بررسی دوران حکومت برخی فرق در تاریخ اسلام، موجب شناخت کاملتر به فرقه میشود. بررسی تفکرات و معرفی سران و رهبران حکومت فرقه اسماعیلیه به شناخت ماهیت اسماعیلیان کمک شایانی مینماید. در نتیجه تعصب مخالفین این فرقه و همچنین مخالفین شیعه تا حدی واضح میشود.
تفکر اسماعیلی
از همان دوران امام صادق(ص) عدهای به دلیل گمانی باطل به امامت اسماعیل بن جعفر بن محمد علیهما السلام معتقد شدند. با اینکه خود اسماعیل هرگز چنین ادعائی ننمود. ارشد بودن او در فرزندان امام(ص) چنین گمانی را به عقیده تبدیل نمود. [1]با وفات او چنین اعتقادی بطورگسترده از وی زائل شد. اما عدهای که از یاران حقیقی امام صادق(ص) نبودند بر این عقیده پایبند مانده و مسیری در مخالفت با امامیه به راه انداختند.[2]
روند تفکر اسماعیلی
اسماعیلیه فرقهایست که به امامت اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق(ص) قائل است. اما با وفات اسماعیل در زمان حیات امام صادق(ص) به بحران مشروعیت فرقه خویش دچار شدند. برای خروج از بحران به امامت محمد بن اسماعیل قائل شدند. توجیه اسماعیلیه در این اعتقاد دو صورت متفاوت دارد که نشانه اختلاف در مبنای امامت در این فرقه است. برخی مدعی شدند که امامت محمد بن اسماعیل به وصایت و دستور امام صادق(ص) بوده است و عدهای معتقدند که امامت و وصایت وی با وفات پدرش اسماعیل به وی منتقل شده است. [3]
از این پس اسماعیلیه با اعتقاد به امامت فرزندان محمد بن اسماعیل به روند تکاملی خویش ادامه دادند.
دوره خفاء و ظهور اسماعیلیه
اسماعیلیه با تحلیل امامت، دو دوره متفاوت را برای فرقه خویش ترسیم میکنند:
دوره خفاء: در این دوره به جنبه کلامی و اعتقادی این فرقه که در واقع ایدئولوژی مکتب اسماعیلیه را پیریزی میکردند توجه شده است. در این زمان پیروان اسماعیلیه با تقلید کورکورانه از روش گذشتگان خویش به ماهیت اسماعیلیه وجود می بخشیدند؛ بدون اینکه آیندهای مشخص برای خود تصور کنند. این دوره به خاطر ضعف سیاسی-اجتماعیِ اسماعیلیه و نبود فردی متشخص و متنفذ برای امامت این فرقه به دوران خفاء و غیبت در اسماعیلیه شناخته میشود. به این ترتیب از زمان اسماعیل تا سال286 ه.ق را میتوان دوره خفاء و ستر در اسماعیلیه نامگذاری کرد. مهمترین رهبر این دوره محمد بن اسماعیل است. این فرد در شیعه جایگاهی ندارد.
دوره ظهور (حکومتداری): دوران به قدرت رسیدن رسمی اسماعیلیان در مناطقی از امت اسلامی به دوره ظهور شناخته میشود. این فرقه در اثر بیعت نمودن با مهدی اسماعیلیان و ظهور منجی خویش به حکومت رسیدند و سالهای متمادی این حکومت برخاسته از دوران ظهور را استمرار بخشیدند. ظهور اسماعیلیان فقط با حکومت یافتن این فرقه تفسیر میشود. اسماعیلیان در أواخر قرن سوم در سال 286 موفق به تشکیل حکومت رسمی در مغرب از نواحی آفریقا شدند. فردی به نام حسین بن أحمد بن محمد از اهالی صنعاء معروف به ابوعبدالله الشیعی دولت اغالبه را در مغرب از میان برد و عبیدالله مهدی را که در سلجماسه محبوس بود آزاد کرد و با تلاش و تبلیغ بسیار توانست عدهای از مردم را به بیعت با عبیدالله مهدی در آورد. این حکومت خود را به دولت فاطمیین مشهور نموده بود.[4]
عبیدالله مهدی
اولین پیشوا و سرسلسله حکومت اسماعیلیه، عبید اللّه المهدی بالله بن محمد الحبیب بن جعفر المصدق بن محمد المکتوم بن إسماعیل میباشد.[5] او از سال 286 تا 322ه.ق به حکومت ادامه داد. [6]وی پایه گذار سلسله ایست که بیش از دو قرن و نیم بر بلادی از آفریقا و شام حکومت یافته و از سلطه بنیالعباس خارج نمود. او شهر مهدیه را بنیان نهاد و فرزندش شهر اسکندریه و فیوم را به حکومت خویش درآورد. خلیفه چهارم این سلسله مصر را به تصرف خود درآورد. [7] منصوریه و قاهره از شهرهای مهم فاطمیین است. این حکومت برای ترویج عقاید اسماعیلیان جامع الازهر را تأسیس نمودند و کتابخانه بینظیری نیز در قاهره بر پانمودند. [8]
