دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

استفاده دین‌پژوهی از روان‌شناسی ؛ مقایسه دیدگاههای تیلیش و فرانکل

تیلیش روانکاوی و مکتب فلسفۀ وجودی را مکاتب اصلی تفکر و فرهنگ قرن بیستم به حساب می‌آورد. از این رو طبیعی است فردی که خود فیلسوفی وجودی به حساب می‌‌آید به روانکاوی هم توجه داشته باشد.
استفاده دین‌پژوهی از روان‌شناسی ؛ مقایسه دیدگاههای تیلیش و فرانکل
استفاده دین‌پژوهی از روان‌شناسی ؛ مقایسه دیدگاههای تیلیش و فرانکل

استفاده دین‌پژوهی از روان‌شناسی ؛ مقایسه دیدگاههای تیلیش و فرانکل

تیلیش روانکاوی و مکتب فلسفۀ وجودی را مکاتب اصلی تفکر و فرهنگ قرن بیستم به حساب می‌آورد. از این رو طبیعی است فردی که خود فیلسوفی وجودی به حساب می‌‌آید به روانکاوی هم توجه داشته باشد. اصولاً مواجهه جدی و عمیق با فرهنگ مدرن و مشارکت فکری در مضامین آنها از خصایص اساسی و بارز الهیات و تفکر تیلیش محسوب می‌شود و همین باعث می‌شود که او از روانکاوی هم به سادگی گذر نکند.

با وجود این، تیلیش بیش و پیش از هر چیز یک الهیدان وجودی به حساب می‌آید. الهیات مسیحی از دل دو سنت کاملاً مجزا شکل می‌گیرد: فرهنگ یونانی- رومی و فرهنگ یهودی – مسیحی و دیالکتیک این دو فرهنگ، الهیات مسیحی را به پیش می‌برد. اما در جهان جدید اتفاق مهمی به‌وقوع پیوست و آن گسست میان دین و فرهنگ بود. الهیات نیز به تبع از فرهنگ جدا شد و در این میان کلیسا هم به‌عنوان مظهر این جدایی مطرح بود.

کار مهمی که تیلیش صورت می‌دهد آن است که رویکرد مجددی را نسبت به فرهنگ آغاز می‌کند. به همین خاطر است که او نسبت به همه مؤلفه‌های فرهنگ غرب از فن‌آوری و صنعت گرفته تا دو جنگ جهانی و از سوسیالیسم گرفته تا دموکراسی توجه و التفات نشان می‌دهد. این التفات دلیل دیگری است که اندیشه‌های او به روانشناسی و روانکاوی گره می‌خورد. هر چند که نمی‌توان از «انسان محوری» خاصی که هم در فلسفۀ وجودی و هم در روانکاوی وجود دارد و فیلسوفان وجودی را به روانشناسی و روانکاوی نزدیک می‌کند به سادگی گذر کرد.

ویکتور فرانکل هم بیشتر به جهت پی‌ریزی مکتب معروف خود، معنادرمانی (لوگوتراپی) شناخته می‌شود. او که خود تا قبل از اسارتش در جنگ جهانی دوم به‌وسیلۀ آلمانها بسیار تحت تأثیر استادانی چون فروید قرار داشت با توجه به تجربة اسارت سخت، اما درس آموزش به پی‌ریزی مکتبی مبادرت کرد که بسیاری از مشکلات روانی انسان را ناشی از عدم معنا و پوچی در زندگی می‌دانست. فرانکل بسیار به این جملة نیچه توجه نشان داد که «کسی که چرایی زندگی‌اش را بداند با هر چگونگی‌ای خواهد ساخت» و با توجه به این مقدمات بود که معنا درمانی‌اش را شکل داد.

می‌دانیم که مطالعات و پژوهشهای میان‌رشته‌ای هم‌اکنون بسیار موردتوجه و التفات است؛ در این میان، ارتباطات خاصی هم میان دین‌پژوهی وجودی (Existential theology) و روانشناسی وجودی (Existential psychology) برقرار شده است. در این میان شاید مقایسة تطبیقی دین‌پژوهی پل تیلیش و روان‌شناسی ویکتور فرانکل خالی از لطف نباشد؛ مقایسه‌ای که نه تنها بررسی تطبیقی دو اندیشه‌ورز، که بررسی دو جریان فکری و معرفتی است. نکتة‌ اول دربارة دو پژوهشگر و اندیشمند آن است که هر دو بسیار تحت تأثیر فیلسوف معروف آلمانی، مارتین هایدگر هستند و بسیاری از نظریه‌های وجودی و زبانی خود را از او وام گرفته‌اند.

هر دو ارتباطاتی هم با هایدگر داشتند: تیلیش به مدت سه سال به‌عنوان استاد رشته «دین‌پژوهی فلسفی» در آلمان همکار هایدگر بود. فرانکل هم کارهای هایدگر را پس از جنگ جهانی دوم – بعد از آزادی از اسارت – مطالعه کرده و همچنین چندین ملاقات مهم – پس از تکمیل بن مایة‌ فلسفة‌ خود – با هایدگر سامان داده بود.

برای فهم رابطة میان فلسفة وجودی پل تیلیش و روان‌شناس وجودی ویکتور فرانکل در اولین گام باید به تفاوت رویکردهای این دو فیلسوف توجه داشت. ویکتور فرانکل به تبع از فیلسوفان وجودی و همچنین سنت برجستة روانشناسی، وجود را بر ماهیت مقدم می‌داند. در روان‌شناسی وجود از همان هنگام تولد مطرح است، از آن جهت که پایة زندگی، وجود است و فرض اساسی تجربة بشری به‌ وجود محدود ما برمی‌گردد. به این جهت طبیعت و وجود انسان در داخل تجربة انسانی به‌وجود می‌آید.

این نکات بسیار شبیه مضامینی است که فیلسوفان وجودی دربارة انسان به کار می‌برند. آنها بر این نکته پای می‌فشارند که تنها انسان ماهیتی قبل از به‌وجود آمدن ندارد، در حالی که در محدودة حیوانات و نباتات این حکم صدق نمی‌کند. اما پل تیلیش بر این نظر نیست. او ماهیت انسان را بر وجودی که در تعامل با مبدأ هستی است، مقدم می‌داند. کارهای تیلیش در این زمینه بسیار شبیه پژوهشهای انسان شناختی‌ای است که کارل گوستاویونگ دربارة ضمیر ناخودآگاه جمعی انجام داده است، هر چند او از دیگر سنتهای فکری هم تأثیر پذیرفته است و ضمیر ناخودآگاه فردی را بدون تجربیات فردی عملی معرفی می‌کند.

در این دیدگاه ساختار ماهیت و وجود هم به رویکرد شخصی فرد انسان برمی‌گردد. در حالی که فرانکل انسان را فردیتی شامل وجود و ماهیت به حساب می‌آورد، تیلیش از ماهیتی مشترک و وجودی واحد سخن به میان می‌آورد.

فرض مشترک فرانکل و تیلیش آن است که انسان، کلی را تشکیل می‌دهد که به تقسیم‌بندی‌های انتزاعی و مجرد، تسلیم نمی‌شود. به همین خاطر هنگامی که تیلیش از جهات ماهیت انسان سخن می‌گوید منظورش این است که تفاوت انسانها تنها در روابط گوناگونی که با دیگری برقرار می‌کنند، قابل‌فهم است. ما در زندگی روزمرة خود ارتباطهای گوناگون و متنوعی داریم که هر یک با رابطة دیگر متفاوت است و اینها همه جهاتی از ماهیت انسان را نشان می‌دهند و هرگز نمی‌توان عین رویکرد را حمل بر شقوق و قسمتهای گوناگون برای انسان کرد. لازم به تذکار است که توجة فرانکل و تیلیش به کلیت فرد بر کارهای وسترگ که مکتب تمام‌نگری انسانی را به‌وجود آورده، مقدم است. کاری که تیلیش انجام می‌دهد آن است که مقولة‌ «جهات انسانی» را وارد معادلة خود می‌کند، در حالی که مکتب کلیت‌گرایی تنها روح را وارد قضیه و معمای خود می‌کند.

امروزه روانکاوان و روانشناسانی که خیال ورود روح را در دیدگاه‌های انسان‌شناسی خود دارند، معمولاً چهار جهت انسانی را مشخص می‌کنند: فیزیکی، اجتماعی، احساسی و روحی. واضح است که هر یک از این جهات، توصیف و تبیین ویژه‌ای از تجربة‌ انسانی را پیشنهاد می‌کند. مکتب کلیت‌گرایی البته از تعامل و تبادل این جهات سخن می‌گوید، در این میان مکتب کلیت‌گرایی چیزی بیش از ترکیب این جهات ویژه و کیفیت تعامل نظریه‌های تمام‌گرای مجزا نیست.

تیلیش کلیت گرایی خود را با تمایز و تمییز میان سمبلهای ارگانیک و سمبلهای غیرارگانیک جهات و جنبه‌های انسانی مشخص می‌کند. تیلیش سمبلهای جهات انسانی را از جهت آنکه نمی‌توان پاره‌ای از اجزای انسان را از کل وجودش جدا کرد به استخدام می‌گیرد. به این جهت او از سمبلهای جهات انسانی به مثابة شکلی عملی یاد نمی‌کند، بلکه آنها را به مانند اموری در نظر می‌گیرد که به انسان اجازه می‌دهند جوهری فعالی را نظاره کند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

