كلمات كليدي : تاريخ، كليسا، بدعت ها، اعتقاد نامه
نویسنده : محمد صادق احمدي
در شماره نخست "تاریخ کلیسا قرن دوم1" به بررسی وضعیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مسیحیان نخستین پرداخته شد و روشن شد که در اواسط این قرن مسیحیان نه تنها از جهت سیاسی در تنگنا بودند، بلکه با مشکلاتی از درون نیز مواجه بودند که مهمترین آنها ظهور گروههای مسیحی (گنوسیسم، مارکیونیزم و مونتانیزم) با گرایشات متفاوت کلامی بود.
نفوذ این گروهها پس از مدتی به حدی رسید که در پایان قرن دوم قدرت رقابت کلیسای مونتانی با کلیسای کاتولیک از قدرت مارکیونها هم بیشتر شده بود تا حدی که بسیاری از مسیحیان نمیدانستند که وارث واقعی مسیح کلیسای کاتولیک است یا کلیسای مونتانی؟[1]
البته رهبران و اندیشمندان مسیحی در برابر این گروهها بپاخاستند و در نهایت اعتقاد نامه رسولان را تصویب کردند که متن آن چنین است:
«من به خدای پدر قادر مطلق، خالق آسمان و زمین و به پسرش عیسی مسیح، خداوندمان ایمان دارم. او که مادرش توسط روح القدس حامله شد و از مریم باکره متولد شد، از جانب پنطس پیلاطس متحمل درد و رنج شد، به صلیب کشیده شد، از دنیا رفت و دفن شد. او به جهنم نازل شد (نزول عیسی به جهنم یعنی اینکه مانند انسان میمیرد و آنگاه بر مرگ غلبه میکند)[2] و در روز سوم از میان مردگان برخاست. او به آسمان عروج کرد، در سمت راست خدای پدر قادر مطلق نشست و از آنجا برای داوری بر مردگان و زندگان باز خواهد گشت. من به روح القدس، کلیسای مقدس کاتولیک، پیوند قدیسان، آمرزش گناهان، رستاخیز ابدان و حیات ابدی ایمان دارم.»[3]
پرستش مسیحیان
در اوایل قرن دوم مسیحیان در کنار مومنان یهودی به انجام آداب دینی و فرائض خود میپرداختند. اما پس از مدتی با گسترش تنشها روند جدایی آغاز شد تا اینکه در شورش سال 132 مسیحیان ار پیوستن به یهودیان سرباز زدند.[4] گرچه در همین زمان نیز گروههایی از مسیحیان عناصر بیشتری از اعمال و عبادات یهودیان را حفظ کرده بودند.[5] در بین گروههای مسیحی مارکیون تنها کسی بود که اعمال و اعتقادات یهودیان را به کلی منکر شد، که غو نیز در سال 144 محاکمه شد و به عنوان بدعت گذار معرفی شد.
در این هنگام اعمال و آداب عبادی مسیحیان به مسیری مشخص رسیده بود و تعریفی متمایز از دیگر ادیان موجود در امپراتوری روم داشت. [6]
مسیحیان قرن دوم و رسولان
با احتساب یهودای اسخریوطی تمامی سیزده حواری عیسی تا انتهای قرن اول درگذشته بودند. البته در مورد یوحنا تردید وجود دارد و برخی گفتهاند که او تا اوایل قرن دوم میزیسته است.
این مساله مشکلات عدیدهای را برای مسیحیان این دوره سبب شده بود. به عنوان مثال در حالی که ایرنئوس و پلیکارپ به رفتار مداراگونه پیشینیان توجه داشتند؛ ویکتور، اسقف رم، 14 مورد از آداب عبادی را بدعت معرفی کرد و اقدام به انجام آن را دارای مجازات دانست. ویکتور که نخستین اسقف رم از آفریقا بود در ادامه همین روند مراسم عشای ربانی رم را از یونانی به لاتین که در شمال افریقا کاربرد داشت، تغییر داد. (گرچه جهانی شدن آن تا نیمه دوم قرن چهارم به درازا کشید)[7]
البته توجه به این نکته ضروری است که گرچه حواریون مسیح در میان مسیحیان قرن دوم حضور نداشتند؛ اما این خود سبب بروز و ظهور اندیشمندانی بنام "پدران کلیسا" شد. ایشان افرادی بودند که با زبان و نوشتههای خود به دفاع از مسیحیت پرداختند.
پدران کلیسا
از مهمترین این آباء در قرن دوم می توان به برجسته ترین آنها اشاره کرد:
1- ایرنئوس: حدوداً در سال 130 میلادی در خانوادهای مسیحی در اسمیرنا (ترکیه امروزی) به دنیا آمد. او در کودکی و جوانی از نزدیک با پولیکارپ، اسقف اسمیرنا، آشنایی داشت. در جوانی به ایالت (فرانسه) گل رفت و در آنجا به سمت شماسی مشغول شد تا اینکه در سال 177 و با مرگ اسقف گل، ایرنئوس جانشین او شد.
در زمانی که ایرنئوس اسقف لیون بود بدعت گنوسیها ظهور کرد که او با تمام توان با آن مقابله کرد. به روایت نویسندگان مسیحی علت شهرت او نیز همین مبارزه او با این نهضت بود. او که از مهمترین پایه گذاران اعتقادنامه رسولان بود، در سال 185 کتاب "بر ضد بدعتها" را منتشر ساخت و در آن این گونه استدلال کرد که ایمان صحیح آن است که مستند به کلام رسولان باشد. [8]
ایرنئوس تا پایان عمر اسقف لیون باقی ماند تا اینکه در حوالی سال 200 میلادی درگذشت.[9]،[10]
2- ترتولیان: در سال 160 میلادی در کارتاژ واقع در شمال آفریقا (الجزایر کنونی) از خانوادهای غیر مسیحی دیده به جهان گشود و پس از طی دوره جوانی مطالعات خود را در زمینه حقوق تکمیل کرد. او در دهه سوم زندگی به مسیحیت گروید و مشاهده کرد که دین جدید به سبب وجود مشکلاتی مثل فرقههای نوظهور رنج می برد. بنابراین در هر دو زمینه شروع به دفاع از آیین مسیح کرد.
ترتولیان نخستین شخصیت مهمی است که به زبان لاتین مینوشت؛ از این رو اصطلاحات زیادی را ابداع کرد تا جایی که او را واضع 507 لغت در الهیات مسیحی دانستهاند.
این اندیشمند بزرگ در ابتدا به حمایت از کلیسا در برابر مونتانیسم روی آورد؛ زیرا آن را مانند دیگر تفکرات رایج بدعت گونه مثل مارکیونها و گنوسیها برای راست کیشی مسیحی خطرناک می پنداشت. اما پس از مدت کوتاهی و با بررسی بیشتر مونتانیسم به آن علاقه مند شد و به دفاع از آن در برابر کلیسای کاتولیک پرداخت. [11]
ترتولیان به همراه مونتانیها معتقد بود که کلیسای کاتولیک به افراط در قانون گرایی و عقل گرایی دچار شده و امور بسیاری از امپراتوری روم مثل امور اداری را در خود پذیرفته است، بنابراین با کلیسای اولیه که مسیح آن را بنیان نهاده بود کاملا متفاوت بود. [12]در نتیجه این اختلاف نظرها ترتولیان که عشق مفرطی برای عدالت داشت، کلیسای کاتولیک را که فقط به سمت حفظ و تقویت قدرت پیش میرفت و بیشتر به فکر افزایش کمی پیروانش بود را بر خطا دانست. [13]
مهم ترین اثری که از ترتولیان بجای مانده کتاب "بر ضد مارکیونیها" است. او علاوه براین کتاب چندین دفاعیه مشهور نیز نوشته است.
3- ژوستین: وی در اوایل قرن دوم میلادی در سوریه متولد شد. پدرش پریکوس و پدر بزرگش باکیوس نام داشتند. از این نامها معلوم میشود که ریشه او یهودی نبوده است.
ژوستین در فلسفه یونانی به دنبال یافتن حقیقت بود. او در «گفتگو با تریفو» حکایت میکند که چگونه در آغاز زندگی دل به فلسفه بست و چگونه تحت عنایات فیلسوفان مکتبهای گوناگون به تحصیل فلسفه پرداخت.
اما چون استادان بیشتر دلبسته به علایق دنیوی بودند و برای حق التدریس او را تحت فشار قرار میدادند از ایشان دوری کرد تا اینکه با مکتب نو افلاطونی آشنا شد و در این مکتب رشد کرد به حدی که متکبرانه پیشرفت خود را بیش از حد ارج مینهاد.
در این زمان شخصی وی را با مسیح و عهد عتیق آشنا ساخت و ژوستین را به مسیحیت علاقه مند ساخت تا اینکه ژوستین مسیحی شد. از این پس او شروع به تالیف دفاعیههایش کرد و سه کتاب گفتگو با تریفو و آپولوژی یک و دو را تدوین کرد.
ژوستین در سالهای آخر عمر در رم مشغول به تعلیم بود تا اینکه در سال 160 همراه دیگر مسیحیان دستگیر شد و پس از خودداری از تقدیم قربانی برای امپراتور به مرگ محکوم شد. [14] [15]
در این زمان تقریبا سه گروه مخالف کلیسا و آراء آن وجود داشت:
گنوسیسم، مایکیونیزم[16] و ابیونیها که جریانی یهودی - مسیحی بودند و عیسی را مسیحای مذکور در عهد عتیق میدانستند و برای او شان انسانی قائل بوده و به عنوان پیامبر خدا به او مینگریستند...
ژوستین در مقابل این سه گروه، از مارکیونها و گنوسیها با عنوان ملحد یاد کرده ولی از ابیونیها نامی نیاورده، گویا به طور ضمنی آنها را پذیرفته است. [17] (همچنان که در "گفتگو با تریفو" به این مطلب اذعان دارد)
4- تیتوس فلاویوس کلمنس: او یک غیر مسیحی بود که حدوداً در سال 150 میلادی متولد شد. گمان غالب بر این است که او اصلا یونانی و یا شاید اسکندرانی بوده باشد. کلمنت به عنوان طالب حکمت الهی سراسر شرق مدیترانه را مسافرت کرد تا به اسکندریه رسید و در آنجا معلم مسیحی معروف؛ پانتنوس، را یافت. او در همان جا اقامت گزید و در مکتب و مدرسه پانتنوس به فراگیری اصول اعتقادات و سنن آیین مسیحی پرداخت. پس از مدتی کلمنت در یادگیری آموزههای مسیحی رشد کرد تا اینکه سرانجام خود مسئولیت مدرسه استادش را به عهده گرفت.
کلمنت نخستین کسی بود که موفق به انجام امور عرفانی شد و پیرو مکتب عرفانی و سنت زاهدانه فیلون اسکندرانی شد. بنابراین توانست نخستین نویسنده مسیحی باشد که در مورد الهیات عرفانی متعاقب عصر رسولان بنویسد.
از آنجا که روزهای آخر عمر کلمنت مبهم است، اطلاعات مربوط به آن نیز اندک میباشد، اما همین مقدار روشن است که به محض اینکه آزار و اذیتهای وارده بر مسیحیان بوسیله امپراتوری رم در سال 202 از سر گرفته شد او از اسکندریه رخت بر بست و به کاپادوکیا (قیصریه) در شرق ترکیه هجرت نمود و در آنجا ماند تا اینکه حوالی سال 215 وفات یافت.
پس از مرگ کلمنت آسیب بزرگی که به اعتبار او در کلیسای مسیحی وارد آمد، این بود که شورای بزرگ کلیسا در قرن چهارم و پنجم الهیات و آموزههای کلامی او را از مجموعه اعتقادات ارتدکسی حذف کرد. [18]
در میان رهبران و مدافعان بزرگ مسیحیت در این قرن علاوه بر این چهار شخصیت برجسته میتوان از افرادی چون پلیکارپ و ایگناتیوس نیز نام برد.