كلمات كليدي : آباء، كلمنت، الهيات، اسكندريه، كليسا
نویسنده : محمد صادق احمدي
کلیسای مسیحی فاصله بین سال 100میلادی که همزمان با خاتمه نگارش نوشتههای عهد جدید است تا سال 451 که مقارن با آخرین شورای نهایی کالسدون است را دوره آباء مینامد. منظور از آباء پدران اولیه کلیسا است که یا در برابر منتقدان به دفاع از آموزههای مسیحی میپرداختند و یا الهیات این دین جدید را نظاممند میکردند. یکی از این آباء کلمنت اسکندرانی نام دارد.
مسیحی نوکیش، الهیدان میشود
تیتوس فلاویوس کلمنس یک غیر مسیحی بود که حدوداً در سال 150 میلادی متولد شد. گمان غالب بر این است که او اصلا یونانی و یا شاید اسکندرانی بوده باشد. کلمنت به عنوان طالب حکمت الهی سراسر شرق مدیترانه را مسافرت کرد تا به اسکندریه رسید و در آنجا معلم مسیحی معروف، پانتنوس، را یافت.او در همان جا اقامت گزید و در مکتب و مدرسه پانتنوس به فراگیری اصول اعتقادات و سنن آیین مسیحی پرداخت . پس از مدتی کلمنت در یاد گیری آموزه های مسیحی رشد کرد تا اینکه سرانجام خود مسئولیت مدرسه استادش را به عهده گرفت.
کلمنت نخستین کسی بود که موفق به انجام امور عرفانی شد و پیرو مکتب عرفانی و سنت زاهدانه فیلون اسکندرانی شد. بنابراین توانست نخستین نویسنده مسیحی باشد که در مورد الهیات عرفانی متعاقب عصر رسولان بنویسد.
از آنجا که روزهای آخر عمر کلمنت مبهم است اطلاعات مربوط به آن نیز اندک میباشد اما همین مقدار روشن است که به محض اینکه آزار و اذیتهای وارده بر مسیحیان بوسیله امپراتوری رُم در سال 202 از سر گرفته شد او از اسکندریه رخت بربست و به کاپادوکیا (قیصریه) در شرق ترکیه هجرت نمود و در آنجا ماند تا اینکه حوالی سال 215 وفات یافت.
پس از مرگ کلمنت آسیب بزرگی که به اعتبار او در کلیسای مسیحی وارد آمد این بود که شورای بزرگ کلیسا در قرن چهارم و پنجم الهیات و آموزههای کلامی او را از مجموعه اعتقادات ارتدکسی حذف کرد.[1]
کلیسا در قرن دوم
کلیسای سده نخست از دو جهت عمده با کلیسای سده دوم و سوم تفاوت اساسی داشت:
1- عمل و اخلاق: در سده نخست در جامعه مسیحی باور بر این بود که مسیحیت پیش از هر چیز با زندگانی پاک و مقدس عجین است اما پس از این دوره، اینگونه ریاضتهای اخلاقی-عملی جای خود را به روش اعطای ثوابهای اخروی از سوی کلیسا داد.
همراه با این فراموشی اخلاق، روند سازش با امپراتوران افزایش یافت و در نتیجه مسیحیت که مذهب برادری و برابری و فاقد سلسله مراتب یا دیوان سالاری بود به قالب کلیسایی در آمد که نماینده و بازتابنده ذهنیت سلطنت مطلق امپراتوری روم بود.
2- الهیات: همانطور که مسیحیت در مقایسه با سده نخست به صورت مذهب جدیدی درآمده بود در مفهوم مسیح نیز دگرگونیهایی رخ داد. در مسیحیت اولیه، نظریه فرزند خواندگی -یعنی باوری که بر پایه آن مردی به نام عیسی به خداوندی ارتقا مییابد- غالب بود. اما با ادامه تحولات کلیسا، مفهوم و ماهیت عیسی بیش از پیش تغییر جهت داد؛ یعنی اینکه هیچ مردی تا مقام خدایی بالا نرفت بلکه خدایی برای انسان شدن پایین آمد.
با ادامه این تحولات در آموزههای اولیه و وجود اختلاف بین گروههای مختلف و نبود کلیسای فراگیر و نظاممند انشعابات و نهضتهایی ظهور کرد که از مهمترین آنها میتوان به گنوسیه اشاره کرد.[2]
کلمنت و گنوسیسم
از آنجا که آموزه های گنوسی در زمانی منتشر می شد که اعتقادات مسیحی در حال شکل گیری بود، بنابر این مدافعه نویسان کلیسا به مبارزه با آن پرداختند و برخی به طور کامل آن را رد کردند اما برخی دیگر تا حدودی آن را پذیرفتند .
کلمنت که سر اسقف اسکندریه بود همه عقاید گنوسی را تکذیب نکرد و اغلب از گنوسیها نقل کرده است. او والنتینیوس و مکتبش را مسیحیانی به حساب میآورد که در پی یافتن حقیقت بودند اما در اثر کج فهمی به خطا کشیده شدند.
آرمان کلمنت گنوسی مسیحی بود. وی در کتاب کشکول میگوید: گنوسی واقعی برادر و دوست و فرزند خداوند است.
طرد کلمنت توسط کلیسا
کلمنت که با لقب سرکشیش مبارک اسکندریه شناخته شده و به عنوان انسانی واقعا مقدس به وسیله تمام نویسندگان اولیه مسیحی تکریم میشد به خاطر همین رویکرد از طرف کلیسا مطرود گردیده، بدعتگذار خوانده شد.
در اواخر قرن 18 پاپ بندیکت چهاردهم، پس از مطالعه و اعتقاد به گزارشی خصمانه علیه کلمنت که بوسیله یک نویسنده کلیسایی قرن نهم ارائه شده بود نام کلمنت را از قدیسان حذف کرد که این باعث تأسف بسیاری از افراد بوده و هست.[3]
آراء فلاویوس
از آنجا که دوره کلمنت دوره آزار و اذیت مسیحیان بود و کلیسا نیز فاقد زعیمی توانا بود عرفانگرایی در جامعه مسیحی رشد کرد و فرقههایی مثل گنوسی و مانوی در جامعه پدیدار گشت. اما در این میان دانشمندان راست کیش مثل کلمنت نیز به عرفان روی آوردند.
کلمنت مانند گنوسیها معتقد بود که طبقات مختلفی از مردم وجود دارند اما بر خلاف ایشان راه کمال را برای همه باز میدید نه اینکه فقط گروه خاصی به سعادت برسند.
به نظر او سنت حواری سری و تعلیمات رمزی از طریق معلمان و نه اسقفها انتقال یافته است. بنا به نوشتههای کلمنت باید یک مسیحیت سری و محرمانه علاوه بر مسیحیت ظاهری وجود داشته باشد.[4]
کلیسای قدیم در مورد فلسفه دو دیدگاه متفاوت داشت: دیدگاه کسانی که فلسفه را برای ارائه دین مفید میدانستند و دیدگاه کسانیکه آن را دشمن ایمان تلقی میکردند. دیدگاه اول را در نوشتهای از کلمنت میتوان دید:
...فلسفه به کسانیکه از طریق عقل به ایمان میرسند کمک میکند...فلسفه یک معلم مدرسه بود تا ذهن یونانی را به مسیح برساند همانگونه که شریعت موسی عبرانیان را به مسیح رساند...[5]
او در باب عرفان مسیحی نیز صاحب نظریاتی است که این مختصر توانِ پرداخت به همه آن را ندارد.
اما در باب جدالهای او میتوان به دو نزاع مهم اشاره کرد:
1- کلمنت در مخالفت با دوستیسم۳ (دیدگاهی که باور داشت عیسای مسیح فقط یک انسان بهنظر میرسید) تأیید میکرد که مسیح، جسم انسانی داشت و میخورد و میآشامید اما باور نداشت که او نیازمند خوردن و آشامیدن بود.
2- همچنین در مخالفت با دیدگاه ناستیکها که ازدواج را نیک نمیدانستند تأکید میکرد که ازدواج عطیهای است از سوی خدا. اما بر این باور بود که زوج مسیحیِ ایدهال میتوانند روابط جنسی داشته باشند اما بدون هرگونه میل و اشتیاق و آنهم فقط برای بقای نسل.
آثار کلمنت
۱- «توصیه به یونانیان» اثری دفاعیاتی است و از الگوی آثار دفاعیون قرن دوم (مثل ژوستین) پیروی میکند اما در سطحی بالاتر.
۲- «قَیِم» شامل دستورالعملهایی برای نوایمانان است. این کتاب برای نوایمانان راهنمایِ رفتار است و آنان را برای دریافت آموزههای روحانی آماده میکند. همچنین بر ساده زیستن تأکید میورزد و آن را حد اعتدالی قرار میدهد میان زندگیِ ریاضتمأبانه و چشمپوشی از دنیا و زندگی تجملاتی.
۳- «کیسههای نمدین» یا (نوشتههای گوناگون) اثری پیچیده و عجیب است و اینجا است که تعالیم روحانیِ کلمنت ارائه میشود. برای ترتولیان ایمانْ کافی و بسنده، اما برای کلمنت فقط نقطۀ آغاز است و بنیانی است که دانش بر آن بنا میشود. کلمنت ایدۀ «مسیحیِ ناستیک» را معرفی میکند. یعنی فردی روحانی که ورای ایمانش بهسوی کسب دانش و معرفت پیش رفته، معرفتی که دانشِ آکادمیکِ صِرف نیست بلکه درکی است روحانی که برای کسب آن باید پاکی اخلاقی داشت و خدا را هدف آن قرار داد و در مورد او به تعمق و ژرفاندیشی پرداخت.