امامان حکومت اسماعیلیه [9]
امامت این فرقه و رهبران حکومت فاطمیین را 14 تن تشکیل میدهند. این افراد مانند خلفاء بنیالعباس خود را ملقب به القاب والائی مینمودند. نام این افراد به ترتیب عبارتست از:
1. ابومحمد عبید الله المهدی (سال وفات 322ه.ق)
2. القائم بامرالله ابوالقاسم محمد بن عبیدالله (سال وفات 334ه.ق)
3. المنصور بالله ابوطاهر اسماعیل بن محمد (سال وفات 341ه.ق)
4. المعز لدین الله ابوتمیم معدبن اسماعیل (سال وفات 365ه.ق)
5. العزیز بالله ابو منصورنزار بن معد (سال وفات 386 ه.ق)
6. الحاکم ابوعلی منصور بن نزار(سال وفات 411 ه.ق)
7. الظاهرابوالحسن علی بن المنصور(سال وفات 427 ه.ق)
8. المستنصر بالله ابو تمیم معد بن علی (سال وفات 487ه.ق)
9. المستعلی بالله أبو القاسم أحمد بن معد (سال وفات 495 ه.ق)
10. الامرباحکام الله ابوعلی منصوربن احمدبن معد (سال وفات 524 ه.ق)
11. الحافظ عبد المجید بن محمد بن المستنصر(سال وفات 544 ه.ق)
12. الظافر ابومنصور اسماعیل بن عبدالمجید (سال وفات 549 ه.ق)
13. الفائز ابوالقاسم عیسی بن اسماعیل (سال وفات 555ه.ق)
14. العاضد عبدالله بن یوسف بن الحافظ (سال وفات 567ه.ق)
با مرگ آخرین امام در حکومت اسماعیلیه مصر درسال 567 ه.ق سلسله حکومت ایشان منقرض شد.
عالم دینی در حکومت اسماعیلی
این فرقه، از عالمان در جهت رسمیت بخشیدن به عقاید خویش استفاده مینمودند. عالمانی که خود را حامی سنت و جماعت و خلیفه عباسی میدانستند به شدت از این کار فاطمیین ضربه دیدند و به همین دلیل عالمان سنی نبت با فاطمیین دشمنی دارند.
مشهورترین عالم دینی که در حکومت اسماعیلیان دخالت موثری ایفاء مینمود ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد مصری است. علم و تدبیر و فضل این عالم برای بزرگان علم رجال و فقه و کلام و سیاست آشکار است. در مذهب وی به شدت اختلاف است که شیعه امامیه بوده یا اسماعیلی؟ برخی معتقدند که وی امامی بوده و با تقیه برای اسماعیلیان رفتار مینموده است. به همین دلیل گفته شده که وی بعد از اینکه مالکی مذهب بود به مذهب امامیه رجوع نموده است. علامه مجلسی بر این باور است که کتاب دعائم الاسلام او شاهد خوبی بر این مدعی است.[10]اما عدهای مانند ابن شهر آشوب او را اسماعیلی معرفی میکنند.[11] اما اینکه او سنّی مالکی بوده سپس ازآن رویگردان شده، مورد اتفاق است.
تألیفات
او نویسنده توانائی بوده و در طول عمر خویش به تتبع علمی مشغول بوده و تحقیقات زیادی را ارائه داده است. او دارای تألیفات مختلفی مانند: المناقب والمثالب، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، کتاب اختلاف (در یاری مکتب اهل بیت علیهم السلام) الاتفاق و الإفتراق، الإمامة، أصول المذاهب، الإیضاح، الدولة است. از وی کتبی نیز بر رد مخالفین بیان شده است. مانند: رد بر ابوحنیفه، رد برمالک، رد برشافعی، رد بر علی بن شریح. [12]
خدمات برای فاطمیین
این عالم به مدت نیم قرن به قضاوت و تبیین امور دینی در حکومت فاطمی مشغول بود. به مدت 9 سال به عبیدالله المهدی خدمت نمود. در عهد خلیفه دوم فاطمیین، قاضی طرابلس شد. در زمان خلیفه سوم فاطمی، قاضی شهر منصوریه بود. او در دستگاه حکومت اسماعیلیان در زمان خلیفه چهارم فاطمی به بالاترین درجه ریاست قضات منصوب شده و به قاضی القضاة ویا داعی الدعاة ملقب گشت و تا پایان عمر خود در سال 363 ه.ق در این مقام بود.
