19 دی 1389, 0:0
كلمات كليدي : غرب گرائي، غرب زدگي
نویسنده :ح.كریمی
مروری بر نخستین رویاروییها با غرب و اولین واکنشها
عقب ماندگی کشورهای اسلامی از قافله علم و صنعت مسئلهای است که در قرون اخیر موجد و محرک تحولات فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فراوانی شده این در حالی است که مسلمانان زمانی نه چندان دور طلایه دار علوم و فنون مختلف بودند و سرقافله کاروان علم و هنر. به هر حال انحطاط و عقب ماندگی داخلی که عنصری خارجی با نام استعمار به تشدید آن پرداخت در قرون اخیر مشکلاتی با ابعاد و آثار و عوارض فکری ـ فرهنگی، سیاسی ـ نظامی و اقتصادی ـ اجتماعی را به وجود آورد. این مشکلات نیز به نوبه خود مسلمانان بلاد مختلف و اقشار گوناگون جوامع مسلمان اعم از سیاستمداران، روشنفکران، علما و متفکران را به واکنش واداشت.
در برخورد با مسئله غرب و برای یافتن چاره ای برای درمان دردهایی که خود محصول مشترک استبداد داخلی و استعمار خارجی بود، برخی از سیاستمداران، روشنفکران، علما و رجال دینی و سیاسی از نظر فکری یا سیاسی و یا هر دو،
موضعگیری هایی داشتند که عمدتا تدافعی و در ابعاد مختلف و با تاثیرات فراوان بود. در یک تقسیم بندی کلی واکنشهای مختلفی را که در برابر دو مسئله انحطاط داخلی و استعمار خارجی که پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر داشته و علت بسیاری از مشکلات عقب ماندگیها و محرومیتهای جوامع اسلامی در قرون اخیر بودند، میتوان دو جریان مشخص را تمییز داد. این دو جریان عبارت اند از: 1 ـ جریان پیروی از تمدن غرب 2 ـ جریان اصلاح و احیای تفکر دینی. در این مقال به علت گستردگی مبحث به تشریح جریان اول یعنی پیروی از تمدن غرب پرداخته شده و بررسی جریان دوم به مقال و مجالی دیگر موکول میشود.
جریان پیروی از غرب نسبت به جریان دوم که میتوان از آن تعبیر به اصلاح طلبی دینی نمود از تقدم تاریخی نسبی برخوردار است. این جریان به طور مشخص توسط طیف و گروهی دنبال میشد که فرهنگی سیاسی ـ اجتماعی معاصر به روشنفکران شهرت دارند. در یک نگاه کلی ترکیب اجتماعی این گروه عبارت است از: برخی از سیاستمداران و رجال سیاسی، اداری، نظامی، صاحبان مشاغل و دانشجویان.
طیفی که از آنها با عنوان روشنفکران یاد شد از لحاظ روانشناختی انگیزهها و اهداف گوناگونی داشتند و از نظر نحوة نگرش و شیوه تفکر و نوع جهان بینی تحت تاثیر نحلههای فکری ـ فلسفی اروپا با آرا و نظریات نا همگون و نا متجانس بودند. آنها به لحاظ همین جنبهها، وسیع ترین و متنوع ترین جریان را به وجود آوردند و به نامهای گوناگونی چون غربگرایان، غربزدگان، متجددان، نوگرایان و دنیا گرایان نامیده میشدند که این گوناگونی، خود از همان وسعت و تنوع و اختلافات درونی و داخلی در این جریان حکایت میکند.
در این جریان دو طیف و دسته قابل تمییز و تشخیص از یکدیگر وجود دارند؛ دسته اول، نویسندگان کسانی نظیر سر سید احمد خان هندی که بیشتر از نظر فکری و فرهنگی پیروی از تمدن غرب را تجویز میکردند و میتوان از آنها تعبیر به غربگرایان یا غرب باوران نمود و دسته دوم که به عنوان فعالان سیاسی تقلید و تبعیت همه جانبه از غرب، پذیرش مطلق نظام ارزشی، سیاسی، اقتصادی ـ اجتماعی غربیها را تجویز مینمودند. از جمله چنین افرادی در ایران باید از میرزا ملکم خان ناظم الدوله و سید حسن تقی زاده نام برد که توصیه شان «فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پا» بود.
از مشخصات اصلی این جریان میتوان تقلید و تبعیت همه جانبه در همه جنبهها از نهادها، ارزش ها، گرایشها و الگوهای غربی و فرهنگ و تمدن غرب، خود باختگی و بی هویتی و جهت گیریهای مبتنی بر سکولاریسم، ماتریالیسم، اومانیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم را ذکر کرد. این جریان تمامی ارزشها، گرایشها و مایههای فکری، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، دینی و تمدن گذشته خود را بدون ملاک و معیار دقیق و میزانی محکم و طبق موازین و معیارهای نارسای غربیان رد میکند و هر گونه امور و پدیدههای جدید را به صرف نو تازه بودن به عنوان علم، ترقی و پیشرفت دربست میپذیرد.
سردمداران سیاسی جوامع اسلامی نیز روش و رویه صحیحی در مواجهه با غرب اتخاذ نکردند. برخی از آنها قدم در همان راهی گذاردند که روشنفکران غربزده پیش پای آنها نهاده بودند. در این میان زمامداران مصر و عثمانی به عنوان دو کشور بزرگ اسلامی در حالی که در آغاز روند غربگرایی، هنوز اروپا و غرب را بزرگترین خطر سیاسی میدانستند اما بزودی برای جبران عقب ماندگی و ضعف خود در حالی که سودای احیای شکوه و عظمت سابق خود را در سر داشتند، خواستار معامله به مثل و شکست دادن دشمن با سلاح خود او شدند. در این روند آنها تاکتیک ها، سازمان و تسلیحات نظامی غرب را اخذ کردند و به تدریج با ناکافی یافتن آن به اقتباس نارسا از روشها و نهادهای اداری و آموزشی غرب دست زدند و بدون مبنا و چهارچوب مستقل تدریجا در همان مسیر غربی شدن قرار گرفتند و با شکست در برابر سیاست و اقتصاد اروپا و غرب، نه تنها عقب ماندگی جوامع شان را رفع نکردند بلکه گرفتار بحران هویت نیز شدند. آنان با خود باختگی تمام در برابر جلوههای علمی و تمدنی غرب، از چهره استعماری و غارتگرانه آن غفلت کرده و اعلام داشتند که غرب دشمن نیست بلکه پناهگاه و ملجایی است که باید برای نجات خود به آن پناه ببریم. در ایران جریان پیروی از تمدن غرب را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. اولین گروه افرادی هستند نظیر ملکم خان، مستشار الدوله و میرزا حسین خان سپهسالار که شعار حکومت قانون و نظام پارلمانی را سر میدادند و گروه دوم افرادی نظیر آخوند زاده و طالبوفاند که سنگ سوسیال ـ دموکراسی را به دو سینه میزدند. گروه اول به رغم طرح مسئله قانون و شعار طرفداری از اصلاحات در نظام سیاسی از نظامهای غربی و نویسندگان اروپایی نظیر اگوست کنت و جان استوارت میل متاثر بودند. آنها در تسریع روند غربگرایی و غربی سازی گام بر میداشتند و به فکر نوسازی مستقل و اصلاح بومی و ملی آن گونه که امیر کبیر آن را دنبال کرد نبودند. گروه دوم نیز که از سیستمها و تفکرات اروپاییان و نویسندگانی نظیر ولتر، روسو و منتسکیو تاثیر پذیرفته بودند به تناقضات فکری فراوانی دچار شدند.در این میان اظهار نظر حمید عنایت درست به نظر میرسد. عنایت از نویسندگان و متفکرین معاصر در نقد حرکت روشنفکران دو قرن اخیر ایران از میرزا صالح تا سید حسنتقی زاده و روشنفکران وابسته به جریانهای فکری گوناگون دهههای اخیر با اشاره به ناتوانی آنان در «شناخت انتقادی غرب» و طرفداری آنان از فرهنگ و تمدن غربی، مخالفتها و موافقتهای صوری و سطحی و قالبی آنان را تقلیدی و غیر مستقل خوانده و در این باره مینویسد: «[روشنفکران غربزده] خود در گسترش شیوههای سطحی و قالبی فکر اروپایی در ایران موثر بوده اند؛ زیرا اگر در میدان سیاست به جنگ غرب میرفتند در میدان فرهنگ مرید و مقلد غرب بودند. بدین سبب هم کسانی که در برابر هجوم غرب به ناسیونالیسم پناهنده شدند و هم کسانی که انتقاد مارکسیسم از سرمایه داری غرب دستاویز حملات شان بر غرب است و هم آنان که اعتراضهای اخلاقی یا شبه عرفانی برخی متفکران معاصر غربی را به تمدن مادی اروپایی رهنمود خویش ساختهاند، همگی به نحوی سخنان خود متفکران معاصر غربی را از ولتر و منتسکیو و روسو گرفته تا مارکس و نیچه و اشپنگلر و توین بی و هیدگر در بدگویی از غرب بازگفته اند، ولی در این بازگویی کمتر از اندیشه خود مایه گذاشتهاند و نیز کمتر به زمینه اجتماعی و تاریخی آن سخنان توجه کرده اند.» منادیان این جریان به دلیل عدم استحکام و تمرکز نظری دقیق و روشن، شناخت عمیق و جامعی نسبت به غرب و اصول ارزش و ملاحظات روش شناختی دانش و تمدن آن نداشتند. آنان با نگرش سطحی به پدیدهها و غفلت از اصول و مبانی آنها به تناقضات اساسی در دیدگاهها و نظریات خود دچار شدند. در واقع روشنفکران غرب گرا به هیچ وجه به شالودهها و مبانی تمدن غرب و اساس و بنیادی که پیکره و تمدن غرب بر آن استوار شده توجه و شناختی نداشتند آنان آشکارا از این واقعیت غافل بودند که تمدن غرب متشکل از مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون است که در این بین مدرنیته همان اساس و شالوده فلسفی تمدن غرب بود که در زرق و برق مدرنیسم و مدرنیزاسیون مخفی مانده و چشمان ظاهر بین روشنفکران غرب زده از رویت آن عاجز بودند. با چنین مایههای اندک و سطحی نگریها و خود باختگیها و تقلید و تبعیت از غرب، عمده روشنفکران ایران و جهان اسلام از تبیین ریشههای اساسی و ساختاری نابسامانیهای داخلی و مسئله غرب عاجز ماندند و به زوال گراییدند و یا اینکه جز در پیوند با استعمار و غرب و اتکای به آن و بورژوازی در حال رشد وابسته و استبداد حاکم نتوانستند به قدرت و موقعیتی دست یابند و یا در راس هرم سیاسی باقی بمانند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان