كلمات كليدي : تحليل نشانه شناختي، تحليل ساخت گرا، هم زماني، درزماني، بينامتني، استعاره، كنايه
نویسنده : مصطفي همداني
واژه "Analysis" در زبان فارسی به معنای "تحلیل" و "تجزیه و تحلیل" است[1] و واژه "Semiotic"، صفت و به معنای "نشانهشناختی" است.[2] تحلیل نشانهشناختی، یکی از روش های تحلیل کیفی است که به بررسی دالّها در یک متن جهت دستیابی به معانی آن بهویژه معانی نهفته در یک متن میپردازد.
در برخی عبارات، از جمله نوشتارهای دنیس مککوایل، تحلیل نشانهشناسی را "تحلیل ساختگرا" مینامند.[3]
اگرچه توجه به نشانهها و شیوههای ارتباطی آنها پیشینهای دیرینه دارد، میتوان گفت تحلیل نشانهشناختی برای اولینبار توسط فردیناند دوسوسور (Ferdinand de Saussure: 1857-1913)، در کتاب "درسهایی در زبانشناسی همگانی" که در سال 1915 برای اولینبار پس از مرگ او منتشر شد آغاز میشود.[4]
اهمیت و گستره تحلیل نشانهشناختی
تحلیلهای نشانهشناختی بهعنوان یکی از روشهای تحقیق و نیز «مطالعه علایم آنچنان توسعه یافته است که در حد یک رشته تخصصی دانشگاهی بهنام سمیوتیک (Semiotics) در مطالعات مربوط به ارتباطات جای باز کردهاند.»[5] اهمیت این تحلیل در حدی است که برخی نشانهشناسان ادعا میکنند که میتوان همهچیز را تحلیل معناشاسانه کرد؛ معناشناسی از نظر آنان، ملکه علوم تفسیری محسوب میشود؛ یعنی شاهکلیدی که با کمک آن معنای همه چیزهای ریز و درشت دنیا برای ما روشن میشود.[6] در اینجا به برخی از وجوه کاربرد این تحلیل اشاره میشود:
1) واکاوی معنی نهفته در پیام؛ تحلیل نشانهشناسی در کنار روشهای کیفیای چون تحلیل گفتمان علاوهبر استخراج معانی صریح، به واکاوی معنای پنهان متن میپردازند؛[7] زیرا حقیقت معنا در پیام ارتباطی، تنها در قاب نظامهای نشانهای استفاده شده در آن پیام متجلی است. و «نشانهشناسی بر سر آن بوده که ماهیت نظامهای نشانهای را که از قواعد دستور زبان و نحو فراتر میرود و معانی پیچیده، پنهان و وابسته به فرهنگ متون را تنظیم میکند، دریابد.»؛[8] زیرا متنها (مثل فیلمها، برنامههای تلویزیونی، فیلمهای تبلیغاتی و غیره) مثل زبان هستند و قوانین زبانشناسی را میتوان بر آنها هم اعمال کرد. زبان ما را قادر میسازد که اطلاعات، احساسات، افکار و چیزهای مشابه دیگر را باهم مبادله کنیم و این کار را با ایجاد نظامها و قواعدی که مردم به یادگیری آنها میپردازند انجام میدهیم. همانطور که برای نگارش و سخن گفتن دستور زبان وجود دارد، برای انواع متنها و همچنین انواع رسانهها هم دستور زبانی موجود است،[9] که میتواند به عنوان نظامی از نشانهها تلقی شود[10] و این نظام معمولاً آشکار نیست بلکه بایستی از متن استنباط شود.[11] به عنوان مثال به این استنباطات تحلیلی از برخی نشانهها که توسط آسابرگر، پژوهشگر علوم ارتباطی نوشته شده توجه کنید:
دالها
|
مدلولها
|
اندازه کلاه (بزرگی مغز)
|
صاحب کلاه روشنفکر است.
|
کیفیت کلاه خوب است اما سه سال است که کلاه تمیز نشده است.
|
مرد کلاه تازهای ندارد، بخت از او برگشته و وضعیت خوبی ندارد.
|
هفتههاست که کلاه تمیز نشده است.
|
همسر مرد دیگر دوستش ندارد.
|
گردو خاک روی کلاه، گرد و خاک قهوهای رنگ خانه است.
|
مرد کمتر از خانه بیرون میرود.
|
لکههای شمع آب شده بر کلاه دیده میشود.
|
خانه گاز ندارد.[12]
|
بدون شک، این نشانهشناسی و فنون آن است که ما را به این معانی نهفته و ضمنی رهنمون میشود.
2) تحلیل متون چندنظامه؛ دیگر امتیاز ویژه تحلیل نشانهشناسی در این است که میتوان آن را در مورد متنهایی به کار برد که بیش از یک نوع "نظام نشانهای" و نشانه در ساخت آنها به کار رفته است (مثلاً متون سمعی و بصری) و برایشان هیچ نوع دستور زبان جاافتاده یا فرهنگ لغات معتبری یافت نمیشود. بیشتر محتواهای رسانهها از این نوع است.[13]
3) تحلیل نشانهشناسی در دیگر حوزهها؛[14] اهمیت تحلیل نشانهشناسی تنها در حوزه علوم ارتباطات نیست؛ بلکه پیرس معتقد بود: «این جهان سرشار از نشانههاست هرچند که منحصراً از آنها تشکیل نشده باشد.» هرچه را انجام میدهیم میتوان پیامی، یا به قول پیرس، نشانهای تلقی کرد. اگر هر آنچه در این جهان هست نشانه تلقی شود، پس نشانهشناسی اهمیتی شگفتانگیز خواهد یافت. نشانهشناسی با نتایج جالب توجه در حوزههای پزشکی، معماری، جانورشناسی نیز به کار برده شده است.
سه نوع تکنیک در تحلیل نشانهشناختی
نشانهها و روابط، دو مفهوم کلیدی تحلیل نشانهشناختی هستند و روابط از خود اشیا و نشانهها مهمتر است،[15] زیرا خلق معنا تنها در اثر برقراری روابط میان اشیا انجام میپذیرد؛ مثلاً در واژههای دستور زبان، تنها شکل و ترکیب واژهها و ارتباط آنها باهم است که معنای آنها را تعیین میکند.[16] از دید سوسور نشانهها در اصل به یکدیگر ارجاع میدهند. در نظام زبان «همه چیز وابسته به روابط است». هیچ نشانهای قائم بر خود معنی نمییابد، بلکه ارزش آن ناشی از رابطه آن با نشانههای دیگر است. هم دال و هم مدلول مفاهیمی تقابلی و مبتنیبر جایگاه و رابطهشان با دیگر اجزای نظام هستند.[17] برای کشف معانی نهفته، روشهای عملی و تکنیکی خاصی وجود دارد که همگی به بررسی نشانهها و روابط آنها میپردازند:
1. تحلیل همزمانی (ساختار جانشینی: Paradigmatic Structure) و درزمانی (ساختار همنشینی: Syntagmatic Structure)؛ این تمایز نیز یکی از یادگارهای سوسور است. وی همزمانی (Synchronic) را به معنای "تحلیلی" و درزمانی (Diachronic)، را به معنای "تاریخی" به کار میبرد. بنابراین مطالعه همزمانی یک متن به روابطی که میان عناصر آن وجود دارد توجه میکند و مطالعه درزمانی نحوه تکامل روایت را مینگرد. به سخن دیگر، تحلیل همزمانی متن به دنبال الگوی تقابلی نهفته در متن است. اما تحلیل درزمانی بر تسلسل پیشامدها که روایت قصه را میسازد تأکید دارد.[18]
میتوان از لوی استراوس مردمشناس فرانسوی، به عنوان پیشتاز روش اول و از ولادیمیر پروپ (Vladimir Yakovlevich Propp: 1895-1970) فلکلورشناس روسی به عنوان پیشتاز روش دوم نام برد.[19] پروپ در کتاب "ریختشناسی حکایت"[20] به تحلیل یکصد حکایت فولکوریک پرداخت تا ساختار بنیادین روایت را بیابد و استراوس، همین روش را با مبانی دقیقتر درباره اساطیر آمریکا مطالعه کرد.[21]
ساختگرایان معتقدند معنای نشانهها با قرار گرفتن در کنار هم آشکار میشود. در این تحلیل، اصل بر تقابلهای دوتایی گذاشته میشود (مثل طبیعت/فرهنگ، مرگ/زندگی، روبنا/زیربنا).[22] به عقیده اینها، چنانچه در تحلیل یک متن (کتاب، فیلم، صوت یا ...) نتوانستید موضوعی پیدا کنید که با اصطلاحات تقابلی مربوط بشود احتمالاً اشکالی در کار است.[23]
به عنوان مثال، معنای چهار واژه "مرد" و "زن"، "پسر" و "دختر"، قابل تحلیلی تقابلی است که توسط پیتر براسک در نمودار شماره (1) نشان داده شده است.[24]
نمودار شماره (1)
تجزیه و تحلیل معنی بهعنوان نظامی از تقابلها
2. بینامتنی؛[25] بینامتنی اصطلاحی است که بر سر آن اختلاف عقیده بسیار است. اما به بیان ساده عبارت است از: استفاده آگاهانه یا ناآگاهانه از مطالب متون قبلاً خلق شده، در متن جدید. اینکه چه متونی در این متن حضور دارند، ما را به فهم بهتر این متن هدایت میکند. در بعضی فیلمها نیز این بینمتنی حضور دارد و کارگردان صحنههایی میآفریند که میتوان آن را "نقل قولی" از فیلمهای دیگر به شمار آورد.
3. استعاره و کنایه (Metaphor & Metonymy)؛ بیشتر نشانهشناسان، فنون بلاغی چون استعاره و کنایه را در قلمرو نشانهشناسی میدانند.[26] استعاره و کنایه، دو راه برای انتقال معانی است. در استعاره رابطه میان دو چیز از راه قیاس مطرح میشود و یکی از رایجترین صور آن، تشبیه است، مانند عبارت: «مثل فرشته، خوب است». در کنایه، رابطهای مطرح میشود که مبتنیبر تداعی است. [27]
رمزها(Codes) [28]
رمزها اَشکال بسیار پیچیده تداعی معانی هستند که در جامعه و فرهنگ خاصی همه آن را یاد میگیریم. این رمزها یا «ساختهای رازآلود» در ذهن ما، بر شیوه تفسیر علایم و نشانههایی که در رسانهها یافت میشوند و همچنین شیوه زندگیمان اثر میگذراند.
همه رسانهها تابع رمزهای معین هستند؛ مثلاً در تحلیل فیلم تلویزیون باید معنای هر یک از نماها؛ کلوز، مدیومشات، لانگشات و ... را فهیمد، همینطور پیامهای نورپردازی، حرکات دوربین و ... را. مثلاً: حرکت پَنْ رو به پایین که در آن دوربین نگاه میکند دلالت بر قدرت، اقتدار میکند. و حرکت پن رو به بالا که در آن دوربین به بالا نگاه میکند دلالت بر کوچکی، حقارت، ضعف میکند. این رمزهای نشانهشناختی دارای معانی نهفتهای هستند که با این تکنیک یعنی رمزشناسی خاص هر رسانه و ادبیات آن، میتوان آن را تحلیل نشانهشناختی نمود.
تحلیل نشانهشناسی انتقادی (Analysis Semiotic Critical)[29]
ویلفرد نوت در مقاله "نشانهشناسی" نوشته است، نشانهشناسی نظری، به مطالعه نشانههای ایدئولوژیها پرداخته و ایدئولوژیها در حکم نظامهای نشانهای است. همچنین ولوشینوف به این نتیجه میرسد که همه نشانهها سرشار از ایدئولوژیاند و در نتیجه ایدئولوژی در ریشه نشانگی قرار دارد. فرکلاف نیز ایدئولوژی را ساختهای معنایی میداند که در تولید، بازتولید و تغییر روابط نابرابر قدرت نقش دارند. در نتیجه معنا در فهم ایدئولوژی اهمیت بسیار دارد زیرا «معنا در خدمت قدرت است». به این ترتیب ایدئولوژی به واسطه معنا با گفتمان و زبان که نظامهای تولید معنا هستند پیوند میخورد.
رولان بارت معتقد بود: «معنای ضمنی ایدئولوژیکیِ پنهان در رسانههای جمعی میخواهند که ساختارهای اجتماعی به نظر طبیعی و اجتنابناپذیر برسند تا به این ترتیب قراردادی بودن و مبتنی بودن آنها بر مجموعهای از نظامهای نمادین پنهان شود. ایدئولوژیها میکوشند دانش اجتماعی و فرهنگی از واقعیت مادی را "طببیعی" و گریزناپذیر جلوه دهند. اینگونه است که ایدئولوژی بنیاد نشانهای یا نشانهشناختی خود را پنهان میکند. گرچه او بالاخره این نظریه خود را کنار گذاشت.
رویکرد دیگر بارت آن است که ایدئولوژی را در حکم رمزگان تلقی کنیم. در این دیدگاه ایدئولوژیها را رمزگانهایی میداند که معنای ضمنی تولید میکنند. اومبرتو اکو ایدئولوژی را نمونهای از پیشرمزگذاری میداند. فرایندی که به واسطه آن معناهای ثانویه به پیامی داده میشود که توسط یک رمزگان اولیه تولید شده است.
از نقطهنظر ورسی لندی طبقه حاکم طبقهای است که کنترل انتشار و چرخش پیامهای کلامی و غیرکلامی یک جامعه را در دست دارد. طبقه حاکم بر میزان حشو این نوع پیامها میافزاید و از این طریق موقعیت خود را تأیید میکند و طبیعی جلوه میدهد.
اشکالات تحلیل نشانهشناختی[30]
ساختگرایی روشی کاملاً نظاممند چون روشهای کیفی به ما ارائه نمیدهد و نتایجاش را نمیتوان مطابق ملاکهای متعارف ثبات، پایدار دانست. همچنین این روش را نمیتوان، همانند تحلیل محتوا نوعی شیوه تعمیم دانست. به علاوه هیچ راهی وجود ندارد که بفهیم آیا یافتههای ما "نمایانگر" هستند یا نه. بالاخره این روش را نمیتوان مثل بیشتر روشهای توصیفی علوم اجتماعی و از جمله تحلیل محتوا نوعی روش خلاصه کردن اطلاعات دانست بلکه معمولاً ماحصل آن حجمی از یافتههاست که بسیار بزرگتر از خود متن تحلیل شده است.
تفاوت تحلیل نشانهشناختی و تحلیل محتوا[31]
1. تحلیل نشانهشناسی، برخلاف تحلیل محتوا کمّی نیست.
2. در تحلیل نشانهشناسی، معنای پنهان موردنظر است و نه محتوای عیان که در تحلیل محتوا مورد نظر است.
3. تحلیل نشانهشناسی هم مثل تحلیل محتوا نظاممند است اما نظاممندی او از نوع دیگری است؛ در تحلیل ساختگرا اهمیتی برای نمونهگیری قایل نمیشوند و این نظر را رد میکنند که باید با همه واحدهای محتوا برخوردی یکسان داشت یا اینکه همانطور که در تحلیل محتوا معمول است، یک راهکار را در مورد متون گوناگون به کار برد.
4. تحلیل نشانهشناسی، این فرضیه را نمیپذیرد که جهان "واقعیات" اجتماعی و فرهنگی، پیام و دریافتکننده همه از نظام معنایی مشترکی پیروی میکنند. واقعیت اجتماعی از جهانهای کم و بیش مجزای معنایی تشکیل شده است که هر کدام شیوه درک خود را دارد.
تفاوت تحلیل نشانهشناختی و تحلیل گفتمان
ارتباط نشانهشناسی و تحلیل گفتمان، به نوعی عموم و خصوص مطلق است که در نمودار شماره (2) مشخص شده است. و به بیان دیگر، تحلیل نشانهشناسی به نوعی مقدمه برای تحلیل گفتمان هستند؛ زیرا تحلیل گفتمان به کشف معانی نهانی متون میپردازد و یکی از ابزارهای مقدماتی کشف این معانی، تحلیل نشانهشناختی است که با تحلیلهای بینامتنی و رمزشناختی و ... میتواند ما را به سطح تفسیر در تحلیل گفتمان که به انگیزه دریافت بافت اجتماعی متن انجام میگیرد ارتقا دهد.
و از طرف دیگر کاربران نشانهها نیز میکوشند که دلالتهای ضمنی (ثانویه) نشانهها را از طریق فرایندی که بارت آن را طبیعیسازی میخواند، پنهان کنند. بارت به دلالتهای ایدئولوژیکی که در پس نشانهها نهفته است، "اسطوره" میگوید و هدف نشانهشناس به زعم بارت، کشف همین اسطورههاست.[32]
الگوی انجام تحلیل نشانهشناسی[33]
برای انجام تحلیل نشانهشناختی، الگویی توسط آسابرگر برای تلویزیون ارائه شده که تا حدودی قابل تعمیم به دیگر متون نیز میباشد:
الف) نشانههای مهم متن را جدا کرده و تحلیل کنید.
1. دالهای مهم کداماند و بر چه دلالت دارند؟
2. چه نظامی به این نشانهها معنا میبخشد؟
3. چه رمزهایی میتوان یافت؟
4. چه موضوعهای ایدئولوژیکی و جامعهشناختی در مسئله دخالت دارند؟
ب) ساختار جانشینی متن چیست؟
1. تقابل مرکزی در متن چیست؟
2. چه تقابلهایی داخل طبقات گوناگون میگنجند؟
3. آیا این تقابلها اهمیت روانشناختی یا اجتماعی ندارند؟
ج) ساختار همنشینی متن چیست؟
1. کدامیک از کارکردهای پروپ را میتوان در مورد متن به کار برد؟
2. ترتیب عناصر چگونه بر معنا اثر میگذراد؟
3. آیا متن با کمک فرمولهای خاصی شکل نگرفته است؟
د) تلویزیون چه اثری بر متن میگذارد؟
1. از چه نوع نما، زاویه دوربین و روشهای تدوینی استفاده شده است؟
2. چگونه برای معنا بخشیدن به نشانهها از نورپردازی، رنگ، موسیقی و صدا استفاده میشود؟
هـ) کدامیک از ابداعات نظریهپردازان را میتوان در متن اعمال کرد؟
1. کدامیک از نوشتههای نشانهشناسان را میتوان در مورد تلویزیون به کار برد؟
2. نظریهپردازان رسانهها چه گفتهاند که میتواند در تحلیل نشانهشناختی اعمال شود؟