود بزرگ بینی را تکبر نمیگویند. زیرا گاهی شخص خود را بزرگ میبیند اما طرف مقابل را بزرگتر از خود میانگارد. در نتیجه در برابر او جایی برای تکبر نمییابد و همچنین کوچک شمردن دیگری نیز دلیل تکبر نیست. چون گاهی خود را کوچکتر یا مساوی با او میداند بلکه باید برای خود درجهای غیر از دیگران قائل باشد و در میدان مقایسه، مقام خود را بالاتر از مقام او بداند.[3]
تکبر در قرآن و سنت
تکبر از جمله گناهانی است که در قرآن وعده عذاب به آن داده شده است که این خود یکی از ملاکهای تشخیص گناه کبیره بودن آن است، آنجا که میفرماید:
«آیا در جهنم جایگاهی برای متکبران نیست ؟![4]
امام صادق علیه السّلام نیز میفرماید:
«کبر و بزرگی به منزله لباس مخصوص خداست و کسی که تکبر میکند در این صفت ویژه الهی، با او ستیزه و مخالفت میکند».[5]
زیرا شخص متکبر در حال تکبر بندگی خود را فراموش کرده خود را مستقل میداند و فرعون وار میگوید: من بزرگتر و بالاترم پس در آن حال در مقابل خداوند قرار گرفته، ادعای ربوبیت میکند.
اقسام تکبر
تکبر داراى اقسامى است که به بیان آنها میپردازیم:
1 - تکبر بر خدا
چنانکه نمرود به آن گرفتار بود تا حدى که خیال جنگ با خداوند را در سر مىپروراند و مثل آنچه فرعون و دیگر مدعیان خدایی به آن دچار بودند فرعون چون از بندگى خدا تکبر مىورزید گفت: من پروردگار برتر شما هستم.[6]
این قسم از تکبر(تکبر بر خدا) بدترین نوع تکبر بلکه بزرگترین نوع کفر است.
2 - تکبّر بر خلق
این قسم تکبر، خود دو شعبه دارد:
الف) تکبر بر انبیاء و پیغمبران و ائمه معصومین(ع)، که خود را بالاتر از آنان بداند و حاضر به اطاعت و تسلیم و فرمانبرداری از ایشان نشود. مانند ابوجهل و امثال او که میگفتند: شما انسانهایی همانند ما هستید[7]و این قسم نیز نزدیک تکبر به خدا است.
ب) تکبر بر سایر مردم، به اینکه خود را بزرگتراز دیگران بداند و از اینکه با او مثل دیگر مردم رفتار کنند ناراحت شود. مثلاً در راه رفتن از آنها جلوتر بیفتد، در مجالس بالادست همه بنشیند و توقع سلام از همه داشته باشد و ... این قسم اگر چه شاید در پستی، از قسم اول کمتر باشد اما این نیز از هلاک کنندگان بزرگ است. چه بسا که منجر به مخالفت خدا شود.[8]
درجات تکبر
همچنان که تکبر، سه قسم دارد، دارای سه درجه نیز هست.
درجه اول اینکه این صفت خبیثه در دل آدمى مستقر و ثابت شده باشد و خود را بهتر و برتر از دیگران ببیند و آن را در کردار و گفتار خود ظاهر کند. این درجه، بدترین درجات است. زیرا درخت کبر، در دل صاحبش ریشه دوانیده و شاخ و برگ آن بلند شده و جمیع اعضا و جوارح او را فرا گرفته است.
درجه دوم اینکه در دل او کبر باشد و کردار متکبرین نیز از او سر زند اما به زبان نیاورد. این درجه، یک شاخه کمتر از درجه اول است.
درجه سوم اینکه در دل، خود را بالاتر داند اما در کردار و گفتار مطلقا اظهار ننماید و نهایت سعى در تواضع و فروتنى کند. چنین شخصى شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده است اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده سعى کند میتواند به آسانى از آن خلاصی یابد.[9]
عوامل تکبر
الف)توهم کمالی در وجود خود
اسباب کبر و تکبر بسیار است که برگشت تمام آنها به این است که انسان در خود کمالى توهّم کند که آن باعث عجب و خودبزرگ بینى شود و وقتی با حب نفس مخلوط گردید کمال دیگران را نادیده گرفته، آنها را ناقصتر از خود گمان کند و این سبب خود بزرگ بینی قلبى یا ظاهرى گردد.[10]
ب)جهل و نادانی
منشأ این عامل آن است که انسان خود را بالاتر و برتر از آن مىداند که از یک بشر معمولى اطاعت کند. قرآن کریم از قومى چنین نقل مىکند که گفتند: آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم.[11]
ج)عُجب
عُجب آن است که خود را بزرگ میپندارد و آنگاه که با دیگران مصادف میشود تکبر میکند.
د)پرخوری
آدمی در صورتى که به شهوت شکم پاسخ مثبت دهد به دنبال آن شهوت جنسی مىآید و چون شهوت خوردن و آمیزش با هم جمع شوند انسان به جاه و مال رغبت پیدا مىکند که وسیله توسعه خوراکیها و ابزار شهوت رانى است و چون در صدد جمع مال برآید از جمله رذائلی که به آن مبتلا می شود تکبر است.
ه)عقده حقارت
بسیاری از افرادی که در خانواده های پست پرورش یافته و بجایی میرسند بیشتر به پناه تکبر میروند و از این طریق میخواهند حقارتی را که از ناحیه نقص خانوادگی دامنگیرشان شده است جبران کنند.[12]امام صادق(ع) میفرماید:
هیچ کس دچار بیماری تکبر نمیشود مگر به علت ذلت و پستی که در باطن خویش احساس میکند.[13]
زمینههای تکبر
زمینه و بسترهای تکبر زیاد است که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
1)علم: گاهی بجهت دانستن چند اصطلاح و معانی چند واژه، خود را اعلم از دیگران پنداشته، انتظار احترام و کُرنش در برابر او را دارد.