اساس نواندیشی دینی ترکیب تغییر و ثبات است

استاد مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل در نشستی که عصر امروز در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد، گفت: مبنای جامعه‌شناختی نواندیشان دینی دو اصل تغییر و مداومت هستند. در قرآن و سنت نیز اصل تغییر بر مبنای مداومت و حفظ سنت مورد تأیید قرار گرفته‌اند. به گزارش خبرنگار مهر، عصر امروز در نشست "نگاهی به افکار فقهی و درون فقهی نواندیشان دینی معاصر" که در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد، دکتر احمد کاظمی موسوی، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، به اندیشه‌های پنج نواندیش دینی در عصر حاضر، محمد اقبال لاهوری، محمود طه، ابوسلیمان، طه جابر و نصر حامد ابوزید پرداخت. دکتر کاظمی سخن خود را با اشاره به مبنای جامعه‌شناختی نواندیشان دینی آغاز کرد و آن را دو اصل تغییر و مداومت خواند و گفت: در قرآن و سنت نیز اصل تغییر بر مبنای مداومت و حفظ سنت مورد تأیید قرار گرفته‌اند و این اندیشمندان برای جلوگیری از تغییرات ناگهانی و انقلاب در اندیشه‌ها به تفسیر و نواندیشی می‌پردازند. وی که سالها به عنوان استاد دانشگاه مالزی به تدریس مطالعات اسلامی می‌پرداخته، در ادامه مهمترین شاخص اندیشه‌های محمد اقبال لاهوری را تأکید او بر خودباوری خواند و گفت: اقبال معتقد است که اگر انسان به خودش باور نداشته باشد، نمی‌تواند به سوژه مدرن بدل شود و همواره به صورت ابژه باقی می‌ماند. درحالی‌که در اصول دینی ما نیز بر بازگشت به خود تأکید شده است. او در کتاب "اسرار خودی"، به این موضوع با توجه به دو بحث انسان به عنوان خلیفه خدا در زمین و تخلق انسان به خلق خدا تأکید می‌کند. دکتر کاظمی سپس با تأکید بر اینکه از نگاه اقبال، با ختم نبوت عقل جانشین وحی می شود، به معرفی اندیشه‌های محمود طه، نواندیش سودانی پرداخت و گفت: محمود طه با رساله "رساله الثانویه"، که غوغایی در جهان عرب به پا کرد، کوشید نشان دهد که در اسلام عقیده به مساوات و عدالت طبی اصل است و انسانها، زن و مرد در پیشگاه خدا یکسانند. وی با اشاره به روش تفسیر طه از آیات مکی و مدنی قرآن، به تأثیر او بر دیگر نواندیش مسلمان، عبدالحمید ابوسلیمان اشاره کرد و گفت: ابوسلیمان که مدتها رئیس دانشگاه بین المللی مالزی بوده، همچون نقیب العطاس بحث اسلامی کردن علوم را دنبال می‌کرده و با تأکید بر اصول ضرورت و تلفیق، بر اهمیت نواندیشی در اصول فقهی اسلامی صحه می‌گذارد. دکتر کاظمی به تأثیر اندیشه‌های ابواسحاق شاطبی بر تفکر ابوسلیمان تأکید کرد و گفت: شاطبی انسان بسیار متدینی بوده که در دو کتاب "مقاصد الشریفه" و "الموافقات" کوشیده با تفاسیر قشری از کتاب و سنت مخالفت کند. ابوسلیمان با تأکید بر اصل تلفیق معتقد است که بحران فکری مسلمانان در عصر جدید تحجر و ناتوانی از تلفیق با شرایط جدید است. او به‌خصوص در روابط بین‌الملل به فقه شافعی نقد دارد و از تفاسیر جنگ‌طلبانه پرهیز دارد. دکتر کاظمی در ادامه به اندیشه‌های طه جابر الفیاض العوانی، متفکر عراقی پرداخت و گفت: عوانی که دانش آموخته الازهر است، معتقد است که اصول فقه مهمترین منبع برای فهم منابع اسلامی هستند، اما برای فهم درست از آن باید سه کار صورت بگیرد: نخست درک درست سنت، دوم تشکیل شورای علما که متاسفانه صورت نگرفته است و سوم فهم مقاصد شریعت در بستر آنها. دکتر کاظمی بخش پایانی سخن خود را به معرفی اجمالی اندیشه‌های نصر حامد ابوزید، متفکر مصری مقیم هلند اختصاص داد و عنصر محوری در اندیشه او را وارد کردن هرمنوتیک به تفسیر متون و نصوص دینی خواند و گفت: ابوزید معتقد است که تمدن اسلامی، تمدن متن است، بر خلاف تمدن یونانی که تمدن عقل است و این را از سیره امام علی(ع) نیز می‌توان استنباط کرد. وی گفت: ابوزید همچون پیتر نورث راس، معتقد است که فهم یک متن با خواندنش شروع نمی‌شود بلکه پیشتر با گفتگویی آغاز می‌شود که آن متن با فرهنگی که ادراک خواننده را تشکیل می‌دهد، شروع می‌شود. وی بر این اساس معتقد است که سه عامل باعث بدفهمی ما از دیالوگ نص با خودمان می‌شوند: نخست اشتباه گرفتن دلالت لغوی با دلالت شرعی، دوم تفسیر نادرست آیات مدنی و مکی که به نظریه اشاعره در مورد لوح محفوظ منجر شده است و سوم آشفته شدن بستر محتوایی آیات. دکتر کاظمی در پایان گفت: از نظر ابوزید، منطوق آیات قرآن بسته به ثابت است، اما مفهوم آنها قابل فهم در هر عصری است و با این حساب مسلمانان همیشه در تاریخ بسته به ضرورت، مناسبت، مقاصد و اولویت ها به اجتهاد در نص و تعویق بعضی از نصوص می‌پرداخته‌اند.
Powered by TayaCMS