او در زمان خلیفه چهارم فاطمی، المعز لدین الله ابوتمیم معد بن اسماعیل با نوشتن کتاب دعائم الاسلام (که بیشتر این کتاب را روایات امام صادق(ص) تشکیل میدهد) در واقع قانون اساسی حکومت فاطمیین را در دو بخش عبادات و معاملات تدوین نمود. این کتاب تا انقراض حکومت فاطمیین مورد عمل مسولین حکومت بود. [13]
مذمت و بطلان امامت فاطمیین
سیوطی از نویسندگان اهل سنت، امامت عبیدالله و فرزندانش را نامشروع و باطل میشمرد. وی با چهار دلیل تلاش می کند این ادعا را ثابت کند.[14]
1. ابوبکر باقلانی و قاضی عبدالجبار و ابن خلکان ادعای نسبت علوی را برای عبیدالله مردود شمرده و جد او را یهودی قبرکن یا مجوسی معرفی میکنند. ایشان معتقدند که مردم نادان ادعای علویت عبیدالله را قبول نمودند. درحالی که بر طبق نظر اهل سنت، امام باید از قریش باشد ولی این افراد از قریش نیستند.
2. اکثر خلفاء فاطمی زندیق بوده و از اسلام خارجاند. زیرا برخی از ایشان دشنام بر انبیاء علیهم السلام را ظاهر نمودند و برخی شراب را مباح کردند و برخی امر به سجده بر خود نمودند و بهترین ایشان رافضی خبیثی است که امر به سب صحابه میدهد.
ابوبکر باقلانی میگوید: عبیدالله مهدی، اسماعیلی خبیثی است. او حریص بر نابود نمودن اسلام بود و بسیاری از فقهاء و علماء را نابود کرد تا بتواند مردم را اغواء کند و فرزندانش مانند او رفتار نمودند. شراب را حلال کرده و فحشاء را مباح نمودند و به توسعه رفض (عقائد اسماعیلی) همت نمودند.
ذهبی می گوید: قائم، فرزند عبیدالله مهدی، شرارتش از پدرش بیشتر بود. او دشنام به انبیاء را آشکار ساخت. شر عبیدیون (سلسله فاطمی) بر اسلام از مغولهای تاتار بیشتر است.
ابوالحسن قابسی میگوید: 4000 نفراز علماء وعباد توسط عبیدالله مهدی و فرزندانش کشته شدند؛ به جرم اینکه از دعای رحمت و رضایت بر صحابه برنگشتند. ای کاش این فرد فقط رافضی بود اما زندیق هم بود.
3. خلیفه عباسی قبل از وجود فاطمیین واجب الاطاعه بوده است. پس بیعت برای امامت این افراد (سلسله فاطمی) باطل است.
4. در روایت دارد که امر خلافت از سلسله بنیعباس خارج نمیشود تا اینکه به عیسی بن مریم یا مهدی تسلیم کنند. در نتیجه هر شخص دیگری خود را خلیفه بداند و هر قیامی علیه عباسیان بر پا شود طغیان و خروج نابحق است. در نتیجه حکومت اسماعیلیان نامشروع است.
نقد ادله مذکور
از سیاستهای دشمنان شیعه بخصوص بنیامیه و بنی عباس این است که غلو وافکار خرافی را به شیعه نسبت می دهند وبه مخفی نمودن عقاید حقه درسایه این سیاست نادرست می پرداختند. این سیاست خبیثانه را درمورد تمامی مخالفین خود اجراء می کردند. فاطمیین نیزازمهمترین مخالفین بنی عباس بودند وباید تحت سیاستهای مغرضانه واقع شوند.
اولا: از سیاستهای خلفاء عباسی ودشمنان فاطمیین این بوده است که در نسب این افراد تردید را تبلیغ می نمودند تا اعتبار ونفوذ ایشان ازبین برود. [15]واین امر به برخی کتب تاریخی اهل سنت وحامیان بنی العباس نیز کشیده شده است. درحالی که ابن جوزی و ابن عنبه درتاریخش نسب علوی ادعی شده رابرای فاطمیین مصر بیان نموده اند. [16]
ثانیا:سب انبیاء حتی درصورت اثبات مختص به این فرقه نیست بلکه اهل سنت به وقایحی بدترازسب درمورد انبیاء اعتقاد دارند. زنا وکفر ازجمله عقایدی است که اهل سنت به برخی ازانبیاء منتسب می کنند واین ازهرسبی بالاتراست.