2)عمل: گاهی انسان خود را از همگان پرهیزگارتر و متّقىتر و صالحتر مىبیند و بخاطر نماز یا روزه یا هر کار خیری که انجام داده همه مردم را وامدار خود می داند و خود را سرسلسله و سرور بزرگواران میپندارد.
3)نَسب: این نوع تکبر معمولاً محل ابتلای کسانی است که به گونهای اصالت نَسَبی دارند مثلاً جد و پدر و دایی و ... او از علمای بزرگ یا یک شخصیت دولتی یا نظامی و امثال اینها هستند و این فرد بیچاره بخاطر آنها به دیگران مباهات میکند.
4)جمال: آدمی بخاطر قیافه زیبایی که دارد یا لباس و وسیله نابی که در اختیار اوست انتظار احترام و تواضع دیگران نسبت به خود را دارد.
5)قدرت: معمولاً بعض ورزشکاران و آنهایی که دارای بدنی قوی هستند نسبت به ضعیفتر از خودشان فخر میفروشند.
6)ثروت و یاران: اینجا هم معمولاً از لغزشگاههای ثروتمندان و متمولین و صاحبان جاه و مقام است که بزرگی را در آنها خلاصه میکنند.[14]
آثار تکبر
تکبر سرتاسر بلا و دوری از حق است. در اینجا به ذکر نمونههایی از آثار مخرب آن میپردازیم:
1)عدم استشمام بوی بهشت
امام باقر(ع) در ضمن روایتی از پیامبر اکرم(ص) عدهای را بر میشمارد که بوى بهشت را در حالى که از مسیر هزار سال راه استشمام مىشود احساس نمىکنند و از آن جمله همسایهاى که تکبر میورزد را نام میبرد.[15]
2) برانگیخته شدن غضب[16]
مردم در برابر فخر فروشیهای متکبر و تحقیر خود غضبناک شده واکنش نشان میدهند که خود متکبر در مواجهه با این واکنشها منقلب و عصبانی میشود.
3) برگشتن از حق
از امام صادق، علیه السلام، در مورد پستترین و پایینترین درجه برگشت از حق سئوال شد. ایشان در جواب فرمودند:
«همانا کبر پایینترین درجه اوست»[17]
4) عذاب الهی
ابن بکیر از حضرت صادق، علیه السلام، نقل مىکند که فرمود:
«همانا در جهنم برای متکبران وادى هست که آن را «سقر» گویند. از شدت حرارت خود به خداى عز و جل شکایت کرد و از خدا خواست که اذن دهد تا نفسی بکشد. پس همین که نفس کشید، در دم جهنم آتش گرفت»[18]
5) ایجاد نفرت عمیق
مردم به خاطر تحقیری که از طرف متکبر در مورد آنها اعمال می شود کینه او را به دل میگیرند.
6) عدم گذشت و ایثار
کسی که در چهار دیواری خودپرستی محصور شده و غرور ارکان وجودش را تسخیر و در سلطه خود گرفته است تنها تمایلات خود را در نظر گرفته و شئون و وضع دیگران را ابداً مراعات نمیکند و مصرانه در پی دستیابی به خواسته های خودش است که این با ایثار و از خودگذشتگی سر ناسازگاری دارد.
7)بدبینی
شعله سوءظن متکبر دائماً زبانه میکشد و همه را مُغرض و بدخواه خود می پندارد، و بیاعتنائیهای متوالی که به غرورش وارد میشود را هرگز فراموش نمیکند.[19]
8) کینه توزی
متکبر که معمولاً با عکس العمل در برابر خواسته هایش مواجه میشود درصدد کینه توزی و انتقام از اجتماع است و تا انقلاب درونیش آرام نگیرد راحت نمیشود.[20]
9) تحقیر شدن
بی اعتنایی به عواطف مردم مسلماً تولید عکس العمل میکند و خود شخص مورد اهانت و خفت واقع میشود. امام صادق علیه السلام فرمود:
«هیچ بندهاى نیست مگر آنکه برای او حکمت و دانایی است و فرشتهاى است که آن را برای او نگاه مىدارد. پس وقتى که تکبر کند مىگوید: ذلیل شو که خدا تو را ذلیل گردانید. پس او پیش خود بزرگترین مردم است و در چشم مردم کوچکترین آنهاست»[21]
علاج تکبر
چاره مرض تکبر دو گونه است:
الف) علاج علمی: علاج علمی آن است که ابتدا در آیات و روایاتی که این رذیله زشت را نکوهش کردهاند به دیده عبرت بنگرد و ببیند که آیا بزرگی کردن به دیگران لیاقت آن را دارد که خود را ارزانی قهر و غضب الهی و مورد نفرت مردم قرار دهد؟ ثانیاً ابتدا و انتهای خود را در نظر بگیرد. اولش نطفهای گندیده و آخرش لاشهای بدبو است که حتی نزدیکان نیز تاب تحمل آن را ندارند و در این بین حامل مدفوعات و نجاسات خود است که اگر پرده الهی نبود خودش نیز از بوی تعفنش نمیتوانست زندگی کند. علاوه بر اینکه به قدرت و نسب و جمال و ثروت نازیدن از حماقت است. چرا که همه اینها در معرض نابودی هستند و با اندک مرض و مصیبتی جای خود را به ضعف و تنفر و فقر میدهند.
ب) علاج عملی: در این مرحله خود را به تواضع که ضد تکبر است وادارد و فروتنی در گفتار و کردار را سرلوحه زندگانی خود گرداند تا به تدریج با عنایت خداوند جایگزین تکبر گردد.[22]