7 خرداد 1391, 0:0
ارسطو، عقلانيت، سعادت بشر
محمد نعمتی
هر کدام از فیلسوفان و نظریه پردازان تعریف و مفهوم خاصی از سعادت یا خوشبختی ارائه داده اند. ارسطو اعتقاد دارد که تلاش همگانی برای دستیابی به «خوشبختی و سعادت» همان خوبی است. ارسطو در مورد ایده انسان خوب چنین یقین دارد که انسان با آموزش و پرورش که شاخه ای از سیاست است، «خوب» میشود؛ به شرط آنکه در این مسیر به طبیعت یا سرشت روح انسان توجه کرده و آن را مد نظر قرار دهد.
خوشبختی و سعادتی که ما از طریق کار و فعالیتهای انسانی در جستجوی آن هستیم، تجلی فضیلت روحی انسان و نه کالبد فیزیکی اوست. در اینجا مفهوم و معنای روح همان برداشتی است که سقراط و افلاطون داشتند: «منظور ما از فضیلت انسانی نه کالبد فیزیکی او بلکه روح انسان است... به همین جهت، دانشجوی سیاست باید به مطالعه روح بپردازد و موضوعات روحی انسان را مورد توجه خود قرار دهد...»
روح انسانی دو جنبه را به روشنی به نمایش میگذارد: 1. جنبه غیر عقلانی و 2. جنبه عقلانی. او جنبه غیر عقلانی را به دو بخش تقسیم میکند: 1. بخش گیاهی و نباتی 2. بخشی که مربوط به میل و اشتیاق انسان است. انسان در بخش نباتی با حیوانات دیگر مشترک است و همین بخش نا آگاهانه باعث رشد او میشود.
ارسطو به این نکته اشاره میکند که حرکت و منشهای خوب و بد، که معمولاً در ارتباط با جنبه آگاهانه روح است، میتواند بر ناخودآگاه انسان تاثیر بگذارد. میبینیم که ارسطو نیز، مانند افلاطون، برای عناصر نا خودآگاه شخصیت انسان اهمیت زیادی را قائل میشود.
بخش دوم جنبه غیر عقلانی روح انسان، یعنی بخش مرتبط با میل و اشتیاق انسان را میتوان احساسات و عواطف نامید. جنبه عقلانی روح، بالعکس جنبه غیر عقلانی، آگاه و سنجیده است. این بخش فقط زمانی به حداکثر ظرفیتهای رشد خود میرسد که تحت هدایتی هدفمند و منضبط قرار داشته باشد. اگر چه بخش غیر عقلانی احساسات و عواطف میتواند به طور طبیعی در جستجوی خوبی باشد، اما زمانی میتواند از کار خود اطمینان حاصل کند که از مساعدت و همکاری عنصر عقلانی روح برخوردار باشد. گرایشهای غیر عقلانی احساسات و عواطف به سوی خوبی، به راحتی میتواند به انحراف کشیده شود مگر اینکه بنیان و اساس آن بر عمل عقلانی استوار و بنا شده باشد.
ارسطو این پرسش را مطرح میکند که اگر روح انسان این طور ساخته شده است، پس چه چیز ویژه و صرفا «انسانی» در آن هست؟ پاسخ خود ارسطو به این سئوال، بخش عقلانی ظرفیتهای انسانی، یا به زبان خود او، «جنبه عقلانی» است.
اگر انسان حیوان عقلانی است، علت نهایی، ویژه و منحصر به فرد او باید از حداکثر عقلانیت او بهره گیرد. نزد ارسطو خوشبختی و سعادت را تنها میتوان به صورتی غیر مستقیم به دست آورد. به عبارت دیگر، سعادت و خوشبختی دستاورد و حاصل فرعی عمل روح در مسیر استفاده حداکثری از ظرفیتهای خود است. روح انسان نیز زمانی به بالاترین مرحله سعادت و خوشبختی میرسد که از حداکثر ظرفیتهای ویژه و منحصر به فرد خود، یعنی عقلانیت، بهره گیرد.
ارسطو در نظریه خوشبختی و سعادت خود، که به عقیده او دستاوردی فرعی و دسته دوم است، دکترین کلاسیکی را مطرح میکند که برای درک بهتر رشد اندیشه سیاسی و اخلاقی او اهمیت زیادی برخوردار است. او معتقد است که خوشبختی وسعادت را نمی توان از طریق توجه آگاهانه به دستاوردهای آن جستجو کرد، بلکه باید از طریق علمی در تکاپوی یافتن آن بود که انسان طبیعتاً آن را بهتر از هر عمل دیگری انجام میدهد.
براساس این میتوان چنین نتیجه گرفت فضیلت، شجاعت و بی باکی چیزی میان بی احتیاطی و بزدلی است؛ و تنگ نظری و اسراف، حد تفریط بخشندگی و گشاده دستی است به همین دلیل، ارسطو معتقد است که «حد وسط» نزدیک ترین و بهترین راه برای دستیابی به رفتار درست و شایسته یا همان فضیلت اخلاق است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان