كلمات كليدي : اسلام سياسي، ولايت فقيه، حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي، امام خميني، اسلام سياسي فقاهتي، حزب جمهوري اسلامي، علوم سياسي
نویسنده : مشكات اسدي
گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی مبتنی بر اندیشههای امام خمینی(ره) است و بر ولایت فقیه، فقه و روحانیت بهعنوان مفسران اصلی شریعت تاکید دارد.[1] اسلام سیاسی فقاهتی پس از انقلاب اسلامی با پشتوانهی امام خمینی و روحانیت بهعنوان قدرتمندترین گفتمان مطرح شد. این گفتمان کمکم نشانهها و مفاهیم خود را در یک مناظرهی سخت گفتمانی و در رویارویی با گفتمانهای دیگر تثبیت کرد. مفهومهایی چون جمهوری اسلامی، فقه، احکام اسلامی، ولایت فقیه، اجتهاد و تقلید، نظارت علما، روحانیت، حجاب، تعهد، اسلامیکردن جامعه و دانشها و دانشگاهها، محدودیت آزادی به چارچوب شرع، اجرای حدود و مجازاتهای اسلامی، امتگرایی در برابر ملیگرایی، حمایت از جنبشهای آزادیبخش، صدور انقلاب و تاکید بر دشمنی با آمریکا و اسرائیل بهعنوان نماد کفر، کمکم در این گفتمان برجسته شد و نمودهای گفتمانی آنرا شکل دادند.[2] هدف این گفتمان بازسازی جامعه ایرانی براساس احکام فقهی اسلامی بود و هرگونه تقلید از غرب را نکوهش میکرد. با اینحال اسلام فقاهتی از مفهومها و نهادهای مدرنی چون مردم، جمهوریت، دموکراسی، قانون، آزادی، برابری و حتی حقوق بشر استفاده میکرد و میکوشید تا به آنها در چارچوب گفتمانی خویش معنا دهد. البته همین امر به تعارضات درونی این گفتمان دامن زد. این موضوع نشانگر آن است که اسلام سیاسی فقاهتی درصدد ارائه سنتزی جدید از سنت و مدرنیسم بوده و میکوشیده که فراسوی این دو، راهی نوین به سعادت بشری بگشاید.
ولایت فقیه نشانهی اصلی این گفتمان و یکی از جنجالبرانگیزترین مفهومهای آن بود که پس از منازعههای فراوان در قانون اساسی تثبیت گردید. البته نظریه ولایت فقیه پیش از طرح توسط امام خمینی در سنت فقهای شیعه وجود داشته است اما طرح این نظریه توسط ایشان بهعنوان رهبر انقلابی ایران و در شرایط ویژه جامعهی ایران باعث شد که ولایت فقیه از یک نظریهی فقهی به مدلی برای حکومت تبدیل شود. و این امام خمینی بود که نظریهی ولایت فقیه را در سال1348 در درس خارج خود بهعنوان مدلی از حکومت اسلامی مطرح کرد. امامخمینی تا دههی چهل فعالیت سیاسی عمدهای نداشت. تنها در برخی جلسات مجلس شورای ملی شرکت میکرد و از این راه با سیدحسن مدرس آشنا شد. در جریان ملی شدن صنعت نفت هم با آیتالله کاشانی ارتباط داشت و فداییان اسلام را تایید میکرد. ولی تا اوایل دهه چهل، شاید به احترام آیتالله بروجردی که علاقهای به سیاست نداشت، بهطور مستقیم وارد فعالیت سیاسی نشد.[3] امام در سطح مرجعیت مهمترین عامل سیاسیکردن حوزهها و کشاندن آنها به حوزهی سیاسی بود. ایشان از ابتدای دههی چهل پیشگام مبارزه سیاسی بود و همواره مراجع و حوزهها را به مبارزه تشویق میکرد. به هر حال اگر تلاشهای امامخمینی نبود بیاعتنایی به سیاست بهعنوان میراث آیتالله حائری و آیتالله بروجردی همچنان در حوزهها تداوم مییافت.
