كلمات كليدي : پروتستان، اصلاح ديني، ايمان، مارتين لوتر
نویسنده : محمد صادق احمدي
بررسی زندگی لوتر و حوادث آن، از آنرو اهمیت دارد که او اولین رهبر انقلابی بود که توانست پرچم اصلاح دین را بر افرازد. بهگفته الهیدانی مسیحی آلیستر مکگراث: «بزرگی و عظمت لوتر محدود به تاریخ کلیسای مسیحی نمیشود؛ بلکه علاوه برآن، تاریخ فکری، سیاسی و اجتماعی اروپا را دربرمیگیرد. البته از بسیاری جهات نیز او چهرهای مصیبتبار بهنظر میرسد که مرتکب شدت عملهای بارز و اشتباهات فاحشی شد.»[1]
لوتر از تولد تا مرگ[2]
مارتین لوتر در 10 نوامبر سال 1483 در یکی از شهرهای آلمان بهنام آیسلبن دیده بهجهان گشود و بهمناسبت تعمیدش در روز 11 نوامبر، که روز جشن[3] مارتین(اهل تور) بود، بههمین نام خوانده شد. در سال بعد پدرش به شهر مانسفلد رفته و در آنجا به استخراج معدن کوچکی از مس مشغول شد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در سال 1501 در ارفورت آغاز کرد؛ در حالی که پدرش مصرّانه از او میخواست که وکیل شود؛ زیرا مزایای مالی خوبی داشت.
مارتین در سال 1505دوره ادبیات را به پایان رساند و در موقعیّتی قرار گرفت که میتوانست به مطالعه حقوق ادامه دهد. اما اینگونه نشد؛ زیرادر سال 1505 که از ارفورت به مانسفلد برمیگشت ناگهان گرفتار تندباد و صاعقه شد و اسب او را به زمین انداخت. او هنگام سقوط، از قدیس "آن" کمک طلبید؛ مشروط به آنکه راهب شود.[4] پدر لوتر از این تصمیم او به خشم آمده و برای مدتی طولانی از وی دوری جست.
لوتر تا سال 1507 در دیر آگوستینی ارفورت که با دانشگاه پیوند نزدیکی داشت باقی ماند تا به مقام کشیشی رسید. در سال 1509 اولین مدرک مهم الهیاتی خود را بهدست آورد و سرانجام در 18 اکتبر 1512 به درجه دکتری الهیات رسید و پس از آن از ارفورت به دانشگاهی در ویتنبرگ رفت و کرسی مطالعات کتاب مقدس را بر عهده گرفت و تا پایان عمر در آنجا ماند به جز دورههایی کوتاه مدت از آنجا خارج نشد.
سال 1527 وقتی لوتر فهمید که سلامت خود را از دست داده و مبتلا به بیماری "منیر" است، تصمیم به ازدواج با "کاتارینا فون بورا" که دست از راهبگی کشیده بود، گرفت. لوتر در آخرین دوره زندگیش کار نگارش چندین اثر عمده در الهیات را ادامه داد، که مشهورترین آنها شرحی بر رساله غلاطیان است.
سرانجام او در سال 1546 در شرایطی در گذشت، که میکوشید تا نزاعی را که در شهر مانسفلد میان بعضی از اشراف آلمان درگرفته بود، فرو نشاند.
لوتر تقریبا بر تمامی جنبههای اندیشه نهضت اصلاح دینی تأثیر بهسزایی داشت. رویکردهای او در مورد تفسیر کتاب مقدس، آموزه آمرزیدگی کلیسا و آیینهای مقدس، همچنان راهنمایی الهیاتی محسوب میشود.
شهرت لوتر
وی بین سال های 1513 تا 1519 به تدریس مزامیر، رساله رومیان، رساله عبرانیان و رساله غلاطیان پرداخت.[5] در طی این سالها، الهیات لوتر دستخوش رشتهای از تحولات بهویژه در پیوند با آمرزیدگی شد. در همین دوران، مناقشاتی پدید آمد؛ که سبب شد لوتر به شهرتی فراگیر دست یابد. یکی از این مناقشات جانبداری از قوم یهود بود که تا آن زمان در شکنجه و اسارت مسیحیان بودند و او برای پیشبرد اهدافش سعی در جلب حمایت ایشان کرد. او میگفت که مسیح نیز در ابتدا یهودی زاده شده و در نتیجه ما باید برای این قوم احترام ویژهای قائل باشیم.
مناقشه دیگر نزاع بر سر فروش آمرزشنامه بود. تتسل که مسئول فروش آمرزشنامه از طرف اسقف ماینز بود خشم لوتر را برانگیخت. از اینرو تتسل نامهای به آلبرت(اسقف ماینز) نوشته، نسبت به رفتار او و مواد 95گانه اعتراض کرد. لوتر در اعتراض به رفتارهای غلط کلیسا 95 ماده تحریر کرده و بر در دانشگاه آویخت. آلبرت نیز متن مواد 95گانه لوتر را بههمراه یک شکایتنامه به رم فرستاد. اما بهسبب ضعف نسبی پاپ، لوتر به رم احضار نشد؛ بلکه در همان منطقه بازجویی شد و در عین حال از پس گرفتن ادعاهایش خودداری کرد.
اما کلیسا دستبردار نبود؛ در نتیجه در شهر لایپزیک مناظرهای دیگر میان لوتر و یوهان اک در گرفت. این مناظره دو ثمره داشت:
اولا؛ ثابت شد که هم پاپ و هم شوراهای عمومی دچار اشتباه میشوند
ثانیا؛ لوتر از یان هوس(اصلاحگر بوهیمی که پیشتر به اتهام بدعتگذاری محکوم شده بود) حمایت کرد و کلیسا را به اشتباه متهم کرد.
اصلاحات لوتر
در سال 1520 لوتر سه اثر عمده را منتشر ساخت و در آنها برنامه خود را برای اصلاحات ارائه کرد:
1. رساله خطاب به اشراف آلمان؛ ابتدا رساله خطاب به اشراف آلمان را تحریر کرد و در آن با شور و هیجان بر ای ضرورت اصلاح کلیسا استدلال کرد. او در این اثر از فرمانروایان و شاهزادگان میخواهد که در مقابله با ستمگری و اجحافات کلیسا به مسئولیت خود در قبال فرمانروایی عمل کنند. او نشان میدهد که شاهزادگان و فرمانروایان که مسیحیانی تعمید یافتهاند، در مقام کاهنی که متعلق به همه ایمانداران است، شریک هستند. بنابراین او در نظریه اصلاحات خود بیش از همه از یاری شاهزادگان استفاده کرد.[6]
2. اسارت بابلی کلیسای مسیح؛ موفقیت بهدست آمده از اثر اول او را ترغیب کرد تا آنرا با اثر دیگری تکمیل کند. او در این اثر چنین استدلال کرد که بشارت انجیلی در اسارت کلیسا قرار گرفته و کلیسا بر انجیل، مهتری میکند در حالیکه باید خدمتگذار آن باشد.
3. آزادی فرد مسیحی؛ او در این اثر، علاوهبر اینکه بر آزادی و وظایف مؤمنان تاکید کرد، به بررسی پیامدهای آموزه آمرزیدگی بهوسیله ایمان در زندگی مسیحی پرداخت.
4. اسارت اراده؛ لوتر معتقد به ناتوانی و بیکفایتی اراده انسانی در امر نجات بود و در واقع همانند آگوستین کبیر، بهنوعی جبرگرایی باور داشت. این امر انتقاد الهیدانان زمان را برانگیخت تا اینکه اراسموس کتاب آزادی اراده را در رد او نوشت. در پاسخ به کتاب اراسموس، لوتر اسارت اراده را تالیف کرد. لوتر این کتاب را یکی از بهترین آثارش میپنداشت؛ اما ایراد اصلی این کتاب برخورد تعصبآلود و افراطی با موضوع مورد بحث بود.[7]
در همین دوران پاپ با صدور توقیعی، او را شدیدا محکوم کرد و حتی دستور داده شد که کتابهای او سوزانده شوند. اما لوتر نه تنها از قبول درخواست پاپ سرپیچی کرد؛ بلکه با آتش زدن توقیع پاپ در ملأ عام بر وخامت اوضاع افزود.
در این بین، لوتر و پیروانش توسط چارلز پنجم متهم به بدعت در دین شدند، اما لوتر اتهام بدعت را رد کرد: «حتی حکم رسمی پاپ، گرچه تند و بیرحمانه، بیان میکند که برخی در کتابهای من بیزیانند؛ هرچند آنها را با فتوایی واقعا شگفتانگیز محکوم میکند. اگر من حاضر شوم اینها را رد کنم، آیا بهتنهایی حقیقتی را که همه دوستان و دشمنان به آن معترفند، مورد انتقاد قرار نمیدهم؟»[8]
یکی از شاهزادگان که با لوتر سابقه دوستی داشت، او را در کاخ وارتبورگ مخفی کرد. لوتر نیز دوره انزواگزینی در کاخ را غنیمت شمرد و به بازنگری در مورد شعائر دینی پرداخته، کتاب مقدس و سایر رسالههای اصلاحی را ترجمه کرد. در سال 1522 و پس از خروج از وارتبورگ به ویتنبرگ بازگشت و رهبری نهضت اصلاح دینی را در آنجا به عهده گرفت.
خدشهدار شدن اعتبار لوتر
از این بهبعد حوادثی اتفاق افتاد که به شهرت و اعتبار لوتر صدمات جدی وارد کرد:
1. در سال 1525 با انتقاد جدی از اراسموس(اصلاحگر دینی اومانیست) از وی جدا شد و قسمتی از پیروان خود که اومانیست بودند را از دست داد.
2. در جنگ 1525دهقانان، لوتر استدلال کرد که اربابان فئودال برای فرونشاندن شورش دهقانان از هر حقی، از جمله اعمال خشونت به هنگام نیاز، برخوردارند.
3. مهمترین مشکل، نزاع لوتر با تسوینگلی بر سر ماهیت حضور مسیح در مراسم عشای ربانی درگرفت. اعتقاد راسخ لوتر به حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی در تقابل کامل با رویکرد استعاری یا نمادین تسوینگلی بود. پس از مدتی جدال بین این دو، سرانجام بهسال 1529 کنفرانس ماربورگ برگزار شد؛ که بینتیجه ماندن آن موجب جدایی همیشگی دو شاخه نهضت اصلاحگرایی آلمانی و سوئیسی در هنگامهای شد که ملاحظات سیاسی و نظامی ناسازگار و فزاینده، همکاری بین آنها را ضروری ساخته بود.
بررسی مختصر علل نهضت اصلاح دینی
پیش از نهضت اصلاحی لوتر، مقدماتی صورت گرفت که منجر به بروز این نهضت شد. هانس کونگ که خود یکی از اعضای قدیمی کلیسای کاتولیک است، در این زمینه به موارد زیر اشاره میکند:
1. اضمحلال حکومت جهانی پاپ و تقسیم آن به دو قسمت شرق و غرب؛
2. ناکامی شوراهای اصلاحی(کنستانس، بازل، فلورانس و لاترن) در "اصلاح کلیسا، ریاست و اعضای آن"؛
3. برقراری نوعی اقتصاد پولی بهجای اقتصاد بیعی، اختراع چاپ و اقبال عمومی به آموزش و پرورش و کتابهای مقدس؛
4. تمرکزگرایی دستگاه پاپ و رفتار غیر اخلاقی آن، سیاست مالی نظارتناپذیر و مقاومت سرسختانه آن در برابر اصلاح؛ خصوصا خرید و فروش آمرزشنامهها؛
5. شیوهای که بهواسطه آن کلیسا و الهیات بهطور افراطی از قوانین شرع انباشته شد؛
6. عرفیشدن شدید سراسقفان؛
7. منتقدان جدی کلیسا مثل ویکلیف، هوس، مارسیلیوس و ...؛
8. خودآگاهی روزافزون علوم دانشگاهی بهمنزله قدرت و مرجعی انتقادی در برابر کلیسا؛
و عوامل دیگری که با بررسی دقیق تاریخ نهضت میتوان از آنها پرده برداشت.[9]
بنابراین میتوان گفت که دغدغههای لوتر، جدید و بیسابقه نبودهاند؛ لوتر خلاقترین فرد در میان اصلاحگران بود، که توانست آنرا به انجام برساند.[10]
دیدگاههای مهم لوتر
از مارتین لوتر نظرات مهمی بهجای مانده که چند مورد آن تاثیر شگرفی بر تاریخ کلیسا گذاشت. این موارد از این قرارند :
1. آمرزیدگی بهوسیله ایمان؛ لوتر در ابتدا اینگونه فکر میکرد که خداوند عادل است؛ اما انسانها گناهکارند و پیششرط نجات یافتن از گناهان عادل شدن و پاک شدن است؛ اما چون انسان گناهکار است و خدا عادل بنابراین به جهنم میرود. اما پس از مدتی تفکر، برای او کشفی روی داد، که اساس آن خاطرهای شخصی و تا حدی آشفته و مغشوش بود![11] که در برج کلیسای آگوستین برای لوتر رخ داد. لوتر که پیشتر آثار آگوستین را مطالعه کرده بود، متقاعد شده بود که گناهکار نمیتواند کاری کند که عادل شود و عدالت خداوند را یک عدالت مجازاتگر میدانست؛ اما در کتاب بخش زندگینامه خودنوشت، لوتر شرح داده است که چگونه بهمعنای جدید عدالت خدا دست یافت؛ عدالتی که خداوند آن را به گناهکاران میدهد. یعنی هر آنچه را برای نجات یافتن گناهکاران لازم است خود خدا از سر شفقت و دلسوزی به آنها میدهد.
2. آیینهای مقدس؛ با آنکه کلیسای کاتولیک، رسما هفت آیین را مقدس میشناخت، لوتر در ابتدا سه آیین(غسل تعمید، عشای ربانی و توبه) را بهرسمیت شناخت؛ اما چیزی نگذشت که تنها دو آیین (غسل تعمید و عشای ربانی) را معتبر دانست؛ زیرا برای تقدس یک آیین وجود دو نشانه را مهم میدانست: اینکه کلام خدا باشد و نشانهای آیینی و بیرونی داشته باشد و توبه چون نشان بیرونی ندارد، نمیتواند از جمله آیینهای مقدس شمرده شود.
3. کلیسا؛ لوتر کلیسا را جایی میداند که کلام خدا در آن پیروز گشته و بشارت حقیقی برقرار باشد؛ تا موجب اطاعت از خدا شود. او تأکید میکرد که تفاوت میان کشیشان و مردم عادی بهلحاظ کارکرد است؛ نه بهلحاظ وجود. همه مسیحیان بهخاطر فضیلت تعمید، ایمان و بشارت کشیش هستند. از این آموزه، به کشیش بودن همه مؤمنان یاد میشود.
4. آموزه دو پادشاهی؛ این آموزه را کلیسا در نبرد قدرت با پادشاهان مطرح کرد و مدعی شد دو نشئه وجود دارد؛ یکی نشئه معنوی که مخصوص کشیشان است و دیگر نشئه دنیوی که برای مردم عادی است. بنابراین کشیشان و پاپها میتوانند، در امور دنیایی و معنوی دخالت کنند؛ ولی مردم فقط میتوانند در امور دنیایی دخالت کنند. لوتر با این آموزه نیز مخالفت کرد و همه مردم را دارای شأنی یکسان دانست.[12]
سرانجام پیروان لوتر
پس از مرگ لوتر، نهضت اصلاح در کشورهای مختلف ظهور کرد و در هر منطقه نیز تغییراتی پیدا کرد؛ تا حدی که امروزه تنوع کلیساهای پروتستان[13] را تا چندهزار هم میشمارند. کلیسای لوتری نیز بهعنوان یکی از کلیساهای مطرح پروتستانی مطرح بوده و پیروان قابل توجهی دارد.