كلمات كليدي : احساس، هنر، رمانتيسم، ادبيات، روان¬شناسي احساس، ادبيات فارسي
نویسنده : مهدي اسلامي
احساس در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس و در روانشناسی، بازتاب ذهنی تأثیرات مادی (فیزیکی) است که شالودهی همهی ادراکات به شمار میرود.
احساس، نخستین گامی است که باید پس از بیرون آمدن از قلمرو جسم (بدن) و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشت. دیگر نفسانیّات از دگرگونی احساس یا آمیختگی با آن پدید میآیند. احساس همواره با مادّیات و عوامل جسمانی که عملا پیشنیاز آن به شمار میروند، سر و کار دارد بنابراین هر احساس، نیازمند دو مؤلفه است: یکی تحریک بیرونی و دیگری اثرپذیری جسمی (عضوی).[1]
احساس، امری است همگانی، حتی مراتب ضعیف و گنگ و مبهم آن در بیذوقترین افراد نیز وجود دارد. تقریبا محال است، شخصی فکرا و جسما سالم باشد و فاقد احساس بلکه احساسهای مختلف و متناوب نگردد.[2]
احساس، نیرویی است که انسان را از قیدوبندهای حیوانی رها کرده، منزلت او را بالا میبرد تا مراحل تکامل را آنگونه که شایستهی اوست، طی کند.[3]
برای تفهیم هر احساس ساده و پیچیدهای، کلام مجهز به ابزاری به مانند، کلمات و جملات و مباحث و مراتب بالاتر آن، در اختیار بشر قرار گرفته است و هرگونه احساس عادی از مفاهیم مختلفی را میتوان در قالب کلام ریخت و ضبط کرد و یا احساس خود را بدان وسیله به دیگران منتقل و قابل فهم و درک نمود. یعنی بدین وسیله ایجاد تفاهم در بین انسانها به سهولت انجامپذیر است و در مراحل پایینتر حتی وسیله تفهیم مطلب به وسایل سادهتری نیز ممکن و میسر است به مانند اشارات و علامات و کنایات که به خوبی میتوانند احساس انسانی را از لحاظ مفهوم به دیگری منتقل و آگاه ساخته یا حتی در ایجاد تفاهم و همفکری واسطهی امر به شمار روند.[4]
رابطهی احساس با هنر دو سویه است: احساس با تمام تغییرات و نوساناتش و با تمام مراحل پست و علویترش، مهمترین و اولین سرمایهی روح هنر بوده و بلکه وجود هنر مربوط به این سرمایه روحی یعنی احساس انسانی است. بنابراین میتوان گفت که احساس، مبدأ و سرچشمه هنر است، پس هر تغییری که در آن حاصل میشود مسلما آثار مستقیم بر روح محصول خود یعنی اثر هنری باقی خواهد گذاشت.[5] از سوی دیگر دایرهی احساسهای روحی انسان بسیار وسیع و از لحاظ تنوع و وسعت و عظمت بیاندازه زیاد است و از این رو به منظور ضبط و انتقال آن برای آینده و یا برای دیگران قهرا به وجود وسایل و عواملی با ظرفیت و فصاحتی متناسب با دایرهی وسعت و عظمتش نیاز هست و هنر در انتقال احساس همان وسیله است که ضبط قسمتی از این احساسها و حفظ اصالت آنها را عهده دار بوده و همچنین در انتقال آنها از زمانی به زمان دیگر و از فردی به فرد دیگر، مورد استفاده قرار گرفته است.[6]
احساس، در ادبیات، حالت و اعجابی است که شاعر یا نویسنده از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نکتهی مهم این است که هنرمند، نمیتواند احساس و حالت عاطفی را به مخاطب خویش منتقل کند، بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش تجربه کرده باشد.[7]
از آنجا که یکی از مهمترین اهداف و مقاصد صاحب قلمان به نوعی ایجاد دگرگونی در مخاطبانشان بوده است، احساس همواره عنصری مطرح و پر اهمیّت در عرصهی ادبیات بوده و همچنان نیز هست.[8] اصولا یکی از اهداف پدیدآورندگان آثار ادبی، تحتتأثیر قرار دادن مخاطب از طریق تحریک احساس اوست. این نکته به ویژه دربارهی مکتب رمانتیسم، مصداق دارد. آنانی که در خلق آثار ادبی از واژگان، عبارات، اصطلاحات و تعبیرات پر احساس یا احساسبرانگیز بهره میجویند.[9]
برجستهترین ویژگی این جنبش، نگرشی بود سرشار از شور و احساس نسبت به زندگی در برابر نگاه سرد و عقلانی و ریاضیوار اندیشمندان عصر نواندیشی نسبت به انسان و طبیعت و جامعه. رمانتیکها، احساس و قوهی تخیّل را برتر از عقل میشمردند. کولریج، شاعر و نویسندهی انگلیسی، میگفت: "اندیشهی ژرف فقط در پرتو احساس ژرف حاصل میشود."[10] و همین تفاوت اصلی رمانتیکها با کلاسیکها است. کلاسیکها، عقل را اساس شعر و زندگی میدانند و حال آنکه رمانتیکها بیشتر پابند احساس و خیالپردازی هستند.[11]
عبارتهای پر احساس در تبیین انگیزشها و منشهای شخصیتهای اثر یا آثار ادبی سودمند هستند و به خواننده کمک میکنند تا این شخصیتها را بهتر و راحتتر بشناسند و درک کند. صحنهی یکم از پردهی سوم "هنری پنجم" نوشتهی ویلیام شکسپیر، شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی (1564 ـ 1616م) که به شرح و توصیف آماده کردن جنگجویان به دست شاه، اختصاص دارد. نمونهی بارز القای احساسات از نویسنده به مخاطب است. از آثار ادبی معاصر که در این زمینه، شاخص است، باید به "سیمای مرد هنرآفرین در جوانی" نوشتهی جیمز جویس ایرلندی اشاره کرد.
از اوایل سدهی بیستم میلادی بسیاری از شاعران و نویسندگان، آزادانه از مفاهیم روانشناسی احساس و فرآیندهای احساسگرا ـ به ویژه آنهایی که فروید، معرفشان بوده است ـ سود جستند تا در نهایت به هدف مشترکشان که همانا تاثیرگذارتر کردن آثارشان بوده است، دست یابند.[12]