دیدگاههای امام خمینی
بههرحال از آنجایی که در گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی، کتاب حکومت اسلامی امامخمینی از اهمیت محوری برخوردار است، اشاره به مباحث مطرح شده در آن کتاب ضروری است.
بهنظر امامخمینی برای اجرای احکام اسلام به حکومت اسلامی نیاز است و اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره و مبارزه در راه آن جزئی از اعتقاد به ولایت به شمار میآید. بنابراین نه تنها اسلام دینی سیاسی است و برای حکومت و قانون برنامه دارد بلکه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی نیز واجب بوده و وظیفه دینی مسلمانان است.[4]
ایشان معتقدند ماهیت حکومت اسلامی مشروطه است، مشروطه از این جهت که حکومتکنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شروط هستند که در قرآن کریم و سنت پیامبر معین گشته است.[5]
امام خمینی در پاریس جمهوری اسلامی را بهعنوان مدل حکومتی مطلوب خود مطرح کرد.[6] ایشان معتقد بودند جمهوریت به همان معنای رایج، یعنی مردمیبودن حکومت است. و اسلامیت نیز به این معناست که اسلام محتوا و ماهیت اصلی این نظام را تشکیل میدهد.[7] اما این مفهوم جمهوری اسلامی که بهعنوان دال مرکزی گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی بهکار میرود. بهمعنای اجرای شریعت و یا حکومت روحانیت نیست، بلکه دالی تهی است که همه آرزوها و آرمانهای سرکوب شده یک ملت را در خود جای میدهد.[8] این مفهوم از یک سو بر تغییر جامعه و بهبود تشکیلات سیاسی و نظام اقتصادی و بهطورکلی، بهبود رفاه مادی و معیشت دلالت میکرد. و از سوی دیگر نشان از تمایل ایرانیان به فراتر رفتن از زندگی مادی و تغییر بنیادین در جهان بیرون و تکساحتی مدرن است.[9]
ویژگیهای اسلام فقاهتی
علاوه بر شخصیت امام خمینی و فعالیتهای ایشان، اسلام سیاسی فقاهتی از نفوذ اجتماعی و ابزارهای قدرت بیشتری نسبت به رقیبان خود بر خوردار بود. اسلام سیاسی فقاهتی به دلیل دسترسی به شبکهی بزرگ روحانیت و مخاطبان گستردهی آن و برخورداری از استقلال مالی و کانونهای تجمع سنتی، مثل مسجدها و حسینیهها امکانهای بسیاری در جذب و ساماندهی تودهها و قشرهای گوناگون مردم داشت و از سوی دیگر زبان این گفتمان همه فهم، عامیانه و تهی از اصطلاحات تخصصی و پیچیدگیهای نظری دیگر گفتمانها بود و این امر دسترسی به آنرا برای تودهها بسیار آسان میکرد.
اسلام سیاسی فقاهتی از ابتدای مبارزهی انقلابی، نمایندگی طیفهای متنوع اجتماعی را بر عهده گرفت و موفق شد از نمایندگی تقاضاهای یک طبقه و قشر خاص(بخشی از روحانیت) به نمایندگی طبقات گوناگون اجتماعی به گسترهی جامعه ایران و بخشهایی از جهان اسلام و حتی نظام بینالملل، در آن مرحله تاریخی ارتقا پیدا کند و به یک گفتمان عام و جهان شمول تبدیل گردد.[10]
در آن برحهی تاریخی خاص، این گفتمان به مانند زایش روحی نو در جهان بیروح،[11] درمان دردهای بشریت مدرن،[12] و گشایش راهی برای معنویت در سیاست[13] بهنظر میرسید. در این سالهاست که اسلام سیاسی فقاهتی از دیگر رقیبان پیشی میگیرد و به یک تصور اجتماعی فراگیر در جامعه ایرانی تبدیل میشود .