ثالثا:دلیل سومی که این نویسنده برای مدعای خویش می آورد اولابرخلفاء غاصب ثلاثه (ابوبکرو عمر و عثمان) ومعاویه و یزید وبنی امیه و بنی العباس وارد است. زیرا باتوجه به غدیرخم وبیعت با امیرالمومنین علی(ص) واعلام امامت فرزندان علی(ص) توسط نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلم ،تمامی خلافتهای دیگر باطل وغاصبانه میشود.
ونیزدشمنی و سب امیرالمومنین علی(ص) درمنابراموی وشهادت مظلومانه فاطمه زهرا وائمه اطهار علیهم السلام وهمچنین قتل علویون وشیعیان به دست خلفای جورووعمال خونخوار ایشان مانند حجاج بن یوسف چیزی جزکفرو زندقه وخباثت را برای خلفاء وحامیانشان ثابت نمی کند.
همچنین بدعتهای بیشمار خلفاء وعمالشان درامت اسلامی آسیبش از هر جنایتی بیشتر وبالاتربوده. کذب دلیل چهارم سیوطی با حمله مغول وانقراض سلسله عباسی به دست هولاکوخان روشن میشود. بلکه نابود شدن سلسله جائرعباسی به دست قوم تاتار ازاخبار صادقی است که امیرالمومنین علی(ص) آن را اعلام نموده بود. [17]این ادله عمق بی توجهی عالمان اهل سنت را به حقایق وواقعیات دینی و تاریخی را نمایان می سازد.
رابعا: گر چه فرقه اسماعیلی وحکومتشان برخی عقاید گمراه کننده را داشته ودارای برخی رهبران فاسد بوده ولی برخی رهبران این حکومت مورد تأیید وتعریف مورخین واقع شده اند. [18] همچنین آثارفاطمیین که توسط صلاح الدین ایوبی ازبین رفت آثاری کفر آمیز نبوده است واین شاهد خوبی براین مطلب است که فاطمیین کافر نبودند[19]مانند:
1. قطع خطبه جامع الازهر که عبارت بود ازحمد و ثناء خداو صلوات وسلام بر رسول الله صلی الله علیه واله وسلم و علی مرتضی(ص) )
2. تعطیل شدن تدریس تفکروعلوم اسماعیلی درجامع الازهر
3. به آتش کشیده شدن کتب وکتابخانه اسماعیلیان
4. الغاء شعائر مانندمراسم مذهبی وعزاداری حسینی
5. محو شعار (لااله الا الله ،محمد رسول الله،علی ولی الله)
6. تبلیغ بطلان نسب نبوی برای حاکمان فاطمی وتثبیت نسبت یهودی ومجوسی برای ایشان.
دشمنی اهل سنت
البته نظر اسماعیلیان در مورد امامت و مهدویت باطل و مورد رد مذهب حقه شیعه است و نیز اشکالات مختلفی بر عقاید و عملکرد ایشان وارد است. به هرحال عاملی که موجب کینه اهل سنت نسبت به فاطمیین شد این نکته است که ایشان بعد از رسیدن به حکومت، با تمام قدرت عقاید خود را منتشر مینمودند و به عقاید خود اهتمام داشته و آزادانه به نشر عقاید خویش اقدام مینمودند و از این جهت که این افکار و عقاید با مبانی فکری و اعتقادی اهل سنت و حکمرانان ایشان در تضاد بود موجب برافروخته شدن خشم وکینه اهل سنت وحکومت بنی عباس علیه فاطمیین شد. بطوریکه فقط فساد و عقاید ضد اهل سنت فاطمیین بارز است تا جائی که کفر و زندقه تنها شناختی است که در مورد فاطمیین ارائه میدهند. از این مقاله کوتاه نتیجه مهمتری که میتوان یافت این است که نسبت کفرو زندقه و رفض برای کسانی است که با اهل سنت هم عقیده نباشند. در نتیجه شیعه امامیه که با مخالفینی مانند بنیامیه و بنیعباس روبرو است باید به کفر وزندقه و رفض مشهور شود. به همین دلیل با افتخار میگویند: اعمال خونخوارانه صلاح الدین ایوبی فقط برای انقراض فاطمیین نبود بلکه برای نابود کردن شیعه امامیه نیز بوده است.[20]