دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

استنتاج از راه بهترین تبیین Inference to the best explanation

No image
استنتاج از راه بهترین تبیین Inference to the best explanation

كلمات كليدي : قياس، استقراء، حدس، تبيين، سادگي، واقع گرايي، پيرس، گيلبرت هارمن

نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي

«استنتاج از راه بهترین تبیین» یا «استنتاج فرضیهای»[1] نوعی استدلال است که چارلز پیرس آن را به عنوان یک نوع استدلال مستقل و در عرض دو نوع استنتاج قیاسی و استقرائی مطرح کردهاست و پس از او کسانی چون گیلبرت هارمن[2] و در سالهای اخیر، پیتر لیپتون[3] آن را بسط و توسعه دادهاند[4]. این استدلال توسط فلاسفهی دیگر تحت عناوینی همچون «قیاس فرضی»[5]، «روش فرضیه‌ای»[6]، «روش حذفی»[7]، «استقراء حذفی»[8] و «استنتاج نظری»[9] مطرح شده است[10]. برخی معتقدند ارسطو نیز در آثار خود به این نوع از استدلال اشاره کرده است. ارسطو در آثار خود در شرح استدلالهای مختلف از دو واژهی epagoge و apagoge استفاده میکند؛ وی واژهی اول را برای اشاره به استقرا به کار برده است و واژهی دوم را برای نوع دیگری از استدلال به استفاده کرده است، ولی به علت تشابه ظاهری این دو لغت، در ترجمه، هر دو واژه، به استقرا ترجمه شده است؛ در صورتی که منظور ارسطو از واژهی دوم نوع دیگری از استدلال است که در عرض استدلال استقرایی قرار دارد و مستقل از آن تعریف میشود.[11] این شیوهی استدلال در زندگی روزمره، جرم شناسی، فعالیت علمی و نظریهپردازی فلسفی کاربرد بسیاری دارد. برخی نیز حدسیات(که در منطق قدیم در زمره قضایای یقینی قرار میگرفت) را با استنتاج از راه بهترین تبیین قابل مقایسه دانستهاند[12].

در این استنتاج، فرضیه‌ای که بهتر از فرضیههای رقیب، قراین موجود را تبیین ‌کند، صادق یا دست‌کم پذیرش آن معقول دانسته میشود.

سیلوس[13] معتقد است، استنتاج بر اساس بهترین تبیین از فرم زیر پیروی میکند:

D یک مجموعه از دادههاست.(واقعیات، مشاهدات،...)

H، D را تبیین میکند.(H، اگر صادق باشد، D را تبیین میکند)

هیچ فرضیهی دیگری به خوبی H نمیتواند D را تبیین کند.

بنابراین، H (احتمالاً) صادق است.

برخی از فیلسوفان از جمله سیلوس معتقد هستند که این نوع از استدلال جزءاستدلالهای خدشهپذیر[14] است. خدشهپذیر بودن به این معناست که مقدمات جدید و یا به تعبیـری دیگر شواهـد جدیـد ممکـن است سبب بیاعتبـار شدن استدلالـی شوند، که تا پیش از بـروز آن شاهـد یا مقدمـه، معتبر به نظر میرسید. این ویژگی در میان استدلالهای غیرقیاسی مشترک است. به تعبیـری دیگر، این استـدلال، توسیعـی[15] است؛ در استدلالهای توسیعـی، ممکن است به مقدمات استدلال، مقدمهی دیگری اضافه شود و آن مقدمه، نتیجهی بدست آمده را باطل کرده و یا تغییر دهد.[16] برای مثال؛ ما با مشاهدهی "افزایش عدد بر روی صفحهی ترازو"پی میبریم که وزنههای روی کفهی ترازو افزایش یافته است، اما هنگامی که مطلع شویم " ترازو خراب است"، پی میبریم که استدلال ما اشتباه بوده است.

این نوع از استدلال در زندگی روزمره کاربردهای فراوانی دارد؛ برای مثال صاحب رستوران میگوید که نیمه شب صدایی از دیوار شنیدم و صبح که از خواب برخواستم، دیدم که پنیر درون گنجه ناپدید شده است و به این نتیجه رسیدم که در رستوران من موش وجود دارد[17]. این استنتاج قیاسی نیست، چرا که مقدمات مستلزم نتیجه نیستند و فرضیه های منطقاً ممکن دیگری را میتوان برای تبیین مشاهدات برشمرد، برای مثال این که خدمتکار رستوران پنیر را دزدیده است و برای این که صاحب رستوران را گمراه کند، صدای خش و خش تولید کرده است و... اما این فرضیه که موش پنیر را خورده، در مقایسه با فرضیه دیگر، داده ها را بهتر تبیین میکند، چرا که خدمتکاران معمولاً چیز کم ارزشی مثل پنیر را نمی دزدند و ...، اما موش به طور عادی پنیر می خورد و معمولاً صدای خش خش هم به راه میاندازد. پس هر چند به یقین نمیتوان گفت که موش پنیر را خورده، ولی با در نظر گرفتن همه جوانب، پذیرش این فرضیه کاملاً معقول است. داروین نیز در دفاع از نظریه تکامل به همین شکل استدلال کرد. او یادآور شد که اگر فرض کنیم گونههای فعلی جدای از هم آفریده شدهاند، برخی واقعیتها(برای مثال شباهت کالبدشناختی گونههای مختلف حیوانات) به دشواری تبیین میشود. اما اگر برای گونههای فعلی حیوانات، اسلاف مشترک قائل شویم، واقعیتها کاملاً معقول به نظر خواهند رسید[18].

از جمله حوزههای دیگری که شاهد استفادهی مکرر این نوع از استنتاج هستیم، حوزهی علم و فعالیتهای علمی است. نمونههای بسیاری در علم یافت میشود که مبنی بر این استدلال، نظریهای علمی مورد پذیرش واقع شده است. برای مثال، در قرن دوم میلادی بطلمیوس دستگاه اخترشناسی مفصلی را پیریخت که طبق آن مدار زمین، خورشید و دیگر سیارات را مشخص میکرد. در دستگاه بطلیوسی زمین در مرکز قرار داشت و ساکن بود و دیگر سیارات در حال چرخش به دور آن بودند. در نیمهی اول قرن شانزدهم، کپرنیک اخترشناسی جدیدی را بنا نهاد که مطابق با آن، زمین دیگر ثابت نبود، بلکه همراه دیگر سیارات به دور خورشید در حال چرخش بود. در دستگاه بطلمیوسی به علت آنکه مشاهدهی موقعیتهای مختلف سیارات نمیتوانست با فلکهای مستدیر و زمین مرکزی تبیین شود، بطلمیوس از فلکهای تدویر برای تبیین این شواهد کمک گرفت. در نظریهی خورشید مرکزی همان شواهدی که در نظریهی بطلمیوسی به سختی تبیین میشد، از طریق ریاضیات ساده قابل تبیین بود. به بیان دیگر، علت جاذبهی نظریهی کپرنیکی سادگی محاسبات ریاضی بود، در صورتی که نظریهی بطلمیوسی در تبیین برخی شواهد درگیر محاسبات پیچیده بود. به عبارتی دیگر، در دستگاه بطلمیوسی از شیوهای تصنعی در تبیین پدیدهها استفاده میشد. در واقع، فضیلتهای نظری همچون سادگی، انسجام و ... باعث پذیرش نظریهی کپرنیکی شد و سپس شواهدی دیگر همچون اهلهی زهره این نظریه را تأیید کرد.

از آنجایی که بررسیهای فلسفی و ارزیابی فرآیندهای علمی، بر عهدهی فیلسوفان علم است؛ بنابراین این نوع از استدلال به علت کارایی فراوان در علم، توجه فیلسوفان علم را به خود جلب کرده است. از جمله فیلسوفان پرکار دهههای اخیر، که به بررسی دقیق این استدلال پرداخته است، پیتر لیپتون است. پیتر لیپتون در کتاب خود با عنوان استنتاج بر اساس بهترین تبیین(1991)، ابتدا به بررسی ساختار دقیق این نوع از استدلال میپردازد و سعی میکند نشان دهد که چگونه محبوبیت یک فرضیهی علمی منجر به صادق دانستن آن نظریه میشود. سپس به نسبت میان استنتاج بر اساس بهترین تبیین و بیزگرایی میپردازد. وی در ویراست دوم کتاب خود که در سال 2004 به چاپ رسید فصولی را به کتاب اضافه کرده است و در آن سعی کرده به ایراداتی که به نظریهی وی وارد است پاسخ گوید.

استنتاج از راه بهترین تبیین امروزه در قلمروهای گوناگون فلسفی(برای مثال در معرفت شناسی و توجیه گزاره های مربوط به عالم خارج[19]، دفاع از واقع گرایی[20]، توجیه اذهان دیگران[21]، تبیین معجزه[22]، توجیه تجارب دینی، اثبات خداوند و ...) به کار می رود.