در بررسی موفقیت اسلام سیاسی فقاهتی باید به توانمندی اسلام سیاسی در بازسازی و تطبیق با باورهای شیعی، که اصل بنیادین جامعه ایران بهشمار میآید اشاره کرد. شریعتی و امام خمینی نیز هر دو در ارائه تفسیری انقلابی از تشیع نقش داشتند. شریعتی جوانان دانشگاهی و روشنفکران را به زندگی عاشورایی دعوت میکرد. او معتقد بود تمام آرمانهای معاصر از میراث غنی شیعه سرچشمه میگیرد و اسلام فراتر از همه ایدئولوژیها، آرمانهای انسانی را مطرح میکند. امام خمینی نیز با بازسازی تاریخی حادثه عاشورا، قیام علیه شاه را واجب دینی و تکلیف شرعی معرفی میکرد. اما امام بیش از هر متکلم و اندیشمند شیعی، واقعهی کربلا را با ضرورتهای سیاسی جامعه پیوند زد[14] و از سنتهای دینی در مبارزهی سیاسی سود جست و بدین ترتیب اعتبار اسلام سیاسی فقاهتی را تضمین کرد.
البته نباید از نظر دور داشت که بهدلیل مبارزهی شدید رژیم با مارکسیسم، اسلام سیاسی فقاهتی گاه از پشتبانیهای ضمنی رژیم نیز برخوردار میشد. همانطور که میدانیم گروههای مارکسیستی جزء مخالفان سنتی رژیم پهلوی محسوب میشدند و شاه نیز خطر مارکسیستها را بیش از دیگر مخالفان خود تصور میکرد. در این میان امام خمینی و دیگر روحانیون نیز به انتقاد از مارکسیسم میپرداختند و آنها را ملحد میخوانند. به این ترتیب بود که مخالفت با مارکسیسم توسط اسلام سیاسی فقاهتی وسیلهای برای برخورداری از حمایت ضمنی رژیم از این افراد شد. چنانکه آیتالله مطهری بهرغم ضدیت آشکار با رژیم، در دانشگاه به تدریس میپرداخت و روحانیانی چون ایتالله بهشتی و محمدجواد باهنر در تدوین کتابهای درسی مذهبی با آموزش و پرورش همکاری میکردند. در این میان بجز امام خمینی بقیه مراجع نیز به فعالیت خود ادامه میدادند.[15]
سرانجام باید گفت توانمندی این گفتمان در کاربرد مفهومهای مذهبی و تفسیر آنها بر اساس شرایط روز از عوامل اصلی موفقیت آن در جامعه ایران به شمار میآید. این گفتمان با برجسته کردن نشانههای باز تفسیر شدهای چون ولایت، شهادت و امامت و ارائه تفسیری ویژه از دینداری در هویتبخشی به تودههای مذهبی بسیار کامیاب بوده است.
حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزهی علمیهی قم، جامعهی روحانیت مبارز تهران، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، جمعیت موتلفه اسلامی، حزب توحید و حزبالله از تشکلهای معروف طرفدار این گفتمان بودند.[16] در کنار اینها، تشکلهای مردمی خودجوشی وجود داشت که بیشتر در قالب هیاتهای مذهبی از وفاداران به این گفتمان بهشمار میآمدند.
حزب جمهوری اسلامی، که در اواخر بهمنماه1357 اعلام موجودیت کرد، مهمترین حزبِ نمایندهی اسلام سیاسی فقاهتی است. این حزب رقیب اصلی دولت بازرگان و دولت بنیصدر بود. اعضای پایهگذار آنرا شاگردان امام خمینی(سیدمحمد حسینی بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی و محمدجواد باهنر) تشکیل میدادند. اینان با توجه به تجربهی مشروطه بر این باور بودند که موفقیت روحانیت و نیروهای مذهبی در گرو سازماندهی و ایجاد تشکیلات قدرتمند است.[17]این حزب از پشتیبانی امام خمینی[18] و دیگر روحانیون برخوردار بود و مهمترین ابزار تشکیلاتی پشتیبان گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی بهشمار میآمد.