كشور ما روى كمربند زلزله قرار دارد و در معرض طوفان هاى سخت است كه گاهى با بيش از صد كيلومتر در بعضى از مناطق ايران مى وزد و همين طور سيل هايى كه هر سال قسمتى از نواحى ايران را تهديد مى كند.
بيشتر مردم در كره زمين فكر مى كنند اين زلزله ها، طوفان ها و سيل ها فقط در ظاهر زندگى رخ مى دهد، در حالى كه طبق آيات قرآن كريم، روايات و اخبار، طوفان هايى كه بنيان هاى شخصيت، كرامت، دين و آخرت انسان را تهديد مى كند، قوى تر، مخرّب تر و شكننده تر از اين امور ظاهرى است و زيان آنها نيز فوق العاده تر، بيشتر و عميق تر است، چرا كه تفاوت قيمت ظاهر انسان با باطن او خيلى است.
در روايات و حكمت هاى «نهج البلاغه» اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است: ارزش بدن شما بهشت است، اما ارزش روح شما، رضوان الهى است كه با بهشت قابل مقايسه نيست. چنانچه در سوره مباركه توبه، وقتى پروردگار هشت بهشت را در آيه مطرح مى كند، بعد از جنّات، مى فرمايد: «وَرِضْوانٌ مّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»[1]
بين بدن و حقيقت، شخصيت و روح شما خيلى فرق است. اين تفاوت را ما از آيات قرآن مجيد نيز مى توانيم بفهميم. خدا در قرآن درباره بدن مى فرمايد: «مِنْهَا خَلَقْنكُمْ»[2] جاى بدن شما تا روز قيامت همين جايى است كه آن را از آنجا خلق كرديم. ما اين بدن، اسكلت و ظرف وجود شما را از خاك آفريديم. ولى درباره روح ما مى فرمايد: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»[3]
بدن شما از عالم خلق است، اما روح شما از عالم امر. وقتى حضرت آدم (عليه السلام) فقط بدن بود، ما به فرشتگان نگفتيم به او سجده كنيد، اما: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سجِدِينَ»[4]
وقتى كه آن حيات ويژه انسانى از جانب ما در اين قالب تجلّى كرد، به فرشتگان گفتيم: به او سجده كنيد؛ چون بدن شما لياقت سجده فرشتگان را نداشت.
بعد از سال ها زندگى، بين بدن و روح شما جدايى مى افتد و دوباره بدن را به خاك برمى گردانيم. اگر ما بدنى را در قيامت وارد بهشت مى كنيم، به خاطر اين است كه با روح در همه عبادات شركت داشته است و الّا اگر بدن در عبادات شركت نداشت، روح در اين بدن حبس بود و هر دو را با هم به جهنّم مى برديم.
قيمت بدن شما مادى و قيمت روحِ شما معنوى است. قيمت بدن بهشت است، اما قيمت جان، رضوان. اين بدن و جان شما ممكن است دچار زلزله ها، طوفان ها و سيلاب هاى سخت معنوى شوند كه هر دو را از جا بكنند و با خود ببرند، تا حدى كه خدا در قرآن مى فرمايد: «فِى ضَللِ بَعِيدٍ»[5] در دورى كامل قرار بگيرد و شايستگى رحمت و بهشت خدا را از دست بدهد؛ يعنى تا اين حد او را دور كند.
ماشينى كه تازه خريده باشند، اگر در سيل واقع شود، سيلى كه هيچ قدرتى جلودار آن نيست، ماشين را بغلتاند در دره اى بياندازد، صندلى ها، موتور، بدنه و تمام قسمت هاى آن خراب شود و از كار بيافتد، حال اين ماشين چقدر ارزش و قيمت دارد؟ گاهى طورى مى شود كه مى گويند: اصلًا به درد نمى خورد و لاشه آن را همين جا بگذاريد باشد. يا هواپيماى چند ميليون دلارى وقتى به كوه و طوفان مى خورد و سقوط مى كند و هر ذرّه اش به جايى مى افتد، آيا ديگر مى ارزد؟ نه،چون قيمت و ارزشى ندارد.
