24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : اسطوره شناسي دين، اسطوره شناسي، اسطوره
نویسنده : رضا میرزائی
اسطوره واژهای عربی به معنای افسانهها و سخنان بیاساس است که به صورت نوشته درآمده باشد. گاهی نیز به چنین سخنانی اساطیرالأولین گفته میشود.[1] برخی معتقدند که واژه اسطوره از کلمه یونانی و لاتینی Historia که به معنای سخن و خبر راست یا جستجویِ راستی است، گرفته شده است.[2]
متفکران و دینپژوهان تعاریف گوناگونی برای اسطوره ارائه کردهاند، از جمله این که:
1) اسطوره به سادهترین و رایج ترین معنا، نوعی سرگذشت یا داستان (Histoire) است که معمولاً به خدا یا ربالنوع و موجودی الهی مربوط میشود. اسطوره بدین مفهوم با فرهنگهای ابتدایی یا با دورههای کهن فرهنگهای پیشرفته پیوسته است. لذا وقتی ما برخی از جلوههای دوران خود را اسطوره مینامیم، معنای ضمنی این نام گذاری این است که آن جلوهها صورتهای تثبیت شده یا بقایای گذشتهاند. ... آنچه اسطوره مطرح میکند، چیزی که در گذشته روی داده باشد، نیست، بلکه چیزی است که برای اثبات حقانیت امری در حال حاضر، گمان میرود که در گذشته به وقوع پیوسته باشد.[3]
2) اسطوره تعبیری از امر قدسی است؛ بدین بیان که اسطوره حکایتگر حقایق و حوادثی از منشأ جهان است که برای بنیاد و غایت تمام آنچه که موجود است، معتبر است. در نتیجه، اسطوره به مثابه یک الگو برای رفتار، جامعه، حکمت و معرفت انسانی عمل میکند.[4]
3) میرچا الیاده معتقد است که تعریف اسطوره به گونهای که مورد پذیرش تمامی اندیشمندان بوده، در عین حال برای غیرمتخصصان نیز قابل فهم باشد، مشکل است. اسطوره یک واقعیت فرهنگی به غایت پیچیده است که میتوان از دیدگاههای متعدد که مکمل یکدیگرند، بدان نظر کرده، آن را تفسیر نمود. به اعتقاد الیاده تعریفی از اسطوره که کمترین نارسایی را دارد، بدین صورت قابل بیان است: اسطوره یک تاریخ مقدس را روایت میکند؛ اسطوره یک رخدادی را که در زمان بسیار کهن روی داده است، بازگو میکند. به عبارت دیگر، اسطوره بیانگر آن است که یک حقیقت، چگونه از طریق اقدامات موجودات فرا طبیعی به وجود میآید، حال چه آن حقیقت کل حقیقت و جهان باشد، یا تنها پارهای از حقیقت همچون یک جزیره، نوعی گیاه، نوع خاصی از رفتار انسانی یا یک نهاد باشد. بنابراین، اسطوره همواره یک تلقی از «آفرینش» است و حکایتگر نحوه به وجود آمدن و آغاز هستی چیزی است... اسطوره به عنوان یک داستان مقدس و در نتیجه یک «تاریخ درست» تلقی میشود، زیرا همواره با حقایق در ارتباط است.[5]
با توجه به آنچه که در تعریف اسطوره گفته شد، میتوان اسطوره شناسی را این گونه تعریف کرد: اسطوره شناسی(Mythology) عبارت است از دانش شناخت اسطورهها که کارش طبقهبندی و بررسی مواد و مصالح اسطورهشناختی است. روش این علم همان روش معمول در همه علوم تاریخی است که عبارت است از روش تحلیل و وارسی(تحقیقپذیری) دقیق. بنابر این علم اسطوره شناسی شباهت زیادی به علم تاریخ ادیان پیدا میکند. موضوع تاریخ ادیان، ادیان و مذاهب است، در صورتی که کار اسطورهشناسی، بررسی انتقادی اساطیر است. با توجه به تعریف اسطوره شناسی و نزدیکی آن به تاریخ ادیان میتوان ادعا کرد که اسطورهشناسی، تنها بخشی از مواد و مصالحِ جزءِ دین است و این بخش نیز الزاماً در همه ادیان یافت نمیشود و ممکن است برخی از ادیان فاقد چنین بخشی باشند، با این حال اشتباه است اگر چنین تصور کنیم که در بررسی علمی اساطیر، میتوانیم از بررسی دیگر عناصر متشکله ادیان صرف نظر کنیم.[6]
سنتهای دینی، سرشار از اسطوره و آکنده از نماد هستند. مراد از نماد همان زبان متعلق به اسطوره است. بیشترین کاربردی که در عصر حاضر نسبت به واژه اسطوره میشود دارای باری منفی است و معمولا مراد از آن سخنانی از روی خیال پردازی و دروغ است. در واقع اسطورهها، افسانههای خیال پردازانه انسانهای اولیهاند که برای تبیین و توجیه سرآغازها بافته شدهاند. بنابر این اسطورههای آفرینش، همانا عقلورزیهای گذشتگان در مورد مسایلی است که فرهنگهای علمی گذشتگان از راه دیگر نمیتوانستند تبیین و توجیه این مسایل را دریابند.
در رابطه با تاریخ اسطورهشناسی میتوان ادعا کرد که مسائل مربوط به دین که شامل موضوع اسطوره نیز میشود، دست کم سابقهای به بلندای تاریخ مکتوب دارد، از این رو تاریخ کامل مطالعه اسطورهها باید از زمانهای بسیار دور شروع شده باشد. اگر چه بحثهای عقلانی صریح در باب این موضوع به یونان باستان بر میگردد و برخی از شیوههای پذیرفته شده در تبیین اسطورهها، برای اولین بار در یونان شکل گرفته است، با این حال اسطوره شناسی به عنوان یک رشته کاملا عقلیِ مطالعهِ دینیـ تاریخیِ اسطورهها، در اوایل قرن نوزدهم پا به عرصه وجود گذاشت.[7]
مطالعه علمی اسطوره با اثر کارل اُتفرید مولر[8] (1797-1840) در سال 1825 آغاز گشت. ولی از طریق آثار متعدد و درخشان ماکس مولر بود که بررسی اسطورهشناسی در نیمه دوم قرن نوزده متداول گردید. پس از مولر اندیشمندان بسیاری به این شاخه از دینشناسی روی آوردند که از میان آنها میتوان آندرو لانگ، سر جیمز گئورگ فریزر، جِین هریسون، گیلبرت موری، برونیسلو مالینوفسکی و... را نام برد.[9] بسیاری از عناوین کتابهای میرچا الیاده همچون «تولد و تولد دوباره»، «اسطوره، رؤیاها و رازها»، «اسطوره و حقیقت»، «اسطوره و بازگشت جاودانه» برای مطالعه اسطوره حائز اهمیتاند.[10]
در قرن بیستم، به نقش اساسی «اشکال نمادین» در ابعاد گوناگون تفکر بشری از جمله دین، توجه بسیار شده است و تلاش برای یکی کردن اسطوره با دین به صورتی خطرناک گسترش یافته است... اما دین و اسطوره یکی نیستند، هر چند اسطوره نیز به حقیقت میپردازد، اما حقیقت اسطوره در ذات آن نهفته نیست، بلکه به درک، تفسیر و تفسیر مجدد اسطوره براساس شرایط و مسائل زمانه وابسته است. اما تفکر دینی با شکستن قالب تفکر و زبان اسطورهای راهی مستقیم به سوی حقیقت غایی میگشاید و در عین پذیرش نماد، از آن فراتر میرود. مسأله اصلی الهیات مسیحی در عصر حاضر نزد افرادی همچون تیلیش و بولتمان، اسطورهزدایی[11] از پیام دین و روشن کردن معنای آن برای انسان امروزی است.[12] تا آنجا که به اعتقاد برخی، مقاله «عهد جدید و اسطورهشناسی» بولتمان «شاید تنها نوشته الهیاتی این قرن باشد که بیشترین بحث و نزاعها را به خود اختصاص داده است.»[13]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان