كلمات كليدي : تاريخ، كليسا، نهضت بيداري،متديسم، جمعيت برادران
نویسنده : محمد صادق احمدي
در شمارههای گذشته، قرن هجدهم را با اندیشمندان و جنبشهای علمیاش، وضعیت فرهنگی،اجتماعی و سیاسیاش و با گزارشی اجمالی از مسیحیت شرقی پی گرفتیم. برای کاملتر شدن بررسی این قرن در تاریخ کلیسای مسیحی باید با روند عرفان مسیحی در این دوره، جنبشهای دینی و نهضتهای بیداری در آمریکا و اروپا بیشتر آشنا شویم.
اما پیش از آغاز باید متذکر شد که اگر نامی از تاریخ کلیسای مسیحی به میان میآید و نه تاریخ مسیحیت، بدان سبب است که بسیاری از مورخان معتقدند که این تاریخ پیش رو بر مبنای تعالیم مسیح نیست، بلکه بیشتر بر مبنای آموزههای منتسبین به مسیحهمچون قدیس پولس است.
جان ناس تاریخ نگار مسیحی در این زمینه میگوید: «باید گفت آن دین عیسوی که پیروان عیسی روی شالوده ایمان به او بنیاد نهادند، غالبا در صورت و معنا با تعلیم آن معلم فرق بسیار دارد..»[1]جوان گریدی نیز به عنوان مورخ و اندیشمند در همین زمینه میگوید: مردم، مسیحیت را بسیار تحریف کردهاند و این تحریف ایشان را بدانجا رهنمون شده است که عملشان تناقض مستقیم با اصول اساسی آن دارد.[2]
باتوجه به این نکته کلیدی به جنبشهای مسیحی و نهضتهای بیداری میپردازیم.
جنبشهای مسیحی قرن هجدهم
خردگرایی و روشنگری قرن هجدهمو اکتشافات علمی متضاد با کتاب مقدس سبب دور شدن مسیحیان از مضامین دینی و کلیسایی که داعیهدار دین بود، شد. اما همین پیشرفت علم و دوری از ایمان مسیحی بسیاری از مومنان را ترغیب به بازگشت به آموزههای دینی کرد و ایشان را به تامل جدی در مسیحیت کرد. بنابر این نهضتهای زهدگرایی به وجود آمدند و گروههای جدید مسیحی از دل همین نهضتها سر برون آوردند. مهمترین این گروهها "جمعیت برادران" و "متدیستها" بودند.
*جمعیت برادران
"جمعیت برادران" گروهی از آناباپتیستها بودند که الکساندر ماخ آن را در آلمان تاسیس کرد. پیروان ماخ که از کلیسای اصلاح شده جدا شده بودند، در سال 1708 مجمع جدیدی تشکیل دادند و ماخ را به رهبری خود برگزیدند. ایشان بهدنبال قرائتی از مسیحیت بودند که بیشتر مبتنی بر کتاب مقدس باشد.
اما کلیساهای پروتستان و کاتولیک که هنوز مخالفان خود را مورد آزار و اذیت قرار میدادند، ایشان را وادار به مهاجرت به هلند و سپس پنسیلوانیای امریکا کردند.برادران هنگام تعمید سهبار فرو رفتن در آب را لازم میدانستند و به سه آیین مقدس "شستشوی پا"، "شام خداوند" و "شام اخوت" پایبند بودند.[3]
جمعیت برادران که عنوان رسمی "انجمن اخوت باپتیستهای آلمانی" را برای خود برگزیده بود، گاهی نیز با عنوان "دانکرها" و "دانکاردها" خطاب میشود.
*متدیستها
جان وسلی موسس این فرقه پس از دستگذاری به عنوان کشیش، به همراه چند تن از دوستانش باشگاه مقدس را بنا نهاد تا کسانی که میخواهند در ایمان مذهبی خود جدی باشند به آن ملحق شوند. روش ویژه ایشان در مطالعه متون دینی سبب شد که دوستان و همکلاسیهای ایشان در آکسفورد از روی نیش خند و طعنه ایشان را متدیست بنامند.[4]
پس از دگرگونی و تجربه روحانیای که در بازگشت از جورجیا به وسلی دست داده بود[5]، اوتصمیم به همکاری با جرج وایتفیلد گرفت که پیش از این از چنین حالاتی برخوردار شده بود.اما کلیسای انگلستان که در این زمان دچار انحطاط اخلاقی و مذهبی شده بود، براحتی به ایشان اجازه استفاده از کلیسا را نداد.البته جان به هیچ وجه تصمیم نداشت که متدیستها برای خود گروه مجزایی باشند، اما از آنجا که متدیستها به تقدس باطنی مایل بودند و میخواستند زندگی را با دعا و مراقبه سپری کنند، نهایتا از کلیسای انگلستان جدا شدند.
جان وسلی با وجود مخالفت ها و دشمنی آشکار کلیسای کاتولیک و کلیساهای پروتستان با کوشش تمام به کار خود ادامه میداد و سوار بر اسب به اقصی نقاط انگلسی میرفت تا جایی که او را اسب سوار خدا خواندند.او بیش از 250 هزار[6] مایل را سوار بر اسب طی کرد و برای بالغ قبر چهل هزار نفر در فضای باز موعظه کرد.[7]
سرانجام وسلی در سال 1791 درگذشت در حالی که پیشتر قواعد کلیسای متدیست را تصویب کرده بود، مثل اینکه:«... با آزار نرساندن و پرهیز از هر نوع بدی بویژه آنچه رایجتر است مانند نزاع، مستی، خرید و فروش مشروبات الکلی یا نوشیدن آنها... دادن یا گرفتن ربا و...»[8]
با توجه به آموزههای بسیاری که در میان مسیحیان رایج بود و متدیستها ریشههای آن را بیرون از کتاب مقدس میدانستند، بنابر این فقط کتاب مقدس و متون قانونی آن را به عنوان متن مقدس پذیرفتند و بسیاری از اعتقادنامهها را نپذیرفتند. مثلا جان وسلی اعتقادنامه آتاناسیوس را پس از تجدید نظر از کتاب دعای عمومی حذف کرد.
متدیسم در مساله سرنوشت نیز از خط فکری آرمینیوسArminius پیروی کرد. در نتیجه این اصل که مسیح برای همه انسانها مرد و فیض خدا شامل حال همگان شد نه تنها در قلوب متدیستها، بلکه در میان سایر کلیساهای تبشیری نیز به گرمی پذیرفته شد.
علاوه بر این دو گروه مهم آمریکا نیز در این دوره به مجموعهای رنگارنگ از گرایشهای مختلف مسیحی تبدیل شده بود که عموما در میان کلیساهای کاتولیک و پروتستان اروپا جایگاهی نداشتند.
نهضت بیداری عظیم
همانطور که پیشتر گفته شد در واکنش به سستی اخلاقی مسیحیان و حملات دنیای علوم جدید به بدنه مسیحیت که روز بروز در دوره روشنگری بیشتر میشد، گروههای جدیدی مانند جمعیت برادران و متدیستها بروز و ظهور کردند. اما در برخی موارد واکنش به این هجمهها به شکل پیدایش گروه دینی نبود، بلکه نهضتهای بیداری یکی از عمدهترین نمودهای دینداری مسیحیان در پاسخ به خردگرایی بود.
این بیداری بهویژه در دو منطقه پروتستاننشین بیش از سایر نقاط، مشهود بود. نخست در انگلستان و سپس با شور و هیجان بیشتر در آمریکا.
نهضت انگلستان به رهبری افرادی چون جان وسلی و با موعظههای پرشورش رشد خوبی کرد. در آمریکا نیز نهضت بیداری که با تلاشهای بیوقفه گیلبرت تننت شروع شده بود[9]، با فعالیتهای وایتفیلد ادامه یافت و در زمان جاناتان ادواردز به اوج خود رسید.
ادواردز که از بزرگترین شخصیتهای نهضت بیداری عظیم بود با موعظههای پرشورش وجدان دینی مسیحیان را بار دیگر زنده ساخت. او در موعظه مشهور "آتش جهنم و سنگ گوگرد" که در سال 1741 ایراد کرده، به مردم اینگونه هشدار داد:
«بدین سان خدا مردم طبیعی[10] را بر فراز گودال جهنم در دست خود نگه میدارد!آنان سزاوار گودال آتشاند و پیش از این به آن محکوم شدهاند.خدا بسیار خشمگین است.خشمش با آنان به بزرگی خشم به کسانی است که واقعا با غضب او در جهنم رنج میبرند و آنان هیچ کاری برای فرو نشاندن یا کاستن خشم خدا انجام ندادهاند... شیطان انتظارشان را میکشد و دهان جهنم برای آنان باز است...این موضوع ترسناک میتواند افراد تحول نیافته در این جمع را بیدار کند...آن دریاچه گوگرد سوزان همه جا زیر پای شما گسترده است.خدایی که شما را بر فراز گودال جهنم نگه میدارد...از شما منزجر است...»[11]
نهضت بیداری عظیم، مسیحیت آمریکایی خفته را بیدار کرد، اما به موازات این بیداری موجب انشعابهایی درون کلیساهای مختلف شد. مثلا کلیسای جماعتگرا به انوارقدیم و انوار جدید تقسیم شد و انشعاب توحیدگرایی نیز در کنار این گرایشها بوجود آمد.[12]
از این به بعد و تا ابتدای قرن نوزدهم که موج دوم نهضت بیداری رخ داد، دیگر نور این نهضت پرفروغ نشد.
عرفان و عرفای مسیحی
در قرن هجدهم، عرفان مسیحی در نقاط گوناگون شرایط متفاوتی داشت. در فرانسه و اسپانیای کاتولیک با توجه به سرکوب زاهدان، عرفان مسیحی تا اواخر قرن نوزدهم تقریبا بیستاره بود.[13]
اما در آلمان، آمریکا و انگلستان وضع بکلی فرق میکرد. در این سرزمینها که عموما پروتستان بودند عارفان بنامی ظهور کردند که برخی از ایشان حتی مسبب ظهور جنبشها و نهضتهای عرفانی نیز شدند. از جمله این افراد میتوان به "لاو" و "وزلی" در انگلیس و "ادواردز" و "تننت" و "کول" در آمریکا اشاره کرد.
آلمان نیز تحت تاثیر دو نفر به عروج عرفانی خود ادامه داد. اولی فیلیپ اشپنر بود که کشیشی لوتری بود و با تشکیل "کلیسایی درون کلیسا" به مطالعه بیشتر کتاب مقدس و نیایش و موعظه در روز یکشنبه روی آورد. از نظر "اشپنر" ضرورت این کلیسای جدید بدان سبب بود که روحانیان فاسد شده بودند و مسیحیان عادی نیز فقط در پی خوشگذرانی و رقص و اموری از این دست بودند.
نفر دوم هرمان فرانکه بود که با تشکیل "دوستداران کتاب مقدس" نهضت پیتیزم را به دوایر آکادمیک آلمان شناساند. فرانکه با ترک دانشگاه به اشپنر پیوست و با یاری او نهضت تورع را گسترش بخشید.
در انتها باید خاطرنشان کرد که با همه این کوششهای عرفانی و جنبشهای بیداری، فضای عمومی این قرن بیشتر برعلیه مسیحیت بود تا به نفع آن.