علیرغم شهرتی که این نوع استدلال در میان فلاسفه، دانشمندان، حقوقدانها و تودههای مردم دارد، این استدلال با سه اشکال عمده روبروست:

1. اشکال توصیفی درباب چیستی این نوع استدلال: آیا مدعای این استدلال صدق نتیجه یاد شده است؟ یا تنها معقول و موجه بودن پذیرش آن را بیان می کند؟ آیا در تبیین تنها باید از اشیاء مشاهده ناشده ولی در اصل مشاهده پذیر استفاده کرد؟ یا می توان در تبیین ها، از امور در اصل مشاهده ناپذیر هم استفاده کرد؟[23] و ... رضایی پس از برشمردن ویژگی های استدلال بر اساس بهترین تبیین و بیان پاره ای از وجوه تمایز آن نسبت به استدلال قیاسی و استقرائی به این نکته تاکید می کند که این مقدار نمی تواند ما را به ماهیت و چیستی این نوع استنتاج رهنمون شود[24].

2. اشکال تبیینی که ناظر به ملاک برتری یک تبیین بر تبیین دیگر است: کدام یک از تبیینهای آماری، کارکردی، ساختاری، علّی و ... تبیین مناسبتری است؟ آیا ارائه پیشبینیهای دقیق سنجشپذیر جزء شروط تبیین مناسب است؟ آیا میتوان معیاری آفاقی(عینی) برای برتری یک تبیین بر تبیین دیگر ارائه کرد یا تمامی ملاکهای ارائه شده در این زمینه، ملاکهای انفسی(ذهنی) هستند[25]. سوبر(1992، ص 31) برای تعیین اینکه فرضیهای نسبت به فرضیه‌های رقیب به‌وسیلة شواهد بهتر حمایت می‌شود، از اصل درست نمایی[26] استفاده کرد: گزارة مشاهده‌ای o را که گزاره‌ای صادق است در نظر بگیرید. حال تصور کنید که دو فرضیه H1 و H2 وجود دارد که هر دو فرضیه توضیح می‌دهند که چرا گزارة مشاهده‌ایo ، صادق است. اصل درست نمایی بیان می‌دارد که یکی از آن دو فرضیه (مثلاً H1) تبیین بهتری برای گزاره o است، اگر و تنها اگر، «احتمال o به شرط H1 بیشتر از احتمال o به شرط H2» باشد. به بیان دیگر، o قویاً به نفع H1است اگر و تنها اگر p(o/ H2) p(o/H1) >> باشد[27].

دشواری کاربست دیدگاه سوبر عدهای را به ارائه این پیشنهاد تشویق کرد که فرضیه‌‌ای که نسبت به فرضیههای رقیب، عمیقتر، جامعتر، ساده‌تر، خوشساختتر، موجزتر، معقولتر، دارای قلمرو بیشتر، قدرت وحدتبخشی بیشتر، دارای تبصرههای موردی و استعجالی[28] کمتر و ... باشد را فرضیهای بهتر با توانایی تبیین بیشتر معرفی کنند[29]. اما سادگی یا ایجاز را نشانه تبیین مطلوب دانستن، هر چند اندیشه بسیار جالبی است و دانشمندان و فلاسفه بسیاری بر آن تاکید داشتهاند، اما اولاً معیاری آفاقی برای سنجش سادگی و ایجاز وجود ندارد و مهمتر از آن ما از کجا میدانیم که جهان در حقیقت ساده است و پیچیده نیست؟[30] همچنین رجحان نظریهای که دادهها را بر اساس علل کمتری تبیین میکند، معقول به نظر میرسد، اما آیا دلیلی آفاقی وجود دارد که نشان دهد در مقایسه با نظریه پیچیدهتر، احتمال صدق نظریه سادهتر بیشتر است؟

نزاع بی پایانی که درباره ملاک برتری فرضیهها به وجود آمد، عدهای را بر آن داشت که اخذ و طرد فرضیهها را نه بر اساس ملاکهایی آفاقی، بلکه تنها بر اساس عوامل جامعه شناختی و روانشناختی تبیین کنند.

3. اشکال توجیهی که به میزان اعتبار و دلایل موید این شکل از استنتاج باز میگردد. برخی از مدافعان استدلال از راه بهترین تبیین، آن را بدیهی و برخی دیگر آن را شهودی دانسته و برخی هم برمبنای پراگماتیستی از آن استدلال دفاع کردهاند[31]. ون فراسن معتقد است آنچه این نوع استدلال را معتبر می سازد، آن است که ما دوست داریم از قاعده استدلال بر اساس بهترین تبیین پیروی کنیم و تبیینهایی را که بهترین نیستند، کنار بگذاریم. اعتبار این استدلال مبتنی بر فرضیه تجربی روانشناختی درباره خواستههای ماست که باید با فرضیههای رقیب آنتیرئالیستی مواجه شود. ون فراسن فرضیههای آنتیرئالیستی را فرضیههای مناسبتری در این زمینه میداند[32].

در نسبت میان این استنتاج و گونههای دیگر، دو رویکرد عمده وجود دارد؛ تحویلگرا و غیر تحویلگرا. مدافعان رویکرد تحویلگرا، معتقدند که این نوع از استنتاج قابل تحویل به انواع دیگر از استنتاج است. این رویکرد نیز خود به دو دسته تقسیم میشوند؛ برخی معتقدند استنتاج بر اساس بهترین تبیین به انواع دیگری از استنتاجها تحویل پیدا میکند و برخی نیز معتقدند انواع دیگر از استنتاجها همچون استنتاج استقرایی به استنتاج بر اساس بهترین تبیین تحویلپیدا میکند. رویکرد دوم در نسبت میان استنتاجها، رویکرد غیرتحویلگرا است. غیرتحویلگرایان معتقدند، این استنتاج قابل تحویل به انواع دیگر نیست و در عرض انواع دیگر از استنتاجها قرار دارد. از جمله کسانی که دارای چنین اعتقادی هستند، پیرس میباشد. وی انواع استنتاج را قابل تقسیم به سه دستهی کلی و مستقل قیاس، استقرا و استنتاج بر اساس بهترین تبیین میداند.[33]

در نسبت میان این نوع از استنتاج و انواع دیگر، آنچه بیش از همه، توجه فیلسوفان را به خود جلب کرده است، نوع ارتباط این استدلال با استدلال استقرائی است. بعضی فیلسوفان استنتاج از راه بهترین تبیین را نوعی استدلال استقرایی به شمار می آورند. اما اگر مصادیق چنین استنتاجی را بررسی کنیم، دشوار می‌توان آنها را مصادیقی از استقرای شمارشی دانست. البته شاید گفته شود که استنتاج نتیجه از قرائن پراکندهای که در هر یک از مثالها آمده است، نوع پیچیدهای از استقرای شمارشی است، اما باید اعتراف کرد که درک نحوهی دقیق انجام چنین استنتاجی بسیار دشوار است. در استدلال استقرایی بر اساس نمونههای بررسی شده یک مجموعه و کشف نوعی مشابهت بین آنها، به نتیجهای در خصوص نمونههای بررسی نشده همان مجموعه میرسیدیم، اما استنتاج از راه بهترین تبیین چنین خصوصیتی ندارد. برای مثال مشخص نیست که چگونه از داده‌های تجربی و مشاهدتی درباره حرکت براونی میتوان به نظریه جنبشی ملکولهای غیرقابلمشاهده رسید. به بیان دیگر، استنتاج‌هایی وجود دارند که نمی‌توان آنها را نتیجه به کارگیری استقرای شمارشی محسوب داشت.

در مقابل، برخی دیگر همچون هارمن سعی دارند نشان دهد که استدلال استقرائی را می توان نوعی استنتاج از راه بهترین تبیین دانست. استدلال او در این زمینه چنین است: در یک استقرای شمارشی از این که "تمام موارد مشاهده شده نشان داده است که a1,a2,a3,…an دارای وصف b هستند" نتیجه می گیریم که "همه aها دارای وصف b هستند" یا دست کم "an+1 دارای وصف b است." اما تحت چه شرایطی این استدلال استقرائی معتبر است؟ متاسفانه تلاش فلاسفه و منطق دانان برای ارائه شروط اعتبار یک استدلال استقرائی تا کنون ناکام مانده است[34]. اما اگر استدلال یاد شده را استنتاج از راه بهترین تبیین بدانیم، می‌توانیم شرایط اعتبار آن را اینگونه بیان کنیم: استدلال یاد شده تنها در صورتی معتبر است که فرضیه "همه aها دارای وصف b هستند" نسبت به فرضیه های رقیب(برای مثال این فرضیه که تعصب، عادت، دست کاری آزمایش گران و ... باعث شده است که ما تمام a ها را b ببینیم) ساده‌تر، معقولتر و ... باشد. استدلال هارمن این چنین مورد نقد قرار گرفته است: استنتاج از راه بهترین تبیین منوط به استقرای معمولی است، نه برعکس. برای مثال این که ما برای تبیین دادهها فرضیه دزدی موش را بر دزدی خدمتکار ترجیح میدهیم، به این دلیل است که میدانیم موشها معمولاً پنیر میدزدند نه خدمتکارها و این دانش از طریق استدلال استقرایی معمولی برای ما فراهم آمده است. بنابراین خطاست اگر استنتاج به قصد بهترین تبیین را استنتاجی بنیادیتر از استقراء به شمار آوریم.

صعوبت بحثهای فوق و ناتوانی در پاسخ به پرسشهای مذکور موجب گردید جمعی از فلاسفه(همچون ون فراسن، فاین، نانسی کارترایت و عموم آنتی رئالیستها) با این نوع استدلال مخالفت ورزند و نقدهای جدی بر آن وارد سازند[35].

مقاله

نویسنده سيد محمد تقي موحد ابطحي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS