كلمات كليدي : تاريخ، كليسا، انديشمندان، آريوس
نویسنده : محمد صادق احمدي
در ادامه روند بررسی تاریخ کلیسا در قرن چهار به معرفی اجمالی اندیشمندان این قرن میپردازیم. بررسی تفصیلی در جای خود امر مطلوبی است، اما در اینجا هدف فقط آشنایی مختصری با این بزرگان و نقشی است که در دوره خود ایفا کردهاند.
بی شک رشد و ترقی هر اندیشه و فرهنگی، بدون کمک کسانی که یار و یاور آن بوده و در مقابل حملات بیگانگان از آن دفاع کنند، نابود خواهد شد. این مسأله در مسیحیت نیز صادق است و در قرن چهارم نیز آباء کلیسایی بودند که نظام دهنده باورهای کلیسایی بودند و در نقش "الهیدان" و "مدافعه نویس" در برابر مخالفان به حراست از کیان مسیحت (البته به صلاحدید کلیسا) میپرداختند.
برخی از برترین اندیشمندان این قرن عبارتند از:
1-آمبروسیوس: در سال 339 در شهر تریر از خانواده ای مسیحی متولد شد. پدر آمبروز فرماندار بود، در نتیجه آمبروز نیز به پیروی از پدر به فرمانداری منطقه ای در ایتالیا منصوب شد. در سال 374 اختلافی در میلان بروز کرد که ناشی از اختلاف در انتخاب اسقف بود. در این میان آمبروز که بیطرف بود به اسقفی منصوب شد.
او در چند مورد یا حکومت به شدت درگیر شد که در برخی موارد این در گیریها سبب زبونی کلیسا میشد. مثلا در سال 385 مانع از ورود تئودوسیوس اول به کلیسای میلان شد و از ورود سربازان او نیز جلوگیری کرد. پس از این جریان برای دفاع از کارهایش و خنثی کردن شورش به امپراتور نامهای محترمانه نوشته که وان وورست آن را نقل کرده است :«... من دعا میکردم و نمیدانستم آیا شور سربازان، درخواست های اشراف و دعاهای مردم ذهن امپراتور را نرم خواهد کرد...»[1]. در این نامه تقابل صریح کلیسا به رهبری آمبروز را با امپراتور و مردم واضح است.
یکی دیگر از این موارد، وقتی بود که امپراتورها با مشاهده خیل عظیم طرفداران آریوس تصمیم به بنای کلیساهای آریوسی گرفتند که این امر بر مذاق آمبروز اصلا خوشایند نبود و در نتیجه به مقابله با امپراتور پرداخت.
و. . . این شروع قدرت طلبی کلیسا بود؛ چنان که ژان ژاک روسو میگوید:
«آنچه که بتپرستان از آن میترسیدند، واقع شد. مسیحیان محجوب و مظلوم طرز صحبت خود را عوض کردند و به زودی دیده شد این سلطنت که اخروی خوانده میشد، تحت فرمان یک رِئیس مادی و ظاهری، به صورت شدیدترین سلطنت استبدادی دنیوی درآمد». [2]
آمبروز سرانجام پس از مناقشات طولانی با امپراتور و طرفداران آریوس و پس از تحکیم پایه های قدرت کلیسا در سال 397 میلادی چشم از جهان فرو بست[3].
2- یوحنای زرین دهان:
یوحنا در سال 347 در خانواده ای ثروتمند در انطاکیه متولد شد. او در کودکی پدر را از دست داد و برای اینکه بتواند در آینده سخنوری توانا شود علاوه بر فراگیری ادبیات کلاسیک یونانی، علم معانی و بیان را بخوبی آموخت.
او در سال 368 تعمید گرفت و بعد به سلک راهبان درآمد. تا سال 380 او به همین زندگی زاهدانه پایبند بود و در غاری در نزدیکی انطاکیه به حیات رهبانی خود ادامه داد.
یوحنا در سال 398 اسقف شد و در سال 400 جشن کریسمس را که مدتی بود که فراموش شده بود، دوباره احیا کرد و به فعالیتهایش ادامه داد تا اینکه در سال 404 بخاطر اعتراضهایش تبعید شد و در سال 407 در تبعیدگاه درگذشت.
3- تئودور:
او در سال 350 در خانوادهای اشرافی در انطاکیه متولد شد و پس از طی تحصیلات دینی در سال 383 در انطاکیه کشیش شده و در سال 392 به اسقفی شهری در ایالت قیلیقیه منصوب شد.
او بر روش های تفسیری متنی و تاریخی پایبند بود و با روش های استعاری به شدت مخالف بود. تئودور را "شهریار مفسران کهن" نامیدهاند. [4]
4- آریوس:[5]
آریوس در نیمه قرن سوم در لیبی متولد شد. او در جوانی به سمت کشیشی دست یافت و مهمترین منازعه الهیاتی تاریخ مسیحیت را رقم زد. او مدعی بود که مسیح خدا نیست، بنابر این در برابر موعظه اسقف اسکندریه که میگفت: «خدا همیشه هست، پسر همیشه هست و پسر بدون تولد در پدر حضور دارد»؛ اعتراض کرد که این سخن سر از شرک و چندخدایی در میآورد.
آریوس معتقد بود که: خدا از خلقت جداست. پس ممکن نیست مسیحی را که به زمین آمده و چون انسان تولد یافته است با خدایی که نمیشود شناخت، یکی بشماریم. همان ورطهای که انسان را از خالق خود جدا مینماید، ما بین خدا و پسر وی عیسی مسیح نیز موجود است. پدر، پسر را تولید نمود؛ یعنی پیش از هر چیز پسر از پدر، از نیستی خلق گردید. پس مخلوق است و از ذات خود پدر نیست و به تمام معنا وی را خدا نتوان خواند. [6]
البته الهیدانانی که در فرهنگ بتپرستی آن روزگار تربیت شده بودند، اندیشه های آریوس را برنتابیدند و با تشکیل شورای نیقیه که ریاستش بر عهده امپراتور بود آریوس را محکوم کردند.
5- باسیل:[7]
باسیل حدوداً در سال 330 میلادی در یک خانواده ثروتمند مسیحی چشم به جهان گشود. او در خاندانی متولد شد که مملو از شهیدان و قدیسان بود. برادر کوچک ترش گریگوری نوسایی یکی از بزرگ ترین رهبران کلیسا در قرن چهارم بود و برادر دیگرش پیتر اسقف منطقه "سباسته" در ارمنستان بود و خواهرش، رهبر جمعیت زهاد بود. [8]
در زمان باسیل تفکرات آریوسی به شدت رایج بود و باسیل جوان که شیخ قیصریه بود، از این فرصت به دست آمده استفاده کرد و به شدت با تفکر رایج آریوسی مبارزه کرد. او سر انجام پس از 6 سال شیخی و شهرت حاصل از مبارزه با آریانیزم در سال 370 جانشین اسقف قیصریه شد. باسیل 9 سال در این مقام خدمت کرد و در میانسالی و زمانی که 49 سال بیشتر نداشت چشم از جهان فرو بست. [9]
باسیل در برخی از زمینه های الهیاتی نظریات تاثیر گذاری از خود به جا گذاشت که مهم ترین آنها از این قرارند:
· تاکید بر تثلیث در برابر آریوسیان: باسیل در برابر تفکر رایج آریوسیان سعی در تبیین تثلیث کرد. او به قدری در این زمینه پیش رفت که در زمانه خود که اکثر مردم تفکر آریوسی و یکتا پرستی داشتند، او را متهم به سه خدایی و شرک کردند. [10]
· الوهیت روح القدس: باسیل علاوه بر اینکه برای تبیین عقائدش نیازمند شرح تثلیث بود، باید اعتقاد به خدا بودن روح القدس را نیز بسط و گسترش میداد، زیرا توده مردم و اکثر دانشمندان با الوهیت روح القدس و عیسی مخالف بودند.
· نظام جمعی و قواعد آن در رهبانیت: معیار های رهبانیت شرقی را باسیل وضع کرد. او در تفسیر کتاب حکمت سلیمان میگوید: «تصور میکنم که زندگی چند شخص در یک جا (بر زندگی انفرادی) ترجیح دارد... هم چنین هیچ کس در خلوت، کاستیهای خود را تشخیص نمیدهد؛ زیرا کسی نیست که او را اصلاح کند...».[11]
6- گریگوری نوسایی:
وی برادر کوچکتر باسیل بود و فرهیختگی او نیز از باسیل بیشتر بود. در سال 371 باسیل او را مجبور کرد! که اسقف نوسا بشود. اما پس از اینکه گریگوری اسقف نوسا شد تصمیم به مبارزه با آریانیزم گرفت. نویسندهای مسیحی در این مورد میگوید: گریگوری مشاجرات و مجادلات تلخی علیه آریانیزم براه انداخت. اما بر خلاف باسیل که در مبارزه با آریانیزم موفق بود، گریگوری توسط خیل طرف داران آریوس تنبیه شد و زجر و عذاب سختی دید.[12]
این جدالها سبب شد که گریگوری برای مبارزه جدیتر مبارزه بر ضد آریانیزم مصمم شود و همین مسأله سبب شهرت او گردید. بنابر این پس از چند سال مجددا اسقف نوسا شد و تا آخر عمر آنجا ماند. شهرت و معروفیت او تا حدی پیش رفت که سال 381 و در دومین شورای جهانی کلیسا که در قسطنطنیه برگزار شد، سخنرانی افتتاحیه را بر عهده گرفت و به شدت آریانیزم را نکوهش کرد.[13] سرانجام گریگوری پس از یک زندگی پر تنش در سال 394 و یا کمی بعد از آن در گذشت.[14]
7- جروم:
"سوفرونیوس ائوسبیوس هیرونیموس" در سال 340 میلادی در نزدیکی مرز ایتالیا و دالماسی (یوگسلاوی کنونی) چشم به جهان گشود. جروم علاقه زیادی به مطالعه آثار کلاسیک داشت و به همین جهت در روم، کتابخانه بزرگی از آثار کلاسیک پدید آورده بود.
جروم پس از اینکه در نوزده سالگی تعمید یافت شروع به کسب و کار برای تامین معاش کرد اما اندکی بعد به عرفان روی آورد و به تحقیق و مطالعه علاقه نشان داد. پس از اندکی تحقیق در امور دینی به قصد زیارت اماکن مقدسه راهی شرق شد اما به سبب بیماری و ضعف نتوانست از انطاکیه فراتر برود. بنابراین جروم در انطاکیه ماند و زندگی رهبانی را فراموش کرد.
اندکی بعد جروم که به متخصصی در زبان عبری و یونانی تبدیل شده بود به روم رفت و منشی مخصوص و کتاب دار پاپ داماسوس شد اما او در این منصب باقی نماند و با مرگ پاپ در 384، این کار را از دست داد. جروم در سال 385 با دو تن از زنان زاهد به قصد زیارت فلسطین راهی شرق شد و در سال 386 در بیت لحم یک صومعه و دیر بنا کرد و تا زمان مرگ خود در سال 420 در آنجا ماند و به مطالعات خود ادامه داد.[15]
ترجمه ولگات کتاب مقدس در قرون اولیه دستخوش تغییر و تحولات بسیار شد. مثلا ترجمههای متفاوت و متناقضی از آن وجود داشت و دارای اغلاط بسیاری نیز بود. جروم به دستور پاپ وقت، داماسوس، کتاب مقدس را به لاتین ترجمه کرد و این ترجمه او در کلیسا رسمیت یافت. او خود در مقدمه ترجمه اناجیل خطاب به پاپ میگوید: ... شما با اصرار از من میخواهید ترجمه لاتینی قدیم را بازبینی کنم... این کار خطرناک و جسورانه است ...».[16]
8- گریگوری نازیانزوسی:
پدر گریگوری که اسقف نازیانزوس نیز بود برای تحصیل پسرش در رشته الهیات و علوم روز به آتن فرستاد. گریگوری در آتن مشغول تحصیل شد، اما دیری نپایید که با باسیل آشنا شد.
گریگوری پس از مدتی اسقف قسطنطنیه شد ولی از وجود رقابتهای کلیسایی فرسوده و خسته خاطر شد و در شورای قسطنطنیه از مقام اسقفی خود کنارهگیری کرد. او سرانجام در سال 389 یا 390 چشم از جهان فرو بست.
در مورد نقش مهم او میتوان به دفاع هم جانبه او از تثلیث پرداخت که در کنار باسیل و گریگوری نوسایی به این مهم پرداخت.
9- آتاناسیوس:
آتاناسیوس در سال های آخر قرن سوم میلادی در اسکندریه متولد شد و پس از گذر از دوره نوجوانی به خدمت روحانی مشغول شد. سپس با شاگردی اسقف اسکندریه، الکساندر، به مقام شماسی رسید. آتاناسیوس در سال 328 و با مرگ الکساندر در جوانی اسقف اسکندریه شد. علت این امر طرفداری پرشوری بود که او در شورای نیقیه از الکساندر نشان داد و با این کار از آریوس، که نه شماس بلکه کشیشی از شاگردان الکساندر بود، پیش افتاد.
بزرگترین چالش این دوره همین نزاع بین طرفداران انسانیت عیسی و طرفداران خدایی عیسی بود. او در این جدال طرف "عیسی-خداپنداران" را گرفت و از آن دفاع سرسختی نمود تا آن را به تصویب رساند. بخاطر همین سرسختیها از مدت 44 سالی که در مقام اسقفی مشغول به کار بود، 17 سال آن در پنج محل مختلف به تبعید سپری شد. آتاناسیوس در اسکندریه به کار اسقفی مشغول بود تا اینکه در سال 373 با همین سمت در گذشت. مهمترین تاثیر او را میتوان در سرکوبی آریوس و طرفدارانش و تصویب مسیحیت تثلیثی مشاهده کرد.
در ادامه روایت قرن چهارم به بررسی اجمالی چالشهایی که سبب رویارویی این اندیشمندان شد میپردازیم.