شرح
قال الصّادق علیه السّلام: صاحب العزلة متحصّن بحصن الله، و متحرّس بحراسته.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: هر که عزلت و گوشهگیرى اختیار کرد، متحصّن شد به حصار عافیت، و خود را به حفظ و حراست الهى کشید. چرا که معنى عزلت، انقطاع از خلق است و رو آوردن به حقّ، و معلوم است که هر که چنین است، بلا شک متمسّک و متشبّث است به لطف الهى، و در حصار عافیت او است.
فیا طوبى لمن تفرّد به سرّا و علانیة.
پس خوشا حال کسى که متفرّد و یگانه شد به خداى خود، و به ظاهر و باطن، متوجّه او شد، و به او مستأنس و از غیر او متوحّش گردید.
و هو یحتاج إلى عشرة خصال: و عزلت که انس به خدا است و نفرت از خلق، محتاج است به ده خصلت:
علم الحقّ و الباطل.
یکى از آن ده خصلت، علم است- یعنى: راه به مراتب حکمت عملى و نظرى، به قدرى برده باشد و تمیز میان حقّ و باطل کرده و به احکام شرع از فرایض و سنن جاهل نباشد. و هر که از این خصلت عارى است، عزلت مناسب او نیست و تحصیل علم از براى او، اهمّ است.
و حبّ الفقر.
دوم- دوست داشتن فقر است- یعنى: از ریاضات و مجاهدات نفس، به مرتبهاى رسیده باشد که از زحمت و تعب مشوّش نشود. بلکه زحمت، محبوب و معشوق او باشد، که اگر نه چنین باشد، زود عزلت به خلطت، و راحت به کلفت،مبدّل خواهد شد.
و اختیار الشّدّة.
سوم- اختیار سختى و شدّت است. که اگر در وصول معاش و سایر ما یحتاج، دیر و زودى بشود، مضطرب نشود و در اساس صبر او رخنهاى راه نیابد.
و الزّهد.
چهارم- زهد است. یعنى: اجتناب نمودن از محارم، بلکه از مشتبهات. چه ارتکاب محرّمات و مشتبهات، موجب قساوت قلب است. و قساوت از اسباب دورى است از حضرت بارى، و اسباب دورى با وسیله قرب که عزلت است، جمع نمىشود.
و اغتنام الخلوة.
پنجم- غنیمت دانستن عزلت است، و به دل و جان از او راضى بودن و اختیار او نمودن. چرا که شوق، سرمایه رسیدن به هر مطلب است.
و النّظر فی العواقب.
ششم- نظر کردن است در عواقب. یعنى: همیشه به یاد عاقبت و نظر در عاقبت داشتن و موت و احوالات قبل و بعد موت را، از سکرات و مجازات و مکافات و احوال قبر، متذکّر بودن و نصب العین خود کردن.
و رؤیة التّقصیر فی العبادة مع بذل المجهود.
هفتم- در هر مرتبه، خود را مقصّر دانستن و با وجود بذل جهد در عبادت، آن را سهل گرفتن.
و ترک العجب.
هشتم- ترک عجب است. یعنى: تکبّر به خود راه ندادن و نه خود را و نه عملخود را بزرگ گرفتن، و در هر مرتبه به عجز و قصور خود، معترف بودن.
و کثرة الذّکر بلا غفلة، فانّ الغفلة مصطاد الشّیطان، و رأس کلّ بلیّة، و سبب کلّ حجاب.
نهم- در اکثر اوقات، در ذکر الهى بودن و از او غافل نشدن. چرا که غفلت از جناب او، دام صید شیطان است و اساس هر فتنه و بلیّه است، چنانکه گذشت.
و خلوة البیت عمّا لا یحتاج إلیه فی الوقت.
دهم- خالى بودن مسکن منزوى است، از هر چه در آن وقت در کار نباشد. چه وجود او باعث تشویش خاطر است.
حضرت عیسى على نبیّنا و آله و علیه السّلام فرموده است که: زندان کن زبان خود را، تا خانه دل تو معمور شود و وسعت و فراخى یابد. چون دل محلّ معارف الهى است، وقتى از لوث کدورت و تیرگى خلاص مىشود که، زبان را مقهور و محبوس خود داشته، نگذارى که هر چه خواهد گوید، و به هر راه که خواهد رود.
و احذر من الرّبا و فضول معاشک.
یعنى: حذر کن از ربا و از زیادتى معاش. یا آن که حذر کن از ریا و عمل مغشوش. یعنى: از عملى که محض از براى خدا نباشد و غیر او از أغراض در او داخل باشد. و نیز حذر کن از فضول معاش. و هر چه زاید بر قدر حاجت است، در راه خدا صرف کن، تا در تحت کریمه: «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ»، مندرج نباشى، و از دیوان اهل آخرت بیرون رفته، در عسکر اهل دنیا منسلک نگردى.
حاصل آن که: لفظ ربا، ممکن است که به باى موحّده تحتانیّه باشد، و ممکن است که به یاى مثنّاة تحتانیّه باشد. اوّل، به معنى اوّل است، و ثانى، به معنى ثانى.
و ابک على خطیئتک.
و گریه کن و استغاثه نما بر گناهان خود، تا به وسیله گریه و نوحه، گناهان تو از دیوان عمل تو، محو شود.
و فرّ من النّاس فرارک من الأسد.
یعنى: بگریز از آدمیان، چنانکه مىگریزى از شیر درنده.
فانّهم کانوا دواء فصاروا الیوم داء.
چرا که آدمیان بودند در وقتى، دواى درد یک دیگر و یار و مددکار هم، و امروز گردیدهاند درد و علّت همدیگر. و از اختلاط و مؤانست ایشان در این زمان، حاصل نمىشود مگر فتنه و فساد و تضییع دنیا و آخرت. و ذکر کلام حضرت عیسى علیه السّلام در این مقام، از براى همین فقره است و سایر فقرات، از سابقه و لاحقه، به طفیل او مذکورند.
ثمّ اتّق الله متى شئت.
پس بترس از خدا در همه حال، و از مناهى او احتراز کن.
قال الرّبیع بن خثیم: ان استطعت ان تکون فی موضع لا تعرف و لا تعرف فافعل.
ربیع: که یکى از زهّاد ثمانیة است، مىفرماید که: اگر قدرت دارى و مىتوانى در جائى سکنى کن و مسکن گزین که، نه کسى تو را شناسد و نه تو کسى را.
و فی العزلة صیانة الجوارح، و فراغ القلب، و سلامة العیش، و کسر سلاح الشّیطان، و المجانبة من کلّ سوء، و راحة الوقت.
مىفرماید که: در عزلت فواید بسیار است:
یکى- حفظ کردن جوارح و اعضا، از حرکتهاى لغو.
دوم- فارغ بودن دل از تخیّلات لغو. چرا که در اختلاط و مصاحبت با مردم، متوجّه آن است که با هر کسى، چه نحو سلوکى کند و به چه طریق نوازش نماید کهموجب انحراف ایشان نشود، چرا که مقتضاى طبایع، مختلف است و طریق سلوک با هر کدام، مخالف دیگر. و به اندک عدم رعایت، رنجش خاطر، که منافى الفت و خلطت است، بهم مىرسد.
سوم- سلامت عیش است. یعنى: در عزلت و گوشهگیرى، زندگى است از روى رفاهیّت و جمعیّت خاطر، نه تردّد مردم است نزد او، تا محتاج به خدم و حشم و فرش و اثاث البیت باشد، نه تردّد او است نزد مردم، تا محتاج به تناسب وضع خود باشد به وضع ایشان، تا باعث نفرت ایشان نشود.
و نیز عزلت، موجب شکستن سلاح شیطان است. چرا که قوّت شیطان به انسان، به اختلاط و آمیزش به ایشان، حاصل مىشود. و هر گاه اختلاط نباشد، شیطان در برابر او، به مثابه دشمن سلاح شکسته است، و از او کارى بر نخواهد آمد. و نیز در عزلت، اجتناب از هر شرّ و بدى است. و نیز در او راحت ازمان و اوقات است، یعنى: گذارش زمان به او در نهایت استراحت و آسودگى است، به خلاف اختلاط با مردم، که به هر صداى پایى توقّع کدورتى است و به هر فریاد نائى، انتظار زحمتى.
و ما من نبىّ و لا وصىّ الاّ و اختار العزلة فی زمانه، امّا فی ابتدائه، و امّا فی انتهائه.
مىفرماید که: نبوده است هیچ پیغمبرى و نه وصىّ پیغمبرى، که در وقتى از اوقات، اختیار عزلت نکرده باشد، یا در مبادى احوال یا اواخر.
قال الصّادق علیه السّلام: داوم تخلیص المفترضات و السّنن.
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: سعى کن همیشه و جهد نما که عملهاىواجبى و سنّتى که از تو صادر مىشود، از غلّ و غشّ خالص باشد و ارکان و حدود آن عملها، بلا قصور و فتور از تو صادر شود.
فانّهما الأصل فمن أصابهما و ادّاهما بحقّهما فقد أصاب الکلّ.
پس، به درستى که هر که بجا آورد و ادا کرد، فرایض و سنن را آن چنان که باید، پس گویا که بجا آورده است، همه عبادتها را.
فانّ خیر العبادات أقربها بالامن و أخلصها من الآفات.
چرا که بهترین عبادتها، عبادتى است که نزدیکتر باشد به امن و از غشّ و اختلاط خالىتر باشد. حاصل آن که: بهترین عبادتها آن است که از آفات خارجى، مثل خوف آزار مخالفین، ایمن باشد و از آفات داخلى، مثل قصد ریا و أغراض فاسده، خالص باشد.
و أدومها و ان قلّ.
و نیز بهترین عبادتها، عبادتى است که دائمى باشد، هر چند کم باشد.
حدیث است که: «من ساوى یوماه فهو مغبون». یعنى: هر که عمل دو روز او مساوى باشد، او مغبون است و زیانکار است. چه، جاى آن که عمل روز بعد، کمتر از روز قبل باشد.
فان سلم لک فرضک و سنّتک فأنت أنت.
پس، اگر سالم و تمام عمل آوردى فرایض و سنن را، پس تو، توئى و در بندگى معبود خود صادقى.
و احذر ان تطأ بساط ملکک الاّ بالذّلّ و الافتقار و الخشیة و التّعظیم.
یعنى: حذر کن از اینکه پا گذارى به بساط پادشاه مالک الملوک که مسجد باشد، یا همه روى زمین، مگر از روى ذلّت و فروتنى و عجز و انکسار و از روى تعظیم و خوف.
و أخلص حرکاتک من الرّیاء، و سرّک من القساوة.
یعنى: خالص و منزّه دار همه حرکات و سکنات خود را از ریا، و نیز پاک دار دل خود را از قساوت و چرک عصیان.
فانّ النّبیّ صلّى الله علیه و آله قال: المصلّى مناج ربّه، فاستح من المطّلع على سرّک، العالم بنجواک و ما یخفى ضمیرک.
چرا که حضرت خاتم النّبیّین علیه و آله صلوات ربّ العالمین، فرموده است که:
شخص نماز گزار در وقت نماز، مناجات کننده و راز گوینده است با پروردگار خود. پس شرم دار از خداوندى که بر ظاهر و باطن تو مطّلع است، و به همه حرکات و سکنات تو واقف، که در هنگام مناجات با او و عرض حاجات، زبان تو آلوده باشد به دروغ، و دل، ملوّث باشد به غفلت و قساوت.
و کن بحیث یراک لما أراد منک و دعاک إلیه.
و باش در عبادت و بندگى او، به نحوى که مأمورى و به آن کیفیّت که از تو طلبیدهاند.
حدیث است که حضرت سجّاد علیه السّلام در اوقات نمازها، رنگ مبارک او متغیّر مىشد و اثر طپش و لرزه در بدن مبارک او هویدا مىگشت. سبب این حالت از او استفسار نمودند، فرمود که: حضرت بارى در قرآن عزیز فرموده که: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ». یعنى: به یاد آر نماز و سایر عبادات را، آن چنان که مأمورى. و مىترسم که آن چه من بجا مىآورم، موافق رضاى او نباشد و موافق مأمور به، عمل نیاورده باشم. و
پیغمبر صلّى الله علیه و آله، مکرّر مىفرمود: «شیّبتنى سورة هود».
و کان السّلف لا یزالون من وقت الفرض إلى وقت الفرض فی اصلاح الفرضین جمیعا.
و بودند در زمانهاى پیش، کسانى که از وقت نماز تا نماز دیگر، مشغول به کاردیگر نمىشدند، و شغل ایشان نبود مگر اصلاح فرضین. یا مشغول بودند به تعقیب و اوراد نمازى که گزارده بودند، یا مشغول اصلاح فرض دیگر بودند، مثل تجدید وضو و تطهیر بدن و لباس و نوافل و غیر اینها.
و ترى اهل الزّمان یشتغلون بالفضائل دون الفرائض، کیف یکون جسد بلا روح.
و مىبینى اهل این زمان را که مىکوشند در تحصیل علوم رسمى، و از علومى که کار آخرت مىآید و مشتمل است بر فرایض و سنن، دست برداشتهاند، با وجود آن که علوم دینیّه از بابت روح است و علوم دیگر از بابت جسد، و جسد بى روح معلوم است که اعتبار ندارد، و فایدهاى بر او مترتّب نمىشود جز تضییع عمر.
قال علىّ بن الحسین علیه السّلام: عجبت لطالب فضیلة تارک فریضة، و لیس ذلک الاّ لحرمان معرفة الامر و تعظیمه، و ترک رؤیة مننه بما أهلهم لامره و اختاره لهم.
حضرت سجّاد، زین العابدین علیه السّلام مىفرماید که: عجب دارم من از کسى که طالب فضیلت باشد و طلب فضیلت کند و اهمّ فضایل را که فرایض و سنن باشد، ترک کند و در پى تحصیل او نباشد. و به حکم: «من المهد إلى اللّحد»، جمیع عمر و اوقات خود را، صرف او نکند. و اختیار مرجوح بر راجح و ایثار مفضول بر فاضل، نیست سبب و علّتش مگر محرومى از شناخت امر الهى، و راه نبردن به حقّ.
و راه حق را سهل گرفتن و از منطوق و مفهوم کریمه: «وَ ما قَدَرُوا الله حَقَّ قَدْرِهِ»، غافل بودن. و معظم نعمتهاى الهى را که حواسّ ظاهره و باطنه و عقل باشد، به کارى که از براى او مخلوق هستند، و انداشتن و کار نفرمودن و از حدود شرع تجاوز نمودن و از منعم حقیقى غافل بودن.[1]
منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى
پی نوشت:
-
[1] - ترجمه مصباح الشریعة، صص180- 188