حرف دين اين است كه طوفانِ مال حرام، قيمت بدن و روح شما را نزد خدا نابود مى كند، چرا؟ چون اين طوفان آنقدر شما را از خدا دور مى كند كه نظر و رحمت پروردگار شما را نمى گيرد. لياقت اين بدن و جان براى به بهشت رفتن از دست مى رود. فقط مى توانند در قيامت ملائكه را جمع كنند و انسان را در جهنّم بريزند؛ چون هيچ فايده ديگرى ندارد.
اين كار طوفان و زيان زلزله معنوى است. اين مقدمه اى را كه عنايت فرموديد، حقيقت دارد و قرآن، روايات و اخبار به اين حقيقت ناطق هستند. انبيا و اوليا (عليهم السلام) از اين مسأله خبر داده اند. اكنون دو آيه از قرآن را در اين مورد عنايت بفرماييد.
خانه را در معرض سيل، روى كمربند زلزله و در مناطق طوفان خيز نسازيد، بلكه آن را به گونه اى بسازيد كه در مقابل طوفان، زلزله و سيل مقاومت كند.
خانه سازى در كناره هايى كه سيل برده و بنيانى ندارد و مشرف به درّه است، ديوانگى است؛ چرا كه انسان پول خرج كند و اين بار سنگين را روى اين خاك هاى سست مشرف به درّه بسازد، با تكان زلزله، طوفان و سيل، تمام خانه با هر چه داخل آن هست، به عمق درّه مى افتند.
اين حرف قرآن در سوره توبه است. چه آيه عجيب و چه هشدار زيبايى است: «أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَ نٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»[6]
ديگر حرف از اين متين تر و محكم تر؟ هشدار از اين بهتر، زيباتر و استوارتر؟ در اين آيه دو نفر را براى ما مثل مى زند، نفر اول: «أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ»[7]
آيا كسى كه بناى زندگى خود را در همه چيز؛ كسب، كار، خوراك، پوشاك، ازدواج، معاشرت و داد و ستد، بر دو پايه بنا كرده است:
پايه اول: تقواى الهى است؛ يعنى محكم كارى كرده است و روى گناه، معصيت، حرام و محرمات بنا نساخته است، بلكه زيربنا و بتون اين زندگى، تقوا و پرهيز از حرام است. پايه دوم: رضوان پروردگار و خشنودى حضرت حقّ است و براى اين كه مُهر رضاى خدا روى آنها بخورد مصالحى را بكار گرفته است.
اين بنا بهتر است يا كناره اى كه قبلًا آن را سيل برده است و اكنون مقدارى سست است، خاك آن پوك است و اين بنا را در معرض وقوع سيل ساخته است؟
نفر دوم: «أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْينَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ»[8]
به وسيله اين بناى سست، در عمق رودخانه و درّه مى افتد. آن بهتر است يا اين؟
«فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ»
[9]
كسى كه زيربناى زندگى خود را با حرام بنا كرده است؛ يعنى با پول حرام خانه ساخته، ازدواج كرده، بچه دار شده، ماشين و اثاثيه خريده و بناى زندگى معنوى را بر لب پرتگاه جهنم ساخته كه ماندنى هم نيست؛ چون زيربنا سست است، با خود صاحب بنا در آتش جهنم مى افتد،
«وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»
[10]
دست آنهايى كه از حدود حلال و حرام من تجاوز كرده اند را نخواهم گرفت، بلكه آنها بايد به جهنّم بروند؛ چون دست خود را به دست من نمى دهند تا دست آنها را بگيرم.
خدا كه بخيل نيست تا از كسى كه در خطر است، دستگيرى نكند، ولى اين ها دست خود را به خدا نمى دهند، معلوم است اگر ما اكنون شخص ثروتمندى را صدا كنيم و بگوييم: شما چقدر ثروت داريد؟ بگويد: چند ميليارد. بگوييم: چه مقدار آن حلال است؟ مى گويد: پنجاه سال قبل مقدارى پدرم به من ارث رسيد، او نيز اهل مسجد و انسان خوبى بود، همان پول حلال است و بقيه حرام است. به او بگوييم: آيا تو نجات در آخرت را مى خواهى؟ مى گويد: بله، مى گوييم: در اين صورت بايد مابقى را به صاحبان آن برگردانى و زندگى خود را بر پايه همان پول ارث بگذارى. خيلى راحت به ما مى گويد: من آن نجاتى كه تو مى گويى نمى خواهم. بدهم كه چه شود؟ از جهنّم نجات پيدا كنم؟ چه كسى از آنجا آمده تا خبر بياورد؟
«وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ»
[11] اين يعنى متجاوزان از حدود كه دست خود را به خدا نمى دهند تا آنها را نجات دهد.
مردى جوان، در لندن پاى منبر من مى آمد، گفت: به خانه ما بيا، من نمى توانم همسرم را راضى كنم كه حجاب داشته باشد. گفتم: عيبى ندارد. من با خانواده ام مى آيم، ايشان مى داند چگونه با خانم شما صحبت كند. انشاء الله كه اصلاح مى شود.بعد از ظهر كه از ميهمانى برگشتيم،من ازخانواده سؤال كردم،مسأله حجاب حل شد؟ گفت: من خيلى با آن خانم صحبت كردم،خانم گفت: من همه چيز خدا را قبول دارم، اما حجاب را قبول ندارم. من مى خواهم اين گونه بيرون بروم.
وقتى براى نجات دست نمى دهد، چه كسى مى تواند او را نجات دهد؟
مى گويد: من نمى خواهم پول حرام را برگردانم، نمى خواهم حجاب را قبول كنم، نمى خواهم پولى را كه دزديده ام پس بدهم، مى خواهم به زندان بروم، اما نمى خواهم پس بدهم.
اين شخص را خدا چگونه نجات دهد؟ او كه خودش مى گويد: نمى خواهم مرا نجات دهيد. آيا خدا را مجبور كنيم كه حتماً بايد او را نجات دهى؟ خدا مى فرمايد: «وَ اللَّهُ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الظالِمِينَ»[12]
معناى آيه اين طور نيست كه؛ خدا نمى خواهد نجات بدهد، پس به جهنم رفت، نه، عكس اين است: او نخواست نجات پيدا كند، خدا نيز كارى به كار او نداشت، گفت: نمى خواهم به تو دست بدهم تا مرا نجات دهى.
اين آيه اول، حرف معمارها و مهندس ها را مى زند، بايد آن را قبول كرد كه مى گويند: ساختمان شما بر لبه پرتگاه رودخانه اى است كه سيل برده و بى بنيان و سست است، اينجا خانه نساز؛ چون اگر اين زمين تكانى بخورد، يا سيل ديگرى بيايد،همه ساختمان را به درون آب،درّه و رودخانه مى برد،اما باز او مى گويد:من مى خواهم اينجا خانه بسازم.
كسى دست خود را لب رودخانه اى كه زالو، قورباغه، مار و حيوانات ديگر داشت، گذاشته بود و دراز كشيده، چشم خود را بسته بود و آب مى خورد. در همين وقت شخص حكيمى از آنجا مى گذشت، او را ديد و گفت: اين گونه آب نخور، عقلت كم مى شود. گفت: عقل چيست؟ گفت: هيچ، ما از گفته خود برگشتيم.
اصلًا به پروردگار دست نمى دهد تا او را نجات دهد. فكر مى كنيد در راه نجاتِ يك نفر، بايد چقدر انسان زحمت بكشد؟ سيزده سال خوب است؟ پيغمبر (صلى الله عليه و آله) هر روز به عموى خود بگويد: دستت را به من بده تا تو را از جهنم نجات بدهم و او به پيغمبر (صلى الله عليه و آله) بگويد: برو، اى جادوگر. بيست و سه سال خوب است؟ پيغمبر (صلى الله عليه و آله) در اين مدت به مردم بگويد: دست خود را به من دهيد تا شما را نجات دهم، اما برعكس، منافق شوند و بعد از مرگ ايشان نيز اين همه بلا بر سر دين در بياورند. باز مى گوييد: چرا خدا اين ها را نجات نداد؟ خدا مى خواهد نجات دهد، خود اين جنس دو پا مى گويد: نجات را نمى خواهم، مگر زور است.
در قيامت دليل نيز دارند، به خدا مى گويند: خود تو در قرآن گفته اى: «لَآإِكْرَاهَ فِى الدّينِ»[13]
از روى اجبار كه نبود، ما نمى خواستيم نماز بخوانيم، روزه بگيريم، قناعت كنيم، ما مى خواستيم مال حرام بخوريم، حال مى خواهيم به جهنم برويم، خود آنها مى خواهند به جهنّم بروند، به خدا ربطى ندارد.
اما آيه دوم براى من از آيه اول كوبنده تر و عجيب تر است. چون آيه دوم شخص فلك زده اى را مى گويد كه با مال حلال به جهنّم رفت، نه با مال حرام. مگر مى شود انسان با مال حلال به جهنّم برود؟ صريح قرآن است كه بله، عدّه اى با مال حلال نيز به جهنّم مى روند. اگر با مال حلال انسان به جهنم برود، پس ديگر مال حرام با انسان چه مى كند؟ آيه را دقت كنيد: «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ* يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأِنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ»[14]
خيلى عجيب است؛ مى فرمايد: كسانى كه اخلاق مال اندوزى دارند، مال را روى هم انباشته مى كنند و در راه خدا خرج نمى كنند. خدا مال حرام را اصلًا اجازه نمى دهد كه انسان انفاق كند. انفاق در مال حلال است، نه در مال حرام. مال حرام را اجازه ندارم به مسجد، يتيم و براى حلّ مشكل مشكل دار بدهم، بلكه انسان بايد مال حرام را به صاحب آن برگرداند. اينجا مسأله مال حلال مطرح است، كسانى كه ثروت سنگينى را اندوخته و مردند و در زمان حيات، اين ثروت خدا داده را كه مال خود آنها بوده، انفاق نكردند، آنها را به عذاب دردناك مژده بده.
آن وقت آيه را ببينيد چه كار مى كند؟
«يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ»
[15] روز قيامت تمام ثروت اين ها را كه معادل طلا و نقره مى شود، در آتش جهنم مى ريزم، به اين طلا و نقره حرارت مى دهم و بعد: «فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ»[16] اين طلا و نقره هاى سرخ شده را به صورت، پهلوها و پشت آنها مى چسبانم و به آنها مى گويم: «هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأِنفُسِكُمْ»[17] اين ثروتى است كه براى خود اندوخته بوديد. حلال كه اين گونه انسان را از پا در بياورد، واى به حرام آن، چگونه انسان مى خواهد از شرّ حرام خلاص شود؟
چند روايت بسيار پر ارزش در باب مال حرام است. من سعى كرده ام اين ها را از مهم ترين كتاب ها براى شما بياورم، كتاب هايى كه بعد از قرآن، در رده اول كتاب هاى ما هستند و اين روايات نيز رواياتى نيست كه ساختگى باشند؛ چون كه روايات ساختگى، با قرآن موافقت ندارد و شخص راوى اين روايت را ساخته است تا از دولت بنى اميه يا بنى عباس پول بگيرد، اما اين روايات ضدّ بنى اميه، بنى عباس و ستمكاران است و ساختگى نيست.
آن هم در مهم ترين كتاب ها كه نمى شود آنها را كنار گذاشت؛ چون اگر ما اين كتاب ها را ببنديم و كنار بگذاريم، قرآن نيز هدايتگر ما نخواهد بود و هيچ چيزى را از قرآن نمى توانيم در بياوريم، نه نماز، نه روزه و نه حج را.
در هيچ جاى قرآن ننوشته است كه نماز صبح دو ركعت است، ركوع، سجود و تشهد دارد، عدد ركعات نماز و احكام روزه نيست، عدد طواف و جمره، تعداد ركعات نماز طواف حج و نساء نيست و نيز مقدار زكات نيامده است. اگر اين كتاب ها را ببنديم، ديگر براى ما دينى نمى ماند.
اين ها قابل توجه هستند، خيلى جدى بگيريد، كه خداى نكرده بعد از شصت سال معلوم نشود ما ساختمان زندگى خود را كنار رودخانه سيل برده، ساخته ايم.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايند: «ظَرفُ المُؤمن نَزاهتُهُ عن المَحارِمِ وَ مُبادَرَتُهُ إِلَى الْمَكارِمِ»[18]
ظرف به معنى هوشيارى، زرنگى، كياست و فهم بالاى مردم مؤمن است كه از همه حرام هاى خدا خود را پاك نگه مى دارند. پاكدامنى از همه حرام ها، از زرنگى مؤمن است. ممكن است مؤمن تحت فشار قرار بگيرد، نتواند ماشين و خانه خوب بخرد يا عوض كند، نتواند خوش باشد، ولى زرنگ است، مى گويد: من نمى خواهم خانه و ماشين خود را با حرام عوض كنم، اين چند روز دنيا را با حلال خدا قناعت مى كنم تا سالم بميرم و بناى زندگى را روى طوفان، سيل و زلزله بنا نمى كنم. اين زرنگى انسان مؤمن است.
شخصى در مسجدى، با گريه در كنار من نشست، دلم سوخت، فكر مى كردم كه چه دردى دارد كه اين همه تحت فشار است و گريه مى كند. گفت: من ده سال در دانشگاه هاى اروپا درس خواندم، رده علمى من نيز خيلى بالا است، اكنون به خاطر اعتمادى كه به من دارند، خريدهاى دولت در داخل و خارج به عهده من است كه هر كدام چند ميلياردى است. فروشنده مى گفت: صورت اين دو ميليارد و نيم را دو ميليارد و هفتصد تومان بنويسم تا دويست ميليون تومان آن به جيب تو برود.
مى گويم: به چه مجوّز شرعى و ملاكى؟ آخر چرا روزى حرام؟ انسان بايد از تقواى خيلى بالايى برخوردار باشد و خدا و قيامت را ببيند؛ چون انسان خيلى زود فريب پول را مى خورد، آن هم اين پول هاى زياد و سنگين.
گفتم: چرا گريه مى كنى؟ گفت: ديگر دارم از جاده پرهيز منحرف مى شوم، چون مى بينم همكاران من چه خانه ها و ماشين هايى دارند، در حالى كه من با همين حقوق ادارى، خانه و ماشين معمولى دارم. تا كنون من به مال حرام دست دراز نكرده ام، به خاطر آمدن پاى منبرها، مسجد، آيات و روايات، ولى ديگر صبر من تمام شده، يا بايد استعفا بدهم و بيرون بيايم، يا شغل خود را عوض كنم. گفتم: اگر مقام و شغل خود را به كس ديگرى بدهى، روز قيامت پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله) جلوى تو را مى گيرد؛ چون فردا شخص ديگرى مى خواهد به خريد برود و روزى دويست ميليون از مال اين ملت را در روز روشن بدزد؟ صد و سه بار در قرآن آيه صبر نازل شده است، پس به خاطر اين ملّت صبر كن. پس صبر، ايستادگى مالى و استقامت براى چه وقتى است؟ به چه كسى بگوييم كه در مقابل مال حرام بايست؟ به شتر و قاطر كه نمى توان گفت. ايستادن در مقابل حرام براى ما انسان ها است. گفت: چشم. مى روم، اما اگر ديدم نمى توانم،ديگر بايد بيرون بيايم.گفتم:آن را ديگر خود مى دانى.زرنگى مؤمن، پاكدامن نگهداشتن خود از حرام الهى است.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان