كلمات كليدي : سليمان، اوريا، بلقيس، بيتالمقدس، ارتداد سليمان، پادشاهي سليمان
نویسنده : محمد مهدي كاظمي
نام حضرت سلیمان کلا 17 بار در قرآن آمده است[1]. قرآن کریم از سلیمان به عنوان پیغمبر خدا یاد میکند و او را به عنوان سمبل قدرت و حکومت بینظیر مطرح کرده است[2].
تولد سلیمان
داستان ازدواج داود با همسر اوریا و متولد شدن سلیمان از او، مورد پذیرش مشهور اهل سنت است[3]. البته با این تفاوت که طبق روایات اهل سنت، پس از آنکه داود شیفته همسر اوریا بن حنّان، میشود او را به میدان جنگ میفرستد تا کشته شود و پس از کشتهشدنش، با همسر او ازدواج کرد[4]. برخی نیز گفتهاند که پس از آنکه داود عاشق همسر اوریا میشود از اوریا میخواهد که همسرش را طلاق دهد و پس از آنکه اوریا همسرش را طلاق داد با او ازدواج کرد[5].
البته در برخی از منابع روائی شیعی نیز این داستان آمده است[6] اما در مقابل، روایات معتبر دیگری وجود دارد که به شدت این قصه را نفی میکند[7]. دانشمندان شیعی این داستان را با مقام پیامبران ناسازگار میدانند[8] و ضمن ردّ این داستان آن را از مطالبی میدانند که از کتاب مقدس وارد منابع روائی شده است[9].
منابع تفسیری اسلامی با رد داستان تورات، مادر سلیمان را زنی پاکدامن معرفی میکنند.[10]
به هر حال, زمانی که داود پیامبر به 140 سالگی رسید سلیمان را به جانشینی خود برگزید[11]. در این هنگام سلیمان سیزده سال داشت[12]. اعلام این جانشینی در ابتدا با مخالفت علماء بنیاسرائیل مواجه شد اما پس از آن به فراست سلیمان و شایستگی او برای جانشینی داود پی بردند[13].
پادشاهی سلیمان
قرآن گزارشی از امتحانی الهی نسبت به سلیمان دارد. مفسران در مورد این امتحان الهی، احتمالات متعددی را مطرح کردهاند[14] که در این میان اجمالاً دانسته میشود که حضرت سلیمان فرزندی داشته است و خداوند او را میراند و جسدش را روی تخت سلیمان انداخت[15]. در اینجا قرآن گزارش میدهد که سلیمان پس از این امتحان توبه کرد و از خداوند خواست که به او حکومتی عطا کند که پس از او سزاوار هیچکس نباشد[16].
قدر مسلم آن است که سلیمان گناهی را مرتکب نشد و این توبه احتمالاً به خاطر ترک اولائی بود که از او صادر شده بود[17]. بنابراین، توبه سلیمان نشانگر ارتکاب گناهانی که در تورات به آن حضرت نسبت داده شده (همچون ارتداد) نیست.
خداوند نیز تقاضای سلیمان را پذیرفت و نبوت و سلطنت را باهم به سلیمان عطا کرد و او را بر کشوری حاصلخیز و پهناوری که از خلیج عقبه تا رود فرات وسعت داشت فرمانروا گردانید و او به وسیله جنیان و شیاطین و نیروی باد که در اختیارش بود توانست بناهای مرتفعی مانند هیکل را بسازد[18].
همچنین از منظر اسلامی، درخواست سلیمان نه به خاطر ظلم و ستم بود بلکه برای گسترش اهدافی الهی، روی زمین بود که مردم را از بندگی رها میساخت[19].
در روایتی از پیامبر اسلام نقل شده است که پادشاهی سلیمان بر او چیزی جز خشوع نیفزود.[20] در روایت دیگری آمده است که حضرت سلیمان در پاسخ به اینکه خداوند سلطنت و امکانات عظیمی را در اختیار او نهاده است، فرمود ثواب یک تسبیح خالص در نامه عمل مؤمن، از همه آنچه خداوند به سلیمان داده است، بیشتر است زیرا ثواب آن تسبیح در نامه عمل باقی میماند ولی سلطنت سلیمان از بین میرود[21].
ایمان آوردن بلقیس
حضرت سلیمان پس از فراغت از ساخت بنای بیت المَقدِس و گذاردن مراسم حج در مکه، عازم یمن شد. در آنجا سلیمان، توسط هدهد مطلع شد که در سرزمین سبأ، مردمانی خورشیدپرست وجود دارند که تحت ریاست زنی به نام بلقیس زندگی میکنند. سلیمان با فرستادن نامهای، او را دعوت به ایمان به خدا کرد. در ابتدا بلقیس، حضرت سلیمان را با فرستادن هدایائی گرانبها آزمود (مفسران در مورد نوع این هدیه، گزارشهای متعددی را بیان کردهاند[22]) و پس از آنکه متوجه شد که هدف سلیمان الهی است و نه کشورگشائی، به او ایمان آورد. طبق برخی نقلها او با حضرت سلیمان ازدواج کرد[23].
ساختن بنا
بر اساس منابع اسلامی حضرت سلیمان با آن قدرت بینظیر هرگز از حریم عدالت و پارسائی خارج نگردید. ساخت بناهای عالی، یک نوع اعجاز مقام پیامبری او در شرایط آن زمان بود تا همه را به سوی خدای یگانه دعوت کند[24] و بتپرستی را ریشه کن سازد. این در حالی بود که خوراک او نان جو بود و لباسهای ساده میپوشید[25].
او هنگام صبح از اشراف و ثروتمندان روی میگرداند و نزد مستمندان و بیچارگان میرفت و کنار آنها مینشست و میگفت: «مسکین و بینوائی، همنشین مسکینان و بینوایان است[26]».
بر اساس منابع اسلامی جنیان و شیاطین در تسخیر سلیمان بودند. گروهی مشغول ساخت بنای مرتفع و گروهی نیز از دریا جواهرات و مرواید برای او استخراج میکردند[27]. از آنجا که در این منابع گزارشی از پرداخت دستمزد به جنیان به چشم نمیخورد، به طور طبیعی هزینه کارهای عمرانی به شدت کاهش پیدا میکند، و احتمال وضع مالیاتهای ظالمانه جهت ساخت این بناها و فشار اقتصادی به اقشار جامعه، خود به خود منتفی میگردد.
اتهام به سلیمان
از احادیث چنین بر مىآید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سلیمان دستور داد تمام نوشتهها و اوراق آنها را جمعآورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند (و این شاید به این خاطر بوده است که مطالب مفیدى براى دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته است).
پس از وفات سلیمان گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند. بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادوگریها بر کشورش مسلط شد و امور خارقالعاده انجام مىداد. گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هنگامى که پیامبر اسلام ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمىکنید که مىگوید سلیمان پیامبر است در صورتى که او ساحر بوده است؟ این گفتار یهود علاوه بر اینکه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مىشد لازمهاش تکفیر سلیمان بود، زیرا طبق گفتهی آنان، سلیمان مرد ساحرى بوده است که خود را به دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است[28].
آیات قرآن به آنان پاسخ میدهد و میگوید سلیمان هرگز کافر نشد ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم سحر را تعلیم دادند[29].
همچنین قرآن در توصیف حضرت سلیمان میفرماید: «برای او [سلیمان] نزد ما مقامی بلند و والا و و سرانجامی نیکو است[30]» ممکن است منظور از سرانجام نیکو که در این آیه آمده است مردود ساختن نسبتهای ناروائی است که در تورات به سلیمان زده شده است (همچون ارتداد و ساختن بت خانه توسط وی)[31].
به طور کل در مورد حضرت سلیمان احادیث بسیاری آمده است که أغلب آنها با شأن پیغمبر خدا سازگار نیست[32].
تعدد همسران
برخی از دانشمندان شیعه[33] و اهل سنت[34] به طور اجمال، داشتن هزار همسر را برای حضرت سلیمان پذیرفتهاند. ولی به نظر میرسد در میان منابع صحیح روائی شاهدی در این رابطه وجود ندارد و منابع اسلامی در این زمینه متأثّر از نقل تورات بودهاند.
سرانجام سلیمان
حضرت سلیمان چهل سال حکومت کرد و سرانجام در 53 سالگی از دنیا رفت[35] و "آصف بن برخیا" را جانشین خود قرار داد[36]. طبق بعضی نقلها سلیمان پیامبر از مرگ خود آگاه شد. از آنجا که از بنای ساختمان او یک سال مانده بود از خاندان خود خواست که جنیان را از مرگ او آگاه نسازند تا از بنای ساختمان فراغت یابند. سپس به محراب عبادت داخل شد و بر عصای خود تکیه زد و در همان حال از دنیا رفت و تا یک سال همچنان بر سر پا بود. چون کار ساختمان پایان پذیرفت خدای متعال موریانهها را مأمور کرد تا عصا را خوردند و جناب سلیمان بر زمین افتاد[37].